علیرضا نوریزاده درباره کیفرخواست دادستان تهران: با رژیم بیچاره‎ای روبرو هستیم که با وجود همه پهلوان‌پنبه‎ای‌ها از قلم می‎ترسد

- دادستان تهران برای مدیر «مرکز مطالعات ایران و عرب» کیفرخواست صادر کرده و پرونده به دادگاه انقلاب ارسال شده.
- علیرضا نوریزاده مدیر این مرکز می‎گوید 25 سال پیش اموالم مصادره شده، حکم مرگم را هم صادر کرده‌اند، دیگر چه کار می‌خواهند بکنند؟
- درآمد «مرکز مطالعات ایران و اعراب» از انتشار نشریات و کتاب است که مشترکان بسیاری به ویژه در کشورهای عربی دارد و وزارت خارجه جمهوری اسلامی و کتابخانه ملی ایران نیز مشترک آن هستند.
-علیرضا نوریزاده: افشاگری من درباره جعفری دولت‌آبادی که همان حاج‌آقای بازجویی است که در برخی از خاطرات زندان از او یاد شده و همچنین این نکته که محسنی اژه‎ای از خانواده بابک زنجانی پول گرفته تا اعدام او را به حبس تبدیل کند و بعد هم آزاد شود احتمالا عامل تحریک آنها شده که برایم کیفرخواست درست کنند.

چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۶ برابر با ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۷


عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران روز سه‎‏شنبه، ۲۸ شهریور ۹۶، در دهمین نشست شورای معاونان دادستانی تهران با موضوع نظارت بر قضات که با حضور  دادستان انتظامی قضات و معاونان دادستان و سرپرستان نواحی برگزار شد، اعلام کرد که برای هشت نفر مرتبط با جرایم امنیتی کیفرخواست صادر شده که یکی از کیفرخواست‌ها مربوط به یکی از متهمان «ضدانقلاب خارج‌نشین» است که پرونده اتهامی‌اش در دادگاه انقلاب تهران رسیدگی خواهد شد.

علیرضا نوریزاده سال‌هاست برنامه‎ای با عنوان «پنجره‌ای رو به خانه پدری» را تهیه و اجرا می‌کند که در حال حاضر از تلویزیون «ایران فردا» روی آنتن می‎رود. در این برنامه او به تحلیل و تفسیر در مورد شرایط سیاسی داخلی و بین‎المللی جمهوری اسلامی می‌پردازد

او مستقیم به مرکز «مطالعات ایران و عرب» اشاره کرد و گفت که مدیر آن، «مجری برنامه‌های ضدامنیتی» علیه ایران است.

دکتر علیرضا نوریزاده، پژوهشگر سیاسی و روزنامه‎نگار، مدیر مرکز مطالعات ایران و عرب یک روز پس از اعلام صدور کیفرخواست برای او از طرف قوه‏ قضاییه رژیم، در گفتگو با کیهان لندن در مورد اظهارات دادستان تهران و پرونده‏‎اش در دادگاه انقلاب و همین‌طور کم و کیف فعالیت‎های مرکزی که وی مدیر آن است و شفاف‏‌سازیِ سیستم و منابع مالی آن  نکاتی را مطرح ساخت.

-آقای نوریزاده، سال‎هاست در ایران نیستید، اما پرونده‏ای ضد امنیتی برای شما در دادگاه انقلاب گشوده شده و دادستان از شما به عنوان «ضدانقلاب خارج‌نشین» نام برده، در ۲۴ ساعت گذشته به چه فکر کردید و به چه نتیجه‎ای رسیدید؟

– برای من هیچ توجیهی ندارد، ۳۷ سال است کاری را می‌کنم که الان هم می‌کنم. قبلاً خانه‎ی مرا مصادره کردند و دفتر و زندگی‎ام و هرچه داشتم و نداشتم را بُردند و مصادره کردند و این مربوط به ۲۵ سال پیش است اینکه الان دوباره چنین تصمیمی گرفته‌اند ارتباطی به «مرکز مطالعات ایران و عرب» ندارد. این مسئله بیشتر به تلویزیون «ایران فردا» و فعالیت‌های شخصی خودم برمی‌گردد.

