رضاشاه، مردی که چهره‌ایران را دگرگون ساخت (۴)

پنج شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۶ برابر با ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۷


کوروش گلنام – چون مورد تیمورتاش مهم است و او در به قدرت رسیدن رضاشاه و چند سال نخست پس از آن به عنوان وزیر دربار نقش ویژه‌ای داشته است و برکنار شدن او پس از هفت سال، محاکمه و مرگ او بحث‌های زیادی به دنبال داشته و کسانی کوشش کرده‌اند که آن را تنها در اثر خشونت و دیکتاتوری رضاشاه نشان دهند، به آن می‌پردازم تا روشن شود انگیزه‌های دیگر و مهمی نیز در کار بوده است. یاد‌آور شوم که شگفت است که مسعود بهنود در کتاب «از سید ضیاء تا بختیار» درباره چگونگی مرگ تیمورتاش شرحی نداده و به یادِ «تزریق آمپول سم» و دکتر «علیم‌الدوله» نیفتاده است!

نیاز است کوتاه گفته شود که سه تن به ویژه در پیشبرد کارهایِ سودمند در ایران به رضاشاه یاریِ فراوان کردند: علی اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش (سردار معظم خراسانی پیشین) و فیروز میرزا نصرت‌الدوله بزرگترین فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما، فئودال بزرگ آن دوره‌ی ‌ایران؛ فروغی هم در برنامه‌ریزی برای تنها سفر شاه در دوران پادشاهی به برون‌مرز، یعنی ترکیه، دیدن پیشرفت‌های آن کشور نسبت به‌ ایرانِ آن روزگار و تأثیر مثبت این سفر بر رضاشاه  نقش بسزایی داشته است. آن سه تن در چندین سال نخست پادشاهی رضاشاه مقام‌های بالای وزارت و وکالت داشتند. در این میان تیمورتاش (۱۳۱۲ ـ ۱۲۶۰) به سبب سخندان و سخنران بودن، تسلط به دو زبان روسی و فرانسوی و آشنایی در اندازه پیشبرد کار به زبان انگلیسی، و تربیت نظامی در روسیه نقش ویژه‌تر و مهم‌تری داشته است (او از سن ۱۷ سالگی برای تحصیل به روسیه رفته و مدت شش سال دوره نوجوانی و جوانی خود را در یکی از بهترین مدرسه‌های سواره‌نظام به نام «مدرسه سواره‌نظام نیکولای» گذراند. مدرسه‌ای که «فقط شاهزادگان و فرزندان اعیان و اشراف با اجازه امپراطور روسیه حق ورود به آن مدرسه و تحصیل را داشتند» (تیمورتاش، برگِ ۱۵، دکتر باقر عاقلی).

تیمورتاش پس از شش سال زندگی در میان لایه اجتماعی بلندپایگان روسی و آشنایی با بسیاری از آنان که در آینده مورد استفاده او قرار می‌گیرد، پیش از آغاز مشروطیت به ‌ایران باز می‌گردد. با توجه به زمینه مالی و دانش‌اندوزی با رتبه عالی، زباندانی و آشنایی به شیوه زندگی بزرگان، نظامیان و سیاستمداران، هوش، کاردانی و زیرکی و توانایی خود در سخن‌وری، به زودی جایگاه مهمی در ایران، در مجلس و نزد سردار سپه می‌یابد و در رسیدن رضاشاه به پادشاهی نیز یاور او بوده و مراسم تاجگذاری را نیز او به سبک دربارهای اروپایی سازماندهی می‌کند. رضاشاه با او دوستی نزدیک داشته و به او اعتمادی فراوان می‌یابد و او را وزیر دربار خود می‌کند. تیمورتاش در این پُست، چنان قدرتی به‌هم می‌زند که در همه کارِ دولت و مجلس نیز دخالت و آن‌گونه عمل می‌کند که رضایت شاه را داشته باشد. مقام او چنان است که  سیاستمداران و سفیرانِ به ویژه کشورهایِ غربی به دلیل زباندانی و مقام او، همه کانال‌های ارتباطی‌شان به او ختم می‌شود. شرح داستان زندگیِ او در این جا نمی‌گُنجد. این پایگاه بلند و قدرتِ فراوان در جامعه‌ای با زیرساخت‌هایِ فرهنگی ایران به نوبه خود «فسادآور» نیز هست (همان‌گونه که دیروز دیده شده و امروز نیز شوربختانه بیش از هر زمانِ دیگر به خوبی دیده و تجربه می‌شود.)

