یادداشت‌های سفر به کردستان : صبحانه با کولبران در کوه‌های قندیل

- دیدار با کولبرانی که هر روز از این سوی مرز با باری سنگین بر دوش، به آن سوی مرز در رفت‌ و آمد هستند تا بلکه از این راه بتوانند زندگی خود و خانواده‌شان را تامین کنند، برای روزنامه‌نگاران ایرانی که به اقلیم کردستان عراق سفر می‌کنند، توفیقی اجباری است.
- کولبری شغل انتخابی برای بسیاری از کرد‌های ایرانی شهر‌های مرزی نیست. کولبری تنها شغلی است که می‌توانند برای امرار معاش و گذران زندگی در پیش بگیرد.
- مین‌های باقی‌مانده از زمان جنگ ۸ ساله با عراق، نیروهای مرزبانی آماده به شلیک، سرمای زمستان  و جاده‌های سنگلاخی کوهستانی، زندگی کولبران را هدف گرفته‌اند.

جمعه ۲ تیر ۱۳۹۶ برابر با ۲۳ ژوئن ۲۰۱۷


احمد رأفت (+عکس) کولبران ساعت چهار صبح از شهر‌ها و روستاها به سوی مرز عراق راه می‌افتند.

کم و بیش بین ۷ تا ۸ صبح به مناطقی می‌رسند که وانت‌های عراقی بارهایی را که قرار است به کول بکشند و از مرز رد کنند تحویل آنها می‌دهند. تحویل گرفتن بار و آماده ساختن آنها چند ساعتی به طول می‌انجامد؛ طرف‌های ظهر است که دوباره به کوه می‌زنند تا به آن سوی مرز بازگردند. سفری طولانی، سخت و پر از خطر.

مین‌های قاتل

مین‌های باقی مانده از زمان جنگ ۸ ساله با عراق، نیروهای مرزبانی آماده به شلیک، و راه‌های سخت کوهستانی، از جمله تهدید‌هایی هستند که بر سر راه کولبران قرار دارند. ماهی نیست که چندین کولبر جان خود را در پیامد انفجار مین و یا تیراندازی مرزبانان از دست ندهند. چند روز پیش آخرین کولبر در پاسگاه سیلوی بضرب گ\لوله کشته شد. قبل از این کولبر یک نفر دیگر  با شلیک گلوله‌های مرزبانان کشته شد. نام او سیروان عزیزی بود. سیروان جوانی بیست و چند ساله، از روستای دولتانچک، در حومه سردشت بود، که در منطقه بیتوش در راه بازگشت از اقلیم کردستان، با تیراندازی مستقیم مرزبانان جان خود را از دست داد. مرزبانانی که حتی به پیکر بی‌جان او نیز رحم نکردند و آن را به حال خود رها کردند.

سیروان چند کارتن سیگار به دوش می‌کشید. سیروان‌هایی که هر روز برای امرار معاش مجبور هستند جان بر کف از کوه و کمر از این سوی مرز به آن سو بروند و باز گردند، ده تا و صد تا نیستند. هزاران نفر هستند. از کودک ۱۳ و ۱۴ ساله، تا مردان ۶۰ و ۷۰ ساله، و حتی زنان بیوه‌ای که تنها نان‌آور خانواده هستند.

پیشمرگه‌های ایرانی

ساعت ۸ صبح، در نزدیکی نقطه مرزی حاج عمران، که یکی از مناطق تجمع کولبران برای دریافت جنس از فروشندگان عراقی است. کنترل این محل در کوه‌های قندیل،  تا چندی پیش در دست چریک های پ‌ک‌ک (حزب کارگران کرد ترکیه) بود. حدود یک سال است که پیشمرگه‌های سه حزب کرد ایرانی در این منطقه مستقر شده‌اند. پیشمرگه‌های دو شاخه حزب دمکرات و حزب کومله کردستان ایران در این منطقه کنترل را به صورت مشترک در دست دارند.