حضور من در رادیو و تلویزیون‌ها و مطبوعات عرب، جایی که رژیم میلیون‌ها دلار خرج می‌کند که تصویر زیبایی از خود ارائه دهد، آن هم پیش روی مردمی گرفتار که متأسفتمخ همچنان شعار را بر شعور ترجیح می‌دهند. من در رسانه‌ها زبان قاطعی شدم که رژیم را افشا می‌کنم. در گذشته آنچه در جریان جنبش سبز در رسانه‌های عربی انجام دادم خیلی جاها برای رژیم سنگین بود، به گونه‎ای که اسم ما را «راس فتنه» گذاشتند.

علاوه بر رسانه‎های فارسی زبان، در العربیه و الجزیره و خیلی رسانه‌های دیگر هر روز حاضر بودم که برای آنها سنگین بود. حضور در کنفرانس‌ها و نشست مراکز پژوهشی در خاورمیانه و آمریکا برای آنها سنگین است. با این حال فکر می‌کنم هدف اصلی از این برخورد برای ترساندن همکاران جوان من در مرکز مطالعات ایران و عرب و همچنین در تلویزیون «ایران فردا» است.

– چطور؟

– من عده‏ زیادی همکار جوان از نسل جدید و نسل انقلاب دارم و خیلی این همکاران طبیعتاً مثل ما سنگین با رژیم مبارزه نکرده‌اند. آدم‌های حرفه‎ای هستند که آمده‌اند کار تلویزیونی بکنند؛ خبرنویسی و تفسیرنویسی کنند یا برنامه درباره موسیقی و سینما درست کنند. رژیم با این کار خانواده‎ آنها را تحت فشار قرار می‌دهد، ممنوع‎المعامله‎شان می‌کند یا اقداماتی از این نوع؛ این برای همکاران سنگین است و خیلی از آنها را وادار به تجدید نظر و متوقف کردن کارشان می‌کند. پیش آمده که همکاران جوانی آمدند و با نهایت تاسف گفته‌اند که پدر و مادرشان در ایران تحت فشار هستند و مسائلی از این قبیل و به همین دلیل از ادامه همکاری معذورند. حالا با این کیفرخواست می‌خواهند فشار را شدیدتر کنند.

علیرضا نوریزاده: ما فرصت نیافتیم تجربیات و مسوولیت حرفه‌ای خود را به نسل‌های جوان منتقل کنیم و حالا اینها با این تهدیدها همکاران جوان ما را می‌ترسانند

این فشار برای آنهایی است که رسانه مستقل دارند و تلاش می‌کنند مستقل باقی بمانند و همینطور برای ترساندن نسل جوانی است که باید جای ما را بگیرد. این امید را داشتیم حالا که دور از وطن هستیم و درها به روی‎ ما بسته است دست‌کم در اینجا مسوولیت را انتقال بدهیم به نسل بعدی. همیشه می‌گویم کار ما مثل شرکت در مسابقه دو امدادی است و این چوب را باید به دست دونده جدید بدهیم، همانطور که نسل قدیم در زمانی آن را به ما داد ولی ما فرصت نیافتیم مسوولیت حرفه‌ای کار رسانه‌ای و روزنامه‌نگاری را به نسل بعدی انتقال بدهیم.

حالا در بیرون زمینه‎هایی ایجاد شده و با رسانه‎های مستقل فرصتی پیدا شده؛ صدها موقعیت کار با تلویزیون‌ها برای جوانان علاقمند پیدا شده و چون رژیم نمی‌تواند آن را کنترل کند به انواع حیله‌ها متوسل می‌شود، حتی آدم‌های خودش را فرستاد تا بین داوطلبان همکاری با این تلویزیون‌ها فعالیت کنند، اما خیلی زود شناخته شدند. بنابراین برای رژیم آسان‌ترین کار این است که شمشیر تهدید را بالا ببرد تا هم مسوول و صاحب رسانه را وحشت‏‌زده کند و هم همکاران او را. آدمی مثل من بعد از ۳۷ سال کار وحشتی از کسی ندارم. در گذشته تلاش کردند مرا بُکشند، اما این جوان‎ها طبیعی است که می‎ترسند.

