سیدابوالحسن بنی‌صدر نخستین رییس جمهوری اسلامی: من ۱۲ اشتباه کردم

یکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ برابر با ۳۱ مه ۲۰۱۵


 نوه‌ خمینی به من نامه نوشت که خدا نکند شاه برود و پدربزرگم جایش را بگیرد که صد برابر از او زورگوتر است

طرح کودتای قطب‌زاده را غرب‌ها لو دادند ولی خمینی خودش می‌گفت روس‌ها لو دادند

بیژن فرهودی – سید ابوالحسن بنی‌صدر که یک سال پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ به عنوان نخستین رئیس جمهوری ایران انتخاب شد در روز ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ ازسوی جناح حزب جمهوری اسلامی در مجلس شورای اسلامی و با حمایت آیت‌الله خمینی استیضاح و به سرعت از منصب ریاست جمهوری خلع شد. خودش آن را یک کودتا می‌داند.

بنی‌صدر، مدتی بعد از ایران خارج شد و در فرانسه به مخالفت خود با حکومت ایران ادامه داد. او هم اکنون ۸۲ ساله است و در خانه‌ای نسبتا بزرگ با باغی مشجر و با صفا در منطقه خوش و آب هوای ورسای در حومه پاریس که از سوی وزارت فرهنگ فرانسه در اختیارش گذاشته شده همراه با همسر و یکی دو تن از هوادارانش زندگی آرام و ظاهرا بی دغدغه‌ای را می‌گذراند.

در همین خانه با آقای بنی‌صدر دیدار کردم در حضور ۳ نفر از یارانش که نمی‌دانم برای استقبال از من و شنیدن گفتگویم با رییس جمهوری سابق رژیم اسلامی ایران در اتاق حضور داشتند و یا در واقع برای محافظت از جان آقای بنی‌صدر اتاق را ترک نکردند.

سیدابوالحسن بنی صدر و بیژن فرهودی
Kayhan London ©

بنی‌صدر با این استدلال که فقط به تلویزیون‌های دولتی که منبع بودجه‌شان معلوم است مصاحبه می‌دهد از موافقت با مصاحبه تصویری با من امتناع ورزید. اما جالب است که خودش می‌گفت اخیرا با خانم شادی امین که به او گفته است به طور مستقل کار می‌کند و مصاحبه را در اختیار تلویزیون‌های محتلف قرار خواهد داد، گفتگویی در مورد وقایع کردستان انجام داده و بعد هم متوجه شد که خانم امین مصاحبه را به شبکه تلویزیونی «من و تو» عرضه کرده است.

بنی‌صدر که بجز نشستن گرد زمان بر چهره‌اش سالم و پرنشاط به نظر می‌رسید گفت در هفته دو مصاحبه  با تعدادی رسانه‌های تعیین شده انجام می‌دهد. به گفته خودش یک «وضعیت‌سنجی» منتشر می‌کند و هم‌چنین با خبرنگاران خارجی مصاحبه می‌کند. اگر از او مقاله بخواهند می‌نویسد. عمده کار وی نوشتن مجموعه کتابی در باب دموکراسی است. حاصل کار وی نوشتن ۵ جلد کتاب است که هر یک از این ۵ جلد در باب دموکراسی نوشته شده است. در حال حاضر وی مشغول تکمیل آخرین قسمت این مجموعه است. خودش می‌گوید ناخواسته از دوره شاه روزنامه‌نگار شده و اکنون هم خود را روزنامه‌نگار می داند. بنی صدر می‌گوید گمان نمی‌کند کسی به اندازه وی مصاحبه کرده باشد.

از او می‌پرسم: فکر می‌کند وضعیت ایران کی تغییر کند؟ می‌گوید: تغییر طرز فکر و فرهنگ  جامعه‌ای که در استبداد زیسته زمان‌بر خواهد بود. ایجاد جامعه‌ای سرشار از شهروندان حقوق‌مند طول می‌کشد، زمان می‌خواهد، فرانسوی‌ها بعد از رنسانس و از دو سه قرن پیش که انقلاب کردند دو قرن گذشته، این روزگار است که می‌بینید.

