فردا خیلی دیراست! (عبید سن خوزانی)

یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴ برابر با ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۵


احساس من آن است که حکومت قدری سر عقل آمده و قصد دارد با انجام اقداماتی قدری چهره انسانی‌تری از خود، هم به مردم ستمدیده داخل ایران و هم به جامعه بین‌المللی نشان دهد.

از جمله با تخلیه تدریجی زندان‌ها، مراعات حداقلی حقوق بشر، تفاهم نسبی با جامعه جهانی، عدم دخالت در امور کشورهای دیگر، دست برداشتن از حمایت شورش‌های گوناگون ضد حکومتی در سر تا سر جهان، حمایت بی خود و بی جهت از مردم فلسطین و به ویژه حزب‌الله در جنوب لبنان، به بهای به خاک سیاه نشاندن مردم ایران،  تقلیل و احیانا حذف اعدام‌ها، عدم سخت‌گیری‌های بیمارگونه نسبت به حجاب واقعا من‌درآوردی جمهوری اسلامی (که همین جا اضافه کنم در هیچ کدام از کشورهای اسلامی حجاب چنین شکل و سابقه بیمارگونه‌ای ندارد که به صورت «دوبله» به خانم‌ها حقنه شود که هم روسری داشته باشند و هم روی روسری، یک چادرشب مشکی هم محض خالی نبودن عریضه سرکنند که واقعا مزاحم هرگونه تحرک و فعالیت خانم‌ها می‌شود)، مبارزه با فساد گسترده و آشکار و علنی که حقیقتا زشتی آن به کلی ازبین رفته است و…

اگر چنین باشد و من به راه خطا نرفته و دچار توهمات و دل خوشی بی‌ خود و بی جهت نشده باشم و این حکومت نادرست و دروغگو و فاسد و متظاهر، کلاه سر عده‌ای آدم خوش‌بین مثل من نگذاشته باشد، زیرا که به قول معروف: ذات نایافته از هستی‌ بخش، کی تواند که شود هستی‌بخش،  همان گونه که عده‌ای پای می‌فشردند که اینها از ابتدا خرابکار و مشتی قاتل و آدم‌کش بودند که برای رسیدن به مقصود و سوار شدن بر خر قدرت، حتا از آتش زدن و سوزاندن چهارصد نفر در سینما رکس آبادان هم روی‌گردان نشدند و اکنون نیز برای حفظ قدرت حاضرند دست به هر جنایتی بزنند، اما نمی‌دانم چرا من می‌خواهم به دلم وعده دهم که دندان عقل این حکومت در حدود چهل سالگی بالاخره درآمده و به این نتیجه محتوم رسیده است که ممکن نیست برای همیشه این ملت را با سرنیزه وسیاست «النصربالرعب» اداره کرد و وادار به اطاعت نمود زیرا به محض آنکه لحظه‌ای غافل شوند، همان بلائی سر آنها خواهد آمد که بر سر دیگرانی مشابه آنها آمد.

به گمان من هر اندازه این آزادی‌ها و احترام به حقوق بشر گسترش یابد، جای خوشحالی است. این حکومت باید خود، به فکر نجات خویش باشد، البته نجات به معنای باقی ماندن درقدرت به شکلی که تا حال بوده، نه ممکن است و نه اگر این سردمداران ازعقلی متوسط هم برخوردار باشند، خواستار چنان وضعیتی باید باشند.  حکومتی که خود را با اوضاع و احوال و جریان‌های این دهکده جهانی منطبق نکند، ممکن نیست بتواند به حیات خود ادامه دهد. مگر با اینترنت، ماهواره، فیس بوک، توئیتر و… می‌شود مبارزه کرد و برآنها فائق آمد؟ این حکومت برای بقای خود هم شده، ناچاراست همرنگ دنیا و فضای خارج از خود شود.  قطعا زمان «الدرم و بلدرم» (می‌کشم و می‌فهمانم) گذشته است.  از سوی دیگر واقعا من یکی، از هر نوع انقلاب و کودتا و بهار عربی و عجمی دل‌زده شده امید به بهبود وضع بر اثر یکی از وقایع را به کلی از دست داده‌ام.  با این گونه رویداد‌ها، تنها دیکتاتورها، جای خود را تغییر می‌دهند و آن گونه که شاهدش بودیم، وضع به جائی می‌رسد که از شدت نفرت و نارضایتی امروزی‌ها، به دیروزی‌ها رحمت می‌فرستند.

