تُند و کوتاه (مجید شمس)

سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ برابر با ۳۰ ژوئن ۲۰۱۵


دیدین یهو که تاریک میشه هیچیو نمی‌بینی؟

یه کم که صبر کنی چشمت به تاریکی عادت می‌کنه و بیشتر می‌بینی

کم کم به واسطه همین عادت، عِنقد می‌بینی انگار چراغ روشنه

در مورد زندگی ما تو این ۳۶ سال  این امر خیلیطنز مصداق داره.

*****

ملت بت ساز

ما ایرونیا کلا خوب بلدیم آدمای معمولی رو تبدیل کنیم به یه موجودی که بعدا خودمونم تحملشونو نداشته باشیم.

*****

عدم اعلام انزجار در حکم تایید نیست

من دیدم مسلمونا علیه سلمان رشدی تطاهرات کنند

علیه کشیشی که قرآن رو سوزوند تظاهرات کنند

دیدم کسی رو که علیه یونس نبی انتقاد کرده اعدام شده

یا علیه قرآن یه چیزی گفته فرخنده‌وار اتیشش زدند

یا به هزار ضربه شلاق محکومش کردند

اما ندیدم علیه جنایات مسلمونا در ۱۱ سپتامبر تطاهرات کنند

ندیدم علیه داعش و طالبان و القاعده و جنایاتی که کردند و می‌کنند تطاهرات کنند

پشت این قضیه به مقدسات ما «توهین نکن!» یک خشونت تاریخی دینی خوابیده

*****

حکایت محافظه‌کارای قانونمند

بی عار بودن الان تو ایران یه نوع نعمت محسوب میشه شایدم یه نوع ارزش

بعضیا کاری ندارن کی زندانی میشه کی اعدام میشه

اجناس گرون میشه اختلاس میشه مذاکرات هسته‌ای نتیجش چی میشه

اینا راه خودشونو میرن .کلا همیشه راحتن

از نطر ما اینا بی عارند از نظر اونا، مایی که به همه چیز حساسیم دیوونه‌ایم

بعضی ها کلا روی خطوط حرکت میکنن چه تو رانندگی چه تو زندگی

*****

اعترافات تلویزیونی

یه روزی میشه که پاسدار محافظ بیت عاغا میاد روبروی دوربین و با گریه میگه

مامور بودم و مفعول

*****

زمان :ایران هسته‌ای چند سال بعد

مکان: خیابان ناصرخسرو

– -کسی ضد هوایی ارزون سراغ نداره؟

– آبجی، فرمول ساخت بمب خوشه‌ای ببر که آخریشه

– داداش بمب شیمیایی اشانتیونشو نداری؟ میخوام بذارم رو طاخچه خونمون

– قرص ضد رادیو اکتیو بسته ده تاییش دو میلیون چونه هم نداره. فی مقطوع! عوارض جانبی هم نئره

– هی آقا یه بسته ساسنتریفیوژ غنی شده میخوام واسه ترکوندن خونه یه مزاحم. بذارش تو نایلون بروبکس نبینن.

*****

خدمت مقدس اجباری یا انقلاب بدون پول نمیشه

اون قدیما به خدمت مقدس سربازی میگفتن اجباری یعنی وظیفه همه «مردها»! بود که برن سربازی

چون مردها باید آدم بشن. زنها که خوب خودشون فرشته هستند.

تو پرانتز بگم که زمان شاهنشاه آریامهر، زنان هم در قالب سپاهی‌دانش سربازی میرفتند. پرانتز بسته

اصلی‌ترین وظیفه سرباز، حفظ و صیانت از مرزهای کشور بوده و هست

اونوخ همین خدمت مقدس یعنی مراقبت از مرزهای کشور که وظیفه هست بدون پول و حقوق نمیشه

یعنی سربازها هم ماهیانه حقوق میگیرن

چطور انتظار دارین مردم انقلاب کنند بدون اینکه تامین مالی بشن!؟

همین مردم خفته و تنبل (اما زیر خط فقر) رو اگه بهشون ماهیانه حقوقِ بالای خط فقر بدن قول میدم سه تا ۶ ماهه عین قرقی رژیم جمهوری اسلامی رو کله پا میکنن

سال ۵۷ هم که قشر متوسط جامعه انقلاب کردند لااقل به اندازه ۶ ماه مایحتاج ضروری زندگیشونو، پس‌انداز داشتند.

کلا هیچ چیزی بدون پول نمیشه حتی انقلاب

میخوام یه خاطره از خودم بگم

در سن و سال ۱۸- ۱۹ سالگی که ایران بودم هنوز رپ مد نشده بود یعنی متولد نشده بود به ماها میگفتن پانکی.

اون موقع‌ها به دستور سردارسازندگی، کمیته ادغام شد در نیروی انتظامی

اخه اون زمانا ما عجیب‌ترین ارتش و نیروی انتظامی رو در دنیا داشتیم

از هر نیروی نظامی، ما جفت جفت داشتیم یعنی دو تا نیروی هوایی دو تا نیروی زمینی و دو تا نیروی دریایی (ارتش و سپاه) داشتیم و از نیروهای شهری هم همین طور(کلانتری و کمیته). بسیج هم که نخودی بود. ژاندارمری هم لب مرز گم و گور شد فکر کنم پناهنده شد به غرب.

بگذریم. کمیته‌ایها درجه و لباس فرم نداشتند، لباس شخصی بودند بعد که رفتند توی کلانتری درجه‌دار شدند و یونیفورم پوش شدند.

سه پا هم بعدا ترفیع گرفتند شدند چهارپا

منو دوستانم همیشه مهمون گشت ارشاد بودیم به خاطر تیپ و مدل موهامون. همیشه ما رو می‌گرفتند و شب نگه می‌داشتند تو اداره منکرات به جرم خوش تیپی یا به قول خودشون «مورد»دار بودن.

یه روز که خسته شدیم از این بگیر و ببندها، توی بازداشتگاه که بودیم با چند تا از بچه‌ها اتاق فکر تشکیل دادیم و یه نقشه‌ای ریختیم.

تصمیم گرفتیم آدم اجیر کنیم که حال مسئول گشت رو که شخصی بود به نام سرگرد آخوندی بگیریم

بعد از دادن رشوه به مامورین توسط پدرامون و دادن تعهد، اومدیم بیرون و تصمیم گرفتیم نقشه‌مونو عملی کنیم.

خودمون که زور نداشتیم رفتیم پایین شهر دو تا قلدر استخدام کردیم در ازای پول.

هزینه این انقلاب و شورش محلی رو با بچه‌ها دونگی حساب کردیم

خلاصه رفقای مزدوری که استخدام کردیم حسابی دست و پای سرگرد آخوندی رو شکوندند. از اون به بعد برادر، سرگرد خیلی آروم شد چند ماهی هم نیومد سر کار.

بعدا شنیدیم که متنبه شده شایدم ترسیده و از ناجا استعفا داد و خودش شرکت تاسیس کرد و رفت دنبال شغل شریف دزدی و اختلاس.

خلاصه مغز داشتیم ولی اگه پول نداشتیم کاری از پیش نمی‌بردیم

به قول مارکس علیه السلام اقتصاد (پول) زیربناست و بقیه پدیده‌ها از جمله انقلاب زیر مجموعه.

این جمله آخرو گفتم بگم مثلا من خیلی حالیمه و مطلبم تئوریزه و های کِلَس بشه.

این بود تئوری من در مورد اصول انقلاب کردن.

امضا محفوظ: میم شین

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=16899