آشنایی با یکی از ارکان انقلاب اسلامی (مجید شمس)

پنج شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ برابر با ۲۸ مه ۲۰۱۵


روز دقیق تولدش معلوم نیست چون اصلا برای کسی مهم نبود به دنیا اومدنش در عوض روز مرگش ۱ شهریور ۱۳۷۷ دقیق ثبت شده. از خودش پرسیدند چرا تاریخ تولدت جایی ثبت نشده جواب داد:

طبق احادیث، هر روزى که مسلمان در آن گناهى نکند، همان روز تولدش است.

در اوج  بیسوادی به دلیل نورانی بودن صورتش به عضویت شورای مرکزی موتلفه در آمد البته مؤسسین هیات موتلفه مانند عسگراولادی همگی بیسواد بودند چون کلا برای هیات موتلفه و فداییان اسلام درس خوندن در مدارس طاغوت ننگ بود.

در ۱۴ سالگی، پنجم دبستان را تموم کرد اونم ناپلئونی ولی در عوض نبوغش را در خواندن قران به منصه ظهور رساند و  چشم بسته و بی دست قران می‌خواند.

آری صحبت از سید اسدالله لاجوردی است دادستان و رییس سابق زندان‌های جمهوری اسلامی.

در شبانگاهی تاریک و مهیب در ۱۳۱۴ در طویله‌ای در جنوب شهر تهران به دنیا آمد. شغلش فروش دستمال و روسری در بازار تهران بود. در دوران شاه چندین بار و به مدت‌های تقریبا طولانی زندانی شد ولی اصولا برای بازجوهای ساواک هم معلوم نبود برای چی دستگیرش کردند چون از بس کودن و بیلمَز بود ولی به دلیل نسبت‌های دوستی و خانوادگی با برخی مؤسسین هیات موتلفه دستگیر می‌شد.

161

صحبت را کوتاه نموده و می‌نشینیم پای صحبت‌های خانواده و آشنایان وی که از سجایای اخلاقی این شهید صحبت می‌کنند:

معاون شهید:همیشه به نصیحت زندانیان می‌پرداختند و میگفتن دیوار کج هیچ وقت به ثریا نمی‌رسد.

مسئول روابط عمومی شهید: ایشون روی درب دفتر کارشون نوشته بودند: همکار گرامی، شاید سر بریده روی میز من باشد لطفا قبل از ورود از «یـالـله» ، «اِهِم» و امثالهم استفاده نمایید. با تشکر،روابط خصوصى اتاق من. ایشون خیلی بذله‌گو و شوخ بودند.

مادر شهید: اینقد این ائمه رو دوس داشت که براش یه امام علی ازین کوچولوآ گرفته بودیم.

بابای مدرسه شهید: اَسَد از بس خوش چهره بود بچه ها بهش اِسدیو (مک کویین) می‌گفتند.

رفتگر شهید: این طناب اضافه‌هارو همیشه از کنار کوچه و دم این سوپریا جمع می‌کرد.

منشی شهید: ایشون از بس خوش لهجه و عامی بودند به پلوکپی میگفتن فولو کپی.

همبازی شهید: ایشون عاشق تارزان بودند چون همیشه به طناب آویزون بود.

وجدان شهید: ایشون هیچ وقت زیر بار من نمی‌رفت. میگفت مگه خرم؟

زندانبان بند زنان اوین: ایشون خیلی مقید و متعهد بود که دوشیزگان را اعدام نکنند و خیلی حساس بود که مبادا کسی باکره باشه و اعدام بشه.

مسئول گروه سرود زندان: ایشون خیلی خوش صدا بودند و این شعرو همیشه در مایه شور زمزمه می‌کردند:

 

لولوام و ممه میبرم، گشت ارشاد دارم نمیذارم

پیشنماز مسجد شهید: همیشه شلاقشون باهاشون بود، حتی سر نماز به جای تسبیح شلاق تو جانمازشون بود.

رییس سد معبر بازار: ایشون از بس به حجاب زنها اهمیت می‌دادند،از نوجوانی در بازار بساط روسری فروشی داشتند.

رییس پایگاه بسیج بازار: یه بار با دوچرخه تو بازار می‌رفتن، یه گربه می‌بینن بهش سلام می‌کنن، بعد گربه جواب سلامشونو نمی‌ده. ایشون تنها کاری که کردن این بود که رفتن مسجد براش طلب آمرزش کردن. ما هنوز عکس اون گربه رو داریم تو پایگاه‌مون، اوناهاش می‌تونین ببینید.

همکلاسی شهید: شهید عاشق چارپایه بود، همیشه تو مدرسه چارپایه‌ها رو از زیر بچه‌ها می‌کشید.

ننه شهید: اصلاً یه شوقی داشتن وقتی می‌خواستن برن اوین… همش به زندانیای سیاسی سر می‌زدن. به خونواده‌هاشون. به دشمناشون حتی.

آبدارچی شهید: ایشون خیلی مدرن و تکنوکرات بودند. صُبونه فقط اسپرسوی دوبل میل میکردند.

