ما در کجای تاریخ ایستادهایم؟ امتداد آنچه به عنوان «تاریخ» میشناسیم تا کی و کجاست؟ آیا این «تاریخ» مانند هر پدیدهی دیگری نمیمیرد و دوباره از نو زاده نمیشود؟ بخش مهمی از تفکر بشر در فلسفه و رشتههای مختلف علوم انسانی به کند و کاو و حدس و گمان دربارهی این تأملات است بدون آنکه برای آنها پاسخ قطعی داشته باشد. تجربه اما در این میان نقشی مهم بازی میکند تا بتوان برای برخی قضایا حدسهایی داشت که دور از واقعیت نیستند.
جهان در قرن بیستم شاهد فراز و فرود نظامهای مختلف سیاسی بود؛ کمونیسم، فاشیسم، دو جنگ خونبار جهانی، جنگهای «آزادیبخش» و پایان دوران استعمار، جنگ سرد، رشد دموکراسی، پایداری نسبی صلح در اروپا و آمریکا و جنگ و بیثباتی در آسیا و آفریقا.
مضمون جنگهای کنونی در آسیا و آفریقا، با توجه به تحولات صنعتی و تکنولوژیک قرن بیستم و کوچک شدن جهان، مشابه همان است که قرنها در غرب جریان داشت: نبردی دردناک بین آنچه تا کنون بوده، و آنچه از این پس میتواند و باید باشد. غرب نیز این نبرد را در حالی پشت سر گذاشت که ترکشهای آن به صورت سیاستهای استعماری که ایدههای استقلال و آزادی و رفاه را نیز با خود حمل میکرد، به کشورهای مستعمره اصابت کرد. این بار در رابطهای برعکس، نبرد بین گذشته و آینده در «جهان سوم» به صورت بنیادگرایی و درگیریهای فرقهای در خیابانهای اروپا و آمریکا آثار خود را بر جای میگذارد. موج استعمار در طول چند قرن گذشت و رفت؛ امواج بنیادگرایی نیز پشت سر گذاشته خواهد شد. آنچه میماند سرزمینهایی هستند که مردمانش بنا به طبیعت بشر همواره در پی امنیت، رفاه و آزادی هستند.
شکست ناگزیز ماجراجوییها، بلندپروازیها و سلطهگریهای ایدئولوژیک، تجربهی دیگریست که قرن بیستم از سر گذراند. همهی حکومتهایی که متوهمانه نقشی برتر و پیامبرانه برای خود قائل بودند، اگرچه در دورانی اوج هم گرفتند، اما در نهایت، آخر و عاقبت خوبی پیدا نکردند و در خود پوسیدند و فرو پاشیدند و از بین رفتند!
سلطهجوییهای جمهوری اسلامی ایران نیز، که دچار توهم اقتدار و خودبرتربینی نسبت به همهی نظامها و همهی مذاهب و ایدئولوژیهاست، در عمل همواره شکست خورده زیرا مهمترین دشمن خود را در داخل کشور پرورش داده است: مردم! نقشی که رژیم ایران با سرمایهگذاری عظیم در ایجاد ساختارهای موازی اطلاعاتی و امنیتی در داخل و بازوهای تروریستی و شبهنظامی در خارج کشور، برای خود آفریده، هیچ آخر و عاقبت خوبی برای خود رژیم ندارد چرا که مانند مشابهان خود دیر یا زود به تاریخ میپیوندد؛ و برای مردم هم، در کوتاهمدت، عاقبت خوبی ندارد زیرا میبایست بر ویرانههای برجای مانده از این رژیم، آینده را بسازند.