در ستایش نقد از خود

شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۵ برابر با ۱۳ اوت ۲۰۱۶


برنا آزموده – خودشناسی به سادگی که در نگاه نخست به نظر می‌رسد، نیست. جنبه‌های سیاه وجودی ما ترسناکند! بیش از همه برای خودمان. پس سرکوبشان می‌کنیم. آنقدر به خودمان دروغ می‌گوئیم تا بالاخره ضعف‌ها را به ناخودآگاه بفرستیم و از پیش چشمان خود پنهان سازیم.اما جالب است که هر قدر هم آنها را عمیق‌تر دفن کرده باشیم، ضعف‌ها زنده می‌مانند. ترس‌هامان، حقارت‌هایمان، شناعت‌مان و بسیار موارد دیگر حاضر و زنده در حال فعالیت‌اند. آنها بخشی از وجود بشری هستند و ما هم فوق بشر نیستیم. پس بهتر است از آنها نترسیم. در عوض توان مواجهه با آنها را در خود پرورش دهیم. وقتی بر آنها آگاه باشیم، هم بهتر می‌توان با آنها مقابله کرد و هم منصفانه‌تر می‌توان تشخیص داد که اینک کدامین وجه وجودی ما دارد سخن می‌گوید، قضاوت می‌کند، انگ می‌زند یا کنش نشان می‌دهد.

یکی از راه‌هائی که می‌تواند ما را به درون خود هدایت کند و شناخت خویش را آسان نماید، مشاهده‌ی تفاوت‌هائی است که در بیان، منش و قضاوت‌های ما در محیط‌های خصوصی نسبت به محیط‌های جمعی وجود دارد.

برای مثال هر قدر در محیط‌های عمومی‌مدعی جانبداری و مبارزه برای آزادی بیان باشیم، وقتی در محیط خصوصی، رفیق‌مان را به خاطر سرکوب منتقد تشویق می‌کنیم، ماهیت تفکر و ذهن ما آزادمنشانه نیست. به بیان دیگر نه تنها حامی‌آزادی بیان نیستیم بلکه در جایگاه قدرت، مخالفان خود را محدود و آنها را وادار به سکوت می‌کنیم.

وقتی در محیط خصوصی، برای مهندسی یک انتخابات ساده (مثلا تعیین مسئول یک ساختمان یا تعیین ادمین یک گروه) لابی می‌کنیم، هر قدر در حضور عامه داد از دمکراسی و توده‌سالاری و غیره زده باشیم، اما ذهن ما دمکراتیک نیست. فرق نمی‌کند بر بستر این ذهن لیبرالیسم، سوسیالیسم، اسلامیسم و یا ایسم دیگری خوابیده باشد، ما به هر نحله‌ی فکری هم که تعلق داشته باشیم ، وقتی ذهن ما دوست دمکراسی نباشد، نمی‌توانیم در عمل دمکراسی را محترم داریم.

هر قدر هم که در برابر دیگران کلاهمان را به احترام سایرین برداریم، وقتی در خفا به غیبت و تهمت آنها مشغولیم، نه احترام را می‌شناسیم و نه انسان‌دوست هستیم.

همه‌ی ما مدعی فهم محدودیت‌های بشر هستیم. اما وقتی به قضاوت‌های مطلق این و آن مشغولیم، بدان معناست که این فهم در ما درونی نشده است. به بیان دیگر تشخیص‌های مطلق در مورد نحوه‌ی تفکر دیگران، شخصیت سایر افراد و صحه گذاشتن بر گمان‌های ذهنی، تنها از این باور نشأت گرفته که هوش من، ذهن من و دریافت‌های من بی عیب و نقص هستند و این در تضاد کامل با فهم نسبی بودن استعدادهای بشری است.
هیچ کس را یارای دسترسی به حقیقت مطلق نیست! آنچه ما امروز حقیقت می‌پنداریم، ممکن است توهمی ‌بیش نباشد. وقتی با تکیه بر این اوهام به سایرین انگ می‌زنیم، عملا به حیطه‌ی رذالت سقوط کرده‌ایم! هر قدر هم که مدعی فضیلت باشیم، آنچه در ناخوداگاه ما نهفته است، به گواه این انگ‌های نابجا، متعالی نیست.

به گمان من، آنچه مشوق تغییر در چهره‌ی سیاسی یا اجتماعی ما در آینده است، تغییر از یک نحله‌ی فکری به نحله‌ی فکری دیگر نیست! تغییر از پادشاهی به تئوکراسی و از آن به سوسیالیسم نیست!

آنچه تغییر را رقم خواهد زد، تغییر در اذهان ماست. با هر نحله‌ی فکری، وقتی ذهن آزادیخواه نباشد، وقتی تفکر دمکراتیک، درونی نشده باشد، وقتی اخلاق و وارستگی ما متظاهرانه باشد، وقتی دید ما به توده‌ها با وجود ادعاهای‌مان ابزاری باشد، ما قادر به تولید دمکراسی نیستیم. در بهترین حالت، یک الیگارشی را به نفع دیگری جابجا می‌کنیم و یک استبداد را علیه استبداد قبلی علم خواهیم کرد!

به همین دلیل، اگر صادقانه برای تغییر می‌کوشیم ، اگردر تمنای هدایت توده و عمل دمکراتیک هستیم، قبل از هر چیز باید به درون خویش سفر کنیم. آیا در قدرت، تندروی نخواهیم داشت؟ آیا مخالف را تحمل خواهیم کرد؟ آیا به قضاوت‌های شتاب‌زده یا مغرضانه حکم به حذف کسی نخواهیم داد؟ آیا توان شک به خود داریم؟ آیا امکان دفاع به دیگری می‌دهیم؟ آیا تواضع اقرار به اشتباه داریم؟ آیا فروتنی عذرخواهی از کسانی که رنجانده‌ایم ، درما هست؟ آیا…

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=50005