در هفتههای اخیر گزارشها گفتگوهای بسیاری درباره مناسبات ایران و کشورهای عربی منطقه انتشار یافت. در گزارشهای کیهان لندن و همچنین کیهان آنلاین نیز در موارد متعدد به این موضوع مهم پرداخته شد. با این همه یک مرور کوتاه بر آنچه به تدریج دارد معضل «اعراب و اسراییل» را به مشکل «اعراب و ایران» تبدیل میکند از اهمیت ویژه برخوردار است.
موضوع اقتدار منطقهای اگرچه در دورههای متفات به طور خاموش عمل میکرده اما همواره وجود داشته و تا جنگ و درگیری نیز پیش رفته است. حتی مساله معاصر منطقه پس از جنگ جهانی دوم، یعنی موضوع و موجودیت اسراییل را نیز نمیتوان خارج از تلاش برای برتری منطقهای از سوی همه کشورها، حتی آنها که در این منطقه قرار ندارند، ارزیابی کرد، اگرچه آن را زیر پوشش قوم و مذهب و خاک پنهان کرده باشند.
در این میان گسترش جنگهای پیدا و پنهان و همچنین جنگهای مستقیم و نیابتی در منطقه، شرایط را حادتر و خطیرتر از پیش کرده است. آن هم در حالی که اظهارنظرهای ضد و نقیض درباره یک توافق جامع درباره برنامه اتمی رژیم ایران وجود دارد بدون آنکه بتوان اطمینان داد که چنین توافقی، حتی اگر همه طرفین به مفاد آن عمل کنند، الزاما سبب امنیت و ثبات بیشتر در منطقه خواهد شد و یا نقطه پایان، هر چند موقت، بر بیثباتی کنونی خواهد گذاشت!
در اینجا فقط به دو نکته اشاره میشود. دو نکته مهمی که باید خوشبینیهای موجود را نسبت به معجزه «توافق اتمی» کمی تلطیف سازد و آن را به واقعبینی نزدیک سازد.
یکی، نزدیکی اعراب و اسراییل به یکدیگر در برابر جمهوری اسلامی است. چنین امری به ویژه در سیاستهای پنهان کشورهای یادشده البته موضوع عجیبی نیست. اسراییل و جمهوری اسلامی نیز هر گاه لازم بوده با هم مراوداتی داشتهاند. اما شکل گرفتن یک صفبندی و اتفاق نظر منطقهای تا حد اتحاد، که آشکارا نیز بیان میشود، بسی فراتر از چند گفتگوی پنهان در سطوح سیاسی است.
دخالتهای آشکار جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه، شامل افغانستان، عراق، سوریه و اخیرا یمن، علاوه بر شکلگیری و تقویت یک «دولت اسلامی» دیگر، داعش، نمیتوانست به واکنش کشوری چون عربستان سعودی منتهی نشود. واکنشی که برای کوتاه کردن دست دراز زمامداران ایران میتواند با خیال راحت در کنار دولت راستگرای اسراییل قرار گیرد تا با همکاری دولت یهودی، پوزه برادران دینی و شیعه خود را در ایران به خاک بمالد.
دیگری، موضوع توافق اتمی جمهوری اسلامی با شش کشور قدرتمند جهان است. صرف نظر از اینکه این توافق از نظر سیاسی و اقتصادی در داخل ایران میتواند چه تأثیراتی داشته باشد، این تصور پشت آدم را میلرزاند که اتفاقا چنین توافقی که ظاهرا برای جلوگیری از دستیابی رژیمی نامتعادل و نامتعارف به تسلیحات هستهای به دست آمده، خود سبب گسترش جنگی به داخل خاک ایران شود که دامنهاش توسط داعش به مرزهای شرقی و غربی کشور نزدیک شده است.
از دو زاویه میتوان این تصور را مورد دقت و کند و کاو قرار داد.
یکی، صرفِ خود این توافق که از سوی اعراب و اسراییل و محافلی در آمریکا و همچنین در خود جمهوری اسلامی به عنوان «توافق بد» قلمداد میشود زیرا هر یک بر این باور است که در آن به جای به دست آوردن امتیاز، باخته است.
دیگری، دستاوردها یا پیامدهای مالی این توافق برای جمهوری اسلامی که به نظر برخی کارشناسان دست و بال رژیم ایران را برای ماجراجوییهای تازه باز خواهد کرد.
هر کدام از این موارد در ماههای آینده میتواند سرنوشت منطقه را وارد مرحلهای کند که «جنگ سنی و شیعه» را به نردبان ترقی یکی از آنها در منطقه تبدیل کند. این اما بازی «بزرگانِ کوچکعقل» است. آنچه اهمیت دارد این است که مردم این منطقه دیگر توان کشیدن بار جنگ را ندارند. جنگی که هر روز کشته و زخمی و آواره و ویرانی بر جای میگذارد و با این همه نمیتواند بر سکوت غیرانسانی به اصطلاح «مدافعان صلح» غلبه کند.
کشورهای غربی و نهادهای بینالمللی نمیتوانند انتظار داشته باشند از یک سو منطقهای در آتش جنگ بسوزد و دامنه آن از جمله به دلیل بیکفایتی حکومتهای منطقه و سودجویی دولتها و محافل اقتصادی کشورهای بزرگ (روسیه و چین هم) بیش از پیش گسترش یابد، و از سوی دیگر موج مهاجرت و فرار آوارگان جنگ و هم چنین تبلیغات تروریستی و جنگطلبانه پشت مرزهای امن آنها متوقف شود.
توافق اتمی شش کشور بزرگ جهان با رژیم ایران اگر همراه با تدابیر سیاسی و اقتصادی در منطقه همراه نباشد، ممکن است گامی برای «صلح جهانی» به شمار رود، «جهانی» که ظاهرا خاورمیانه و آفریقا جزو آن نیستند، اما قطعا کاری از آن برای پیشگیری از گسترش جنگ عملا موجود در منطقه و همچنین توقف مسابقه تسلیحاتی در ایران و ترکیه و سرزمینهای اعراب و اسراییل بر نخواهد آمد.