تیمورتاش، فروغی، رضاشاه

دکتر باقر عاقلی بررسی ارزنده، بی‌طرفانه و همه‌جانبه‌ای درباره زندگی تیمورتاش انجام داده است. وی در این کتاب مهم و تاریخی، دیدگاه‌های گوناگون درباره او، زندگی و کارهایش، همهِ جریانِ دو دادگاه و محاکمه و مرگ او را به تفصیل آورده‌ و در این بررسی نمایی از آن دوران را نیز به خوبی ترسیم می‌کند.

من در اینجا بخش‌هایی از مقدمه کتاب ایشان را بدون دست بردن در انشایِ آن می‌آورم:

«عبدالحسین تیمورتاش، از همان روزهای اول سلطنت رضاشاه مرد قدرتمندی شد. کلیه امور کشور از سیاست خارجی و سیاست داخلی توسط او رتق و فتق می‌شد. سمت او در حقیقت قائم مقامی ‌شاه بود در حالی که در پشت پرده معلمی ‌شاه را نیز بر عهده گرفته بود… تیمورتاش از به دست آوردن آن‌همه قدرت مغرور شد و تدریجا عوارض غرور دامن او را گرفت و دشمن‌هایی در گوشه و کنار برایش فراهم شد [ نقطه‌‌چین‌ها از من است و برای کوتاه شدنِ مطلب، جمله‌هایی نیامد.]

ولخرجی‌های او از بودجه دربار از یک طرف و اخذ وام‌های متعدد از بانک ملی و بانک پهلوی و بعضی از تجار از طرف دیگر در روحیه شاه اثر نامطلوب گذاشت. خوشگذرانی‌های مدوام و قمارهای کلان و استعمال مواد الکلی و افیون نیز مزید بر علت شد. مجالست با اشخاص ناباب نیز تا حدی شاه را از او دور کرد. عدم توفیق وی در مسئله نفت در آخرین سفرش به اروپا در سال ۱۳۱۰ و مطالب روزنامه‌های اروپایی در باره او و اشاره به لیاقت و درایتش فاصله او را با شاه بیشتر کرد و سرانجام شاه به‌ این استنباط رسید که تیمورتاش ممکن است پس از مرگ او سلطنت را به ولیعهد نسپارد. تحریکات آیرم رئیس شهربانی و سعایت‌های تقی‌زاده و فروغی موجب گردید شاه تصمیم بگیرد او را از صحنه روزگار محو کند و سرانجام کرد آنچه را که تصمیم گرفته بود. تیمورتاش برکنار شد، محاکمه‌اش کردند، محکومیت‌های جزائی و حقوقی سنگین پیدا کرد وبالاخره در زندان از بین رفت و طومار زندگیش پایان یافت» (برگ ۷، تیمورتاش، دکتر باقر عاقلی، چاپ سوم ۱۳۷۷).

در همین نوشته چند نکته مهم آمده است که با خواندنِ کتاب، نکته‌های دیگری نیز بر آن افزوده می‌شود و در نتیجه انگیزه‌هایِ کلی برخورد و برکناریِ و محاکمهِ تیمورتاش را می‌توان چنین بیان کرد:

ا ـ اعتماد فراوان رضاشاه به تیمورتاش و خشم فراوان او از آنچه آن را «خیانت» دید و نامید؛

در کتاب در بخشی از نوشته ابراهیم خواجه نوری در «بازیگران عصر طلایی» در باره سودجویی تیمورتاش از قدرت واعتماد رضاشاه به او چنین آمده است:

«… رفته رفته خود تیمورتاش در انظار مظهر قدرت شد و به‌این نکته هم جدا” تظاهر می‌کرد مثلا” در اوایل همیشه می‌گفت «حسب‌الامر» و با سحر این دو کلمه بود که مردم را به اطاعت وا می‌داشت ولی کم کم به مطاع بودن گفته‌های خود عادت کرد و مردم را آنقدر مطیع و رام دید دیگر گفتن «حسب‌الامر» را لازم ندید و تقریبا” تمام دستورهای شاه را از قول خود می‌داد. معروف است روزی شاه به وزیری بی‌مهر شد و به تیمورتاش گفت: «به‌این فلان فلان شده بگو دیگر نیاید» فردا تیمورتاش قبل از وقت اداری به آن وزارتخانه رفت و با ابهّت مخصوصی به سرکشی ادارات آن پرداخت در هر اداره‌ای بدون اشکال هزار عیب و نقص دید و ایراد گرفت تا بالاخره فریاد کرد «این وزیر بی عرضه لیاقت اداره‌ اینجا را ندارد از قول من به او بگویید دیگر نیاید…» (برگِ ۲۵۳، تیمورتاش).

