من هم اصلاح‌طلب هستم!!
(نقدى بر نامه‌هاى  اقایان محسنین مخملباف و سازگار و تاجزاده)

پنج شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶ برابر با ۰۱ فوریه ۲۰۱۸


جواد خادم – اولین کنفرانس اتحاد براى دموکراسىUDI در استکهلم گامى مؤثر براى ایجاد  هسته‌اى که قادر به امکان نزدیکى شخصیت‌هاى سیاسى و احیانا سازمان‌هاى سیاسى بود‌. محسنین نقش  مؤثرى  در موفقیت نسبى ان گردهمایى  داشتند با  این باور که زایش  سیمرغ گامى موثر براى مبارزت آینده با رژیم است. یکى  از دلایل عمده فکر تشکیل UDI  حداقل از دیدگاه من  ساختن هسته‌اى که بتواند در دوران  گذار از  فروپاشى رژیم به یارى مردم ایران بشتابد و با کمک انان بازسازى  ایرانى آباد، دموکرات و صلح جو را پایه‌ریزى کند‌. کسى از  شرکت‌کنندگان در کنفرانس، فروپاشى را باور نداشت، امروز بیشتر  همان شرکت‌کنندگان شک و تردیدى در فروپاشى رژیم ندارند، تنها در مورد زمان آن دست به تحلیل‌هاى فراوانى زده‌اند، بدون آنکه راه‌حل‌هاى کارآمدى را پیشنهاد کنند. از عملکردشان  در حمایت از جنبش سبز  چیزى  نیاموختند،  تنها به تظاهرات در مقابل سفارات‌خانه‌ها و بعضى نهاد‌هاى بین‌المللى اتکا  کرده، به‌اضافه  نامه‌هاى سر باز در امتداد تحلیل‌هاى تکرارى. اما امروز نگران آن هستند که خیزش لیسانسه‌هاى پابرهنه  و سایرین به سرعت به دست فراموشى سپرده شود و عاجلانه  درصدد کمک به ادامه خیزش‌هاى  کوچک باقیمانده هستند تا این شعله‌هاى کم‌رنگ شده باقیمانده  دوباره رنگ گرفته تا به ادامه جنبش و نهایتا فروپاشى رژیم کمک کنند.

جواد خادم

در کنفرانس واشنگتن که  نشانه‌هاى گسل‌هاى اجتماعى بر اثر سیاست‌هاى  نابخردانه خامنه‌اى و احمدى نژاد بیشتر نمایان می‌شد  بیشتر شرکت‌کنندگان  هنوز بر این باور بودند که اصلاح‌طلبى با تغییراتى مختصر و حمایت از شخصیت‌هایی چون خاتمى، موسوى و کروبى تنها راه نجات ایران است‌. در میان شرکت‌کنندگان جوانى به نام آرش غفورى، که تازه  از ایران خارج شده بود، به شدت  از موضع اصلاح‌طلبى خاص خود دفاع کرد، اما  کسى  در کنفرانس از جایگاه فکرى او دفاع نکرد. من  به ناچار تصمیم به‌حمایت از ایشان گرفتم،  با این قصد که خود را تنها احساس نکند و تشویقی براى او به عنوان یک فعال سیاسى باشد، و ضمنا کوششى درباره  تعریف و امکان اصلاح‌طلبى کرده باشم.  به او یادآور شدم وقتی که من در کابینه بختیار شرکت کردم مثل او جوان و ایده‌الیست بودم و اصلاح‌طلب، با هدف اجراى تمام خواسته‌هاى مردم در چارچوب قانون اساسى، بر این باور بودم  که اگر پادشاه فقط سلطنت  می‌کرد و حکومت را به دولت انتخابى مردم واگذار می‌کرد، هرگز مردم دست به‌ شورش و انقلاب  علیه پادشاه نمی‌زدند و شاید امروز ایران نقش حیاتى خود را در جامعه بین‌المللى به عنوان  گهواره تمدن و ارزش‌هاى انسانى که  ده‌ها  سده پرچمدار آن بوده  ادامه می‌داد، متاسفانه مردم  در اثر ٢۵ سال حکومت پادشاه حاضر به گوش دادن به‌خواسته‌ها و اهداف بختیار نبودند و نتیجه ان  ایرانى مخروبه و تنها شد.  یادآور شدم که قانون اساسى جمهورى اسلامى بهتر از قانون اساسى مشروطه نیست و به خاطر  ساختار ولایت فقیه قابل اصلاح نخواهد بود و ادامه آن باعث از هم گسیختگى ایران خواهد شد، آن روز اگر شک و تردیدى در اصلاح‌طلبى جارى در ایران داشتم از مد نظرم  ضایع شد و به‌ خوبى می‌دیدم که روزى خواهد رسید که تمام شرکت‌کنندگان به  آن نتیجه خواهند رسید‌. ٧ دى امسال، آن روز بود.

