انسان اسیر خاطرات!

دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴ برابر با ۰۷ دسامبر ۲۰۱۵


نیکا نیکزاد – انسان در چمبره‌ی خاطرات و نوستالژی‌های خویش اسیر است. ما در تمام عمر برای بازتولید شادابی و امنیت ایام کودکی در تلاشیم و این، اهمیت زیاد رویدادهای دوران کودکی و تاثیرات مهمی‌را که بر سرنوشت و آینده‌ی انسان دارند نشان می‌دهد.

در واقع آنچه در ایام کودکی بر ما می‌گذرد، بسان آرزوها و نفرین‌های ابدی، جبری را بر آینده‌ی ما تحمیل می‌کند که گریز از آن اگر نگوئیم ناممکن، اما دشوار و طاقت فرساست.

پس اینکه خاطرات کودک‌مان را چگونه رقم می‌زنیم، تقریبا معادل است با اینکه آینده‌ی او را چگونه می‌سازیم!

ما خوشی‌ها و خاطرات خوب را بازتولید می‌کنیم و از ناخوشی‌ها و خاطرات بد می‌پرهیزیم. کودک ما نیز چنین است و نوادگان ما نیز. پس زنجیروار از یک نسل به نسل بعد، ایده‌ها، آراء، کنش‌ها، آداب، مناسک ، باورها، روش‌ها و… منتقل می‌شوند. اگرچه در هر دوره، هر یک در بافتار خاص آن دوران قرار می‌گیریم، اما بافتار تنها صورت قضیه را با خود همخوان کرده و توان تغییر در سرشت و نهاد آن را ندارد.

این مساله اگرچه در ابعاد فردی نیز دارای اهمیت است، اما در ابعاد اجتماعی به لحاظ وسعتی که یک کنش و تاثیرات خوب یا سوء آن در اجتماعات بشری دارد، شایان دقت است.

در ابعاد فردی، مثلاً آقای الف با پسرش به بازی شطرنج مشغول است. هم زمان آقای ب پسرش را با خود به رستوران برده و ضمن خوردن غذا، سایرین را سوژه کرده و با فرزند خود به رفتار و قیافه‌ی آنها می‌خندند. قطعا آقای الف و ب خوشی‌های کودکانه را به طریق متفاوت برای فرزندشان رقم زده‌اند. قابل حدس است که فرزند این دو خانواده در سال‌های بعد، چه تفاوت‌هائی با هم خواهند داشت.

مادری، مرتب دخترش را تشویق می‌کند، در حالی که دختر دیگری همواره مورد شماتت مادر و نفرین اوست. پر واضح است که در سال‌های جوانی، این دو دختر مسیرهای متفاوتی را طی خواهند کرد.

کودکانی که والدین خود را آداب‌دان و آراسته دیده‌اند، عده‌ای دیگر والدینی بددهان و شلخته داشته‌اند نمی‌توانند تصور واحدی از آداب و رفتار داشته باشند. برای کودکی، مثلا دزدیدن فلان خودکار از نوشت افزارفروشی به عنوان زرنگی ترسیم شده و برای آن دیگری زرنگی یعنی ارائه‌ی راهکارهای معقول برای حل مشکلات. کودکی لذت تقلب را در چشمان پدر دیده و آن دیگر لذت موفقیت در نتیجه‌ی تلاش مستمر.

حتی جملات ساده‌ای نظیر «دست مریزاد» و «پیر شی عزیزم» تفاوت معناداری را در سال‌های بعد در سرنوشت و رفتار کودک نسبت به کسی دارد که «بتمرگ» و «مرده شویت را ببرند»  شنیده است.

به این ترتیب تنوع شخصیت‌ها، تنوع مشاغل، گوناگونی منش‌ها و باورها در جامعه شکل می‌گیرند.

اما جالب است بدانیم همین مکانیسمی ‌که تنوعات فردی را شکل می‌دهد، در مورد رفتارهای جمعی و مناسک قادر به بازتولید سنن، آداب، فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌ها و در یک کلام، همسانی‌های جمعی است.

این روزها از سقوط عزت نفس مردم گلایه‌های بسیار می‌شود. از هر قشر و لایه‌ای برای گرفتن نذورات رایگان صف‌های طولانی می‌بندند. اسم سبد کالا که می‌آید، مردم هجوم می‌آورند و صحنه‌های کریهی از گدامنشی و نداشتن مناعت طبع شکل می‌گیرد. آیا از خود پرسیده‌اید چرا؟

پاسخ در فقر اقتصادی خلاصه نمی‌شود زیرا بسیار متولیانی که آنها نیز درگیر گدامنشی‌اند. پاسخ در نهادینه شدن این گونه رفتارها در بخش بزرگی از جمعیت است و باید با رجوع به گذشته بررسی کرد که از کجا «فرهنگ گدایی» به این مردم تزریق شده و نوستالژی‌های آنها را در این زمینه شکل داده است.

