عاقبت توافق

یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ برابر با ۰۲ اوت ۲۰۱۵


رامین کامران- در ابتدا می‌خواهم بر نکته‌ای که قبلاً هم بارها به آن اشاره کرده‌ام، تأکید کنم. مسئلۀ اتم، با تمام اهمیتی که ظرف یک دهۀ گذشته پیدا کرده است و با تحمیل یک رشته مباحث تکنیکی و تخصصی به بحثی اساساً سیاسی، نه ماهیت رو در رویی جمهوری اسلامی را با غرب تغییر داده است و نه عنصر اصلی تحول این وضعیت بوده است.

رامین کامران
رامین کامران

اگر کشورهای غربی و بخصوص اسرائیل که مشوق اصلی تشدید بحران اتمی بوده، این همه به اتم اهمیت داده‌اند، دلایلی دارد برخاسته از جهان‌بینی آنها و ترتیب عمل حکومت‌شان که خارج از ذهن و اولویت‌های عملی  خودشان، اعتباری محدود دارد. برای سنجیدن درست نتیجۀ مذاکرات اتمی، باید از این بحث شمار طاق یا جفت سانتریفوژ و نکات مشابه به درآمد و از این مهم‌تر، دورنمایی ترسیم کرد که حد و حدود اهمیت این بخش را در کل سیاست خارجی جمهوری اسلامی روشن کند.

شرایط مذاکره

وقتی پیش‌درآمد توافق اتمی حاضر، در لوزان صورت گرفت، با اینکه داستان بسیار به ابهام آمیخته بود و محتوایش درست روشن نبود، صداهای فراوانی به اعتراض بلند شد که چرا جمهوری اسلامی به طرف مقابل این همه امتیاز داده است. حال که توافق نهایی در وین انجام شده است، دیگر هیاهویی در آن حد، در کار نیست، ولی ارزیابی‌ها عمدتاً منفی است. ترجیع‌بند این است که جمهوری اسلامی از تمامی خطوط قرمزش عقب نشسته است. البته در مقابل، اصلاح‌طلبان در دفاع از توافق هم‌صدا هستند و برای سازمان‌دهی و ابراز موافقت از تمامی وسایل استفاده می‌کنند.

چیزی که از ابتدا به ضرر طرف ایرانی عمل می‌کرد و تا آخر هم کرد، نفس ساختار مذاکرات بود. از شروع این بحران مصنوعی اتمی به این طرف، ایالات متحده که مدعی اصلی بود، به هیچ وجه تمایلی به مذاکره با جمهوری اسلامی نداشت و به سائقۀ اسرائیل، خواستار برچیده شدن تمامی دستگاه اتم از ایران بود. اروپائیان، به نوعی نقش واسطه و نایب مناب آمریکا را بازی می‌کردند و قرار بود با اتخاذ موضعی نرم‌تر یا لااقل به ظاهر نرم‌تر، میانه‌گیری بکنند. بالاخره آمریکا پذیرفت که توانایی و نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه نادیده گرفتنی نیست و معیار اساسی سیاست خارجی را که همان واقع‌بینی است، مد نظر قرار داد و وارد مذاکره شد  تا آنچه را نتوانسته بود با افزایش فشار به دست بیاورد، با کم کردن آن، یا در صورت امکان با تظاهر به کم کردنش، تحصیل نماید. جالب اینکه ظرف این مدت، دولت‌های اروپایی تغییر موضع دادند و بیش از آمریکا سختگیری کردند و گفتار سست نومحافظه‌کاران را راهنمایی خویش قرار دادند! بی توجه به این امر که توصیه‌های این گروه، حاصلی جز تقبل مخارج بی حساب و ناکامی نهایی ندارد و همان طور که آمریکا را با دو جنگ به دور از تدبیر افغانستان و عراق به ورشکستگی رسانده، برای دیگران هم جز این فایده‌ای نخواهد داشت. نومحافظه‌کاران در هر جا باشند از کیسۀ محل برای اسرائیل خرج می‌کنند، بی محابا هم خرج می‌کنند.