این اقدامات نشانه‌ی ضعف رژیم است. رژیمی با موشک سجیل و ابابیل و با تانک ذوالفقار و ناو جماران با آن همه توپ و تانک و تفنگ و تیر، سپاه قدس و قاسم سلیمانی‌اش، از یک صاحب قلم و صاحب صدا آنقدر وحشت دارد که حالا بعد از ۳۷ سال که او دور از وطن‌اش زندگی می‌کند، کیفرخواست صادر می‌کند! این کیفر خواست را می‌خواهند چه کار کنند؟ به فرض مرا محکوم کردند چه کار می‌خواهند با من بکنند؟!

– «مرکز مطالعات ایران و عرب» بیش از سه دهه سابقه فعالیت دارد، در مورد فعالیت مرکز توضیح بدهید و اینکه چطور در این سال‌ها دست روی آن نگذاشته بودند؟

– مرکز ۳۴ سال از فعالیت‎اش می‌گذرد. برای خود من خیلی عجیب است. اولاً این مرکز کار سیاسی نمی‌کند. ما وقتی اینجا را ساختیم قرار بود پُلی باشد بین فرهنگ ایران و عرب. مرحوم جعفر رائد، بنیانگذار این مرکز مردی بود در زبان فارسی و عرب به معنای واقعی ادیب که هدفش ایستادگی در مقابل دشمنی‌ها بود تا به نسل‌های بعدی منتقل نشود

در این مرکز نشریه‎ای منتشر کردیم به نام الموجز که هنوز منتشر می‎شود و هزاران مشترک در دنیای عرب دارد و  تمام تحولات ایران به اضافه مسائل فرهنگی و اجتماعی را منعکس می‌کند. یگانه نشریه عرب‌زبان مستقل از نشریات رژیم است که درباره مسائل ایران اظهار نظر و تحلیل می‌کند. نکته بعدی کتاب‌هایی است که این مرکز منتشر می‌کند. «انقلاب مخملین پهلوی‌ها» نوشته دکتر منوچهر فرح‏بخش کارشناس سرشناس اقتصادی و عضو سابق کنفدراسیون محصلین ایرانی که مورد توجه قرار گرفت و صدها مورد مراجعه از خود ایران داشتیم. در این مرکز نشریات دوره‎ای هم منتشر می‎شود. مثلاَ گزارش سالیانه در مورد اقتصاد ایران یا در مورد نیروهای مسلح ایران و یا وضعیت اجتماعی ایران که به زبان‎های عربی و گاهی انگلیسی منتشر می‎شوند.

«مرکز مطالعات ایران و عرب» در نشست‌های بین‎المللی و پژوهشی مشارکت دارد . گاهی کارهای مشترک برگزار می‌کنیم و در واقع این مرکز فعالیت پژوهشی و آکادمیک دارد و کار سیاسی نمی‌کنیم. سیاسی‌ترین کاری که کردیم کنفرانسی بود از رهبران اپوزیسیون منهای مجاهدین خلق که پنج یا شش سال پیش برگزار شد و موفق بود. در این کنفرانس چارچوب آینده مبارزات مردم ایران پیش‌‏بینی شد. در این نشست حتی آنهایی حضور داشتند که در سابق جزو مسوولان رژیم بودند.

در ماه‎های اخیر اما هیچ فعالیت سیاسی نداشتیم مگر اینکه رژیم تمام فعالیت‌های من در تلویزیون «ایران فردا» را هم به حساب این مرکز بگذارد.

– یکی از ابزارهای رژیم برای صدور کیفر خواست، پرونده‌‏سازی است که توسط رسانه‎هایی نظیر کیهان تهران، مشرق و فارس و تسنیم صورت می‌گیرد. آنها در چند گزارش از شما به عنوان عامل ساواک و همکار سرویس‌های جاسوسی عرب و انگلیس و اسراییل نام بردند. چرا بر همین اساس کیفر خواست صادر نشد و سراغ مرکز مطالعاتی که شما مدیر آن هستید رفتند؟ منابع مالی این موسسه چطور تامین می‌‏شود؟ آیا ارتباطی بین منابع مالی مرکز شما و دولت‎‌های دیگر از جمله دولت‌های عرب وجود دارد؟ 

-ما احتیاجی نداریم از کسی بودجه بگیریم. نشریه‎ای که ما منتشر می‌کنیم سالی ۱۵۰ پوند برای هر نفر حق اشتراک دارد. تعداد مشترکینی که ما داریم هزاران نفر است.