برای مثال پس از انقلاب و در کشاکش جنگ، کوپن‌های ارزاق در بین مردم توزیع می‌شد. زنان در صفوف طولانی، برای گرفتن ارزاق دولتی می‌ایستادند. در همان حین، کودکان آنها با یکدیگر آشنا و به بازی مشغول می‌شدند. نسلی از کودکان آن زمان خاطرات خوش‌شان در همین صف‌ها شکل گرفته است. در سال‌های بعد شرائط مالی خانواده ممکن است تغییر کند، اما فرهنگ گدایی از دولت که برای قشر وسیعی از جمعیت اجناس اولیه را به بهای مناسب در اختیار آنها می‌گذاشت بر جا می‌ماند. به این ترتیب مادربزرگ با چادر در صف ازراق دولتی است. مادر با ماشین پرشیا پارک می‌کند و می‌رود تا مرغ دولتی بگیرد و دخترش با یک ماشین فرست کلاس در صف شیر پاکتی دولتی است و با بغل‌دستی گرم صحبت در باب مزایای ماسک انداختن در منزل!

خاطرات
کودکی که چنین سرخوش همراه با خانواده خود مشغول انجام مناسک است، تا سالیان طولانی و حتی پس از مرگ خویش، این نوستالژی را هم‌چنان بازتولید خواهد کرد!

توزیع کوپن تنها یک مورد از اشتباه نظام سیاسی ایران، برای پاشیدن بذر فاسد گدامنشی و سقوط عزت نفس مردم است. در برهه‌های مختلف اشتباهات مشابه دیگری نظیر سهام عدالت، واریز یارانه‌ی نقدی و ادامه‌ی حقوق بازنشستگی برای دختر شوهر نکرده‌ی کارمند و بسیار موارد مشابه نیز بوده که از همت عمومی‌ کاسته و فرهنگ کاسه‌ی گدائی را جلوی دولت بگیر و از مفت‌خوری لذت ببر را نهادینه کرده است.

در واقع در پایان تمام این سیاست‌های اشتباه، با مردمی‌مواجه می‌شویم با این باور که بی تلاش هم می‌توان نان خورد! همت لازم نیست. زرنگ باش و مال مفت کسب کن. در ادامه این زرنگی‌ها به از سر و کول هم بالا رفتن در صفوف نذری، در صفوف ارزاق دولتی و در ابعاد بزرگتر تلاش برای بهره‌گیری از رانت‌ها می‌شود!

مورد بعد مناسک است. مناسک بخش قابل توجهی از سرخوشی‌های کودکانه را در جوامع شکل می‌دهند. به واقع کلمه‌ی منسک را باید معادل کلمه‌ی لذت دانست. از مناسک ساده‌ی روز تولد تا مناسک گسترده‌تر کارناوال‌ها و دستجات عزاداری و تهیه‌ی نذورات و پخش آنها، همه و همه برای آدمی‌ و به ویژه کودکان لذت‌بخش و موجب خاطرات خوش‌اند. کودکان دیروز بی اراده، مناسک امروز را راه می‌اندازند و کودکان امروز، بی اراده در فرداها.

تلاش برای گسترش آیین‌ها و مناسک‌ یکی از ساده‌ترین راه‌های پیاده کردن و توسعه‌ی فرهنگ‌های مطلوب نظام‌های سیاسی و به ویژه نظام‌های ایدئولوژیک است.

کودکانی که امروز با علمک‌های سیاه و سبز و قرمز به همراه والدین در مناسک پرشور مذهبی شرکت می‌کنند، در آینده بدون هیچ نیازی به زمینه سازی‌های ایدئولوژیک و صرفا در قالب اجرای مراسم و مناسک و با مکانیسم بازتولید نوستالژی‌ها، مراسم مذهبی را انجام خواهند داد.

به این ترتیب جمعیت‌های احساسی و فاقد اندیشه‌ای شکل می‌گیرند که کاملا با فرهنگ‌های مطلوب نظام سیاسی عجین هستند. پرواضح است که ایجاد بحران مشروعیت در چنین جمعیت‌هائی چقدر بطئی و حتی ناممکن است و عمر چنین نظام‌های سیاسی چقدر طولانی!

کودکان را دریابیم وخردمندانه از آنها انسان‌هائی والاتر از ابژه‌های مطلوب موج‌های سیاسی یا ایدئولوژیک بسازیم!

ما نمی‌توانیم قدرت و وسعت مناسک را نادیده بگیریم. اما می‌توان آنها را از اشکال خرافی، هزینه‌ساز و بی بازده به اشکال نیکوکارانه و خردپسند تغییر داد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=29410