«شوالیه‌ها» و «کله‌گردها» و انقلابِ مشروطه ایران

چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶ برابر با ۲۷ دسامبر ۲۰۱۷


رضا پرچی‌زاده – فیلمِ «کرامول» (Cromwell) محصولِ ۱۹۷۰ به کارگردانیِ کن هیوز اثری تاریخی است با کارگردانیِ هنریِ عالی و بازی‌های خوب، به‌ویژه بازی شاهکار آلک گینس به نقشِ چارلز اول، پادشاه انگلستان. در نسخه‌ی دوبله‌ی فارسی، به جای هم کرامول (با بازیِ ریچارد هریس) و هم چارلز، منوچهر اسماعیلی با دو تیپ صدای متفاوت حرف می‌زند، که تیپِ چارلزش بی‌نظیر است.

فیلم کرامول

این فیلم را سال‌ها پیش سیمای جمهوری اسلامی در برنامه «هنرِ هفتم» به کارگردانی اکبر عالمی پخش کرد. اخیرا حینِ گفتگویی دوستانه امیر عزتی نویسنده و منتقد فیلم، به من یادآوری کرد که در آن زمان منتقد پدرآمرزیده‌ای که مهمان برنامه بود گفته بود این فیلم از «وسترن اسپاگتی» تقلید کرده، چون کلاه‌های شخصیت‌ها مثلِ کلاه کابویی است! ما می‌دانیم که این ادعا خبط است. آن جامه، لباس عادی طبقه متوسط زمین‌دار (landed gentry) در آن روزگار انگلستان بود. با این وجود، از آنجا که مبحث پوشاک‌های تاریخی از منظر «ایدئولوژیک» اهمیت دارد و دانستن‌اش می‌تواند برای عموم جالب باشد، تصمیم گرفتم نتیجه‌ی گفتگوی‌مان را در مقاله‌ای منتشر کنم.

داستان کرامول مربوط به اواسط قرن هفدهمِ انگلستان است. اولیور کرامول در روزگاری ظهور کرد که صد سالی می‌شد از «اصلاحاتِ مذهبی» (Reformation) و ظهورِ پروتستانتیسم در انگلستان می‌گذشت، و بنابراین درگیری بینِ نودینان و کهنه‌دینان هنوز موضوع داغ روز بود. در جایی که چارلز پادشاه انگلستان «انگلیکن» (Anglican) بود– دینِ رسمیِ انگلیس که گرچه تا حدودی پروتستان بود اما به کاتولیسیسم هم گرایشِ زیادی داشت، جمعِ بزرگی از مردم و طبقه‌ی متوسط پروتستان‌های لوتری و کالوینیِ دوآتشه بودند. اینها همان کسانی هستند که «خُشکه‌مذهب» (Puritan) می‌نامندشان، که اصطلاحی تحقیری است، اما در فارسی به اصطلاح خنثی و حتی مثبتِ «پاکدین» ترجمه شده و جا افتاده، که غلط است، چون منظورِ اصلی را نمی‌رساند.

چارلز بعد از اینکه پادشاه شد، پارلمان را به مدتِ یازده سال به کار فرا نخواند و خودش شخصا بدونِ مشورت با پارلمان بر کشور حکومت کرد. این گرچه از نظرِ قانونی خالی از اشکال بود، اما از منظرِ عرفی تمایلات سلطنت مطلقه‌طلبانه‌ی چارلز را نشان می‌داد که روی خوشی برای «پادشاهیِ پارلمانی» نداشت. در این مدت چارلز به هوای درگیری در «جنگ‌های سی‌ساله»ی اروپا فشارهای سیاسی-اقتصادی زیادی بر جامعه تحمیل کرد. از آن طرف، تمایلاتِ کاتولیکیِ وی نیز مته به خشخاش می‌گذاشت. تمامِ اینها باعث شد که عده زیادی از چارلز دلِ خوشی نداشته باشند. در نتیجه، در بلندمدت بینِ نیروهای طرفدار پارلمان با هواداران چارلز اختلاف افتاد که در نهایت به مجموعه‌ای از جنگ‌ها منتهی شد که در تاریخ به «جنگ‌های داخلیِ انگلستان» مشهور است.

کله‌گرد و شوالیه

حینِ این جنگ‌ها، هوادارانِ پادشاه و هوادارانِ پارلمان عموما دو «تیپِ» متفاوت داشتند. تیپِ طرفدارانِ شاه خیلی پر زرق و برق بود، به همین دلیل هم مخالفان‌شان آنها را «شوالیه» (Cavalier) می‌گفتند. شوالیه اینجا معنای تحقیرآمیز دارد. در انگلیسیِ قدیم و حتی معاصر، «کاوالیر» به کسی می‌گویند که خیلی بی‌قید و بند و بی‌خیال است و احیانا لباس‌های زَلَم‌زیمبو می‌پوشد. در مقابل، تیپِ طرفدارانِ پارلمان خیلی ساده بود. اینها خشکه‌مذهبانی بودند که موهای‌شان را خیلی کوتاه و نزدیک به پوست سر اصلاح می‌کردند به طوری که سلطنت‌طلب‌ها به مسخره آنها را «کله‌گرد» (Roundhead) می‌نامیدند.

