کودکان چگونه با بیماری والدین خود کنار می‌آیند

چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴ برابر با ۰۴ نوامبر ۲۰۱۵


سارا دماوندان –  وقتی صمیمی‌ترین دوستم در جوانی به سرطان پستان مبتلا شد  بیشتر از آنکه نگران دوستم باشم، رویارویی فرزندان خردسال‌اش با این بیماری بود که ذهن‌ام  را درگیر کرده بود. کودکانی که نه تنها هیچ درک واقعی از بیماری سرطان  نداشتند و ممکن بود تا آن لحظه حتی نام سرطان را هم نشنیده باشند.

اما این واقعیتی بود که آنها ناخودآگاه دور یا زود با آن روبرو می‌شدند. تغییرات روحی و  ظاهری ناشی از درمان،  آنها را متوجه این امر می‌کرد که چیزی در حال تغییر است و بدون شک آنها این تغییر را دوست نداشتند.  بر اساس گفته‌های دکتر بهزاد رحمانی رئیس هیأت مدیره انجمن جراحان عمومی‌ایران به خبرگزاری ایرنا، از هر ۴ زن ایرانی یک نفر به سرطان پستان  مبتلا می‌شود و سن بروز این بیماری به زیر ۳۰ سال و حتی ۲۲ و ۲۳سالگی رسیده است. دکتر رباب حامدی، دارای دکترای تخصصی روان‌شناسی و روان‌شناس مرکز مشاوره دانشگاه علوم پزشکی تهران نیز در یک سمینار پزشکی گفته بود: «سرطان پستان با تاثیرات مختلف روان‌شناختی روی بیماری می‌تواند فرد را  به سمت افسردگی سوق دهد. در عین حال نگرانی‌های بیمار راجع به آینده (افکاری مثل به زودی می‌میرم، بچه‌هایم بعد از من چه می‌کنند، درمان‌ها فایده‌ای ندارد و…) باعث بروز نشانه‌های اضطراب می‌شود. اما راهکار اساسی برای رویارو شدن با این مسئله چیست؟! چگونه می‌توان از اضطراب ناشی از این بیماری کاست‌؟ آیا باید کودکان را از بیماری مادر و پدر  باخبر کرد؟ چگونه می‌شود بیماری را به گونه‌ای برای آنها شرح داد که هم پذیرش بیماری و تغییرات ظاهری موقت از قبیل ریزش موی سر و ابرو را بپذیرند هم نگران از دست دادن مادرشان نباشند. برای گرفتن پاسخ پای صحبت علم‌ناز حسن‌زاده  روان‌شناس بالینی و متخصص امور تربیتی کودکان نشستم.

علم ناز حسن زاده روان‌شناس بالینی و متخصص امور تربیتی کودکان
علم ناز حسن زاده روان‌شناس بالینی و متخصص امور تربیتی کودکان

پدذیرش بیماری و رویارویی با برخی بیماری‌های سخت و به نوعی بدون درمان برای افراد  ممکن است با سختی همراه باشد و بدون تردید پذیرش بیماری‌های سخت برای کودکان به مراتب سخت‌تر است. با این حال بچه‌ها از چه سنی به مفهوم بیماری‌های سخت پی می‌برند؟

-اصولا پدر و مادر باید از سن بسیار پایین قادر به ایجاد ارتباط احساسی، عاطفی و در نهایت کلامی‌با کودک خود باشند. موضوع اینجاست که کودک زیر سن هفت سال هنوز افکار عینی را به صورت کامل در خود رشد نداده و درک درست عینی از مسایلی چون  بیماری، مرگ و از دنیا رفتن ندارد که والدین بخواهند در این مورد با او صحبت کنند. اگر کودک خود کنجکاوی نشان ندهد و در این مورد پرس و جویی نکند، بهتر است تا جای ممکن با او صحبت نشود. اما وقتی سوال کرد، به هیچ وجه نباید در مورد بیماری یکی از والدین به او دروغ گفت، کتمان و یا سکوت کرد، چون ضرر پاسخ‌های تشریح نشده و غیرقابل فهم برای کودک بسیار بیشتر است و ضربه مهلک‌تری به او می‌زند تا اینکه او را با مفهوم بیماری سختی از قبیل سرطان و یا مرگ آشنا کنیم.

-چه سنی مناسب است که ذهن بچه‌ها را با برخی بیماری‌های خاص آشنا کنیم؟

-وقتی کودک از سن شش یا هفت سال به بالا افکار انتزاعی خود را به صورت عینی در می‌آورد و به شناخت ذهنی کامل‌تری می‌رسد، می‌توان درباره مرگ و بیماری مهلک با او صحبت کرد. بدون شک وقتی یکی از والدین دچار بیماری جدی می‌شود، هرچند سعی در پنهان‌کاری داشته باشند، کودک گریه و اشک پاک کردن و پچ پچ و رفت و آمد به دکتر را می‌بیند و سوالات بی پاسخ زیادی در سرش ایجاد می‌شود که بهتر است خود والدین به این ابهامات پاسخ بدهند.

-آیا آشنا کردن کودک با بیمارهایی که طول درمان‌شان دشوار و طولانی خواهد بود ضروری است؟ 

-البته که ضرورت دارد ما به کودک هفت ساله خود درباره بیماری انتزاعی عروسک‌اش به طور مثال توضیح بدهیم. اینکه مرگ جزوی از تولد است و به معنای دور شدن از نزد ما و زندگی در جای دیگری است. ما هنوز در خواب و رویا می‌توانیم فرد دلخواه خود را ببینیم و با او صحبت کنیم. به این معنی که نباید کودک را در عالم سکوت، ترس‌زدگی، ناامنی، رهاشدگی و تنهایی به حال خود بگذاریم آن هم با این توجیه که نیازی نیست او را ناراحت کنیم. کودک باید بداند که مادر بیماری سرطان دارد و شش ماه بیشتر زنده نیست. شاید کودک سخنانی دارد یا یادگاری یا نقاشی برای مادر می‌کشد یا می‌خواهد بیشتر با او وقت بگذراند. کودکان معمولا نسبت به بی اعتنایی والدین  واکنش‌‌های شدیدی از خود نشان می‌دهند که گاهی نگران کننده است.

