عربستان سعودی از سال ۲۰۱۱ در جهت تحقق مفاد سند ۲۰۳۰ گام بر میدارد. یک کشور ۳۰ میلیونی که نظام حقوقی آن چه درباره حقوق شهروندی و چه قوانین کیفری، به راستی در قرون وسطا درجا میزند.
عربستان سعودی مانند جمهوری اسلامی و بسی پیش از آن یکی از آبشخورهای بنیادگرایی اسلامی بوده است. اینکه سعودیها به طور خزنده ولی میلیاردی برای گسترش اسلام در جهان سرمایهگذاری کرده و میکنند، بر کسی از جمله دم و دستگاههای امنیتی غرب پوشیده نیست. جمهوری اسلامی از سال ۱۹۸۰ و به تدریج پس از تثبیت خود به عنوان یک نظام سیاسی وارد این رقابت مرگبار شد.
عربستان سعودی به واقع قبلهی مسلمانان جهان است. از همین رو هر تغییر و تحولی در آن در جهت تحقق حقوق انسانی و شهروندی یک گام بسیار مهم به شمار میرود زیرا قدرت و دامنهی تأثیرگذاری این کشور بر مسلمانان که اکثریت آنها سنّی هستند به مراتب بیش از هر کشور دیگریست به ویژه آنکه این تغییر و تحولات به شدت مورد استقبال و پشتیبانی مسلمانان جوان و مدرن و لیبرال خود عربستان و منطقه قرار میگیرد.
جمهوری اسلامی در ایران و سیاستهای ضدبشری و سرکوبگرانهی آن از جمله در دشمنی با فرهنگ و تاریخ ایران، سبب شد تا زخم کهنهی ایرانیان درباره حملهی اعراب و دستدرازی و تخریب مرگبار تازیان که ظاهرا به تاریخ پیوسته بود، سر باز کند. این زخم به برکت رهبری و زمامداران عقبمانده و قرون وسطایی جمهوری اسلامی و سرسپردگی آنان به آنچه خود «فرهنگ عربی» میشمارند، از یکسو «رجعت» به هویت تاریخی ایرانیان را به همراه داشت و از سوی دیگر، «نفرت» علیه هر آنچه را برانگیخت که رنگ و بوی «عرب» و «عربی» داشت. اما هر اندازه بازیابی هویت تاریخی و فرهنگی در بقای یک ملت مهم است به همان اندازه نفرت از ملل و فرهنگهای دیگر به دشمنیهای بیهوده و هدر رفتن انرژیهای سازنده میانجامد که به نوبهی خود جستجو برای هویت ملی را خدشهدار میکند.
اینک با تغییر و تحولاتی که در عربستان سعودی در پیش گرفته شده و حقوق زنان در مرکز توجه آن قرار دارد، فقط میتوان و میبایست از آن استقبال کرد درست همانگونه که مورد حمایت مردان و نسلهای جوان آن کشور قرار گرفته است چرا که آزادی و تأمین حقوق شهروندی تأثیراتی به مراتب فراتر از اهداف خود دارند که یکی از این تأثیرات قطعا کاهش نفرت و دشمنی بین مردمانی است که سیاستهای جنگ و صلحشان را در طول تاریخ، همواره حاکمان و زمامداران تعیین کردهاند و نه خودشان!