یکی از کولبرانی که در این منطقه با آنها دیدار داشتم، از حضور پیشمرگه‌های کرد ایرانی بسیار راضی بود. او می‌گفت: «وقتی پ‌ک‌ک اینجا بود با ما رفتار مناسبی نداشت، از ما حق عبور می‌گرفتند، در حالی که با آمدن پیشمرگه‌های احزاب کرد ایرانی، ما نه تنها دیگر حق عبوری پرداخت نمی‌کنیم و آنها تنها از فروشندگان عراقی مالیات می‌گیرند، بلکه ما را در حد امکان هم یاری می‌دهند و از هیچ کمکی دریغ ندارند، شاید به خاطر اینکه بسیاری از این پیشمرگه‌ها همشهری‌های ما هستند».

صبحانه در قندیل

در این محل که آن را «کمپ» می‌نامند، همه کم و بیش یکدیگر را می‌شناسند، حداقل چهره‌ها برایشان آشنا است. یک غریبه بلافاصله دیده می‌شود، به ویژه اگر مانند نویسنده این گزارش سابقه حضور طولانی در شبکه‌های ماهواره ای را داشته باشد. گروهی از کولبران، مرا با اسم صدا می‌زنند و دعوت به صبحانه می‌کنند. یکی از کوله پشتی‌اش یک قوری که از دود سیاه شده است را بیرون می‌کشد و از بشکه آب پیشمرگه‌های حزب کومله کردستان ایران، پر از آب می‌کند. دیگری سرگرم روشن کردن آتشی با هیزم و چند تکه چوب است.

نفر سومی، از کوله نیمه پاره اش چند قرص نان محلی، شبیه لواش، بیرون می‌آورد و روی روزنامه‌ای قرار می‌دهد و در کنار آن یک قوطی پنیر. دیگری چند کنسرو ماهی در می‌آورد و با چاقو در تلاش بازکردن آنهاست. من در چهره آنها به دنبال داستان زندگی‌شان می‌گردم. با اولین چای در استکانی لب شکسته و تکه نانی که با پنیر برایم لقمه گرفته‌اند، می‌پرسم از کجا آمده‌اید؛ همه از اهالی روستاهای اطراف پیرانشهر هستند.

با اولین کلمات به‌ آسانی می‌توان تشخیص داد کدام یک در سطح دانشگاهی تحصیل کرده است و کدام یک شاید زورکی مدرسه راهنمایی را به پایان رسانده باشد. همه جوان هستند؛ بین ۲۰ تا ۳۰ سال. سیروان صحبت را آغاز می‌کند. سیروان ۳۰ سال دارد. او با خانواده‌اش در پیرانشهر زندگی می‌کند. سیروان در دانشگاه تبریز در رشته اقتصاد تحصیل کرده و پایان‌نامه اش را در مورد «خرده اقتصاد در جوامع روستایی» نوشته است.

کولبری با لیسانس اقتصاد

سیروان می‌گوید: «کولبری را در ۱۷ سالگی آغاز کردم، هنوز دبیرستان می‌رفتم و آخر هفته‌ها، یک روز در هفته، همراه با یکی از پسر‌عموهایم کولبری می‌کردم تا پولی در جیب داشته باشم. در زمان دانشگاه هم تمام مدت تعطیلات کولبری کردم تا مخارج تحصیل در تبریز را تهیه کنم. امید داشتم با پایان دانشگاه دیگر مجبور به کولبری نباشم، ولی می‌بینید که با وجود لیسانسی که تنها به درد قاب کردن می‌خورد، امروز هم در اینجا خدمت شما هستم، چون کار دیگری پیدا نکردم».

