رسانتیمان…

چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵ برابر با ۲۴ اوت ۲۰۱۶


برنا آزموده – رسانتیمان  Ressentiment موجد یک جهت‌گیری منفعلانه‌ی تکرارشونده علیه هر چیزی است. بنابراین رسانتیمان نمایانگر بستر احساسی بیان، نوشتار، نقد، تحلیل و موضع‌گیری ماست.

رسانتیمان
رسانتیمان، عقل و استدلال را ضایع می‌کند

رسانتیمان حسی از رنجش و کدورت است. حسی در اعماق وجود ما که بیانگر آسیب‌دیدگی است. مبنای این آسیب می‌تواند حسادت، رقابت، شکست‌، ضعف در برابر مخالفان، خودکمتربینی‌، باخت و ناکامی، قلدری‌های طرف مقابل، حسرت ناداشته‌ها و قافیه باختن‌های ما باشد. هر چه هست، رسانتیمان یک بار منفی عاطفی دارد.

بسیار مواقع رسانتیمان را نزد خود سرکوب کرده‌ایم، پس وقتی وارد عمل می‌شود، ممکن است حتی خود از نفوذ آن به کلام، عمل و قلم خویش آگاه نباشیم. مثلاً به گمان خود، بر پایه‌ی اطلاعات عمومی، اخبار و علوم و… مطلب درستی را ارائه داده‌ایم. با این وجود دست‌پخت ما از دید یک ناظر بی طرف، سویه‌دار است. چرا؟ پاسخ را می‌توان در رسانتیمان جست.

رسانتیمان ممکن است به هر حوزه ای سرک بکشد.

برای مثال اگر به حوزه‌ی سیاست وارد شود، نتیجه چیست؟ در سیاست ورود رسانتیمان باعث انحراف نقد و تحلیل از یک عقلانیت نقادانه است. مثال می‌زنم: اگر تحلیلگری به رسانتیمان علیه امریکا مبتلا باشد، به جای نقد خردمندانه و مستدل خطاهای آن، در هر بحث و نظری دنبال بهانه علیه آن خواهد بود. نتیجه آن که نقد به جای اتکا بر استدلال، سویه‌دار وکینه‌توزانه می‌شود و حتی بر نفی مطلق تکیه می‌زند.

یا برای نمونه در سیاست خارجی، رسانتیمان باعث می‌شود، به جای گرفتن مواضع عاقلانه، دچار کین‌توزی‌هایی شد که با دست خود بر منافع خویش خط بطلان بکشیم. مثلا نفرت از غرب یا امریکا سبب می‌شود که با وجود داشتن منافع، با آنها قطع ارتباط کنیم.

مثال دیگر، رسانتیمان علیه جمهوری اسلامی‌می‌تواند در بخشی از مخالفان رژیم، منجر به رضایت حمله‌ی خارجی علیه ایران شود تا به هر قیمتی، نظامی‌که این رسانتیمان را به وجود آورده نابود شود. یا همین رسانتیمان علیه جمهوری اسلامی‌است که سبب می‌شود برخی دوران ریاست جمهوری خاتمی‌را معادل دوران احمدی نژاد بدانند. همچنین رسانتیمان علیه اسرائیل می‌تواند ما را موافق سیاست‌های ضد اسرائیلی کند که خلاف منافع ملی ماست.
پس ورود رسانتیمان به حوزه‌ی سیاست عملا عقلانیت سیاسی را از بین می‌برد و حتی می‌تواند ما را به ورطه‌ی رومانتیسیسم سیاسی بیندازد. غرب‌ستیزی مزمن که بین روشنفکران سنتی ایران جریان دارد نیز در برخی موارد مبتنی بر رسانتیمان است.

هم چنین وقتی مارکسیست‌ها یا کاپیتالیست‌ها علیه هم می‌تازند، تمام نقدهائی که بر نفی مطلق هر یک تکیه دارد و بدون توجه به دستاوردهای مثبت هر کدام علیه آن دیگری اقامه می‌شود، می‌تواند متاثر ازرسانتیمان باشد.

ورود رسانتیمان به حوزه‌ی باورها از ما انسان‌هایی بنیادگرا و نفرت پراکن پدید می‌آورد. پس در حوزه‌ی باورها واعتقادات، رسانتیمان آفریننده کین و کین‌توزی است. فارس‌ستیزی، ترک‌ستیزی، کردستیزی، دین‌ستیزی، اسلام‌هراسی، یهودگریزی و… اغلب ناشی از رسانتیمان هستند. مثلا رشد و توسعه‌ی دبی در ما حسادت و رنجشی را پدید می‌آورد که زمینه‌ساز نفرت علیه عرب‌ها و عرب ستیزی می‌شود. زبان دیوان‌سالاری کشور باعث نفرت نسبت به فارس‌ها می‌شود، و یا رنجش از عملکرد جمهوری اسلامی‌، منجر به دین‌ستیزی و اسلام‌هراسی می‌گردد.