خامنه‌اى به ناچار براى جوابگویى به چالش‌هاى غیرمترقبه  و عوارض پاسخ ندادن به خواست‌هاى جنبش سبز دست به عمل‌گرایى در مقابل سلسله جبالى از مشکلات زد، روحانى یار نزدیک او در طول سالیان ولایت‌اش نامزد براى حل مشکلات شد. روحانى که همیشه هواى رهبرى را به‌اصلاح خودش  براى نجات ایران در سر داشت، با کمال میل پیشنهاد خامنه‌اى را قبول کرد، و مابقى تاریخ است‌. روحانى برخلاف سایر روساى جمهورى ایران واقف  است که ادامه حیات سرزمینى به نام ایران فقط در حفظ نام جمهورى اسلامى اما تهى کردن از محتواى مهملات آن است، و با یک دیکتاتورى مدرن به سبک ایرانى و دادن حقوق مدنى محدود شاید بتواند نه‌تنها از تجزیه ایران بلکه از فروپاشى رژیم هم جلوگیرى کند. بیشتر کارشناسان  ایرانى، چون راه حلى  براى خروج از بن‌بست رژیم جز واژه‌هاى متعارف دموکراسى،  ازادى و حقوق بشر ندارند، او را در قالب سایرین می‌دانند هر چه  روحانى کوشش در نادرستى نظریات آنان کند. به‌غیر از برجام و افشای فساد در تمام شئون رژیم و  کشور، نقش او را به‌چالش کشیدن فرهنگ اسلامى، از ممانعت به بهشت رفتن مردم تا نقد معصومان، می‌توان برگى از انقلاب فرهنگى لازم براى نجات ایران ماشاالله اجودانى  دانست. فقط حسن روحانى می‌تواند این چالش را به پیش برد چون از حفاظت خاصى برخورداراست، هر کس دیگر محارب با خدا محسوب می‌شود  و همه ما می‌دانیم که به چه سرنوشتى محکوم است، شاید دشمنان داخل رژیم او چنین تصمیمى راداشته باشند. آنچنانکه در ۵ سال گذشته یادآور شده‌ام، روحانى تنها کسى است که بدون انکه بخواهد،  رژیم را به پرتگاه سقوط  نزدیک می‌کند چون مسیر رسیدن به رهبرى را هرگز عوض نخواهد کرد و می‌دانیم  درس خارج خود را نیز شروع کرده است. او اعتقاد به رفرم ندارد، می‌داند رژیم اصلاح‌پذیر نیست، و دورى وى از اصلاح‌طلبان روز به روزبیشتر می‌شود، مخصوصا بعد از خیزش لیسانسه‌هاى پابرهنه متوجه شد که اصلاح‌طلبى جایى در میان فعالین سیاسى  جوان ندارد  و حمایت منفعل مردم از انان، چیزى جز نبودن آلترنتیو دیگرى نیست.

