شوهر، رمّالی را که می‌خواست همسرش را از شرّ هوو راحت کند کشت

چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۵ برابر با ۱۹ اکتبر ۲۰۱۶


روز ۱۸ مهرماه امسال زن جوانی از ناپدید شدن شوهرش حسن به پلیس خبر داد. وی گفت: حسن برای دیدن یکی از دوستانش از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. هرچه با موبایلش تماس گرفتم جواب نداد پس از چند ساعت تلفن همراهش خاموش شد، در این مدت همه جا دنبالش گشتم اما اثری از او نبود حدس می‌زنم اتفاقی برایش افتاده باشد.

ساعاتی بعد این زن به پلیس اطلاع داد همسرش به قتل رسیده است او گفت: چند ساعت قبل زنی به نام فاطمه که اهل افغانستان است و تا چند ماه پیش در همسایگی ما زندگی می‌کرد سراغ پدرشوهرم رفته و گفته که شوهرم را با همدستی همسرش به قتل رسانده است. دستور بازداشت فاطمه صادر شد.

فاطمه در بازجویی‌ها اعتراف کرد شوهرش حسن را به قتل رسانده و جسدش را در بیابان‌های ورامین رها کرده است. همزمان به پلیس اطلاع داده شد روز پانزدهم مهرماه جسدی ناشناس در زمین‌های کشاورزی ورامین کشف شده است. به گزارش پزشکی قانونی آثار ضربات جسمی سخت روی سر مقتول دیده می‌شد ولی هویت او شناسایی نشده بود. از آنجا که احتمال می‌رفت جسد متعلق به حسن باشد همسر او در پزشکی قانونی حسن را شناسایی کرد. با کشف راز ناپدید شدن مرد جوان مأموران بار دیگر سراغ زن افغان رفتند و او را دستگیر کردند.

فاطمه به بازجویان گفت: شوهرش پس از جنایت فرار کرده و هیچ اطلاعی از او ندارد. این زن در عین حال از نقش خودش در این جنایت پرده برداشت و گفت نقشه او برای فراری دادن هوویش باعث این جنایت شده است. در شرایطی که جست و جوی کارآگاهان جنایی برای دستگیری قاتل ادامه داشت زن افغان گفت هر وقت کار اشتباهی در زندگی انجام می‌دهم، دچار عذاب وجدان می‌شوم و همین باعث می‌شود که زندگی‌ام مختل گردد. آشنایی با مقتول هم برایم رازی بود که هرگز نمی‌خواستم شوهرم از آن با خبر شود اما بالاخره همه چیز را برای شوهرم تعریف کردم و او هم نقشه قتل حسن را کشید.

پنج سال پیش با شوهرم ازدواج کردم و یک سال بعد هم صاحب دختری شدیم، زندگی‌مان بد نبود و همه چیز خوب پیش می‌رفت تا اینکه دو سال قبل همسرم برای دیدن خانواده‌اش به افغانستان رفت اما وقتی برگشت همه چیز تغییر کرده بود و زندگی‌مان مثل گذشته نبود. او در افغانستان با زنی ازدواج کرده و او را همراه خودش به خانه من آورد.

از آن به بعد من باید هوویم را در خانه‌ام تحمل می‌کردم. دنیا روی سرم خراب شده بود. وقتی اعتراض کردم شوهرم گفت طلاق بگیر و برو من هم جایی را نداشتم و مجبور شدم بمانم و همه سختی‌ها را به جان بخرم. دو سال عذاب کشیدم تا اینکه فکری به سرم زد تا هوویم را از سر راهم بردارم می‌خواستم با سحر و جادو او را فرار دهم همین شد که به سراغ حسن (مقتول) رفتم. با او چند سال همسایه دیوار به دیوار بودیم وشنیده بودم که او رمّال است. می‌خواستم برایم طلسمی تهیه کند که هوویم فراری شود اما فکرش را نمی‌کردم که پایان این نقشه‌ام جنایت باشد.

برای تهیه طلسم سراغ حسن رفتم چند باری با او تلفنی صحبت کردم و از مشکلات زندگی‌ام گفتم اما در کشور ما اگر زن شوهرداری با مردی تلفنی صحبت کند خوب نیست. من که می‌دانستم اشتباه کرده‌ام، دچار عذاب وجدان شدم و برای خلاص شدن از این عذاب تمام ماجرا را برای شوهرم تعریف کردم. اما او به محض شنیدن حرف‌هایم به شدت عصبانی شد و گفت که باید حسن را به قتل برسانیم!

همسرم با حسن تماس گرفت ما مدت‌ها همسایه بودیم و آنها رابطه خوبی با هم داشتند. شوهرم به بهانه قلیان کشیدن حسن را به خانه‌مان دعوت کرد. ساعت ۷ شنبه ۱۲ مهرماه وقتی حسن آمد من به آشپزخانه رفتم تا زغال روی گاز بگذارم در همان لحظه شوهرم با آجری که از قبل در گوشه‌ای از خانه گذاشته بود ضرباتی به سر حسن زد. بعد از من خواست تا بالش را روی دهانش بگذارم تا کسی صدایش را نشنود و بعد هم او را خفه کرد. پس از جنایت شوهرم به طبقه پائین رفت و با هوویم برگشت آنها دست و پای مقتول را بستند و او را داخل گونی آبی رنگی گذاشتند. یک ساعت بعد جسد را روی موتورش گذاشت و خانه را ترک کرد.

همسرم و هوویم مرا در خانه حبس کرده بودند و اجازه نمی‌دادند بیرون بروم بعد از یک هفته شوهرم مرا از خانه بیرون کرد و گفت هر کاری دوست داری انجام بده فقط بدان که خودت هم در قتل دست داشتی و پایت گیر است. خودشان هم فرار کردند با اینکه می‌دانستم مجازات سنگینی در انتظارم است اما به خاطر عذاب وجدانی که داشتم به خانه پدر مقتول رفتم و واقعیت را گفتم.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=56545