بازیگران حرفه‌ای پوکر می‌گویند مؤثرترین نوع تقلب این است که دو بازیگر خبره با یکدیگر هم‌دست باشند، زیرا می‌توانند بدون هیچ گونه برگ‌زنی یا اطلاع از دست دیگر حریفان، سر همه را بتراشند. در اینجا مذاکره کنندگان ایرانی با شش مخاطب طرف بودند که هرچند همۀ آنها الزاماً مخالف‌شان نبودند، برای آنهایی که بودند، تمامی امکانات پاس‌کاری و امداد و بُل گرفتن و نوبتی عمل کردن و خلاصه تمامی کلک‌های ممکن فراهم بود. موقعیت اروپا از این بابت هم به پیچیدگی حکایت افزوده بود، زیرا سه کشور اروپایی هر کدام یک نماینده داشتند و به علاوه یک نمایندۀ جمعی!

امتیازاتی که در دوران احمدی نژاد به قیمت تنش شدید با حریفان، جمع شده بود (اورانیوم بیست درصدی و سانتریفوژ و…) سرمایۀ اصلی مذاکره کنندگان بود که در اینجا خرج شد و در معرض ایراد بسیاری است که می‌توانست بهتر خرج بشود. به هر صورت مذاکره کنندگان جمهوری اسلامی که قبل از گرد آمدن سرمایه‌ای که ذکرش رفت، با خواست حذف کامل برنامۀ اتمی ایران طرف بودند و بالاخره در سطحی بسیار بالاتر از صفر، توافق را به انجام رساندند، نتیجه را به همین دلیل مثبت می‌دانند.

طرف مقابل، از ابتدا ایران را از حقوق بدیهی و معین و مشروع‌اش محروم شناخته بود. در مذاکرات بحث بر سر این بود که چه اندازه از این حقوق را می‌توان پس گرفت! حریف جز ایجاد مزاحمت، هوچی‌گری و باج‌گیری کاری نکرد و در آخر کار هم از جیب خود چیزی نداد، بخشی از اموال و حقوق ایرانیان را به خود آنها برگرداند ـ یعنی قرار است که برگرداند.

حاصل مذاکره

در مورد حاصل مذاکره چند نکته هست که مایۀ تعجب است.

اول از همه اینکه بخش اصلی تعهدات جمهوری اسلامی که شرط برداشته شدن تحریم‌‌هاست، موکول است به تشخیص آژانس. البته از بابت تکنیکی همین آژانس است که از ابتدا پرونده را در دست دارد و واجد صلاحیت فنی است. ولی از سوی دیگر این هم هست که بی طرف نبودن آژانس و تبعیت‌اش از تصمیمات آمریکا برای همه روشن است، بخصوص از وقتی که ویکی لیکس، قول و قرارهایی که آمانو قبل از انتخاب شدن و محض انتخاب شدن، با آمریکا گذاشته بود، افشا کرد. در این حالت، حق داوری عملاً به آمریکا واگذار شده، نه به داوری بی طرف. این را باید دنبالۀ تقلب‌هایی به حساب آورد که از ابتدا در حق طرف ایرانی انجام شده و اصل و اساس همه‌شان تهمت ساختن بمب اتمی است که پایۀ فشار و تحریم و هزار و یک دوز و کلک دیگر شد.

نکتۀ دوم، محدود کردن امکانات پژوهش و توسعۀ اتمی در ایران است که هدفش به صراحت عقب نگه داشتن ایران از بابت دانش و فناوری اتمی است و هیچ گونه توجیه نظامی هم بر نمی‌دارد. ظرف سال‌های اخیر، برخی دولت‌‌های  اروپایی از همه جهت در این راه کوشیده‌اند که مفتضح‌ترین شکل آن، محروم کردن دانشجویان ایرانی از تحصیل در رشتۀ فیزیک اتمی بوده است و متأسفانه هیچ گاه با واکنش درخوری از سوی جامعۀ دانشگاهیان ایران، بخصوص در خارج از کشور، مواجه نگشته است و اکنون به نوعی به داخل ایران هم تسری داده شده.