راست و پوست کنده بگویم اگر نتیجه انواع «بهاران» گوناگون، این وضعیتی باشد که در این کشورها شاهد آن بوده و هستیم، از نظر من بهتر است که ما هرگز شاهد چنان بهارانی نباشیم. باز اگر امیدی به آنها بود، می‌شد صبر و انتظار را پیش گرفت و دل به آن خوش کرد.

از همین روی من معتقدم این حکومت باید به تدریج خود را پالایش داده، دین را محترمانه و بدون آنکه بیش از این آبروی آن و حاکمان بیش از این از بین برود، به سر جای اولش یعنی خانه و مساجد برگردانند و سیاست را هم به دست سیاستمداران و افراد مجرب و تحصیل کرده و متخصص بسپارند. تمام این دستگاه‌های موازی و زائد هم باید به تدریج حذف شوند. این دکان‌هایی هم که برای دلخوشی عده‌ای آخوند باز کرده‌اند و به بهانه راضی کردن این یا آن آخوند و ملا،  بنگاه نشر و انتشار آثار این یا آن کس را فراهم ساخته و این گونه توپ به خزانه مملکت بسته‌اند، می‌بایستی از بین رفته و به شدت محدود شوند.  آخوند و روحانی اگر حقوق‌بگیر است، نباید حقوق و امتیازاتش از دیگر گروه‌ها بیشتر باشد. انصافا مگر روحانی و آخوند تخم دو زرده برای ملت می‌گذارد که صاحب این همه آلاف و اولاف و دم و دستگاه بوده و برای خود دادگاه اختصاصی و دستگاه کبریائی باشد؟ آخوندی که با تحصیلات قدیمه سر و کار دارد چگونه می‌تواند مسند قضا را غصب کرده و خود را با نیازمندی‌های حقوقی امروزی تطبیق دهد؟  ناچار است معیارش همان «شتر» و «قصاص» و «سنگسار» باشد و به محض آنکه عده‌ای صدای اعتراض خود را نسبت به این گونه اعمال قرون وسطائی بلند کنند، فورا با پتک توهین و افترا به دین و مذهب و قرآن، آنها را به وحشت انداخته و به بهانه توهین به قرآن و متزلزل شدن پایه‌های اسلام، بلائی سر مردم بیاورند که آرزوی مرگ کنند. در همین نزدیک به چهل سال کم از فرهیختگان ما با این اتهام روبرو شده جان خود را از دست داده‌اند؟ یا تا آستانه مرگ پیش رفته‌اند؟

امتیاز بی خود و بی جهت آخوند و روحانی حتما باید از بین برود. مالیات هر درآمد ولو به صورت بخشش و نفقه و سهم امام و خمس و وجوهات و ذکات و غیره را هم که عاید آخوند حمایت میشود، باید از آنها گرفت.  مساجد هم باید پول آب و برق خود را به موقع بپردازند. در مورد مساجد شاید قائل به یک استثنائی بتوان شد که درهر سال هر خانواری بتواند مقدار معینی از درآمد خود را به مساجد انفاق کند که این بخش جزو هزینه‌های مورد قبول بوده و شامل معافیت از مالیات برای انفاق دهنده باشد.  هیچ آخوندی هم حق تصدی هیچ شغلی را نخواهد داشت، مگر همان وظایف آخوندی و تدریس مسائل مذهبی. اگر کسی از آخوندها قصد دارد وارد خدمات ارتشی شود، در انتخابات مجالس و موسسات گوناگون شرکت کند، یا در آزمون  ورودی وزارتخانه‌ها شرکت کند، شرط اول آنست که ابتدا لباس آخوندی را از تن  بیرون آورده به شکل مردم عادی در آید تا نتواند از لباس روحانیت سوء استفاده کند.

ما عملا دیدیم که آخوند جماعت که همواره زندگی طلبگی را افتخارخود می‌دانستند که سردسته آنها سید حسن مدرس بود که به پاک‌دستی معروف بود و از کسی رشوه نمی‌گرفت و به زندگی مختصر و محقر خود قناعت می‌ورزید، اما در مورد بقیه، از قرار آب گیر نمی‌آوردند وگرنه شناگر قابلی بودند و در دزدی و فساد گوی از همه گروه‌ها می‌ربودند و به قول معروف: بی بی از بی چادری در خانه ماندگار شده بود!

