شیخ «زیگزالی» رستم یه چشم نیجریه‌ای!

سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵ برابر با ۲۶ ژوئیه ۲۰۱۶


عبید سن خوزانی ‌- از قرار شیخ «زیگزاکی» درنیجریه، یک چشمش را ازدست داده و حالا همه را به یک چشم و به صورت زیگزالی می‌بیند و بنده‌زاده‌اش هم در همین زمینه، در دل‌نوشته‌ای بسیار “دلگوز” گله کرده و نالیده است که به او اجازه نمی‌دهند پدرش را ملاقات کند و در عرض هشت ماه فقط چهار بار اجازه دیدار از او را داده‌اند و…

عبید سن خوزانی
عبید سن خوزانی

و بقیه داستان‌ها که خوب اگه خواستین اصل نامه ایشان را می‌توانید خودتان ملاحظه کنید و اگرهم  پیدا نکردین، به سایت “دیپلماسی ایرانی” تشریف‌فرما بشوید و باز هم اگر پیدا نکردین، بفرمائید نشانی سایت این مطلب را برایتان در پانویس این نوشته بیاورم و اگرهم خیلی خسته هستید و حال و حوصله خواندن این‌گونه مطالب را ندارید، بفرمائید اصلا خودم برایتان بخوانم!
این شیخ زیگزالی هم یکی ازآن آدم‌های شر و شور و شریر است که با وجوهات جمهوری اسلامی، او را  در نیجریه کاشته‌اند و ایشان از آنجا سر درآورده و از قرار می‌خواهد او هم با این کارها، روزی آیت‌الله خمینی آن صفحات بشود. آقا خدا لعنت کند این بدآموزی‌ها را، این کسی را که این‌گونه کارها را یاد این گونه آدم‌ها داد و آن را باب کرد.  به دستگاه دشنام میدی، عده‌ای را تیر می‌کنی که بزنند و بکشند و بساط مردم را داغان کنند و دولت هم ازترس گندکاری‌های خودش “هیچ غلطی” نمی‌تواند بکند و اینها را حسابی تنبیه کند که دیگر از این غلط‌ها نکنند، همه که مث این عربستان نمی‌شود که یارو “نمر” را کشید بالا و بعد هم به تولیدکنندگان این نوع “گونه‌ها” با بازوی نیمه بازش حواله داد که حالا برو هر غلطی می‌خواهی بکن. نخیر جانم، اینها را در آب نمک می‌خوابانند تا بعد مدتی آقا با تشریفات وارد مملکتی بشود که حکومتش حاضراست و آماده و جاده‌اش را هم قبلا “فریزی” کسی، صاف و صوف کرده تا مملکت محروسه را، چهار دست و پا بدهند دستش و او هم دست به کشتار همان ملتی بزند که برایش دست و پا می‌شکستند و اجرشان را به این ترتیب بدهد خدمتشان!
از این نوع “گونه‌ها” در سر تا سر دنیا، توسط این جمهوری اسلامی با وجوهاتی که مرتب به آنها می‌رساند تولید مثل شده ومشغول آشوب دنیا هستند، لبنان، غزه، عربستان، افغانستان، پاکستان، نیجریه، بنگلادش، کومر، بورکینافاسو، گینه بیسائو، کنگوی برازاویل، کنگوی موسا چومبه، فیلیپین، مالزی… والله من یکی خسته شدم، خودتان ادامه بدهید.

برای این بنده زاده شیخ زیگزالی  نوشتم:

ای زکی‌زاده، خدا پدرت را بیامرزد، یعنی درهمان زنده بودن بیامرزد. شماها کشوری دارید که از استقلال آن هنوز، نیم قرن نمی‌گذرد. کشور ما ده هزارسال سابقه تاریخی دارد و سه هزار سال پادشاهی و دو هزار و پانصد سال امپراتوری ونزدیک به چهل سالی هم حکومت شترگاو پلنگ که البته گاوهایش قدری به بقیه “گونه‌ها” می‌چربد!
حاکمیت فعلی ما، حال و وضع ما ملت را به جائی رسانده که مادری را که وکیل دعاوی است، به اتهام دفاع از حقوق بشر به شانزده سال زندان محکوم کرده و اجازه نمی‌دهد حتا با فرزندانش از طریق تلفنی صحبت کند و هنگامی هم که بر اثر فشار افکار بین‌المللی فرزندان این زن به ایران باز می‌گردند تا با مادرشان در زندان ملاقات کنند، آنها را ممنوع‌الخروج می‌کنند که مثلا “اقتدار” خود را به جامعه جهانی نشان دهند که امیدوارم همان “اقتدار” دوبامبی، شترق بخورد سر آن رهبرتان که انگار نوبر “رهبری” را آورده است.  بدبخت آخه چرا اینقذه ترسو بار آمدی؟ اصن چی کار کردی که این همه “دژمن” واسه خودت در سر تا سر دنیا تراشیدی، حالا “دژمن”‌های داخله سرت را بخورد!
تازه، ای ابن زیگزال، این در حالیست که همین حکومت، خودش به آنها، یعنی این دوتا بچه، اجازه بازدید ازمادرشان در زندان ایران را داده و وقتی اعتراض می‌کنیم که آخه خوش‌غیرت‌ها، واسه چی این دخترهفده ساله را ممنوع‌الخروج کردین مگه خودتان بهش اجازه نداده بودین؟  می‌گویند ما اجازه ورود دادیم، اجازه خروج که نداده بودیم! وقاحت را ملاحظه می‌کنید؟ به اون ارباب کل‌شان که احساسش بعد پانزده سال دوری از ایران “هیچی” بود و آن همه هم دروغ و حقه‌بازی و خدعه و “تنقیه” تحویل ما داد میگن زکی! (تنقیه درست است، به اشتباه می‌گویند و می‌نویسند تقیه، آن هم برای جوری جنس).

