روشنک آسترکی – برجام یا برنامه جامع اقدام مشترک که ژوئیه ۲۰۱۵ به امضای ایران، اتحادیه اروپا و گروه ۱+۵ (شامل چین، فرانسه، روسیه، پادشاهی متحد بریتانیا، ایالات متحده آمریکا و آلمان) رسید، دو ساله شد.
با گذشت دو سال از امضای برجام عدهای آن را در مسیر اهدافی که برایش تصور میشد ارزیابی و هنوز بر طبل تبلیغات پرهیجان میکوبند و عدهای نیز معتقدند برجام نتوانسته آن «فتحالفتوحی» باشد که حامیان حسن روحانی و تیم مذاکرهکننده ایران با شور و احساسات درباره دستاوردهای گرهگشای آن در آینده دور و نزدیک ایران سخن میگفتند.
گذشت دو سال از امضای برجام و روندی که مسائل مربوط به آن تا امروز سپری کرده و همچنین بررسی ادعاهای روحانی و ظریف پیش و پس از عقد برجام میتواند ضمن مشخص کردن نگاه و خواست آنها از این توافق، جایگاه و نقش آن را نیز نشان دهد.
توافق اتمی، راه رهایی؟!
روحانی و ظریف این توافق را گامی در مسیر تنشزدایی قلمداد کرده و آن را به عنوان چرخش در سیاستهای طرفین مذاکره معرفی میکردند. آنها ظاهرا بر این باور بودند که با عقد توافق و عقبگرد در مسیر هستهای، ایران به کشوری عادی در نظام بینالملل تبدیل شده و روابط ایران با دیگر کشورها به قبل از تحریمهای هستهای بازخواهد گشت.
اگر آمریکا تحریمهای هستهای و بطور کلی برخورد با فعالیتهای هستهای ایران را به عنوان یک راهبرد در نظر گرفته بود، مقامات مذاکرهکننده نظام آن را، بسیار خوشبینانه و سادهانگارانه، مانند یک موضوع منفرد دیده بودند.
مقامات جمهوری اسلامی این موضوع منفرد را سدی در برابر ارتباطات اقتصادی ایران با اروپا و دیگر کشورها میدانستند که با رفع آن میشد به چرخه دلار بازگشت و از شرّ تحریمهای اقتصادی رهایی یافت؛ چرا که قصد آمریکاییها فلج کردن زیربنای اقتصادیِ طرحهای اتمی بود.
در نگاه مقامات جمهوری اسلامی، واگذاری توان هستهای و عقب گرد در مسیر طی شده میتوانست آمریکا را برای برداشتن گامهای سازنده و برطرف کردن تنشها تشویق کند و حتا میتوانست در برابر خطر تکفیریهای منطقه و حامیانش ایران را به یک همکار منطقهای تبدیل کند.
راهبردی برای کل نظام
واقعیت اما این نبود که جناحی از نظام تسلیم شده است بلکه راهبرد کلی نظام در این مسیر بود و با وجود تمام تناقضات در گفتهها، همه ارکان نظام با این تصمیم همراهی کردند؛ اگرچه دلایل آنها میتوانست متفاوت باشد. حتا امثال مهدی کوچکزاده، نماینده وقت مجلس شورای اسلامی و از مخالفان سرسخت برجام، با نشان دادن نقش علیاصغر میرحجازی در تصویب بیست دقیقهای برجام در مجلس به گونهای با این مسیر همراهی کردند و بایکوت شدند.
همان طور که علی لاریجانی همان زمان گفت این توافق نه تصمیم و یا فشار یک رکن از نظام جمهوری اسلامی بلکه تصمیم کل نظام بود.
آن دعوایی هم که پس از امضای برجام عموم شاهدش بودند، دعوا در حوزه لفاظیها و ادبیات توافق بود و طرفین نه بر سر اصل توافق، بلکه بر سر معنایی که از آن داشتند دعوا میکردند.
بیش از هر کسی ظریف و تیم او با پروپاگاندای حساب شده بیرونی و درونی در یک زرورق غیر واقعی و نمایشی پیچیده شدند و تبدیل به موضوع یک شو جهانی با کاربردی دوگانه گشتند؛ از یک سو در خارج از کشور ذلتِ یک نظام انقلابی در برابر آمریکا نشان داده شد و از سوی دیگر در داخل ایران برای اقناع افکار عمومی و پذیرش راحتتر برجام از آنها استفاده شد.
آنها که در بهترین حالت، گامی در جهت راهبرد آمریکا برداشته بودند و امتیازات موجود را بدون مابهازای روشن به طرف مذاکره داده بودند مورد حمایت روانی و تبلیغی همه جانبه قرار گرفتند. حال آنکه گروهی از آمریکاییان نیز دولت اوباما را برای همین نقش سرزنش میکنند و بر این باورند که امتیازاتی به رژیم ایران داده بدون آنکه واقعا تضمینی گرفته باشد.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، عقبنشینی از برنامه اتمی را با عنوان «نرمش قهرمانانه» به عنوان راهی از سر ضرورت و جهت ترمیم زیرساختهای اقتصادی و کاهش فشار اجتماعی و در یک کلام حفظ نظام جمهوری اسلامی در نظر داشت.