۲ ـ گزارش‌های شب‌زنده‌داری‌ها، قماربازی‌ها ،خوشگذرانی‌ها و سودجویی‌هایِ حتا مالیِ تیمورتاش که رضاشاه به شدت با آن مخالف بود (که خواهد آمد)؛

۳ ـ وجود بدگویان و دیگرانی که چشم دیدن مقام و موقعیت او را نداشتند و از او نزد رضاشاه بدگویی می‌کردند؛

۴ ـ توطئه‌ی به ویژه انگلستان در سفر آخرِ تیمورتاش به اروپا با استقبال پر شور از او و بازتاب آن در رسانه‌های همگانی به شکلی که او را قدرت نخست ایران نشان دهند. عباس اسکندری از چهره‌های بنام آن دوران در این باره می‌نویسد:

«در اروپا از او تجلیل زیادی شد، در انگلستان به افتخار وزیر دربار ایران گاردن پارتی داده شد، در فرانسه رئیس جمهور به او شام شاهانه داد و نشان بزرگ لژیون دونور که فقط به سلاطین و رؤسای مملکت داده می‌شود به او اهدا کرد.

در سایر ممالک اروپا در جماهیر شوروی و ایتالیا و بعدا” در ترکیه به او احترام شایانی شد، اگر سابقا” قدری خود را گم کرده بود و هوایی در سرش افتاده بود به کلی از این تاریخ هوش خود را از دست داد.

وقتی به‌ ایران مراجعت کرد نیمه‌خدایی بود که با ارباب خود در باطن جدال می‌نمود» (برگ ۴۲۸، کتاب تیمورتاش، دکتر باقر عاقلی).

تیمورتاش که از جانب رضاشاه مأموریت دارد در مذاکره بر سر نفت با انگلستان تا آنجا که ممکن است از آنها امتیاز‌های بیشتری بگیرد، زمانی که در مذاکره با آنها به نتیجه نمی‌رسد با سوییس و فرانسه برای استخراج نفت و لوله‌کشی گاز سراسری و… در ایران به توافق‌هایی می‌رسد. انگلیسی‌ها که از سرسختی او  و توجه شاه به او آگاه هستند، تصمیم به نابودی او می‌گیرند و این برنامه را در همان روزها که او لندن بود به اجرا در می‌آورند:

«دستگاه‌های اطلاعاتی انگلستان نخست در صدد ایجاد اختلاف بین شاه و تیمورتاش بر آمدند یعنی می‌بایستی موجباتی فراهم سازند که شاه نسبت به او ظنین و بدگمان گردد. نخستین برنامه دستگاه اطلاعاتی انگستان بطور ناگهانی این بود که به مطبوعات انگلستان دستور داده شد که از این تاریخ به بعد عنوان تیمورتاش در مطبوعات انگلستان (والاحضرت اقدس) باشد و مطالبی در تأیید، دانایی، قدرت کار و لیاقت او در انجام امور نوشته شود. جراید انگلستان به مدح و ستایش تیمورتاش پرداختند و از پیشرفت‌های ایران در چند سال اخیر تجلیل نموده، همه را مدیون راهنمایی وتدابیر تیمورتاش دانستند و بالاخره روزنامه تایمز مقاله معروف خود را در باره تیمورتاش انتشار داد» (برگ ۲۶۲، تیمورتاش).

در مقاله نام برده است که ضربه نهایی زده شده و پس از اینکه تیمورتاش را مغز متفکر همه پیشرفت‌ها در ایران معرفی می‌کند از احتمال کناره‌گیری و حتا مرگ رضاشاه به دلیل کهولت و بیماری سخن رانده (در حالی که رضاشاه کاملا تندرست بوده) و با به میان آوردن این پرسش که با توجه به کودکی ولیعهد، که در آن هنگام ۱۳ ساله بوده، و قدرت‌طلبی و کارآیی و نفوذ کسی چون تیمورتاش، آیا امکان رسیدن ولیعهد به سلطنت می‌تواند وجود داشته باشد، تیر خود را به هدف می‌زند (کوتاه شده‌ای از نوشته برگ‌های ۲۶۲ و ۲۶۳ همان کتاب).