یکی از مهم‌ترین پرسش‌ها برای هر ایرانی که شاهد ۳۶ سال حکومت استبدادی آخوندها و اعوان و انصارشان بر جامعه ایران بوده این است که آخوندها تا کی هستند؟
بنی‌صدر می‌گوید: آخوندها آمدند با تشکیل بنیاد دینی، آغازش که معلوم نیست. در تاریخ بشر ببینید که روحانیت به عنوان دکاندار دین ظاهر شدند. در ایران بنا بر تاریخ اساطیر از زمان بنیان‌گذاری ایران بوده‌اند. جمشید به روحانیون گفت به کوه بروید به خدا نزدیک‌ترید، چون دعوایشان شده بود. دعوای بنیاد دینی از همان زمان آغاز شده و هم‌چنان ادامه دارد. پس می‌بینیم که جامعه‌ای بدون دین قابل تصور نیست. حتی کمونیست‌ها زور زدند ولی نتوانستند جامعه را از دین جدا کنند. غیر این که انسان به معنویت نیاز دارد انسان به چیزی نیاز دارد که آنها را به هم وصل کند. هر چه اسمش را بگذارید می‌شود دین،  یک زمانی ایدئولوژی ماتریالیستی مطرح شد. اگر پایدار باشد دوام داشته باشد می‌شود دین. جمع این ارزش‌ها و حقوق می‌شود دین.
بنی‌صدر که هم‌چنان خود را مسلمانی عابد و زاهد می‌داند می‌افزاید این دین را اگر خود انسان تصدی کند بسیار عالی است اما بنیاد دینی نباشد دین توسط انسان در جامعه تصدی نشده به این دلیل که انسان‌ها هزار کار و زندگی دارند عکس‌اش می‌شود… قرون وسطی در اروپا و الان در ایران مشکل ما این است. اگر بپرسیم در حال حاضر چقدر طرز فکر دینی مردم ایران تغییر کرده چقدر طرز فکر مردم در رابطه با روحانیت عوض شده؟ به نظر من با توجه به دیگر جوامع اسلامی تغییر زیادی کرده است. چه آنها که دیرباورهستند و چه آنها که باورمند هستند آنها هم آرام آرام روحانیت را زیر سوال برده‌اند.اساسا دین وسیله حاکمیت نمی‌تواند باشد. ۳۵ سال مرتب می‌گوییم از رابطه نهادها با بنیاد دینی و  انسان و هم رابطه بنیاد دینی با انسان به  نظرم ما شاهد اولین جامعه مسلمان باشیم که سلطه بنیاد دینی از  جامعه برود با توجه به رفتن استبداد سلطنتی  ما هم نخستین جامعه‌ای باشیم که شاهد از بین رفتن بنیاد دینی باشیم.

به بنی‌صدر می‌گویم: اگر با تونل زمان به عقب برگردید چه کاری را انجام دادید که اکنون از انجام‌اش پشیمان هستید؟ برای مثال به گفته محمدرضا شاه پهلوی آن‌چنان که در کتاب «پاسخ به تاریخ» نوشت بزرگ‌ترین خطایش پذیرفتن استعفای اموزگار بود.
ابوالحسن بنی‌صدر می‌گوید: ۱۲ اشتباه داشتم. اگر بگویم اشتباه این طور نیست که انسان یک کار غلطی را بکند، اشتباه وقتی واقعیت دارد که از آن انتقاد کنید، از آن عبور کنید، تصحیح‌اش کنید. یکی از آن چند اشتباه این بود که در انتخابات مجلس اول به دستور خمینی تقلب کردند، بعد ده تا هیات به ریاست دیوان کشور به عنوان مامور انتخابات سراسر کشور انتخاب کردم  و بعد از مدتی گزارش کردم که ۷۰ درصد این انتخابات قلابی است با این وجود مدتی بعد خمینی گفت با همین انتخابات خوب است و با این انتخابات مجلس را تشکیل دهید این اشتباه اول من بود.

بنی‌صدر اما توضیح می‌دهد که چون  احتمال می‌داد عراق به ایران حمله کند  نتیجه انتخابات را پذیرفت.
او می‌افزاید که اشتباه دوم  وی قبول نخست وزیری رجایی بود و می‌گوید: از سوی خمینی تحمیل شد. در مجموع، من حق نداشتم خمینی را نشناسم. یک تصویری از مرجع در ذهن بچگی ما بود، یک شخصیت اعلا. تا حدی مصون از خطا و چهره‌ای عارف، من نمی‌بایست چشمم را می‌بستم و بستم. البته یک مقدار علاقه زیاد و یک مقدار هم ترس از این که تحول انجام نگیرد سبب می‌شد که نبینم و نخواستم ببینم.
بنی‌صدر در توجیه عدم شناخت درست‌اش از خمینی می‌گوید: قبلا در نجف دوتا نیم ساعت او را دیدم. وقتی بچه بودم تابستان‌ها به همدان می‌آمد، آن زمان من در سنی نبودم که تشخیص بدهم او چه جور آدمی است. اما در نوفل شاتو فرصت داشتم، بعضی چیزها را می دیدم اما می‌گفتم این کارها کار خودش نیست. دکتر یزدی [ابراهیم یزدی] و احمد پسرش انجام می‌دهند. حتی‌المقدور می‌خواستم او مثل معنویت ناب باقی بماند.
یک بار نوه‌اش به من نامه نوشت که خدا نکند شاه برود و پدر [بزرگ] من جایش را بگیرد که صد برابر از او زورگوتر است. من به او گفتم جوان چرا حالا به من گفتی؟ او این را در بهار ۶۰ روزهای قبل از کودتا به من گفت. من به او گفتم جوان چرا وقتی او نجف بود نگفتی تا از همان وقت از پیش تدارک می‌دیدم که در چنین دامی نیفتیم. دیر فهمیدم، به هر حال حق‌شناسی کار بسیار سختی است ولی به هر حال انسان می‌باید آسان نپذیرد تا سرنوشتی را به دست آدمی بدهد. قدرت هم که مهار شدنی نیست، طبیعتاً فرشته هم باشد دیو می‌شود.
وی افزود البته من حتی در آخرین لحظه هم باورم نمی‌آمد که  خمینی آدمی باشد که حاضر به خون‌ریزی باشد. طوری که در زمان جنگ من در جمع دوستانی بودم یکی از آنها به من گفت هنوز باور دارید که خمینی آدم نمی‌کشد؟ روز ۳۰ خرداد ما فهمیدیم حق با آنها است .حکایت ما به حکایت عاشق به معشوق می‌ماند چون ما هم جز از حُسن از آقای خمینی چیزی نمی‌دیدیم، مشکل این بود.

