رکاب‌زنی در جاده‌های تبّت، خاطرات یک جهانگرد ایرانی

جمعه ۷ آبان ۱۳۹۵ برابر با ۲۸ اکتبر ۲۰۱۶


محمدحسین محمودزاده، جهانگرد ایرانی است که با دوچرخه‌اش بسیاری از مناطق ایران و جهان را رکاب زده‌است. او که ۳۴ سال دارد و دانشجوی دکترای تجارت بین‌الملل است، می‌گوید برای این کار آرزو یا رویا نداشته و خیلی اتفاقی سر از این مسیر درآورده است.

شغل اصلی محمودزاده، تجارت کاغذ و مقوا است. او به خبرگزاری مهر گفته «من ۱۱ سال در مالزی زندگی کردم و شغلی که داشتم نیاز به سفر داشت طوری که مجبور بودم به کشورهای مختلف سفر کنم. در یکی از سفرهایم باید به یک کارخانه در اندونزی می‌رفتم که کارم بیشتر طول کشید. رئیس کارخانه گفت آخر هفته که ما تعطیل هستیم برایت یک تور می‌گیریم که کوه نزدیک اینجا را ببینی. من هم در این تور شرکت کردم. در این تور با اروپایی‌هایی آشنا شدم که تنها با یک  کوله پشتی سفر می‌کنند. فهمیدم این یک سبک از سفر کردن به نام بک پکری است که در فرهنگ ما ایرانی‌ها ناشناخته‌است. بعد از این آشنایی در اینترنت درباره‌اش خواندم و خیلی خوشم آمد و بعد از یک ماه رفتم برای خودم یک کوله پشتی خریدم و حدود ۱۰ روز به همان مالزی سفر کردم».

کامبوج و لائوس از اولین کشورهایی بوده که در آنجا به عنوان جهانگرد رکاب زده، در سفرهای ابتدایی دوچرخه‌اش را کرایه می‌کرد، اما به تدریج برای این منظور یک دوچرخه حرفه‌ای‌تر هم دست و پا کرده و به آلمان برده و در سفری ۵ ماهه برای برگشت به ایران رکاب زده است.

تمام وسایل او در سفر کوله، کیسه خواب، چادر، دو دست لباس، حوله مسافرتی، گازپیک نیکی مسافرتی، وسایل تعمیر دوچرخه، زاپاس و لاستیک و لوازم شخصی است، اما در سفرهای ابتدایی چون کمتر تجربه داشته بار سنگینی را با خود حمل می‌کرده است.

استاد مانک‌های کوچک بود. با نهایت بد اخلاقی و اخم به من خوش آمد گفت و اجازه داد داخل معبد را ببینم. یکی از مانک‌های کوچک را همراه من کرد که همه جای معبد را بهم نشون بده و ولی عکس نگیرم (میانمار)
استاد مانک‌های کوچک بود. با نهایت بد اخلاقی و اخم به من خوش آمد گفت و اجازه داد داخل معبد را ببینم. یکی از مانک‌های کوچک را همراه من کرد که همه جای معبد را بهم نشون بده ولی عکس نگیرم (میانمار)

او می‌گوید: «بیشتر آدم‌هایی که می‌خواهند سفر بروند دچار بلند پروازی می‌شوند. فکر می‌کنند اگر به شهری سفر کردند باید همه دیدنی‌هایش را ببیند و با این‌کار به خودشان استرس می‌دهند.برنامه سفر من به هیچ وجه سنگین نیست و این بلندپروازی را از خودم دور کرده‌ام. به خودم گفته‌ام اگر جایی رفتی لازم نیست به همه مکان‌هایش سر بزنی، مهم آن مسیری است که باید بروی و باید از همان مسیر و دیدن آدم‌های مختلف لذت ببری.»