۵ ـ و سرانجام اشتباه بزرگ تیمورتاش از پنهان نمودن گزارش یک ملاقات خصوصی در خانه وزیرِ جنگ شورویِ پیشین از رضاشاه (او در بازگشت چند روزی را نیز در شوروی می‌گذراند) بدون اینکه آگاه باشد که مأموران انگلیس گزارش این ملاقات خصوصی را به رضاشاه رسانده‌اند. بخوانیم نوشته دکتر قاسم غنی در این باره را که در کتابِ «تیمورتاش» آمده:

«رضاشاه مرد پخته، متحمل، مدبر و دوراندیش عجیبی بود [قابل توجه مسعود بهنود] شنیدم در طی صحبت‌های او از روسیه بطور خیلی ساده و با ظواهر استعلام و استطلاع از تیمور می‌پرسد که قشون و قوای روسیه چطور است او جواب‌هایی می‌دهد خیلی ساده می‌گوید وزیر جنگ آنها کیست، می‌گوید ورشیلف، از خصوصیات او می‌پرسد که قشون و قوای روسیه چطور است او جواب‌هایی می‌دهد خیلی ساده می‌پرسد به تفصیل او را دیده‌ای تیمور عرض می‌کند بلی در مجالس پذیرایی که سایر وزراء بودند او را دیده و هم‌سخن شده است در حالی که رضاشاه به وسیله همان عمال بریتانیایی خبر داشت که تیمور با ورشیلف به طور خصوصی هم ملاقات کرده است… (پاراگراف آخر برگ ۲۶۸ و سطر نخست ۲۶۹، تیمورتاش).

همه ‌این مورد‌ها دست به دست هم می‌دهد و تصویری چون یک خائن به اعتماد و دوستی و زد و بند با بیگانگان علیه او در ذهن رضاشاه ‌ایجاد می‌کند. علی دشتی که با تیمورتاش دوستی داشته، در نوشته‌ای که در همین کتاب آمده نقل می‌کند که در دیداری که پس از بازداشت تیمورتاش با رضاشاه داشته و می‌خواسته به گونه‌ای سخن را به تیمورتاش بکشاند تا شاید راه چاره‌ای به جوید، شاه را در باره او بسیار خشمناک می‌بیند؛ وی می‌نویسد: «… با لهجه‌ای که نهایت خشم ایشان را نشان می‌داد سخن گفت. عین این عبارت هنوز در ذهنم نقش بسته است که «از اول خلقت، چنین آدم خائنی وجود نداشته است. دستور دادم او را توقیف کنند..» (برگ ۳۶۹، تیمورتاش). و چنین است که عبدالحسین تیمورتاش وزیر درباررضاشاه از آذرماه ۱۳۰۴، در روز سوم دی‌ماه ۱۳۱۱، پس از هفت سال از کار بر کنار شده، نخست در خانه خود زیر نظر پلیس قرار گرفته و در ۲۹ بهمن ماه همان سال به زندان برده می‌شود و پس از دو محاکمه «سرانجام در ۹ مهرماه ۱۳۱۲ در زندان قصر او را از بین می‌برند» (همان، برگ ۳۳۱).

با مقایسه خصوصیات رضاشاه و تیمورتاش، این بخش از نوشته را به پایان می‌برم:

«… رضاشاه و تیمورتاش هم جهات اشتراک داشتند و هم جهات افتراق. هر دو نظامی بودند و تابع دیسیپلین و انضباط شدید، نهایت تیمورتاش در عالیترین مدرسه نظامی روسیه تعلیمات علمی‌ و عملی دیده بود ولی رضا خان تحت نظر صاحب‌منصبان روسی در قزاقخانه‌های تهران تربیت یافته بود هر دو با هوش و خستگی‌ناپذیر بودند. پشتکار و جدیت در کارها در خون هر دو عجین شده بود هر دو قضایا را جلوتر از زمان می‌دیدند اما جهات افتراق آنها بیشتر بود. رضاشاه بغایت خسیس و صرفه‌جو بود ولی در عوض تیمورتاش بذال، ولخرج و در بعضی مواقع متلف. در زندگی تیمورتاش، زن، مشروب الکل و قمار نقش اساسی داشت بعکس شاه از هر سه بیزار بود. تیمور رفیق‌باز  و در مورد دوستان پاک‌باختگی داشت در حالی که رضاخان دوستان را فقط پلکان ترقی خود می‌دانست و در این مورد هیچگونه عاطفه‌ای نداشت شاید از همان ماه‌های اول سلطنت رضاشاه تشخیص داد که بعضی از صفات تیمورتاش مورد پسند ورضایت او نیست ولی در یک جمع‌بندی به این نتیجه رسید که فعلا” وجود او در کنارش لازم وضروری است مخصوصا” قاطعیت در کارها که فقط از تربیت نظامی سرچشمه می‌گیرد فوق‌العاده مورد رضایت شاه بود. مداخله دادن تیمورتاش در تمام کارها موجب شد غرور عجیبی در او به وجود آید و گاهی این غرور در انظار مردم نسبت به شاه اعمال می‌شد» (برگ ۳۳۳، تیمورتاش).