خیزش لیسانسه‌هاى پا برهنه که براى بسیارى از فعالین  سیاسى در خارج از کشور غیرمنتظره بود، براى  من حداقل در مشهد بسیار روشن  بود. به‌دوستان خود بارها در چهار سال گذشته یادآور حاشیه‌نشینان مشهد و خطر آنان براى رژیم  شده بودم، و خواسته بودم  خود را براى چنین روزى آماده کنند، تا شاید با کمک به گسترش بیشتر ان، رژیم را وادار به ‌تسلیم کنیم،  حتى با دست‌هاى خالی‌مان. افسوس که اپوزیسیون خارج از کشور حتى  امروز که به ‌چشم  خود خیزش را دیده، مبارزه را در روش‌هاى متعارف می‌بیند و به سختى حاضر به‌ تغییر یا احیانا ریسک کوچک است. این  خبر  بسیار خوبی براى رژیم  است، چون برخورد با دشمن  شناخته شده با أسلحه‌هاى معمول برایش کار مشکلى نیست، همانطور که از  اسلحه آمریکا، اسراییل، عربستان و عوامل‌شان  چون مجاهدین در داخل کشور استفاده کرد،  با اطمینان  خاطر که انها به ‌نحوى به آن اذعان  خواهند کرد،  و طبقه متوسط به‌هیچ عنوانى  زیر بار آن نخواهد رفت،  چون آلترناتیو دیگری غیر از مجاهدین وجود ندارد. هیجان‌زدگى اپوزیسیون در خارج از کشور در دو سه روز اول خیزش چنان اوج گرفته بود که در فضاى مجازى رژیم را تمام شده تصور می‌کردند، و از جنبشى بزرگ در سرتاسر کشور صحبت می‌کردند،  غافل از آنکه یک خیزش را می‌توان با فعالین سیاسى شروع کرد اما تبدیل آن به جنبش احتیاج به  شرکت طبقات متوسط دارد، که  عملا شرکت نکردند چون هیچ کس به آنان آینده بهترى را با اطمینان خاطر نشان نداد. وعده‌هاى توخالى ترامپ و شیفتگان جوان ایرانى او در امریکا، نمی‌توانست ضمانتی براى  طبقه متوسط باشد‌. حال می‌توانیم درک کنیم چرا اوباما در اوج محبوبیت، از مردم ایران، استمرار  جنبش سبز را نخواست. او به ‌درستى آگاه بود که ایرانیان خواستار  آلترنتیو بهترى بودند که وجود نداشت‌. اما باید یادآور شد که امید او به اصلاح‌طلبان در داخل، بر اساس لابی‌هاى انها در آمریکا بود، غافل از آنکه فعالین  اصلاح‌طلب  تافته جدا  بافته‌ای از رژیم نبودند، نیستند و نخواهند بود.

محسنین عزیز، تا چند هفته قبل از خیزش مشهد هرگاه در میان دوستان صحبت از نقش  رهبران اصلاح‌طلب می‌شد، تنها کسى که اهمیتى براى آنان در حرکت‌هاى آینده مردم نمی‌دید من بودم،  چون واقعا باور دارم  که آنها  مانع هر حرکت دموکراسى‌خواه در ایران هستند.  علت وجود  و حصر آنان براى استفاده ابزارى از آنها در بحران‌ها است. رژیم نتوانست از آنها در خیزش اخیر استفاده کند، چون  فعالین سیاسى در کف خیابان اصلاح‌طلب نبودند و  وجود آنان را مانع رسیدن به خواسته‌هاى قانونى خود می‌دانستد. در روز‌هاى اخر آنها را  به ‌اضافه شخص خامنه‌اى  تبدیل به سکه یک  پول  کردند‌. آنان مردگان متحرکى  هستند که حتى رژیم موارد استفاده چندانى  در آنها نمی‌بیند و به زودى ازادشان خواهد کرد تا اخرین اعتبار خود را در جامعه از دست بدهند. اگر رهبران جنبش سبز از نظر مردم چنین کم‌اعتبار باشند، رده‌هاى  بعدى آنان ابزار کوچکی  بیش در دست رژیم نیستند که  با نظریات ترسناک خود چون سوریه شدن ایران براى چند سال اینده  مانع تشکیل اپوزیسیون واقعى، که باز شدن در‌هاى این زندان بزرگ را خواهان است، می‌باشد. تلاش  شما محسنین عزیز در  زایش سیمرغ  مورد دلخواه‌تان  با این فعالین رده دوم وسوم کارى  عبث  خواهد بود و انرژى خود را می‌توانید براى رسیدن به اهداف  خوب خود از طروق دیگر صرف کنید.  همه با هم، هیچ خاصیتى جز تاخیر بر انچه ممکن است ندارد. جمله اخر مخملباف عزیز در نامه دوم  “«اگر مى‌خواهید به رهایى از استبداد دینى، دمکراسى و حقوق بشر برسید، باید راه تازه‌اى را بیابید. و یادمان نرود، این راهى است که همه ایرانیان با هر مرامى در یک همفکرى و گفتگوى ملى شفاف باید بیابند و نه تنها شما»،  میان انان کوچک‌ترین اثرى نخواهد گذاشت.  پس از جنبش سبز، انان خود را جانشین مشروع  خامنه‌اى می‌دانند و حاضر به  اشتراک ان با دگر‌اندیشان نیستند، اماب عد از خیزش اخیر مشروعیت خود را از دست داد،  و حتى اگر پیشنهاد شما را قبول کنند ستون پنجمى بیش نخواهند بود‌. حذر از آنکه ازمایش شده را دوباره آزمون کنید