مثلا ممکن است به مفهوم پوچی زندگی برسند و به فکر خودکشی یا دیگرکشی بیفتند، انگار که تقصیر یکی از والدین است که دیگری از دنیا می‌رود یا بیماری خطرناکی دارد. گاهی کودک دچار ترس‌زدگی و اضطراب مزمن و یا  افسردگی پنهان و انزوا می‌شود. پرخوری یا کم‌خوری، اختلال در خواب و شب ادراری یا از دست دادن کنترل ادرار و مدفوع حتی در روز و اعتراض به اشکال دیگر که چرا والدین مریض شده‌اند و با او در این مورد گفتگویی نمی‌شود. کودکان مدرسه‌رو افت شدید تحصیلی پیدا می‌کنند و حتی در کودکان خردسال نیز موارد خودزنی یا دیگرزنی  و پرخاشگری شدید دیده می‌شود. برای نمونه، یک مربی ورزش تعریف می‌کرد که وقتی با مورد خشونت یکی از شاگردانش در بازی فوتبال برخورد کرد، متوجه شد که مادر این بچه در اثر سرطان از دنیا رفته و پدر بلافاصله ازدواج مجدد کرده است.

-ولی اگر در خانواده‌ای پدر یا مادر گرفتار یک بیماری مثل سرطان شوند واقعا چگونه می‌توان به فرزندان خردسال‌شان  این بیماری را شرح داد؟

-باید خیلی ساده و راحت بسته به سن و فهم کودک با او گفتگو کرد. نیاز به پیچیده کردن موضوع نیست. کودک می‌فهمد که حال یکی از والدین بیمار خوب نیست و با حس همدلی و همدردی شدیدی که در کودکان وجود دارد طبیعی است که او را بیشتر می‌فهمد و سعی می‌کند که درک کند. ذهن انعطاف پذیر کودک با کمی‌ تلخی  اما با جبران محبت والدین این موضوع را هضم خواهد کرد، خصوصا اگر که به کودک اطمینان داده شود که هنوز عشق دیگر والدین و بستگان نزدیک را دارد و در این رابطه دچار ترس، تنهایی، انزوا و یا ناامنی روحی عاطفی نخواهد شد. اما وقتی متاسفانه خود والدین موضوع بیماری و مرگ را در خود حل نکنند، چگونه می‌توان انتظار داشت که این موضوع را با کودک خود  به درستی در میان بگذارند. این شرایط دشوار ولی خوشبختانه قابل فهم است. کودک طبیعتا متاثر می‌شود ولی  متوجه نیز هست که در خانواده به او اهمیت داده می‌شود و همه با هم همدلی و همدردی می‌کنند تا شرایط دشوار دوره درمان، بستری شدن در بیمارستان و ملاقات و رفت و آمدهای فامیل نزد بیمار به خوبی صورت بگیرد.

-در بیماری سرطان شخص در هنگام شیمی‌درمانی با پیامدهایی مانند ریزش مو روبرو می‌شود. چگونه باید بچه‌ها را آماده کرد؟ قبل از شیمی‌درمانی یا در حین درمان؟

کودکان-باید قبل از شروع دوره سخت بستری شدن و یا آثار درمان جدی با کودک صحبت کرد تا بیش از اندازه دچار ترس و غصه و اندوه از دست دادن والدین نشود. در صورت عدم آگاهی، اعصاب بچه خورد می‌شود و روزی هزاران بار تجربه از دست دادن والدین را در ذهن خود مجسم کرده و زجر می‌کشد. این در حالیست که پدر و مادر فکر می‌کنند بچه در عوالم خود به سر می‌برد و نیازی به قاطی کردن او در ماجرا نیست. در صورتی که کودک عضوی از خانواده است و در هر شرایطی باید دخالت داده شود.

-نقش خود والدین چیست؟

-اگر پدر یا مادر بیماری سختی دارد، هر دو باید به کودک اطمینان بدهند که او دچار ترس و تنهایی و ناامنی نخواهد گردید. نیازی به رها کردن مدرسه یا از دست دادن خانه و زندگی نیست. هنوز عشق والدین را دارد و حتی اگر به واسطه مرگ مجبور به ترک‌شان هم بشود، هنوز هم در قلب‌اش خواهد بود و به او عشق خواهد ورزید. چیزی که کودک نیاز دارد، ایجاد اطمینان و امنیت است و در هر شرایطی از جمله بیماری سخت والدین نباید این موقعیت را از دست بدهد. محافظت غیرضروری از کودک موجب عدم روراستی والدین با او می‌شود که این خود سبب نگرانی مضاعف در کودک می‌شود. نباید حق دلتنگی، عشق‌ورزی یا نگرانی  را از کودک گرفت و او را با این توجیه که نباید فکرش را مشغول کرد، به حساب نیاورد. والدین باید بدانند که در هر شرایطی کودک نیاز به عشق دادن و گرفتن دارد و نباید در هیچ زمانی این موضوع را ساده بیانگارند. بهترین طریق ارتباط با کودک داشتن صداقت و روراستی است. باید با او گفتگو و مشورت شود تا وقتی که حس کند واقعا از طرف والدین دوست داشته شده و به حضورش اهمیت داده می‌شود حتی و به ویژه در شرایط سختی مانند بیماری والدین.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=26804