دکتر قاسم خطیب شهیدی، استادیار پیشین دانشگاه تهران و رایزن فرهنگی پیشین ایران در سفارت شاهنشاهی ایران در لندن، روز دوم مهرماه ۱۳۹۴ (۲۴ سپتامبر ۲۰۱۵) در شهر آکسفورد انگلستان چشم از جهان فرو بست.
وی ۸۳ سال پیش در شهر تبریز چشم به جهان گشود. پدرش تیسمار رضا خطیب شهیدی از خانوادههای سرشناس آذربایجان و از ملاکین آن دیار بود. او دو سال نخست دبستان را در تبریز و سالهای پس از آن را در تهران گذراند. وی پنج سال در دبیرستان رهنما و سال ششم را در دارالفنون پشت سر نهاد و در سال ۱۳۳۲ که تهران روزهای پر آشوبی را میگذراند به دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران راه یافت. کلاسهای درس دانشکدۀ حقوق فرصتی بود تا آن گونه که طبیعتاش بود دوستان بسیار بیابد؛ دوستانی که راه دوستی را با او تا پایان عمرش پیمودند و همواره با او در ارتباط بودند.
قاسم خطیب شهیدی پس از دریافت لیسانس حقوق از دانشگاه تهران، روانۀ آمریکا شد تا تحصیلات خود را در آنجا پی بگیرد. اما زندگی در غربتی دوردست، آن اندازه خوشآیندش نبود که او را در آن سرزمین پایبند کند و او که طبیعتی اجتماعی داشت و همواره دوستانی بسیار پیرامون خود، پس از شش ماه، بی آن که خانوادهاش را آگاه کند به کشتی نشست و در اوایل سال ۱۳۳۶(۱۹۵۷) رو به سوی اروپا نهاد و سرنوشت، او را به پاریس رساند.
قاسم خطیب شهیدی که برای آموختن زبان فرانسه به کلاسهای Alliance Francaise میرفت، دلبستۀ همکلاس انگلیسی خود، Jane Biechall شد که او نیز برای فرا گرفتن زبان فرانسه به پاریس آمده بود. این دلبستگی، سرانجام در سال ۱۳۳۹ (۱۹۶۰) به بستن پیمان همسری کشید که «زهرا» و «گیو» حاصل این پیمان هستند.
اما داشتن همسر، قاسم را از ادامۀ تحصیل بازنداشت. او که به خواندن و آموختن عشق میورزید و از کودکی به جای هر کاری و هر مکانی، سر از کتابخانه درمیآورد، تحصیل خود را در فرانسه و سوییس پی گرفت. بعد از گرفتن مدرک فوق لیسانس حقوق از دانشگاه آکسفورد او در سال ۱۹۶۴ سرانجام دکترای خود را در حقوق بینالملل، در سال ۱۳۴۴ (۱۹۶۵) از دانشگاه فرایبورگ سوییس دریافت کرد و آنگاه همراه همسر و فرزند خردسالش زهرا، روانۀ ایران شد.
نمایندگی دولت ایران در کمیسیون فولبرایت در سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۹ (۱۹۶۶ تا ۱۹۷۰) نخستین مسؤولیت دکتر قاسم خطیب شهیدی در ایران بود اما همزمان مسؤولیتهای دیگری نیز بر دوش او نهاده شد. وی در همان سالها به عضویت هیأت امنای دانشگاههای تهران، مشهد، تبریز، اصفهان، اهواز، رضائیه، دانشگاه ملی تهران، پلی تکنیک تهران، دانشگاه آریامهر، کالج صنعتی نارمک و دانشکدۀ بازرگانی تهران نیز درآمد. در همین سالها ریاست شورای ارزیابی مدارک تحصیلی دانشآموختگان خارج از کشور را نیز بر عهدۀ او نهادند.
هرچند پافشاری دکتر قاسم خطیب شهیدی بر رعایت مقررات و سختگیری او در ارزیابی مدارک تحصیلی، دردسرهایی برای او پدید میآورد، اما وی بدون توجه به توصیهها و فشارهایی که گاهی بر او وارد میشد به کار و مسؤولیت حساسی که بر عهدهاش نهاده بودند، صادقانه عمل میکرد.
قاسم خطیب شهیدی در سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۲ (۱۹۶۷ تا ۱۹۷۳) عضو شورای مرکزی دانشگاههای کشور و از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲ (۱۹۶۷ تا ۱۹۷۳) نیز عضویت شورای گسترش آموزش عالی کشور را داشت. وی تدریس حقوق بینالملل در دانشگاه ملی (تهران) را در سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۲ (۱۹۶۷ تا ۱۹۷۳) را در کارنامۀ خود داشت و در کنار این مسؤولیت تازه، مدیرکلی امور دانشگاهها در وزارت علوم و آموزش عالی کشور را نیز بر عهدۀ او نهاده بودند.
آخرین مسؤولیت رسمی دکتر خطیب شهیدی، در مقام رایزن فرهنگی ایران در سفارت شاهنشاهی در لندن بود. وی از سال ۱۳۵۲ تا اوایل ۱۳۵۷ (۱۹۷۳ تا ۱۹۷۸) در این سمت، خدمات ارزندهای برای گسترش شناساندن فرهنگ و هنر ایران به شخصیتهای فرهنگی بریتانیا انجام داد. در همین سالها، به تأسیس کتابخانهای در رایزنی فرهنگی همت گماشت و بسیاری از کتابهای ارزشمند قدیمی فارسی را از گوشه و کنار انگلستان، در این کتابخانه گردآوری کرد که از سرنوشت آنها پس از سال ۱۳۵۷ خبری در دست نیست. وی پس از پایان مأموریت در لندن، در اوایل سال ۱۹۷۹ به ایران بازگشت اما چندی بعد دوباره راه انگلستان را در پیش گرفت.
دکتر خطیب شهیدی سالهای ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵ (۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶) را به تدریس حقوق بینالملل در دانشگاه مدیترانه شرقی در قبرس شمالی گذراند و از آن پس به آکسفورد بازگشت.
دکتر خطیب شهیدی در لندن، به عضویت هیأت مدیرۀ روزنامۀ کیهان لندن درآمد و مدیرعاملی شرکت Orient Script را نیز که حروفچینی هفتهنامۀ کیهان چاپ لندن را انجام میداد، بر عهده داشت. وی در ۸ سال همکاریش با کیهان چاپ لندن، یکی از پایههای اصلی ادامۀ حیات کیهان لندن بود و حروفچینی جلدهای نخستین شاهنامۀ فردوسی، تألیف دکترخالقی مطلق را در شرکت Orient Script سرپرستی میکرد.
دکتر قاسم خطیب شهیدی را میتوان با بسیاری صفتهای پسندیده توصیف کرد. این صفتها مردی از او ساخته بود که احترام و ستایش همگان را نسبت به وی برمیانگیخت.