و اما سایر فعالان سیاسى که شما از انها درخواست سیمرغ شدن می‌کنید، گر چه دوستان UDI در پنج سال گذشته در تلاش آن بوده و موفقیت نسبى هم یافته‌اند.  آیا زمان براى زایش چنین سیمرغى  وجود دارد یا حتى جایز است؟ من بر این باور هستم که شانس  نطفه‌بندى آن  اندک است، مگر آنکه قطارى  به راه بیفتد و تک تک انان به دلخواه خود سوار آن شوند. ایرانیان ید طولایى در سوتر شدن بر قطار در حال حرکت دارند.  این می‌تواند تجربه بهترى باشد و شانس موفقیت آن به مراتب بیشتر است‌. به  محسنین عزیز یادآور می‌شوم  سیمرغ شدن، گفتنش خیلى ساده است، اما  اگر کسى هفت شهر عشق عطار را  خوانده و درک درستى از ان داشته باشد و مشکلات آن را در نظر بگیرد، هرگز به فکر آن  درچارچوب اهداف سیاسى  نخواهد افتاد‌. اگر چه من در نوجوانى آن را طوطى‌وار آموخته‌ام، و به مرور زمان بیشتر به مشکلات آن در چهارچوب  فعالیت سیاسى پى برده‌ام‌. وانگهى به نحوه رسیدن به سیمرغ،  معضلات و ناتوانى اغلب مرغ‌هایى که در نظر دارید را باید سنجید: جستجو و طلب، عشق، معرفت، استغنا ،توحید ،حیران  و فنا.  شما  چند نفررا با چنین صفاتى می‌توانید  پیدا کنید؟ گرچه  افراد فراوانى با یکى، دوتا یا سه‌تا از این صفات وجود دارند، من کمتر  نخبه  سیاسى می‌شناسم که اقرار به حیرت  کند.  هر  نخبه سیاسى خود را داناى کامل براى رسیدن به هدف می‌داند. عزیزان من،  از خیر هزاران  درّه و کوه دشت بگذریم و به فکر تسخیر سنگرهاى پیش رو باشیم، قبل از ذکر  این سنگر‌ها از شما أجازه می‌خواهم نگاهى دقیق‌تر به‌گفته تاجزاده، در مورد سوریه شدن ایران کنیم، که هدف او چیزى جز تحکیم و حمایت از رژیم نیست‌. نکته نهفته‌اى در این جمله  وجود دارد که با عجله از آن گذشته‌اید. به‌ نظر من تاجزاده زیاد هم از مرحله پرت نیست، حقایقى در این گفته وجود دارد که کوشش خواهم کرد انها را بازگو کنم،  تا راه ‌حلى  بهتر براى آن پیدا کنیم،  قبل از انکه به هفت سنگر در پیش  برگردیم.