حکومت ما حکومتی است که از یک زن با چهل کیلو وزن، عینهون سگ می‌ترسد، با این وجود با لاف و گزاف، همیشه و همواره دم از “اقتدار” می‌زند، اما دیک دیک از این زن و حرف‌هایش می‌لرزد. به قول همان اربابشان که قرار بود نان و آب و نفت و گاز و گوزمان را دم در بیاورد تحویل دهد، این بابا هم مثل آن شیر معروف  ولاکن از جلو نعره می‌زند و از عقب ضرطه…
ابن زیگزال، ما کسانی در زندان‌هایمان داریم که سال‌هاست اصلا ملاقاتی نداشته‌اند. به مرخصی نرفته‌اند، همیشه در زندان‌های انفرادی به سر برده‌اند وهنوز هم می‌برند. حتا زندانی‌هائی داشتیم که آنقدر آنها را به درمانگاه و نزد پزشک نبردند که همانجا عده‌ای از آنان جان باختند، عده‌ای را هم به سرطان مبتلا کردند. خوب چرا می‌خندی ابن زیگزال؟ مگه نگفتند روس‌ها با یه دست دادن، دشمنانشان را به سرطان مبتلا می‌کنند؟   حتا سه تن زندانی داریم که وقتی به قلابی بودن انتخابات اعتراض کردند و گفتند اگه راست میگین،  آراء را بازشماری کنین و رهبر ما دستور داد آنها را به “حصر” ببرند ودورشان هم حصیربکشند، حال که می‌گوئیم آقاجان ول کن اینها را و بگذار بروند سر کار و زندگیشان و کینه و نفرت و لج‌بازی هم ‌اندازه و حدی داره، می‌گوید من از انتقاد ناراحت نمی‌شوم و انتقاد از من جرم نیست، حتا فحش “خارمادر” هم بدین، مطلبی نیست، ذکر مصیبت گناه نیست، اما من نسبت به این سه حصری “حساسیت” دارم. یعنی قانون و مقررات و… کشک و بذارین در کوزه و آبش را بدهید من بخورم!
ای “ابن زیگزال”، تو باید بری قدر این مملکت محروسه نیجریه را بدانی که تا حالا ندادن “حصر”ت کنن که حاضر باشی رهبرت بدهد تو را از “خاویار”ت آویزان کنن، اما شش هفت سال حصرت نکنن، آن هم با همسر واجب‌النفقه‌ات در یک جا که این همان عذاب الیم است!

در ضمن این چه طرز دل‌نوشته صادر کردن است، ای زیگزاگ‌زاده که می نویسی پدرم یکی از چشمانش را از دست داد و کور شد حال اگر پزشک سراغش نفرستید چشمانش کور خواهد شد. یعنی آن یکی چشم کورش هم باز یک بار دیگر کور خواهدشد؟ یا نخیر حضرت ابوی سه چهارتا چشم از اول داشته؟

به پدرت بگو چشمت کور (البته مقصودم آن یکی، یا آنهای دیگر است که هنوز کورش نکرده‌اند) و دنده‌ات هم نرم، تا تو باشی با وجوهات مملکت ما، نیجریه را به آتش انقلاب و هرج و مرج نکشی. فکر کردی هر که عمامه کج بر سر نهاد، رهبر مستضعفان جهان می‌شود؟  تو را اصن کی رهبر شیعیان نیجریه کرده که حالا دم از رهبری مسلمانان میزنی؟ ای زیگزال زاده، ما دارای مملکتی هستیم که با بیش از یک میلیون بهائی، به آنها حتا اجازه درس خواندن، کار کردن و… حتا نفس کشیدن  نمی‌دهند و آنها را مثل آب خوردن اعدام می‌کنند. باز شما شانس آوردین که در نیجریه حق حیات دارین. ما اینجا حتا حق “آپارتمان” هم نداریم! ای ابن زیگزال!
حرف آخر که اهمیتش هم خیلی خیلی زیاد است که گذاشتم آخر سری بهت یادآوری کنم ای ابن زیگزال و آن اینکه  در مملکت ما یکی یک دستش را از دست داد و شد رئیس جمهور و رهبر و نایب امام و نایب پیامبر شد و حالا می‌رود که یه درجه هم ارتقاء مقام پیدا کرده اصلا خود خدا بشود. حق هم دارد، آقا جان شوخی نیست، به ضرس قاطع در متون قدیمه آمده است که وقتی از شیاف مامانش میزده بیرون، فریاد زده است “یاعلی” به داد این ملت برس.  حالا تو باید خوشحال باشی که ابوی رادیو گرام یک چشمش را از دست داده و فعلا با “مختار ثقفی” شانه به شانه راه می‌رود و دنیا را چی دیدی بابام جان، یه باره دیدی این پدر پدرسوخته تو هم، یه روزی زد و عظماجان شما شد، تو به جنبه خوبش نیگا کن و اینقذه به قول شما نیجریه‌ای‌ها “پسمیست” نشو جانم، خوبیت نداره، از یادگار امام یاد بگیر! برو که دارمت! اون بالا مالاها رسیدی، چو برت نداره و مارو فراموش کنی، یادت باشه که بدی مارو فورا آویزان کنن، اونم از خاویاردریای مازندران!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=48576