قصه‌ی خوب و فیلم بد

دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ برابر با ۱۹ فوریه ۲۰۱۸


عباس رزیجی – این یادداشت درباره‌ی کارگردانی فیلم «دامزل» ساخته برادران زلنر است. قصه کوتاهی که خوب است اما در چرخه نگارش و تولید خراب می‌شود.

جوانی برای نجات عشقش سفری را آغاز می‌کند؛ زمان و مکان شبیه فیلم‌های وسترن است، اما خود فیلم وسترن نیست. جوان با مرد دیگری همسفر می‌شود و زن را اسیر مردی می‌بیند. آن دو مرد را می‌کشند و زن را آزاد می‌کنند. اما درست وقتی که مرد می‌میرد، تماشاچی می‌فهمد که او شوهر محبوب زن بوده و زن هیچ علاقه‌ای به جوان قصه ندارد. جوان با شنیدن حرف‌های زن و دیدن اشک‌های او، «خودکشی» می‌کند و مرد همراهش، در هیأت قهرمان، فیلم را به پایان می‌رساند.

صحنه‌ای از فیلم «دامزل»

این داستان کوتاه برای یک کارگردان هنرمند و حرفه‌ای کافی است تا بتواند به یک فیلم خوب و خوش‌ساخت و ساختارشکن برسد، اما چه اتفاقی می‌افتد که این فیلم به یکی از بدترین و بی‌طرفدارترین فیلم‌های برلیناله شصت و هشت تبدیل می‌شود؟

قطعا آنهایی که این خلاصه فیلم را می‌خوانند برای خودشان و در ذهن سیال‌شان یک فیلم خوب و درست و درمان می‌سازند، اما کارگردان اثر (برادران زلنر) نتوانسته‌اند قصه‌ای را که در ابتدا جذبشان کرده و در سیال ذهن‌شان به شکل خوبی ساخته شده، به اجرا در بیاورند و تبدیل به فیلم خوبی کنند.

نویسنده فیلمنامه، این قصه کوتاه را در بدترین شرایط ریخت‌شناسی و رفتارشناسی نوشته و مخاطبانش را با یک شوخی شوکه‌کننده مواجه کرده؛ فیلمنامه‌ای فقیر در حوزه ساختمان، ساختار، شخصیت و سایر مصالح دراماتیک… کلی بگویم که فیلمنامه خرابی است و بوی بدی می‌دهد.

فیلمنامه قصه چند خط اولیه را خراب کرده و آنقدر بد قلم خورده که دیگر کسی به قصه خوب و ساختارشکن دراماتیک آن توجه نمی‌کند. کارگردان هم همان فیلمنامه بد را به شکل بدتری به اجرا درآورده است.

کارگردانی برادران زلنر درست جایی که باید به داد بازیگران، فیلمبردار، مونتور و سایر عوامل می‌رسید، باعث بی‌قوارگی و کج‌سلیقگی تمامی آنها شده است. اصلا انگار این فیلم بدون عنصر کارگردان ساخته شده چرا که دقیقا تمامی وظایفی که بر گردن کارگردان است، در این فیلم دیده نمی‌شود.

برادران زلنر در بسیاری موارد از پایه با مشکل مواجه هستند، مشکلاتی که تنها بر گردن آن دو است و نه دیگری. پیداست که بازیگران هدایت نمی‌شوند، دوربین مثل برداشت‌های تلویزیون فاقد مهندسی هنری است… فقط یک فیلمنامه اجرا شده است، درست مثل تله‌فیلم‌هایی که سکانس‌هایش باید ضبط شوند.

بازی‌های باسمه‌ای، دکوپاژ بی‌مغز و ارزان، ریتم مناسب و درست خوابیدن در سالن، ریخت‌شناسی شلخته اشیا، رفتارشناسی سطحیِ شخصیت‌ها (اصطلاح «تیپ‌ها» برای این فیلم بهتر است) و مهم‌تر از همه «حرف» فیلم که جایش بسیار خالی است… ای کاش شبیه برخی همکارهای سینمای ساده ایران فقط حرف خوب می‌گفتید و در ازایش از خیر هر چیزی می‌گذشتید، برادران عزیز زلنر! دامزل «سینما» نیست و حیف از جایی که در شصت و هشتمین فستیوال فیلم برلین اشغال کرده است… حیف از حیثیت هنری شما با این فیلم سخیف…

*عباس رزیجی کارگردان و منتقد سینما و تئاتر

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=106163