به بنی‌صدر می‌گویم در مورد کودتای نوژه  شما ظاهرا یکی از کسانی بودید که زنگ زدید به دفتر خمینی و براساس خبرهایی که نورالدین کیانوری و مجاهدین خلق در اختیارتان گذاشته بودند در مورد اجرای برنامه‌ای برای کودتا اطلاع می‌دهید.
بنی‌صدر می‌گوید: در مورد کودتای نوژه توده‌ای‌ها به من خبر ندادند. سه تا منبع وجود داشت، اول خود من کشف کردم، فردی به نام ذوالفقاری بود که گناه‌اش کشف کودتا بود و بعد او را اعدام کردند. در دیوار شعار داده بودندُ خط را شناسایی کردند متعلق به یک نظامی بود، حتی در اطلاعات ارتش شخصی  را پیدا کردیم، او تحت نظر قرار گرفت و ارتباط‌هایش کشف شد.
منبع دوم یکی از همسران افسر نیروی هوایی بود که رفت به مجلس نزد آقای دکتر یزدی و آقای خامنه‌ای، به آنها گفته بود شوهر من شب‌ها در جلسات مشکوکی شرکت می‌کند. آنها به او گفته بودند بیاید به دفتر ریاست جمهوری اطلاع بدهد، او هم آمد و اطلاع داد پس آنها در آنجا تحت نظر قرار گرفتند.
یک منبع سومی از دفتر قسمت اطلاعات ریاست جمهوری مربوط بود به فردی با نام آقای خادم که تصدی ارتباطات برقرار کردن را برعهده داشت.