– ممکن است بفرمایید چه تعدادی مشترک دارید؟

-مسوول اداری من اینجا نیست که به شما بگویم، ولی چندین هزار نفر مشترک داریم به طوری که این منبع مالی کاملاً مرکز را اداره می‌کند. ما مرکز کم‌خرجی هستیم. تعداد افرادی که در آن کار می‌کنند محدود است. بیشتر افراد به عنوان فریلنس (آزاد) و محقق مهمان کار می‌کنند. ما هزینه‎های‌مان را درمی‌آوریم.

مطابق اسناد اداره مالیات بریتانیا از مراکزی هستیم که مرتب و منظم کار کردیم و حق اشتراک‎مان هر سال بالاتر رفته است. در ۲۲ کشور عربی حداقل در ۱۵ تا ۱۶ کشور از تمام مطبوعات و نشریات و ادارات دولتی مشترک این نشریه ما هستند. ما در خود ایران هم مشترک داریم. وزارت خارجه‏ ایران و دوائر مسوول، کتابخانه‌‏ی ملی و خیلی جاهای دیگر مشترک ما هستند. موسسه نیازی ندارد که هزینه‎های خود را از جای دیگر تامین کند. ما کنفرانس‌های مشترک می‌گذاریم که برای حضور در آنها افراد هزینه می‌پردازند و برای آنها جذاب است که بنشینند به صحبت‌های سه چهار کارشناس در مورد مسائل ایران گوش دهند. جایی آدم نیاز است پول گدایی کند؛ گاهی هم نیاز نیست. ما کاری می‌کنیم که در بازار خریدار دارد و نشریه‌ی ما تک است.

و اما آنچه در مورد من می‎نویسند خنده‎دار است. گفتند همکار اسراییل هستم! مواضع من در مورد آقای نتانیاهو، جنگ غزه و لبنان که بیرون آمد خودشان تعجب کردند و چنین مواضعی نداشتند. آشنایی نزدیک من با فلسطینی‌ها و مصاحبه‎های متعددی که با ابو مازن (محمود عباس) داشتم باعث شد این موضع را تغییر دهند و بعد گفتند جاسوس عرب‎هاست! و بعد شد آمریکا و انگلیس! و حالا فقط بورکینافاسو مانده که من جاسوس‎اش نباشم!

همه اینها مرتبط با دکان حسین شریعتمداری در کیهان تهران است. یکی از دوستان قدیمی من که خدا او را رحمت کند، شاعر بود. دچار اعتیاد شدید بود و در کیهان تهران کار می‌کرد. پول دادن به او را آقای حسین شریعتمداری منوط به آن دانسته بود که درباره من بنویسد. ایشان کتابی درباره من نوشت. تمام چیزی‌هایی که در مشرق و این قبیل سایت‎ها می‎آیند به این کتاب بر می‌گردد که از الف تا ی اشتباه است. مثلاً نوشته پدر من روحانی بوده و ما در عراق بودیم. اصلا چنین چیزی نبوده! پدر من فکلی و مدرن بود، هرگز هم در عراق نبودیم. مدارسی که درس خواندم مشخص است در مدرسه ایران، جهان‎تربیت و هدف درس خواندم. پدر من استاد ادبیات عرب بود، سفر می‌کرد. سفر زیارتی به کربلا و نجف می‎رفتیم و برای تفریح به سوریه و لبنان.

دوستی من با مرحوم جعفریان، معاون رادیو و تلویزیون ملی ایران قبل از انقلاب، که او هم علاقه زیادی به ادبیات و فرهنگ عرب داشت، باعث شد بگویند جعفریان مرا به اسراییل فرستاده دوره ببینم و وسط دوره به مصر رفتم و آنجا هم دوره دیدم! اصلا چنین چیزی نبود! من برای نوشتن رساله دکترا وقتی در لندن بودم ناچار شدم به مصر بروم با حسنین هیکل و دوستان عبدالناصر گفتگو کنم. تمام اینها داستان‌های خیالی است که منبع آن سلسله «نیمه پنهان» کیهان تهران است.