اگر در این شرایط کین‌توزی‌ها به عمل در آیند، به رفتارها و اعمال فاشیستی و بنیادگرایانه می‌انجامند.

به نظر می‌رسد تنها جایی که بتوان بی دغدغه، رسانتیمان‌ها را جاری کرد و از بار منفی نهفته در آن سود جست حوزه‌ی شعر و ادب باشد. اینجا این رنجش‌ها و کدورت‌ها اگر مستقیم بذر نفرت نکارند، می‌توانند شوق تغییر و حرکت علیه هر ناخواسته‌ای را که موجد آن کدورت بوده است، سبب شوند.
شناخت و آگاهی بر رسانتیمان به ویژه برای آن دسته از فعالانی که می‌خواهند علیه نابرابری‌ها و آنچه در مقابل بشردوستی قرار گرفته، مبارزه و افشاگری کنند مهم است.

اندکی غفلت از رسانتیمان ممکن است سبب ایجاد دوگانه‌گرایی‌ّهای خطرناک شود. مثلا رسانتیمان علیه پزشکان (برای نمونه حسادت به درآمد زیاد آنها) می‌تواند به جای نقد روشنگرانه‌ی مظاهر ستمکاری یا کم‌کاری در درمان و تلاش برای تصحیح این معضل منجر به دو قطبی پزشک- بیمار شود که تنها به فوران احساسات و کینه‌توزی علیه یک قشر را سبب شده و بدون هیچ دستاوردی پس از مدتی به خاموشی می‌گراید.

یا رسانتیمان نسبت به لایه‌های مرفه جامعه سبب پرورش کینه‌توزی در کارگران علیه صاحبان سرمایه و ثروت می‌گردد و دو قطبی فقیر- غنی در شرایطی شکل می‌گیرد که نه تنها هیچ سودی برای فرودستان و تنگدستان ندارد بلکه ممکن است به مال و منال ثروتمندان نیز بیفزاید.

یا رسانتیمان علیه دانشگاهیان و دانشمندان موفق در یک دانشجوی ضعیف، سبب کین‌توزی نسبت به دانشگاهیان می‌شود.

در تمام این موارد به جای نقد سازنده و تصحیح، دوگانه‌های مخرب شکل می‌گیرند و به جای اصلاح، خرابی و ویرانی به بار می‌آید.

زمانی به درستی علیه یک معضل در حال اقدام هستیم که زمین بازی را عوض کنیم. تا زمانی که با همان روش علیه آنچه مخالفت ما را برانگیخته، در مقابلش بایستیم، تنها کینه‌ها و احساسات خویش را بروز می‌دهیم. به این ترتیب اهداف مثبتی که در نظر داریم و امکان کنش معقول در سایه‌ی رسانتیمان نابود شده و هیچ منفعتی به دست نمی‌آید.

مثال بعدی که می‌توانم بنویسم، رویداد اخیر در زمینه‌ی همکاری حکومت ایران با روسیه در سوریه است.

بنا به قاعده تمام نقد ما علیه غرب و امریکا به علت اتخاذ سیاست‌هایی است که مغایر با بشردوستی به نظر می‌رسند و بر رنج وفقر بشر می‌افزایند و یا سبب جنگ و کشتار انسان‌ها می‌شوند. پس اگر ما هم در همان زمین بازی کنیم، عملا مخالف جنبه‌های غیراومانیستی عملکرد آنها نبوده‌ایم بلکه صرفا نسبت به آنها کینه داشته‌ایم. به این ترتیب نمی‌توان دوگانه عمل کرد و یک همکاری و مداخله نظامی را محکوم و دیگری را (با روس‌ها) تایید کرد.
شناخت رسانتیمان به سواد رسانه‌ای ما هم کمک می‌کند. برخی از جهت‌گیری‌های رسانه‌ای که جایگاه آنها را به عنوان رسانه‌ی مستقل کاهش می‌دهد، می‌تواند ناشی از سیاست‌های کلان آن رسانه نبوده و تنها از رسانتیمان خبرنگار یا ژورنالیست‌هایش ناشی شده باشد. مثال بارز آن، انتقاداتی است که به نوع گزارش‌های کسری ناجی وارد می‌شود.

البته ما به صورت کامل نمی‌توانیم رسانتیمان را از موضع‌گیری‌ها یا نقدها و تحلیل‌هایمان حذف کنیم. اما آگاهی بر آن، در مهار زدن و محدود کردنش ما را یاری می‌کند تا کمتر به سوی مواضع و اعمال دوگانه سوق داده شویم و در تصمیم‌گیری‌ها و رفتار خود عاقلانه‌تر رفتار کنیم.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۴

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=50713