نکتۀ آخر که از همه عجیب‌تر و غیر قابل قبول‌تر است، مسئلۀ مکانیسم (یا ماشۀ) بازگشت تحریم‌‌هاست که بی‌سابقه است و ابراز حیرت کسانی را که طرفیتی هم در جریان ندارند، باعث گشته ـ نمونه‌اش‌‌هانس بلیکس در مصاحبه با (MSNC). در حالت حاضر، تحریم‌‌های شورای امنیت می‌تواند هر زمان، فقط و فقط به خواست یکی از اعضای این شورا، دوباره برقرار شود، حتی بدون اینکه دیگر اعضا اختیار متوقف کردن آن را داشته باشند! در دعوایی که از ابتدا بر پایۀ تهمت‌‌های بی پایه یا بر اغراق بنا شده و رسانه‌‌های غربی هزار و یک نوع دروغ در بارۀ آن به خورد همه داده‌اند تا کار دولت‌ هایی را که ایران را تحت تحریم قرار داده‌اند، پیش ببرند، می‌توان تصور کرد که استفادۀ ناحق از این مکانیسم آسان‌ترین کار خواهد بود. این اهرمی مؤثر است که برای باج‌گیری به طرف مقابل عرضه شده است و می‌تواند موجد دردسر باشد. بخصوص اگر بنا به تجربه، پایه را بر کوشش دولت‌ّهای طرف مذاکره بر بیشترین استفاده و سؤ استفاده از امکانات موجود قرار بدهیم. به سختی می‌توان مصداقی بهتر از این برای اصطلاح «استخوان لای زخم گذاشتن» پیدا کرد.

تغییرات سیاسی

از اینها گذشته، اصولاً باید توافق اتمی را، چنان که باید، در چشم‌انداز وسیع سیاست خارجی سنجید و نه فقط از دید محدود و تکنیکی آن. درست است که از ابتدای داستان همه محو و مات اتم‌اند، ولی اصل داستان اینجا نیست و اتم به هیچ وجه ستون اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیست.

این تصور که سیاست آمریکا در خاورمیانه تغییر اساسی خواهد کرد و توافق حاضر از نشانه‌‌های آن است، البته دور از واقع‌بینی است. اول از همه یادآوری بکنم که سیاست آمریکا در خاورمیانه پریشان است. ابرقدرتی که ادعای سیادت بر جهان را دارد و در همین منطقۀ محدود، یک جا عملاً با یکی متحد است و در کشور بغلی دشمن، تاکتیک‌اش بر استراتژی‌اش غالب شده و به عبارت ساده‌تر استراتژی ندارد. نداشتن استراتژی هم، یعنی سردرگمی و روزمرگی و عاقبت‌اش اگر هنوز به افتضاح کامل نکشیده، به دلیل کثرت منابع مالی و نظامی آمریکاست که آن هم بالاخره بی نهایت نیست. همان طور که جنگ‌های عراق و افغانستان مخارجی در حد ورشکستگی داشت و مانع حمله به ایران و دیگر هدف‌های نومحافظه کاران شد، اینجا هم میدان عمل روز به روز تنگ‌تر خواهد شد. به هر حال، سیاست آمریکا در همه حال مبتنی است بر سلطه، از هر گونه نفوذ معنوی (داستان رهبری جهان آزاد و پراکندن دمکراسی و…) بی بهره است و اسبابی جز قدرت نظامی و دلار ندارد و  قرار نیست تغییری هم بکند.

فاصله گرفتن از اسرائیل، هرچند ناممکن نیست، نقداً نشانه‌ای جدی از آن مشاهده نمی‌گردد. مسئلۀ اعراب و بخصوص عربستان سعودی هم که جای خود را دارد. اینها گاو شیردۀ ایالات متحده هستند و صحبت‌هایی که از نفوذ آنها در سیاست‌گذاری این کشور می‌شود، بیشتر حالت تعارف دارد. وظیفه‌شان تأمین جریان نفت است و بازگرداندن بخش عمدۀ پول نفت به کشورهای غربی. خلاصه کنم: سیاست آمریکا در قبال جمهوری اسلامی تغییری نخواهد کرد، مگر وقتی که بتواند این رژیم را دست‌آموز بکند و به چیزی تبدیل‌اش کند در حد همین عربستان سعودی.