گفتند پدر نوریزاده با دکتر امینی مرتبط بود. اما پدر من بیش از او با دکتر بختیار و سران جبهه ملی دوست بود. ولی قصه‎هایی نوشته‌اند که مرغ پخته‏ هم خنده‎اش می‌گیرد.

– فکر می‌کنید صدور کیفر خواست از طرف دستگاه قضایی چه پیامدی برای شما به دنبال خواهد داشت؟

گزارش‌های رسیده حاکی از آن است که عباس جعفری دولت‎آبادی در ماه‎های اخیر  بیش از گذشته شخصاً برای بازجویی از زندانیان سیاسی و روزنامه‎نگاران متهم به جرایم امنیتی به اوین مراجعه کرده و دست‌کم در دوران بازجویی وقتی زندانی در انفرادی است، یک بار (بین دو تا سه ساعت) زندانی را بازجویی کرده است. تمرکز وی بر زندانیان سیاسی و روزنامه‎نگارانی است که به اتهام «ارتباط با رسانه‎های خارج از کشور است» بازداشت شده‌اند

– شاید به همین جا ختم ‎شود شاید هم ادامه داشته باشد. فردا لابد حکمی هم صادر می‌کنند. حکم مرگ ما را که خیلی وقت است صادر کرده‌اند. مطابق اسناد ویکی‎لیکس جوانی به نام محمدرضا صادقی‎نیا را فرستاند که مرا با سم مسموم کند و بکشد، موفق نشد و عمر ما به دنیا باقی بود. راستش دیگر خسته شدم درباره اینها و این چیزها فکر کنم. با رژیم بیچاره‎ای روبرو هستیم که با وجود همه پهلوان پنبه‎ای‌ها از یک قلم می‎ترسد. رژیمی که مدعی است در شرق و غرب عالم قدرت دارد و آمریکا را در ۱۰ دقیقه نابود می‌کند از صاحب قلم می‎ترسد.

– اخیراً دولت‎آبادی شخصاً دست روی روزنامه‎نگاران و پژوهشگران می‌گذارد. گزارش‌های متعددی از داخل زندان منتشر شده که شخص دادستان از روزنامه‎نگاران و فعالان سیاسی بازجویی کرده است، آیا ارتباطی بین صدور کیفرخواست علیه شما و این مسئله می‎بینید؟

-بعید نیست، به‌خصوص بعد از آنکه من فاش کردم این آقای دولت آبادی همان حاج‌آقایی است که در بعضی کتاب‌های رستگان از زندان‎های جمهوری اسلامی مثل کتاب حبیب‌الله داوران و فرهاد بهبهانی* از او یاد کرده‌اند. او به اتفاق حسین شریعتمداری بازجویی از ملی‌مذهبی‌ها و افراد ملی را برعهده‎ داشت. احتمالا همین موضوع هم برای او حساسیت برانگیز شد. نکته بعدی، شخص آقای محسنی اژه‎ای و موضوع پول گرفتن او از خانواده بابک زنجانی است برای اینکه در مجازات او تخفیف بدهند. از نزدیکان و خانواده‏‌ی زنجانی طریق رساندن پول را شنیدم و افشای اینکه مجازات را از اعدام به حبس ابد کاهش دهند و بعد هم در فرصت مناسب آزاد شود. این افشاگری هم کمی آنها را نگران کرد. چه بسا این افشاگری‌ها عامل تحریک آنها شد.

————————————————————

*کتاب تکان‌دهنده‌ی «دو خاطره از زندان» شامل دو بخش در سال ۱۳۸۲ منتشر شد. یکی زیر عنوان «در مهمانی حاج آقا» که خاطرات حبیب‌الله داوران است و دیگری «داستان یک اعتراف» شامل خاطرات زندان فرهاد بهبهانی. حبیب‌الله داوران در همان سال ۱۳۸۲ درگذشت.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=88665