کریستیان پهلوی پسرخوانده علیرضا پهلوی از خاطرات خود می‌گوید (۱)

دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۴ برابر با ۲۴ اوت ۲۰۱۵


عبدالله قراگزلو- کریستیان پهلوی فرزندخواندۀ شاهزاده علیرضا پهلوی برادر تنی محمدرضاشاه پهلوی است. او درست یک روز قبل از استعفای رضاشاه بزرگ از سلطنت، در پاریسِ اشغال شده از جانب نیروهای آلمان نازی، چشم به جهان گشود.

کریستیان پهلوی فرزندخوانده علیرضا پهلویکریستیان پهلوی در یک گفتگوی اختصاصی با کیهان لندن از چگونگی ازدواج مادرش با والاحضرت علیرضا پهلوی و مخالفت‌های دربار ایران با این ازدواج و این که چگونه فرزند یک افسر آلمانی به فرزندخواندگی شاهزادۀ جوان ایرانی پذیرفته می‌شود و زندگی پر ماجرایش در پاریس و ایران و ۳۶ سال دوران پس از انقلاب می‌گوید.

کریستیان پهلوی در سپتامبر سال ۱۹۴۱ میلادی در پاریس به دنیا آمد. پدرش از افسران ارتش آلمان بود که دو سال پس از تولد کریستیان، در نبرد استالینگراد کشته می‌شود. مادر وی فرانسوی است و کریستیان پهلوی ماجرای ازدواج مادرش با شاپور علیرضا پهلوی را این گونه بیان کرده است:

وقتی متفقین ایران را اشغال کردند و رضاشاه بزرگ ناچار به استعفا از مقامش شد، ایران به آلمان اعلان جنگ داد و محمدرضاشاه  پادشاه جوان، برادر ۲۱ ساله‌اش علیرضا پهلوی را که درجۀ سروانی  در ارتش ایران  داشت به پاریس فرستاد تا با اِتاماژور ارتش فرانسه، حضور ایران در جنگ علیه آلمان‌ها را به طور سمبلیک اعلام کند.

در آن تاریخ، مادر کریستیان با فرزند چهارساله‌اش در پاریس زندگی می‌کرد. در همان ایام، خالۀ کریستیان با یک ایرانی محصل رشتۀ طب ازدواج کرد؛ این دانشجو بعدها در ایران به شهرت رسید: پروفسور مخبر فرهمند.  شبی که این زوج جوان به اتفاق مادر کریستیان پهلوی در یکی از میهمانی‌های سفارت ایران حضور داشتند شاهزاده علیرضا پهلوی نیز جزو مهمانان بود که در همان برخورد نخست، شیفته و دلباختۀ مادر کریستیان می‌شود و کار این دلباختگی به ازدواج این دو منجر می‌گردد.

کریستیان می‌گوید اما هم خانوادۀ سلطنتی ایران و هم شخص محمدرضاشاه به شدت با این ازدواج مخالفت کردند و از علیرضا پهلوی می‌خواهند که از این ازدواج منصرف شود. ولی علیرضا پهلوی که از همان جوانی فردی خودرأی و مصمم بود نه تنها با مادر بیوۀ کریستیان پیمان زناشویی می بندد بلکه کریستیان یتیم را نیز به فرزندی قبول می‌کند. کریستیان می‌گوید این اقدام شاهزادۀ جوان چنان در من اثرگذار بود که تا زنده‌ام خود را مدیون محبت‌های او به خود و مادرم می‌دانم و سپاس ویژه‌ام از او بیشتر بدین خاطر است که نه تنها مرا به فرزندی خود پذیرفت بلکه با بودن او توانستم تابعیت ایران را به دست آورم و من، فرزند یتیم یک افسر ارتش آلمان که آن روزها به ارتش شیطانی شهرت داشت، عضوی از خانوادۀ سلطنتی ایران شدم.

کریستیان پهلوی در ادامه گفتگو با کیهان لندن می‌گوید:  کار مخالفت با این ازدواج حتی به روزنامه‌های ایران هم کشیده شد و خوب به یاد دارم دکتر حسین فاطمی که بعدها وزیر خارجۀ ایران شد و در آن زمان برای روزنامه «مرد امروز» محمد مسعود روزنامه‌نگار مشهور ایران مقاله می‌نوشت دربارۀ ازدواج مادرم با علیرضا پهلوی نوشت عروس جدید دربار، سرجهازی یک فرزند چهار ساله را به خانۀ داماد برده است.

کریستیان ادامه می‌دهد: به دستور محمدرضاشاه تمام کمک‌ها به علیرضا پهلوی در پاریس قطع شد و شاهزاده و همسرش و من و برادرم علی، با اندوخته‌ای که مادربزرگ و مادرم داشتند در پاریس جنگ‌زده زندگی را با دشواری می‌گذراندیم تا اینکه به خاطر بحران‌های کشور ایران و مخالفت‌هایی که چپی‌ها و هواداران مصدق با شاه جوان می‌کردند، علیرضا پهلوی که عاشقانه برادرش محمدرضاشاه را دوست می‌داشت، تصمیم گرفت به ایران برود و در بحران‌های کشور در کنار برادرش باشد. روی این اصل، من و برادرم علی پاتریک را که یک سال پس از ازدواج علیرضا با مادرم، متولد شده بود و مادر و مادربزرگم را به مجید رهنما دیپلمات جوان و شایسته سپرد که او نیز منتهای محبت را به ما کرد و در غیاب علیرضا مراقب ما بود.

