محمدرضا حسینی – تاریخ معاصر ایران پر پیچ و خم است و در این پیچ و خمها ایستگاههایی وجود دارد که گویی تاریخ برای لحظهای مکث میکند تا گروهی از مسافرینش در آنجا پیاده شوند.
از دو ایستگاه قدیمی مشروطیت و کودتای رضاخان که بگذریم به ایستگاه معروف کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میرسیم با مسافرینی که هنوز در آنجا ساکن، و در آن زمان متوقف شدهاند. آنها از آن ایستگاه، به تمام رویدادها نگریسته و از همان زاویه به تجزیه و تحلیل مسایل میپردازند. این مسافران، ایرانی و گاه غیرایرانی، با نادیده گرفتن ظلم و ستم حکومت اسلامی، تنها نگرانیشان همچنان سلطنتی است که چهل سال پیش سقوط کرد و معیارشان در قضاوت، بستگی مستقیمی به مواضع افراد در باره کودتای ۲۸ مرداد دارد.
آنها با نگرانی مزمنی که از پهلوی دارند، همواره مردم را از لولوی سلطنت ترسانده و بدین وسیله در جهت نادیده گرفته شدن جنایات جمهوری اسلامی گام برداشتهاند.
ایستگاه بعدی، انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ است که تعداد بسیار زیادی از انواع انقلابیون، حکومتیها و سلطنتطلبها در آن پیاده شده و جا خوش کردهاند.
در باره این ایستگاه و چگونگی ساخت آن صحبتهای فراوانی شده است. ولی از شواهد و مدارک چنین برمیآید که زمین وسیع این ایستگاه، اهدایی خود شاه بود.
نقشهاش، محصول مشترک جلال آلاحمد و علی شریعتی بود.
زیربنایش توسط چریکها و مجاهدین آمادهسازی شده بود.
سرکارگرهای وفاداری چون تودهایها و ملیگراها را داشت.
و کارگران بیشماری از مردم.
بدین ترتیب با مشارکت همگانی ایستگاهی ساخته شد برای ویرانی. مبارزه خونینی در گرفت و نیروهای غالب و مغلوب، در قسمتهای مختلف ایستگاه، اطراق کردند. و هنوز پس از چهل سال، آنچنان درگیر یکدیگر هستند که نه تنها عبور پر سر و صدای قطار تاریخ را متوجه نمیشوند بلکه فریاد انسانهایی که زیر چرخهای آن له میشوند را نیز نمیشنوند.
نیروی مغلوب، که جهان برایش تغییر نکرده، باور نمیکند که سوسیالیسم دچار بحران، و معنای انترناسیونالیسم دگرگون شده است. شوروی از هم پاشیده و چین به اقتصاد کاپیتالیستی روی آورده است. تکنوکراتها به تدریج جای کارگران استثمارشونده در کشورهای صنعتی را گرفته و پرولتاریا، در جهان سومِ غیرصنعتی، نقش انقلابی خود را نمییابد. اکثر آنها هنوز با همان بینش و در همان شعارهای کهنه زندگی میکنند.
نیروی غالب نیز که با سلاح سرکوب و فریب، خشونت، شکنجه و کشتار هزاران زندانی پیروز شد، به پُستهای پرمنفعت انقلابی رسید و با سردادن شعارهای ضدامپریالیستی تا آنجا که توانست حسابهای بانکی خود را انباشت. بیتوجه به آینده کشور و منافع ملی، اقدام به غارت منابع ملی کرد و با بخششهای بیکران، برای بقای خود، حمایت خرید.
قطار تاریخ، رو به آینده میتازد و طیفهای مختلف حکومت، از بنیادگرا تا اصلاحطلب، تمرکز اصلیشان بر ایستگاه ۵۷ است و از همان مکان، برای بحرانها، راه حل ارائه میدهند. خاتمی امروز با خلخالی دیروز هیچ فرقی نمیکند. خامنهای به همان سیاق خمینی دیکتاتوریاش را میرانَد. و موسوی در حسرت دوران طلایی دهه اول انقلاب است؛ همان دههای که بیشترین جنایات حکومت اسلامی را در خود ثبت کرده است. اینها هنوز بر تقسیمبندی انقلاب و ضدانقلاب اصرار ورزیده و همچنان سرکوب را یگانه راه مقابله با مردم ناراضی میدانند، مشت گره میکنند و «جاسوس» میکشند. و نگران از هر تغییر، جامعه را به شدت کنترل کرده تا از متحول شدنش جلوگیری کنند.
قطار تاریخ اما، کاری ندارد که چه نسلی و کدام افراد در کدام ایستگاه پیاده میشوند. راه خودش را میرود، جامعه را متحول میکند و ملتها را بیدار. و اینک در کشور ما، زمزمهای به تدریج اوج میگیرد که اشاره به ایستگاه بعدی میکند.
تاریخ منتظر ما نمیماند اما محتوای تاریخ را کنشگران میسازند.
این روزها یاد گفتهای منتسب به خسرو گلسرخی میافتم:
“بسپارید بر سنگ مزار ما تاریخ ننویسند تا آیندگان ندانند ما بیعرضگان کدام برهه از تاریخ بودهایم”
ایستگاه بعدی؟ همین ایستگاه که هستیم آخریشه.
تفسیری شاعرانه و درست
با سپاس از نویسندهی این نوشتار روشنگرانه که با تصویرسازی و استعارههای درست، درک مسایل پیچیدهی سیاسی و تاریخی را برای خوانشگران آسان مینماید.