اگر این رژیم به این وضعیت خاتمه ندهد، نه به این رژیم و باقی ماندن آن امیدی هست ونه من نور امیدی در گروه‌های مخالف می‌بینم، و نه ایمان و اعتقادی به طرفداران براندازی رژیم  دارم.  ما هر طور شده بالاخره باید دموکراسی را تجربه کنیم. شاه اگر خردمندانه رفتار می‌کرد و برخلاف آنکه همیشه ادعا می‌کرد از حوادث همواره جلوتر است، تنها قدری دوراندیشی می‌داشت، پیش از آنکه مردم به خیابان‌ها ریخته و خواستار آنچه که در شعارهایشان می‌گفتند باشند که نیمی ازآنها هم واقعا بی معنا و بی مورد بود، چرا که ما هم استقلال داشتیم و هم امنیت وهم عدالت اجتماعی نسبی و عدالت قضائی، وضع ما قطعا به مراتب از این وضع فعلی خیلی بهتربود. شاه فقط می‌بایستی در زمانی که قدرت کامل را در دست داشت، از خودپسندی و خودخواهی‌اش قدری می‌کاست و آنچه را که بازکردن فضای سیاسی نامید و به ناچار تن به آن داد، زودتر و به میل و خواسته خود، نه فشار این یا آن کشور خارجی پیاده می‌کرد. اگر چنین روشی را پیش می‌گرفت، قطعا وضع ما اکنون به مراتب بهتر از اوضاع فعلی بود.

آخوندها ومخالفان هر چه می‌خواهند بگویند، اما به اعتقاد من، هم اصلاحات ارضی اقدامی بجا بود، هم حق رای و انتخاب شدن زنان برای مجالس شورای ملی و سنا، برنامه‌ای بسیار خوب ومترقی و مردم‌پسند بود و هم تمام آن قوانینی که بعد از آن پیشنهاد شد، بجا و شایسته بودند. البته قطعا در اجرا نقایصی داشت که می‌شد به تدریج آنها را برطرف نموده و تکمیل کرد. اما افسوس نکرد و هنگامی که خواست توصیه کارتر را به جای آورد، دیگر حنایش رنگی نداشت و رشته کارها نیز خیلی زود از دست‌های بیمارش خارج شد.

این رژیم بهتراست از اشتباهات شاه عبرت بگیرد. شاه به سبب ایجاد فضای سیاسی و آزاد کردن زندانی‌ها، قدرت را از دست نداد بلکه به این خاطر به آن روز افتاد که مردم متوجه شدند آن شیر تا چه حد به مرحله آب شدن رسیده است وبی جهت این همه وقت صرف او کرده‌اند.  مردم می‌دیدند که شاه به شکلی مستاصل شده  که هر روز دست به دامان یکی شده و از او راه چاره را می‌جوید.  با یکی صحبت می‌کرد و یا از دیگری مشورت می‌خواست. آیا شاه اگر سال ۱۳۵۰یک اصلی هم به نام آزادی و دموکراسی یا انتخابات آزاد ومردمی  به اصول پیشین اضافه می‌کرد و دقیقا مراقبت می‌شد که این اصول با خوبی ودرستی وصحت عمل اجرا و پیاده شود و عده‌ای از آحاد حقیقی مردم بدون تقلب و بدون مهندسی شدن وارد مجالس شوند، واقعا سقوط می‌کرد؟  بدیهی است وقتی آزادی و ایجاد فضای باز سیاسی از روی استیصال باشد، نتیجه‌اش همانی می‌شود که دیدیم و باز هم اگر علاجی به موقع صورت نگیرد، نتیجه‌اش همانی خواهد شد که دگرباره شاهد آن خواهیم بود

ای سران حکومت فعلی، تا فرصت از دست نرفته و شما نیز از شدت ضعف و استیصال و بدبختی ناچار به باز کردن در زندان‌ها و اعطای! آزادی و دموکراسی قلابی و مصلحتی نشده‌اید، بهتر است خود دست از آستین بیرون کرده و کاری بکنید وگرنه فردا خیلی دیراست.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=17894