عمر ۲۴ ساله، چند دندان سالم در دهان بیشتر ندارد. می‌گوید: «دندان‌هایم یک بار که از کوه در زمستان افتادم شکستند و چون آه در بساط ندارم نتوانستم بیش از کشیدن، کاری بکنم». عمر ۶ سال بیشتر مدرسه نرفته و فارسی را مخلوط با کردی صحبت می‌کند. پدر عمر تکه زمینی دارد که به سختی کفاف مخارج او، همسر و دو دختر کوچک‌ترش را می‌دهد. عمر می‌گوید: «اگر من کولبری نکنم، خواهرانم نخواهند توانست مدرسه بروند و پدرم مجبور می‌شود آنها را  خانه شوهر بفرستند، ولی خواهرم می‌خواهد معلم شود».

هنگ مرزی در کمین

غم نان نه باسواد و بیسواد می‌شناسد، نه پیر و جوان و نه زن و مرد. مسیری که این کولبران طی می‌کنند، چه رفت و چه برگشت، یک طرفش بالا رفتن از کوه و طرف دیگرش سرازیر شدن به دشت است. سیروان می‌گوید: «در زمستان غیر از مین و هنگ مرزی باید با برف و لیز خوردن و از بلندی افتادن هم دست و پنجه نرم کنیم». سیروان و عمر، و البته دیگران، همه بیش از برف و باران، از مین و هنگ مرزی واهمه دارند. عمر می‌افزاید: «هر قدمی که بر‌میداری می‌تواند آخرین باشد، هر بار که پایت را زمین می‌گذاری، می‌تواند روی مینی فراموش شده باشد و تکه تکه شوی و روی زمین بیافتی».

فاروق ۴۰ سال دارد و ۴ بچه. بیست سال است کولبری می‌کند. می‌گوید: «قدیم‌ها هنگ مرزی کاری به کار ما نداشت، یا حداقل با گرفتن پول، کاری نداشت. امروز کارشان شده کمین کردن برای شلیک به ما، که برای ۱۰۰ هزار تومان گاهی ۴۰ یا ۵۰ کیلو بار را به کول می‌کشیم تا زن و بچه شب گرسنه نخوابند».

کولبران دو دسته اند: آنهایی که پیاده این راه سخت را طی می‌کنند و آنهایی که صاحب قاطر هستند. سیروان می‌گوید: «قاطر داشته باشی به جای ۱۰۰ هزار تومان، برای هر سفر تا ۴۵۰ هزار تومان بهت پول می‌دهند، ولی خب، کی پول دارد قاطر بخرد تا بخشی از بدبختی‌ات را به‌دوش بکشد».  برای قاطر‌دار شدن باید ۲۰ میلیون تومان سرمایه داشت.

کردها، «فرزندان صیغه‌ای»

سیروان که اقتصاد خوانده است از شکاف عمیق در شهرهای کردنشین می‌گوید: «حتی در شهرهای میانه و بزرگ هم جامعه به صورت محسوسی به دو قسمت تقسیم شده، اقلیتی که در رفاه کامل زندگی می‌کند، و اکثریتی در اوج فلاکت و محتاج نان شب».

سیروان معتقد است: «این شکاف عمیق و گسترده نتیجه سیاست‌های اقتصادی نادرست دولت و حکومت است، که درایت  برنامه‌ریزی در کشوری که روی نفت و گاز خوابیده است را ندارد». این کولبر با لیسانس اقتصاد می‌افزاید: «البته حکومت، ما کردها را فرزند صیغه‌ای می‌داند و در مناطق ما اصولا سرمایه‌گذاری نمی‌کند».

ساعت ده صبح شد. کتری دودزده دیگر چایی ندارد؛ وانت‌های پر از بار رسیده اند. زمان تحویل گرفتن، بسته بندی و به‌کول کشیدن است. امروز سیروان و دوستانش با کارتن‌های سیگار به پیرانشهر باز خواهند گشت. اگرچه فردا، روز دیگری است و بار دیگری را به‌کول خواهند گرفت، ولی مین و هنگ مرزی باز هم در کمین آنهاست.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=79511