بیاییم طرف ایران. مسئلۀ توان آستانه، یا به عبارت دیگر فرصتی که در صورت تصمیم به ساختن بمب اتمی، برای انجام این کار لازم است، یک سال ارزیابی شده. این خود امتیازی است برای جمهوری اسلامی ولی امتیازی کوچک. چون فرجه طولانی و حتی زیاده از حد طولانی است، بخصوص که محدودیت تحقیق و توسعه راه کوتاه کردن این فرجه را محدود کرده است. البته باید اضافه کرد که وجود چنین مهلتی برای اسرائیل که با زیاده‌خواهی معمول‌اش، خواستار حذف مطلق هر نوع فعالیت اتمی در ایران بود، بسیار ثقیل است. چون تنها دولتی که توان آستانۀ ایران برایش ضرر سیاسی دارد، این دولت است، وگرنه دیگر صاحبان قدرت اتمی، نه از بابت نظامی از چنین چیزی بیمی دارند و نه از بابت سیاسی. بنا بر این، با وجود تمامی مساعی و هزینه و… برای خود امتیاز عمده‌ای به دست نیاوردند و هر چه کردند ظاهراً خدمت به دیگری بوده است.

آنچه نصیب اسرائیل شده است، از دید خود این کشور که موجودیت خویش را بحق مرهون زور نظامی صرف می‌داند و به همه چیز از همین دریچه نگاه می‌کند، اهمیت فراوان دارد. اما در حقیقت، آنچه چندین سال است فشار شدیدی را متوجه دولت یهود کرده و در تنگنا قرارش داده، همان قدرت کلاسیک جمهوری اسلامی است که حال احتمالاً با وسایل بیشتری عمل خواهد کرد.

مشکل اصلی آمریکا و متحدان غربی‌اش توانایی جمهوری اسلامی در زمینۀ سیاست خارجی است، نه بمب خیالی. از اینجا به بعد، می‌توان نفس توافق را به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی به عنوان قدرت منطقه‌ای تفسیر کرد. البته قدرت موجود، محتاج به رسمیت شناخته شدن نیست، قدرت امریست بسیط و در معرض درک همگان و تأثیرش وابسته به رسمیت آن نیست. به هر حال، بر خلاف آنچه که برخی ممکن است تصور کنند، معنا یا پیامد توافق، نه همراهی سیاسی جمهوری اسلامی و آمریکاست که ممکن نیست، نه حرمت گذاردن به ایران در مذاکره است که اصلاً در دستور کار نیست و نه هیچ گونه تفاهم اساسی که اصلاً با ساختار سیاسی هر دو حکومت مباینت دارد.

اینها که رفت به کنار، می‌ماند همان رقابت منطقه‌ای به علاوۀ تماس‌های گاه و بی‌گاه که قبلاً مستقیم بود و غیررسمی و حال ممکن است رسمی بشود. به هر صورت هماهنگی در کار نخواهد بود، مگر موضعی و از سر ناچاری.

سود جمهوری اسلامی

در نهایت، باید دید که توافق اتمی از چه بابت می‌تواند به جمهوری اسلامی مدد برساند و سیاست‌اش را در منطقه تقویت نماید. طبعاً مقصود همین سیاست فعلی است، چون قرار نیست که سیاست خارجی جمهوری اسلامی به دلیل توافق اتمی به هم بخورد و محض دلبری از آمریکا عوض بشود. اگر قرار بر این بود، می‌باید تغییر قبل از توافق صورت می‌گرفت که در اینجا امتیازی حاصل کند.

حرف‌هایی که زده می‌شود و بیشتر هم از سوی اسرائیل و رسانه‌‌های همسو پراکنده می‌گردد، از این قرار است که دست جمهوری اسلامی به این ترتیب بازتر از قبل خواهد شد و پول‌هایی که به دست این حکومت خواهد رسید صرف ترویج سیاستی خلاف منافع اسرائیل خواهد گشت. حرف دقیق نیست ولی از حقیقت خالی هم نیست. به هر صورت در این زمینه کاری بیش از همین که تا به حال کرده‌اند، از دست اسرائیل و آمریکا برنخواهد آمد که البته حریف جمهوری اسلامی نمی‌شوند.

در این میدان، پیشروی جمهوری اسلامی تا به امروز یکسره بوده است و البته مقداری به یمن همین سیاست بی سر و ته ایالات متحده که ملهم است از منویات اسرائیل. امکان اینکه فضا طوری عوض شود که جمهوری اسلامی نتواند کار خود را پیش ببرد، بسیار کم است، چون سوخت اصلی سیاست‌اش که مبارزه با سلطۀ غرب است، از همین سلطه‌گری خود غرب تأمین می‌گردد و تا سوخت باشد، خواهد چرخید. بخصوص که در بین مردم مصیبت کشیدۀ منطقه، پرخواستار هم هست.