جنگ‌های داخلیِ انگلیس در حقیقت جنگِ بینِ شوالیه‌ها با کله‌گردهاست. از دلِ این دو طایفه برخی از بزرگ‌ترین ادیبان و نویسندگانِ قرن هفدهمِ انگلیس نیز برخاستند. طبیعتا اینها هر کدام سبکِ ادبیِ خاصِ خودشان را داشتند. شوالیه‌ها بیشتر در مایه‌های ادبیاتِ غناییِ عاشقانه و حماسی می‌نوشتند و می‌سرودند و کله‌گردها در مایه‌های مذهبی و درون‌جویانه. در جایی که ادیبانِ شوالیه عموما به آکسفورد منتسب هستند، ادیبانِ کله‌گرد به کمبریج منسوبند. از شوالیه‌ها می‌توان اندرو ماروِل را نام برد و از کله‌گردها جان میلتون، نویسنده‌ی منظومه‌ی عظیمِ «بهشتِ از دست رفته» (Paradise Lost).

نبردِ کله‌گردها با شوالیه‌ها در نهایت به شکستِ سلطنت‌طلبان و قطعِ سرِ چارلز به حکمِ پارلمان انجامید. پس از آن، جمهوریِ کوتاه‌مدتِ انگلیس تحتِ فرمانِ کرامول– که خود در استبداد چیزی کم از حکومتِ چارلز نداشت– تشکیل شد. اعدامِ چارلز آخرین موردِ «شاه‌کُشیِ» در تاریخِ انگلستان تا به امروز بوده است. دو اصطلاحِ کله‌گرد و شوالیه نیز گرچه در اواخرِ قرنِ هفدهم منسوخ شدند، اما ادامه سیاسی/ فرهنگیِ آنها در دو اصطلاحِ «ویگ» (Whig) به معنای هوادارِ طبقه متوسط و «توری» (Tory) به معنای هوادارِ سلطنت که از اوایلِ قرنِ هجدهم مُد شدند و امروز هنوز هم کاربرد دارند موجود است. امروزه لیبرال‌ها و چپ‌ها امتدادِ ویگ‌ها و محافظه‌کاران امتدادِ توری‌ها هستند.

در پایان شایسته است این را هم یادآوری کنم که وقتی در اوایلِ قرنِ بیستم داشت در ایران انقلابِ مشروطه می‌شد، بسیاری از روشنفکرانِ انگلیسی با معادل قرار دادنِ آن انقلاب با انقلابِ میانه‌ی قرنِ هفدهمِ انگلستان از آن حمایتِ پُرشوری کردند.

مشهورترین هوادارِ اروپاییِ انقلابِ مشروطه ایران کسی نیست مگر مستشرقِ انگلیسی ادوارد براون، که در آثاری که در بابِ انقلابِ مشروطه نوشته، به‌ویژه در اثرِ سترگ‌‌اش «انقلابِ ایران، ۱۹۰۵-۱۹۰۹» (۱۹۱۰)، جابجا انقلابِ مشروطه را با انقلابِ انگلستان مقایسه و از مشروطه‌خواهان تعریف و تمجید کرده.

براون در آن زمان به‌طورِ داوطلبانه نقشِ رابطِ مشروطه‌خواهان با لیبرال‌های غرب را هم بر عهده گرفته بود، و به‌طورِ مداوم اخبارِ انقلاب را به گوشِ محافلِ روشنفکریِ اروپا می‌رساند که باعث می‌شد آنها هم بتوانند در بزنگاه‌های حساس به یاریِ مشروطه‌خواهان بشتابند.

 

اصولا یکی از دلایلی که کمونیست‌ها و اسلام‌گرایان چشمِ دیدنِ انقلابِ مشروطه را ندارند همین است که این انقلاب «ضدِغرب» نبود و ریشه‌های عمیقِ لیبرالیستی داشت و حمایتِ نیروهای لیبرالِ بین‌المللی را نیز با خود همراه کرده بود.

علاوه بر لیبرال‌های انگلیسی، لیبرال‌های فرانسوی و آمریکایی نیز از انقلابِ مشروطه هواداری می‌کردند؛ و برخی از آنها– همچون ادوارد باسکرویلِ آمریکایی که یار و همراهِ ستارخان و باقرخان بود– در راه آرمان‌های مشروطه جان دادند. این موضوع– یعنی حمایتِ لیبرالیسمِ بین‌الملل از انقلابِ مشروطه– یکی از موضوعاتی است که در فضای به‌ شدت ضدِغربِ شصت هفتادساله‌ی اخیرِ ایران خیلی کم موردِ بحث و بررسی قرار گرفته؛ از همین رو شایسته است بیشتر مطرح شود، چرا که امروز برای گذار از رژیمِ استبدادیِ ولایتِ فقیه به مشابهِ آن نیاز است.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=99989

یک دیدگاه

  1. غیبی

    “دفاع” کارگزاران انگلیسی(از جمله ادوارد براون) از انقلاب مشروطه به هیچوجه با پیشینۀ تاریخی در انگلیس ربط ندارد و تنها ناشی از رقابت با نفوذها روسیه در ایران (بویژه در دوران استبداد صغیر) است. نگاهی به “نامه های ادوارد براون به سیدحسن تقی زاده” این واقعیت را بخوبی نشان می دهد.مثلاً:«ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻤﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﮐﻤﻴﻦ ﻭ ﺧﻴﺎﻝ ﻓﺎﺳﺪﺵ ﭘﺮ ﺑﻐﺾ ﻭ ﮐﻴﻦ.»ص۳۴

Comments are closed.