رضاشاه نیز چون همه انسان‌ها جنبه‌های مثبت و منفی داشته است ولی همه چیز نشان از تدبیر، تیزبینی، هوش، لیاقت و دلیری او داشته است و بی‌سبب او از سربازی ساده به سرداری سپه نمی‌رسد و این خلاف آن دیدگاه‌هایی را نشان می‌دهد که یک بند بر بی‌سوادی رضاشاه تاکید می‌کنند بی آن که توجه کنند که او مردی آب‌دیده، رزم‌دیده  و سرد و گرم چشیده در کوران رخدادها بود که فراوان روشنفکرانِ درس‌خوانده، در کار و برنامه‌ریزی و سماجت در اجرای آنها به گَردش هم نمی‌رسیدند. بی سبب نیست که ماکسیم گورکی نویسنده پرآوازه روسی که هرگز در دانشگاهی درس نخواند، میدان کار و کوشش و رنج‌هایش در دوران کودکی و جوانی خود را که با فقر، کارهای سخت و مشقت‌بار گذرانده «دانشکده‌های» خود می‌نامد.

رضاشاه نیز مردی ساختهِ‌ی «دانشکده‌های» خود بود که با هر انتقادی نیز که بر او داشته باشیم، خدمت‌های ارزنده‌ای به ‌ایران  نمود.

وضع ایران پیش از به قدرت رسیدن رضاشاه

پیش از این شمه‌ای درباره وضع ایران پیش از رسیدن رضاشاه به قدرت بیان شد. اگر تلویزیون «من و تو» یک کار خوب انجام داده باشد، آن می‌تواند فیلمی‌باشد که در باره رضاشاه تهیه نموده است که تا اندازه فراوانی منصفانه است گرچه همه رویدادها را نمی‌توانسته در بر داشته باشد. دیدن این فیلم جالب، بخش زیادی از هدف این نوشته را برآورده می‌کند. بنا بر این اگر خوانندگان گرامی‌این فیلم را ببینند، از دید من خود تصویر کوتاهی از دوران قاجار، وضعِ کار و پوشش مردم، فقر، بیماری، درهم‌ریختگی و از هم‌گسیختگی و به شکل کلی وضع نابسامان زندگیِ مردم را خواهند دید که خود بسیار گویاست و نیازی به تفسیر بیشتر ندارد.

همان گونه که در آغاز این نوشته اشاره شد، رضاشاه دمکرات نبود و هم به سببِ دیسیپلین نظامی که با آن رشد کرده و بزرگ شده بود، هم به سببِ بی اعتمادی به اهلِ سیاست و وابستگی‌هایی که بین آنان به بیگانگان دیده بود و هم خیل چاپلوسان ودست‌بوسان  نگاهی پُر شک و تردید به پیرامون خود داشته و در اجرای کارها خشونت نیز به کار برده است و برای حفظ پادشاهی خود نیز شماری از همراهان خود را قربانی نموده و اندک، اندک بر همه چیز از دولت و مجلس گرفته تا نشریه‌ها و اهل قلم و اندیشه نیز تسلط یافته است، ولی او فرزندِ زمانه‌ی خود نیز بوده است و در آن سوی دیگر کار و کوشش و  زندگیش، کارهایی بزرگ و ماندگار برای برون‌رفت ایران از درهم‌پاشیدگی، سستی، نا امنی، فقر، بی‌سوادی و پس‌افتادگی از دنیای متمدن آن روزگار و تسلط بیگانگانی چون انگلستان و روسیه بر ایران، انجام داده و به‌حق مردی است که چهره‌ایران را دگرگون نموده است!
پایان

[بخش نخست]   [بخش دوم]   [بخش سوم]

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=88779

یک دیدگاه

  1. بینام

    کارهای رضاشاه در مدت ۱۶ سال به یک معجزه شبیه است زنده کردن ملی گرایی ایرانی پس از ۱۴۰۰ سال زنده کردن شادی و خنده و امید زنده شدن موسیقی ایرانی ساختن بناهای یادبود برای مفاخر ایران مانند فردوسی بزرگ حافظ سعدی سازمانهای حفظ آثار باستانی تاسیس فرهنگستان زبان پارسی دانشگاه تهران آموزش و پرورش نوین دادگستری نوین به وجود آوردن طبقه متوسط. مجاهدین خلق و کمونیستها نهضت آزادی جبهه ملی همه را به نابودی کشاندند

Comments are closed.