وقتی از دفتر خمینی به من زنگ زدند دستور داده بود به ستاد که کودتاچی‌ها را بازداشت کنند یعنی آن مقدار از اطلاعات ارتش را و فرصت دادند برای سرکوب ارتش، رفته بودند برای دستگیری عده زیادی بعد هم که طرح انحلال ارتش به شورای انقلاب برده شد که با مخالفت جدی روبرو شد وعملی نشد.
آن زمان دستگیری‌ها زیاد بود و عده‌ زیادی از ارتشی‌ها اعدام شدند. ظاهرا خمینی گفته بود همه را اعدام کنند. آقای موسوی اردبیلی گفته بود همه اعدامی هستند من به نزد او رفتم و گفتم شما چطور حکم کردید چطور اینها در کودتا بودند؟ هر که را دیده بودند گرفته بودند. من گفتم هر که در جلسه شرکت کرد که کودتاچی نمی‌شود.
بعد که جنگ شد خیلی‌ها از زیر ساتور آنها نجات پیدا کردند و بعدها بسیاری از آنها در جنگ شجاعانه از وطن‌شان دفاع کردند و کشته شدند.
بنی‌صدر معتقد است که ایران باید از اداره نظامی بیرون بیاید. نظامی‌ها باید تحولی پیدا کنند، این استدلال چیزی نیست که از بیرون به ایران تحمیل شده باشد .هر آدمی در خانه‌اش خود را ولی امر مطلق می‌داند به خود اجازه می‌دهد که دخترش را بکشد گاهی زنش را می‌کشد. این رویه باید تغییر کند اگر دوباره هم  انقلاب شود چیزی تغییر نمی‌کند، چطور همه دنیا انقلاب کردند دموکراسی دارند ما سه بار انقلاب کریدم هنوز استبداد هست این طرز فکر باید تغییر کند.
دوباره از بنی‌صدر می‌پرسم: آیا غربی‌ها یا روس‌ها کودتای نوژه را لو دادند؟ می‌گوید: نه روس‌ها و نه غربی‌ها کمک نکردند، غربی‌ها دلشان می‌خواست کودتا بشود البته آن زمان که کودتا برای من انجام گرفت غرب با رژیم خمینی دو بار سازگار شدند. از کاخ سفید به قطب‌زاده گفته بودند خمینی برای ما خوب است، دلیلی ندارد که با کودتا موافقت کنیم منافع ما محفوظ است.
در مورد اعدام قطب‌زاده اما بنی‌صدر می‌گوید: قطعاً در مورد تلاش قطب‌زاده برای کودتا غرب آن را لو داد البته  بعدها خمینی خودش گفت روس‌ها لو دادند.
از بنی‌صدر می پرسم: آیا در حال حاضر  کودتا در ایران عملی است؟
می‌گوید: کودتا باید از جایی مشروعیت  داشته باشد. رضا شاه کودتا کرد، کودتایش معنا داشت، کودتایش مشروعیت گرفت. الان  سپاه عملاً قدرت را در دست گرفته و اختیار آخوندها در دست آنهاست اگر بخواهند ولی فقیه را بردارند باید از جایی مشروعیت بگیرند. هر کودتایی باید از یک جایی مشروعیت بگیرد. فرض کنیم پهلوی اول، از کجا مشروعیت گرفت؟ به یاد داشته باشید شعارهای محمدرضا پهلوی که من آنم که امنیت کشور را ایجاد می‌کنم، ایران را به ترقی می‌رسانم. ناصر که بر مصر کودتا کرد نیز مشروعیت خود را از شعار اتحاد عرب، استقلال، حریت، سوسیالیسم و این که اسراییل را کن فیکون می‌کنم  گرفت.
می‌گویم: معاون استاندار تهران اخیرا گفته است که ۹۰ درصد جوانان از احکام اسلام رویگردان شده‌اند. آیا فکر می‌کنید جامعه ایران از هر چه دین و مذهب است خسته شده و به آن پشت کرده است؟
بنی‌صدر می‌گوید: سابقه ذهنی جامعه بر می‌گردد به اینکه یک بار به اسم دین ما را کشتید حالا به اسم ضد دین.  این برای جامعه ایران جاذبه ندارد، آنچه شدنی است این است که کشور را با استبداد نمی‌توان آزاد کرد. مثلا افسران بگویند کذا و کذا تصمیم گرفتیم استبداد را پایان دهیم این مشروعیت می‌گیرد مشروعیت از استقلال، آزادی دینی که به زور اسباب زور شده است، این که هر کس با دین خود زندگی کند، این مشروعیت پیدا می کند اما امکانش ضعیف است، باتوجه به کسانی که در سپاه هستند از طرفی ارتش هم در موقعیتی نیست که کودتای موفقی بر ضد سپاه انجام بدهد. خود سپاه باید انجام بدهد، آنها که تصدی سپاه  را دارند، مافیای نظامی مالی هستند و حساب دست‌شان است، دستگاه‌های تبلیغاتی دست آنهاست، حتی آقای خامنه‌ای دست آنهاست، او فرد ضعیفی است.
می‌پرسم: پس مرد قدرتمند ایران چه کسی است؟
می‌گوید: اگر احمد شاه و رضاخانی بود می‌شد گفت که مرد قدرتمند ایران چه کسی است اما اینها آمدند هر کدام گروه‌ها  و شبکه‌های ارتباطات خانوادگی خود را دارند، دارای چندین شبکه هستند، هر یک قلمرو خودشان را دارند، مثل سیستم مافیایی، علت بقای این رژیم همین است، شما بگویید کدامشان قدرتمندترین مرد ایران است؟ نمی‌توانید پیدا کنید. حتی هاشمی رفسنجانی هم هیچ کاره است هرچند سیتسم مافیایی قبلی که ایشان داشت و خودشان هم از آن مافیاها بود اما الان هیچ چیز در اختیارش نیست. ببینید، ایشان ناگهان طرفدار مردم و دموکراسی شده در حالی که پیش از این ضد همه اینها بود، حالا که چیزی ندارد بر آن تکیه کند آمده از طرف مردم این امکان را برای خودش ایجاد کند، تنها امکانی که فقط وجود دارد قشرهای میانی سپاه هستند که می‌توانند جمع شوند و دست به اقدامی بزنند، البته آنها هم به شدت تحت کنترل هستند چند برابر زمانی که دوره شاه بود که ساواک، اطلاعات ارتش و دفتر اطلاعات دربار به ریاست فردوست کنترل می‌کردند،حالا شما سیستم‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی را ببینید با وجود چندین دستگاه اطلاعاتی نزدیک به ۱۶ دستگاه خودتان مقایسه کنید. فورا می‌گیرند، صبر نمی‌کنند ببینند تقصیری دارید یا نه.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=13959