انقلاب، قهر و  دشمنى با آمریکا، شریک دفاعى براى بیش از ٢۵ سال  در مقابل دشمن ابدى روسیه، ناگهانی باعث  خلائى در سیستم دفاعى ما شد که  تا مدتى قادر از استفاد از تجهیزات هوایى خود نبودیم. آمریکا هم‌پیمان سابق با دشمن تحریک شده ما، صدام حسین، ساخت و خسارات زیادى به ‌ما وارد کرد، تا جایى که خمینى مجبور به خوردن  جام زهر شد. ایران بى‌دفاع  بعد از جنگ، براى امنیت مرزهاى خود به ناچار به دنبال تولید بمب اتم رفت که با مخالفت شدید اسرائیل روبر شد، و مخالفت ایدئولوژیک رژیم با اسرائیل، کوچک‌ترین کمکى به سیستم  دفاعی  بهترى براى  ایران نکرد. اسرائیل از نخستین روزهاى انقلاب، قبل از انکه  جمهورى اسلامى  به فکر دشمنى با اسرائیل  باشد، جمهورى اسلامى را خطرى بزرگ براى امنیت خود می‌دانست‌.  قبل از حمله آمریکا به عراق، دولت خاتمى به‌ علت ضعف دفاعى ایران، حاضر به هر نوع سازشى  با آمریکا شد. آمریکا از ایران براى سرکوب طالبان و شکست صدام استفاده کرد، بدون انکه جمهورى اسلامى را به خاطر  اشغال سفارتخانه‌اش  و تلاش برای گسترش انقلاب اسلامى  ببخشد. آمریکا به ‌دنبال براندازى جمهورى اسلامى بود، اما شکست سیاسى  آمریکا در عراق، جانى  به رژیم ایران براى بازسازى ستیزه‌گرى خود با این کشور داد، و فرصتى داد تا در  عراق جای پا  بیابد، و  بعد از ان  جنگ‌هاى نیابتى را بهترین دفاع از رژیم  و ایران بداند. با شکست بهار عربى و پیدایش داعش، جنگ‌هاى نیابتى بخشی دائمى از سیستم دفاعى رژیم ایران و مانع انتقام  آمریکا شد، چون هر گونه حمله‌اى به ایران، عواقب وخیمى براى دوستان آمریکا در منطقه خواهد داشت‌. متاسفانه پسابرجام  ان نیست که رژیم ایران انتظار داشت، و خصومت  دیرینه عربستان و اسرائیل هیچ کمکى به آرام کردن اعصاب رژیم  در فساد فرو‌رفته  ایران نکرد.   تا زمانى که  جمهورى اسلامى وجود دارد، نمی‌تواند از جنگ‌هاى نیابتى دست بردارد، هر چقدر خاتمه آن را مثلث عربستان- اسرائیل – آمریکا خواهان  باشند، چون  رژیم ایران هیج ضمانتی  براى  عدم حمله احتمالى اسرائیل، عربستان  و یا خود آمریکا ندارد. ناآرامى در خلیج فارس ویمن،  و حضور در سوریه، مانع حمله دشمنان رژیم است چون هیچ کدام از انها  تحمل خسارات جانى  در داخل کشور خود راندارند.  با چنین تصویرى، روزی که فشار تحریم‌ها و سایر عملکرد‌ها رژیم ایران را مواجه با مشکلات داخلى بیشترى  کند،  که باعث تضعیف بیشتر حکومت در داخل شود، امکان حمله  اسرائیل (حمله اسرائیل به  تاسیسات هسته‌ای  عراق و سوریه یادمان نرود) و عربستان را زیادتر می‌کند که حتما با سوریه شدن ایران چندان فاصله‌اى نخواهد داشت. براى جلوگیرى از سوریه شدن  احتمالى  ایران باید با فتح سنگر پنجم، که انتقال قدرت به‌ مردم قبل از فروپاشى کامل رژیم است، مانع ان شویم‌.

و اما هفت سنگر خیزش مشهد، که دورخیزى براى پرش‌هاى بزرگترى در آینده است،  از  حمایتى غیرقابل پیش‌بینى در میان جوانان فعال (غیراصلاح‌طلب) در سرتاسر کشور برخوردار شد. این جوانان بستر آینده مبارزات علیه رژیم  هستند. ما باید نگاهى دوباره به روش‌هاى خود در مبارزه با رژیم بیاندازیم. تئورى همه با هم در یک گفتمان ملى و شفاف، در حقیقت تا کنون جوابگو نبوده و هر وقت  خیزشى  یا حرکتى در داخل انجام گرفته، این گفتمان شکست خورده  دوباره به گفتمان برتر تبدیل شده است‌.  من  باز هم تاکید می‌کنم، باید قطارى از نقطه مشخصى به ‌حرکت درآید  و موانع را از پیش بردارد، وهر کدام از آنها را تبدیل به سنگرهاى محکم کند،  تا امکان باز کردن در این زندان بزرگ به نام ایران،  امکان‌پذیر شود.

سنگر‌هاى مورد بحث من اینها هستند که در اینده نزدیک به تفصیل  راجع به هر یک از آنها  خواهم نوشت:

١- ترمیم سنگر موجود : گسترش UDI در اسرع وقت، و همکارى‌هاى مشترک با تمام شخصیت‌ها وگروه‌ها که  باور به فروپاشى رژیم دارند.