از خواب بیدار شده بود، اصلا تکون نمی‌خورد، خندیدم. شکلات براش بُردم. همه شکلات را هول داد تو دهنش و رفت گوشه لُپش. اینقدر لُپ زیاد داشت که شکلات گوشه لُپش معلوم نبود به این راحتی
از خواب بیدار شده بود، اصلا تکون نمی‌خورد، خندیدم. شکلات براش بُردم. همه شکلات را هول داد تو دهنش و رفت گوشه لُپش. اینقدر لُپ زیاد داشت که شکلات گوشه لُپش معلوم نبود به این راحتی

این جهانگرد پیشنهاداتی در مورد سفر به غرب ایران در استان‌های کردستان و لرستان داده است. به اعتقاد او «بیشتر مردم ما دوست دارند راه رفته را دوباره طی کنند تا خیال‌شان راحت‌تر باشد. برای همین هر موقع می‌خواهند سفر کنند به همان شمالی می‌روند که چندین بار رفته‌اند چون همه جایش را می‌شناسند. هنوز هم همه آدم‌هایی که می‌خواهند با دوچرخه سفر کنند پیش من می‌آیند و راهنمایی‌های جزئی می‌خواهند. هیچ کس انگار دلش نمی‌خواهد خودش لذت کشف و پیدا کردن راه را تجربه کند. شمال کشور هم به عنوان جایی که تمام سوراخ و سمبه‌هایش کشف و پیدا شده همه‌گیر شده‌است و مقصد بیشتر سفرهاست. اما کمتر کسی به کهکیلویه و بویراحمد و خرم‌آباد می‌رود».

لذت سفر به تبّت

محمدحسین محمودزاده بهترین سفر خود را تبّت می‌داند چون به باور او مردم سخت‌کوشی بودند که به اعتقاد دینی مذهب‌شان به شدت وفادارند. او می‌گوید: «آنها برعکس بسیاری از ما ایرانی‌ها دین و مذهب‌شان را با هم قاتی نکرده‌اند. فرهنگ عجیبی دارند؛ مثلاً مُرده‌هاشان را می‌اندازند تا لاشخورها بخورند».

گفت با گوشی خودم ازت بگیرم، گوشی تلفنش را آورد، آماده‌اش کرد گفت احترام بگذار، اصلاً منظورش را متوجه نشدم. گوشی تلفن را گذاشت زمین و همین کاری که من تو عکس دارم انجام می‌دم را خودش هم انجام داد، گفتم: «آها! فهمیدم». منم از ته دل به خودش و همه خدایان و پیروان بودا ادای احترام کردم
گفت با گوشی خودم ازت بگیرم، گوشی تلفنش را آورد، آماده‌اش کرد گفت احترام بگذار، اصلاً منظورش را متوجه نشدم. گوشی تلفن را گذاشت زمین و همین کاری که من تو عکس دارم انجام می‌دم را خودش هم انجام داد، گفتم: «آها! فهمیدم». منم از ته دل به خودش و همه خدایان و پیروان بودا ادای احترام کردم

خرج سفر یک ماهه او در تبّت تنها یک میلیون ۲۰۰ هزارتومان شده که البته معتقد است  رقم زیادی بوده، خاطره‌های زیادی از این سفر به یاد دارد از جمله آنکه با خانم مسنی به نام «فاطمه» آشنا شده که صاحب یک رستوران بود و آن را بسیار با سلیقه اداره می‌کرده است. او می‌گوید: «وقتی برای ناهار به آنجا رفتم او با روی باز از من استقبال کرد و قبل از ناهار برایم چند بار چای ریخت آخر کار هم طوری غذا برایم آورد که انگار به مهمانی دعوت شده‌ام و حتی پول غذا را از من نگرفت. وقتی یک بار با لبخند دوباره سمتم آمد فکر کردم که باز هم برایم می‌خواهد خوراکی بیاورد. اما این بار با یک کتاب آمد و با لبخند روبرویم نشست. کتاب را دستم داد. قرآنِ خیلی قدیمی و رنگ و رو رفته‌ای بود که زیر سوره‌های قرآن به چینی تلفظ عربی نوشته شده بود. از روی خط چینی با لهجه غلیظ چینی شروع به قرآن خواندن کرد طوری که اگر من نمی‌دانستم که قرآن می‌خواند، فکر می‌کردم دارد چینی حرف می‌زند».

او با خود یادگاری‌های زیادی از تبّت آورده، دستبند و زنگوله‌ای که یک چوپان به او داده و عکس‌های زیادی که در صفحه اینستاگرامش گذاشته است و حالا دوست دارد  یک روز کوله و دوچرخه‌اش را بردارد و این بار در آمریکای مرکزی و جنوبی رکاب بزند.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=57477