مجید رهنما بعدها به مقام سفارت و وزارت در ایران رسید و واقعاً انسانی نمونه و ارزنده بود. کریستیان پهلوی می‌گوید شاهزاده علیرضا نیز از ایران مرتباً برای مادرم پول می‌فرستاد تا این که در سال ۱۹۵۴ از مادرم خواست که به اتفاق ما به ایران سفر کند. مادرم و مادربزرگم و من و برادرم با هواپیما از پاریس به بغداد رفتیم و در هتلی که از یادگارهای حکومت عثمانی بود به نام «تیگرس هتل»  ساکن شدیم. پس از ورود، کسانی به دیدن مادرم آمدند و با او گفتگو کردند. یک نفر هم از طرف خانوادۀ مخبر فرهمند به بغداد آمده بود تا زمینۀ سفر ما به ایران را فراهم سازد و ما را تا رسیدن به تهران همراهی کند. پس از یک هفته توقف در بغداد، با کرایۀ دو ماشین سواری و دو رانندۀ عرب از طریق مرز خسروی به طرف ایران حرکت کردیم. چند روزی به عید نوروز مانده بود که به مرز خسروی رسیدیم و من برای اولین بار، چشمم به پرچم سه رنگ ایران افتاد که بر فراز برجی در اهتزاز بود.  آنجا مرکز ژاندارمری و مرز بین دو کشور ایران و عراق بود. در همان نخستین نگاه، عشق به پرچم ایران و آن سرزمین به دلم نشست و با اشتیاق و شوق بسیار از اینکه در این سرزمین ساکن خواهم شد و زندگی خواهم کرد، احساس غرور می‌کردم بخصوص که هر کجا عکس‌هایی از خاندان سلطنتی را در هر مکان به دیوارها می‌دیدم فوراً ناپدریم را نیز می‌دیدم که عضوی از خانوادۀ سلطنت است و از این بابت به خود می‌بالیدم.

پس از گذشتن از مرز و رسیدن به کرمانشاه، توقف کوتاهی در آن شهر کردیم و راهی همدان شدیم. هر چه به همدان نزدیکتر می شدیم هوا سردتر و برف همه جا را پوشانده بود. در همدان هم شب را در هتلی گذراندیم و فردای آن روز راهی تهران شدیم. لازم به گفتن است که ما با نام‌های مستعار سفر می کردیم و به محض رسیدن به تهران هم در منزلی که همسر خاله‌ام مخبر فرهمند برایمان آماده کرده بود وارد شدیم. امکان این که ما به دربار برویم و با پدر در تماس باشیم، برایمان وجود نداشت. فقط گهگاه مادرم مخفیانه به دیدن همسرش به کاخ می رفت و ساعتی بعد هم به ما می پیوست.

علیرضا پهلوی در مراسم تشییع جرج ششم
ردیف جلو از چپ به راست:‌ علیرضا پهلوی، برنهارد فون لیپه همسر جولیانا ملکه هلند، همسر گرانددوشس لوکزمبورگ و پرنس آلبر شاهزاده وقت بلژیک که پس از مرگ برادرش پادشاه شد؛ سال ۱۹۵۲ در مراسم تشییع جرج ششم و در دورانی که روابط ایران و انگلیس به  دلیل پافشاری ایران بر روی ملی شدن نفت تیره بود

در آن ایام که مقارن با درگذشت پادشاه انگلستان جرج ششم بود از طرف محمدرضا شاه، والاحضرت  علیرضا پهلوی به نمایندگی از جانب پادشاه ایران، در این مراسم حضور یافت که دولت انگلستان نیز شاهزادۀ جوان را به گرمی پذیرفت و در مراسم خاکسپاری پادشاه، او را در کنار پادشاهان و رؤسای دول جای داد.

به گفتۀ کریستیان پهلوی، انگلیسی ها با این کار خود یک دهن کجی به مصدق که آن روزها قصد ملی کردن نفت را داشت، کردند و به او فهماندند که از روش و سیاست‌های او راضی نیستند.

در قسمت بعدی گفتگو با کریستیان پهلوی، او از چگونگی کشته شدن شاهزاده و ماجرای ولیعهدی علی پاتریک‌ــ برادرش‌ــ که نافرجام ماند و اختلافاتی که میان شاه و مادرش پدید آمد و همچنین ماجرای فرار او و مادرش از سویس و سفرشان به پاریس، به تفصیل سخن می‌گوید. همچنین نقطه نظرهای او دربارۀ انقلاب و کتاب‌هایی که نوشته و فعالیت‌های دانشگاهی و مطبوعاتی وی به اطلاع خوانندگان گرامی کیهان لندن خواهد رسید.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=21067