٢- سنگر مدیا: بر اساس آمار موجود، بیش از ٨٠ درصد  رسانه‌های موثر در نهایت از اصلاح‌طلبان  و مجاهدین حمایت می‌کنند،  یا عوامل وابسته به آنها با پشتکار در این رسانه‌ها حضور دارند، گفتمان فروپاشى ضعیف و پراکنده است‌. باید  با فعالیت شبانه‌روزى این حضور را خنثى کرد و جانشین آن شد،  تا طبقه متوسط بداند که آلترناتیوی وجوددارد و جامعه بین‌المللى هم از وجود  جانشین دیگرى آگاه  شود.

٣-  سنگر‌هاى کوچک در میان لیسانس‌هاى پابرهنه:  آمار رژیم در مورد گروه‌هاى شرکت‌کننده در خیزش  دی ماه  اشاره به  بین ١۴ تا ۲٠ درصد از  نخبگان جوان می‌کنند که  می‌تواند برانداز باشند. به جاى کوشش در همیارى با نخبگان اصلاح‌طلب، که تا کنون ناموفق بوده است،  امیدى به این نخبگان جوان دهیم که آینده ایران هستند،  و در خیزش‌هاى آینده  با آنان  همراه و فعال باشیم.

۴- سنگر مجاهدین خلق به عنوان جانشین: عارضه عدم شرکت طبقه متوسط، کوتاه شدن عمر خیزش دی‌ماه بود. علت آن ترس طبقه متوسط از  آلترناتیوی  به نام مجاهدین خلق بود که مردم به خاطر رفتار پل‌پوتى  و مبارزه مسلحانه، حمایت امریکا، اسرائیل و عربستان  از انان، هرگز براى روی کار اوردن انها به ‌میدان نخواهند امد‌. ما باید با تمام امکانات علیه انان وارد مبارزه شده و  تابوى سکوت در مقابل آنها را بشکنیم.

۵- سنگر شوراى انتقال قدرت به مردم: براى سوریه نشدن ایران، فروپاشى باید همراه با جایگزینى باشد که مردم ایران از آن شنیده باشند و به ‌مرور با آن اخت بگیرند. UDI با کمک شخص‌ها و سازمان‌هایی که به فروپاشى اعتقاد دارند  باید گام نخست را بردارد و از رقباى احتمالى ترسى نداشته و قضاوت آن را به عهده مردم ایران بگذارد‌.

۶- سنگر طبقه متوسط: اگر آمار‌هاى اخیر را در مورد کم شدن قدرت خرید طبقه متوسط در نظر بگیریم و  در سیاست‌هاى اقتصادى  دولت  تغییرى حاصل نشود، نارضایتى‌هاى آنان روز به روز بیشتر خواهد شد  و به ‌فکر گذار از رژیم خواهند افتاد، و با تجربه انقلاب۵٧ هرگز  به دنبال یک فرد با برنامه پوپولیستى  نخواهند رفت. بنابراین باید به آنها این فرصت  زمانى را  داد که نگاهى به انچه وجود دارد بکنند. آن گروه  که از برنامه اقتصادى که حامى منافع‌شان باشد  و زمینه را براى شرکت بیشتر مردم در امور خود پیشنهاد دهد،  مورد تأیید قرار خواهد گرفت.

٧-  سنگر رژیم بعد از آخرین  خیزش: بر این باورم که در دو سال آینده خیزش‌هاى بیشترى در راه است و با شرکت ما در همیارى با آنان، و ترس رژیم از مقابله جدى با این خیزش‌ها، طبقه متوسط را تشویق به پا گذاشتن به میدان می‌کند، که مقدمه فتح  سنگر رژیم خواهد بود‌. گسترش شوراى انتقال قدرت در دو سال آینده و اطمینان  بیشتر مردم به آن، رژیم را مجبور به مذاکره خواهد کرد چون تا آن زمان نهادهایى در داخل رژیم حاضر به حفظ قدرت به هر قیمتى نخواهند بود، چون انقلاب بعدى هرگونه نقشى از مذهب را در حیات سیاسى ایران براى همیشه قطع خواهد کرد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=104254

8 دیدگاه‌

  1. Farid

    شما که بدتر از شورای نگهبان می‌خواهید فله‌ای همه غیر‌خودی‌ها را رد صلاحیت کنید!
    دموکراسی واقعی یعنی شرکت همه گروه‌ها در انتخابات واقعی و حکومت ۴ ساله حزب در اکثریت. چیزی که در کشورهای رها شده از دیکتاتوری انجام گرفت مثل لهستان و تونس…
    فقط تروریست‌ها و مجرمان جنایی رد صلاحیت خواهند شد.

