«ادیسه ایرانی» نوشته مهران رفیعی درباره مهاجرت و مهاجران است. این کتاب که اخیرا در اردیبهشت ۹۶ و در بخش انتشارات شرکت «آمازون» منتشر شده، راوی قصهای است به زبان ساده برای هر مخاطبی که گوشی برای شنیدن ماجراهای یک مهاجرت دارد.
مهران، یک مهاجر ایرانی ساکن استرالیا، در سال ۲۰۰۶ میلادی در سفری پیشبینی نشده راهی جزیره جنوبی نیوزیلند میشود. از آنجایی که این سفر در اولین روز سال ۱۳۸۵ شروع میشود خاطرات نوروزی دوران کودکی را در ذهن او زنده کرده و او را به زادگاهاش، آبادان در دهه سی خورشیدی، میکشاند.
در ادامه سفر و ضمن بازدید از نقاط اعجابانگیز این جزیره دیدنی، او با افرادی از مردم محلی و نیز جهانگردان به گفتگو مینشیند و خود نیز به نقل خاطراتی از زندگی خویش میپردازد.
خواننده ماجرای جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای پس از آن را از زبان نویسنده میشنود و همینطور شکلگیری انقلاب اسلامی را. سختیهای دوران جنگ با عراق، برقراری استبداد دینی و انقلاب مخرب فرهنگی موضوع اصلی حکایتهای دیگر این کتاب هستند. ما میبینیم که چگونه آرمانهای پاک انقلاب لگدکوب شده و ارزشهای اخلاقی مسیر نزولی را طی میکنند. مهران و همسرش که در انقلاب فرهنگی مشاغل آموزشی خود را از دست دادهاند و خانه اجارهایشان هم توسط یکی از نهادها مصادره شده مجبور میشون به مزرعه خانوادگی خود در کازرون پناه ببرند.
بالاخره در سال ۱۳۶۹ به کمک یکی از افراد فامیل ساکن استرالیا، مهران همراه همسر و سه دخترش راهی این کشور میشوند تا زندگی جدیدی را آغاز کنند. در سرزمین تازه، آنها با مشکلات دیگری روبرو میشوند که احساس غربت کوچکترین آنهاست. از یک طرف کشور استرالیا وارد دوران رکود اقتصادی شده و نرخ بیکاری بیداد میکند؛ بحرانی که مهاجران غیر انگلیسیزبان را بیش از دیگران میآزارد. و از سوی دیگر فشار تبلیغاتی علیه ایرانیها و مسلمانها عرصه را بر آنها تنگتر میکند.
تلاش فقها برای صدور انقلاب اسلامی، اعدامهای بیشمار، نمایش فیلمهایی مثل «بدون دخترم هرگز» و صدور فتوای ضد انسانی آیتالله خمینی برای کشتن سلمان رشدی زمینه را برای گسترش تبلیغات ضد ایرانی بیش از پیش فراهم میکند و هر روزه تصاویر سیاهی از کشور و مردم ایران در رسانهها منعکس میشود و فشار روحی بر مهاجران ایرانی افزایش مییابد.
مهران یاد میگیرد که چگونه با مردم محلی وارد گفتگو شده و با موج شدید تبلیغاتی مبارزه کند. برای رسیدن به این هدف او دست به مطالعهای گسترده در مورد کشور خود زده و رویداهای تاریخ معاصر ایران را با دقت بیشتری مرور میکند.
هنگامی که او به جزیره شگفتانگیز جنوبی نیوزیلند میرود به طور اتفاقی وارد گفتگویی میشود و فشردهای از اطلاعات خود را در اختیار گروهی از جهانگردان میگذارد. در میان جمع چنین نفر و از جمله یک نویسنده انگلیسی او را تشویق میکنند که خاطرات خود را به زبان انگلیسی منتشر کند تا روی دیگر سکه هم دیده شود.
نوشتن کتاب در همان شب آغاز میشود ولی ده سال ادامه مییابد که شامل دو سفر دیگر به همان جزیره اعجابانگیز نیز میباشد. یک سال هم صرف بازخوانی ویرایش کتاب میشود. نظرات چندین خواننده ایرانی و غیر ایرانی هم موجب تغییراتی در بخشهایی می شود تا ابهامها کمتر شوند.
این کتاب که به زبان قصه نوشته شده میتواند برای میلیونها مهاجر ایرانی و فرزندان آنها خواندنی باشد و همچنین برای سایر دوستداران کتاب در جامعه بزرگتر جهانی.