خواهر شهید: ایشون خیلی ناموس‌پرست بودند و به نوامیس مردم عشق میورزیدند.

نماینده عمام خمینی در تسریع اموراعدام‌ها :ایشون به ماه مبارک رمضان خیلی اهمیت می‌دادند و یه بار اطلاعیه دادند که: با توجه به نزدیک شدن ماه مبارک رمضان (ع) به استحضار کلیهِ زندانیان عزیز می‌رساند، مراسم روحبخش اعدام در روزهای ماه مبارک، دو ساعت بعد از افطار انجام خواهد گرفت. محال بود کسی را با دهان روزه اعدام کنند.

پسر ناخلف شهید: یه روز امتحان صفر گرفته بودم، آوردم برگه رو به ایشون نشون دادم، گفتم بابا صفر گرفتم. ایشون همونجا مداد رو گذاشت بین انگشتام طوری فشار داد که استخونای انگشتام صدا داد . گفتم چرا؟ گفت خب پدَسگ صفر گرفتی دیگه. من صب تا شب دارم تو زندان جون می‌کنم اعدام میکنم پول مدرسه تو رو بدم. تو که صفر می‌گیری دیگه انگشت می‌خوای چیکار؟

همساده‌ شهید: یه بار رفتم در خونشون، در زدم، اومد خیلی با احترام گفت: چه مرگته باز دوباره؟ بهش گفتم حاجی شارژ ساختمون رو بیار بده. رفت یه آهن گداخته آورد گذاشت رو دستم. گفتم چرا آخه؟ گفت مرد حسابی تو که تحمل داغی این آهن گداخته رو نداری با چه پشتوانه‌ای اومدی سرم داد می زنی شارژ بده؟ هان؟

برادر شهید:  یه بار رفتم تو موتورخونه دیدم چند تا از این دوستای اوینی خودشونو آوردن منزل و اونها رو بسته بودن به میز و داشتن با تازیانه  فلکشون میکردن. همچین روحیه مهمون‌نواز و شوخی داشتند.

رییس اجرای احکام زندان : یه بار که می‌خواستن یه بچه کم سن و سال رو اعدام کنن، این بچه خودشو خیس می‌کنه و ایشون میگن اعدامو متوقف کنید تا طهارت بگیره. اینقد به نجس و پاکی حساس بودن.

مسئول ساخت و پاخت  شهید: یادمه داشتن پنت هاوس می‌ساختن یکی از این کارگرا از اون بالا می‌افته پایین، ایشون تا رسیدنش به زمین چشم ازش ور نمی‌دارن! اینقد مدافع حقوق کارگرا بودن.

مامای شهید : ایشون خیلی مرد‌سالار بودند. یادمه قبل از به دنیا اومدن بچه‌شون دعا کردند: خدا کنه پسر باشه، اگه سالم هم بود، چه بهتر…

بچه محل شهید: ایشون خیلی اِفِه میومد

آرایشگر شهید: مدل آلاگارسونی خیلی بهشون میومد

اوستای شهید: خیلی کاری بودند. یه بار به من گفتند: من یه میخ محکم پیدا کردم، کجا بکوبونمش؟

عمه شهین شهید: چشاش شهلایی بود، هر عینکی بهش میومد

درب منزل شهید: ایشون خیلی مردمی بودند. هر روز فحش‌هایی که روی من نوشته میشد رو پاک میکردند. و با اراده‌ای قوی‌تر به امر خطیر اعدام می‌پرداختند

خانواده زندانیان اعدام شده بهایی: ایشان ما را سال نو جمع کردند و گقتند: عید قربان را به شما خانواده‌های  بهایی‌زبان تبریک می‌گویم، و بعدش بچه‌های ما رواعدام کردند.

ایت‌الله خالخالی: شهید، جلاد معتقدی بود، موقع دار زدن، زندانیو رو به قبله می‌کرد و بسم‌الله می‌گفت

حاج گیلی (آیت الله گیلانی): ایشان عارف بودند. این قطعه از ایشان است: خواستم مهمان دلت شوم، در کوچه‌ علی‌چپ تو آواره شدم.

رهبر معظم عنقلاب: باید زندگینامه این ژَهید رو کتاب درسی کنیم تا الگوی جوانان ما بشود

آیت‌الله جنتی: بابابزرگ شهید وقتی بدنیا اومد من تو گوشش اذون خوندم

حسین شریعتمداری: استایل خوبی در شکنجه کردن داشتند من خیلی چیزها از ایشون یاد گرفتم

سردار سلیمانی: من تو بازار زیر دست این شهید بزرگ شدم حق پدری بر من دارد!

مسعود بهنود: کلا انسان کاریزمایی بود.

صادق زیباکلام: اعوذ بالناس من الزندان اوین،  بدترین جای روی زمین

امیر تتلو: آره منم یه مغز در رفته، که پولاشو هدر کرده برگشته

یه نابغه در بدر خسته، زبونش تلخ ولی قلبش برعکسه

اَاَاَاَ س س س  د د د  خیلی میخوامت

جات تو اوین خالیه بابا چرا نیستی تو آخه

162

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=13816