  2. مچگیر

    کوروش خان
    ۱ – کسانی که امروز در ایران حکومت می‌کنند از کره مریخ نیامدند و آنها هم ایرانی هستند، اگرچه من و شما با آنها مخالفیم
    ۲ – اتفاقا چون زمان شاه مخالفان را به زندان می‌انداختند و احزاب ممنوع بودند، انقلاب شد.
    اگر چند سال قبل از انقلاب و نه در دقیقه ۹۰ اصلاحات آغاز می‌شدند، ما امروز در وضعیت کنونی نبودیم، چون نظام قبلی، برخلاف نظام کنونی، اصلاح‌پذیر بود.

  3. كورش

    این روز ها هر جنایتکار و غارتگری از حکومت اسلامی و به ظاهر خارج از حکومت اسلامی خودش را با پادشاه مقایسه می‌کند؛
    ۱-پادشاه یک ایرانی بود نه یک اشغالگر
    ۲- مهین‌پرست و ملت‌دوست بود
    ۳- تمام کسانی که پادشاه را دیکتاتور می‌خوانند و در زندان بودند چه جبهیه ملی و حزب توده و مارکسیست‌های اسلامی و اخوندها و روشنفکران بعد از فتنه شوم ۵۷ به مقام‌های سطح بالای کشور رسیدند از شورای انقلاب گرفته و رهبر و نخست وزیری بازرگان و رییس جمهوری بنی صدر تا به امروز جز جنایت و غارت و تجاوز کار دیگری کرده‌اند؟!
    شرم بر شما باد!

  4. احمد

    ۳-من به این نتیجه رسیدم با بینش و آگاهی بالایی که شاهنشاه داشتند و ملغمه سیاستگران و تجارب تلخ قبلی به چه سختی می‌توانستند به اجرای مشروطه سلطنتی برسند. شاید ۱۰ سال دیرتر امکان داشت ولی در آن سال‌ها نه.

  5. احمد

    ۲-اندکی از نزدیک‌ترین همکاران شاهنشاه با او نبودند (بعد از ۵۷ داستان ارتشبد فردوست نزدیک‌ترین دوست ایشان منتشر شد) و بعدها گزارشی خواندم که مطالب مهم را نه در کاخ بلکه در محوطه مثلا با آقای زاهدی مطرح می‌کرده است. بعد از ۱۳۲۰ نتیجه آزادی‌های مدنی را در جامعه‌ای نابالغ هم دیدیم (نواب صفوی‌ها، حزب توده، جبهه ملی و…).

  6. احمد

    ۱-با احترام بسیاری که برای شما قائل هستم و گفتار و نوشتار روان و صحیح شما را می‌شناسم. بنده حقیر با اکثر موارد نوشته شده در این متن موافقم. تا قبل از شورش ۵۷ من هم فکر می‌کردم که مسبب تمام مسائل مملکت ایران محمدرضا شاه است ولا غیر. کمتر از یک سال بعد بود که برخی نکات را متوجه شدم.

  7. فتاح

    در اوایل مقاله اورده بودید که شما چون ان جوان اصلاح‌طلب در جوانی ایده‌الیست بودید. با خواندن مقا له‌تان این سوال برایم مطرح شد که ایا شما جوانی را ترک کرده‌اید؟!

  8. جمشيد

    پادشاه ما ایرانى آباد را به دست مردم داد و انها با سیاستمداران ورزیده‌اى چون سازگارا، مخملباف و تاجزاده و امثالهم ان را به مخروبه‌اى که هم اکنون شاهد ان هستیم تبدیل کردند، غلط مى‌کند هر کس که مى‌گوید شاه دیکتاتور بود، اگر دیکتاتور بود که مملکت را به دست مردم وا نمى‌گذاشت و نمى‌رفت، هنوز بعد از چهل سال مزخرف‌گویى کوتاه نمى‌ایند، ایران آباد را به زباله‌دانى تبدیل کردندکه مى‌بینیم. جهالت و بی‌شعورى هم اندازه‌اى دارد. تاسیس سپاه محصول تفکر همین بی‌خردان است که شیره جان مردم را مى‌مکد و انها را کشتار مى‌کند.

Comments are closed.