او میدانست که افزایش فشار اجتماعی به دلیل مشکلات اقتصادی، و بالا رفتن تنش در هیئت حاکمه میتواند منجر به فعال شدن گسلها و چند قطبی شدن فضای سیاسی و اجتماعی شود و این موضوع همواره تهدیدی برای بقای حکومت انقلابی ایران به شمار میرود.
روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ با انتخاب «کلید» به عنوان نماد کمپین خود به طرف آمریکایی پیام فرستاد که پیام «کلید مک فارلین» را گرفته و اکنون آن کلید در دستان اوست.
توافق پا در هوا
به هر حال کلیت نظام در اینکه با کوتاه آمدن در حوزه هستهای میشود از شرّ فشار اقتصادی و جبههی جهانی علیه ایران خلاص شد همعقیده بودند.
انتظار مقامات ایرانی در برابر این تسلیم، دریافت مشوقهای مهمی بود تا بشود گامهای بیشتری برداشت اما در کمال ناباوری دستاورد آن برای مردم ایران در قیاس با اهمیت آنچه وعده داده شده بود «هیچ» بود. اگرچه جمهوری اسلامی توانست در کنار آزاد کردن و عفو و منتفی شدن پیگرد برخی وابستگان خود که در شبکههای پیچیدهی قاچاق مواد و قطعات هستهای در سراسر جهان فعال بودند، موفق عمل کند و همچنین میلیونها دلار از دارایی بلوکه شدهی ایران را پس بگیرد. بدون آنکه مردم بدانند آن افراد چه کسانی هستند و این پولها صرف چه شده و میشود.
حالا ظریف در دوسالگی برجام میگوید آمریکا روح و متن برجام را نقض کرده است و البته تهدید میکند که دست طرف ایرانی خالی نیست و میتواند از توافق برجام خارج شود! آمریکا هم عین همین اتهام و تهدید را علیه رژیم ایران مطرح میکند.
هرچند تهدید آمریکا را میتوان به راستی جدید گرفت، اما تهدیدهای مقامات جمهوری اسلامی بیشتر پوچ و هذیان است زیرا اهرمی برای فشار به آمریکا در دست ندارد. بنیانهای اقتصادی کشور از عهده برآوردن نیازهای عمومی و عادی به سختی برمیآیند و در معنای واقعی چیزی به نام اقتصاد که مربوط به «ثروت ملت» باشد در ایران وجود ندارد. این در حالیست که شور و هیجان برجام و شعار اقتصاد مقاومتی روز به روز بیشتر رنگ میبازد و آمریکا با محاسبات دقیق و با حفظ زیرساختهای قانونی تحریمهای ثانویه که با برجام تعلیق شده و همچنین اعمال تحریمهای جدید در سایر حوزهها توانسته است همچنان دریچههای جریان دلار به داخل کشور را محدود نگه دارد.
در این شرایط، تهدید ظریف مبنی بر خارج از شدن از برجام و از سر گرفتن برنامه اتمی دقیقا یعنی چه؟ در عمل یعنی جمهوری اسلامی با واگذاری داشتههای هستهای که با هزینههای سنگین مستقیم و غیر مستقیم به دست آمده بود، حالا بدون دستاورد میخواهد به زمان قبل از این داشتهها برگردد!
قابل توجه است که این داشتهها آن مقدار اهمیت داشت که آمریکاییها حاضر بودند در هر جا که طرف ایرانی تعیین میکرد مذاکره کنند؛ حاضر شدند شماری از قاچاقچیان و خلافکاران آنها را در آمریکا آزاد کنند و برخی را نیز تبرئه کرده و پیگرد برخی دیگر را منتفی سازند.
اکنون اگر چه سیاست خارجی جمهوری اسلامی، در صدر برنامهی خود واگذاری امتیازهای اقتصادی به اروپا را برای کاستن از فشار آمریکا در دستور کار قرار داده است و در واقع مقامات نظام میخواهند یک پیوند میان منافع خود و اروپا ایجاد کرده و عدم تحریم ایران را به منافع اروپا مبدل سازند تا اروپا از آن به دفاع بپردازد، اما هنوز و همچنان از مناسبات و الزامات و منطق حاکم بر روابط بینالملل غافل هستند و نمیدانند آمریکا و به تبع آن اروپا به خاطر چند قرارداد تجاری هرگز بر مسائل کلان ژئوپلتیک مانند منابع انرژی و توازن قوا در منطقه چشم نمیببندند؛ اروپاییها این قراردادها را با هماهنگی آمریکا با ایران پیش میبرند و هرگاه این هماهنگی مسیر دیگری را ایجاب کند، همان را در پیش خواهند گرفت. عاقلانه نیست کسی فکر کند مناسبات اروپا و جمهوری اسلامی ایران برای اروپاییها مهمتر از مناسبات آنها با آمریکا و یا حتی دیگر کشورهای نسبتا با ثبات منطقه است.