مهم‌تر از همه اینکه جمهوری اسلامی صاحب استراتژی است، البته از نوع ایدئولوژیک که به مرور واقع‌گرا شده و در نهایت شیوۀ عمل‌اش بر اساس واقعیت اجتماعی و تاریخی منطقه تعیین می‌شود و نه فقط زور و پول. پیوستگی این استراتژی که نقطۀ قوت جمهوری اسلامی و اسباب اصلی انسجام سیاست خارجی آن و پیشرفت این سیاست است، با هیچ کشور دیگر منطقه، از جمله اسرائیل که هدف‌های ثابت دارد ولی وسیله‌ای جز زور و پول حامیان غربی‌اش ندارد، قابل مقایسه نیست. برای همین هم هست که پیشرفت‌اش ثابت بوده است و مقابله با آن این اندازه مشکل است.

احتمالاً دولت‌های غربی که تا تیغ‌شان می‌برید بریده‌اند، از نتیجه راضی هستند. ولی این رضایت، رضایت ارزان‌بهایی است. چون جمهوری اسلامی هیچ گاه استراتژی اتمی نداشته که به این ترتیب مختل شده باشد و از این گذشته، تاریخ هیچ گاه با یک کشمکش ختم نمی‌شود که جایی برای تصوراتی چنین خوش‌بینانه باقی باشد. جمهوری اسلامی سر جای خود هست و دعوای قدرت در خاورمیانه با همان شدت قبل، اگر نه بیشتر، ادامه خواهد داشت. در اینجا نه تنها توان نظام اسلامی برای پیشبرد سیاست کلاسیک خود که اصل است، افزایش یافته است، از آن مهم‌تر، انگیزۀ جبران آنچه در مذاکرات داده شده، در میدان وسیع‌تر رقابت و لااقل نزد آنهایی که ارزیابی منفی از وضعیت حاضر دارند، تقویت گشته است. از این قراردادها توسط طرفی که پیروزی یا برتری موقت خود را ابدی می‌شمرده و به همین دلیل از امتیازگیری بی حساب ابایی نکرده است، در تاریخ کم نیست. نتیجۀ این روش همیشه ثابت است، در اولین فرصت، رقابت و کشمکش از سر گرفته خواهد شد، آن هم با انگیزۀ قوی‌تر از بار قبل. با این تفاوت که اینجا شکستی کلی در کار نبوده تا شروع پردۀ بعدی بازی محتاج مهلت باشد. طرف محکم سر جایش نشسته و امکانات عمل اصلی‌اش آسیب ندیده که هیچ، افزایش هم خواهد یافت.

نقش ملت چه بود؟

هیچ دولتی نمی‌تواند بدون هیچ گونه پشتیبانی مردمی، در این چنین مبارزه‌ای سودای پیروزی داشته باشد. جمهوری اسلامی از بابت سازماندهی و عرضۀ پشتیبانی مردم بسیار موفق بود و مدت‌های مدید با شعار «حق مسلم» و شعارهای مشابه‌اش به همگان نشان داد که مردم ایران در مقابل محروم شدن از این حق مقاومت می‌کنند. البته با تغییر رئیس جمهور، شعار مزبور جای خود را به طلب لغو تحریم‌‌ها داد که بالاخره به اینجا رسید.

در هر دو مورد، مردم نقش سیاهی لشکری  را داشتند که توسط حکومت هدایت می‌شد. جالب اینکه از ملت گذشته، حتی مجلسی هم که فقط از طرفداران نظام پر شده، دخالت چندانی در هدایت سیاست اتمی نداشت و حال هم که کار به این مرحله رسیده، دولتی که سر کار است، از نظارت مجلس اسلامی می‌هراسد و نمی‌خواهد در تصویب موافقت‌نامه دخالت‌اش بدهد.

حاصل اصلی کشمکش اتمی برای مردم ایران، درسی بود که برایشان تکرار شد: در این نظام، امکانات دخالت مردم در تعیین سرنوشت مملکت، در پیروی خلاصه می‌شود، از امثال احمدی نژاد یا امثال روحانی، نه در انتخاب چیزی. به هر صورت تا نظام برپاست، دیگران برای آنها تصمیم خواهند گرفت، چه نتیجه را بپسندند، چه نه.

۳۱ ژوئیۀ ۲۰۱۵

منبع: iranliberal.com

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=19688