زمان فیلی – تاریخ را که ورق میزنید، در میان جنبشهای مردمی، روحانیت همواره جلودارِ آن بوده و با دغدغهی دینی در انحرافِ آنها نقش مهمی را بازی کردهاند. این در حالیست که این جماعت همیشه خود را در کنار مردم معرفی کرده اما انگیزهای جز برای دست یازیدن به قدرت نداشته است.
آنچه از آن به عنوانِ «انقلابِ پنجاه و هفت» یاد میشود رسیدن به خواستهایی بود که قشریونِ مذهبی دنبالش بودند و بعد از آن هرگز در امری اعتراضی شرکت نداشته و حتی در مقابلِ دادخواهیها ایستادگی کرده و به سرکوبِ پرداختهاند؛ هرگونه رویارویی با روحانیتِ به قدرت رسیده که زمانی خود را صدای اعتراضی مینامیدند، جرم محسوب میشود و اتفاقا بر همین منوال نیز قدم برداشته و جز صدای خود را برنتافتهاند.
شاید یکی از بزرگترین جنبشهای اجتماعی در طولِ حکومت جمهوری اسلامی بزرگترین در سالِ ۸۸ روی داده باشد که به «جنبش سبز» معروف شد. اعتراضِ به وجود آمده در چارچوبِ نظام شکل گرفت و رهبرانش از جنسِ نظام و از ارکانِ خود رژیم بودند و هنگامی که شعلهی آن بالا گرفت و به سوی کلیتِ نظام نشانه رفت و آن را در بحران جدی قرار داد، خودش از آن جلوگیری کرده و با سرکوبِ دهشتناکِ معترضین آن را خاموش ساخت.
در فاصلهی هشت سال از آن واقعه، کسانی ابرازِ میداشتند که نوعی سکون و رکود اجتماعی حاکم شده که حاصلِ خفقانِ شدید امنیتی است. اما ورشکستگیِ اقتصادی، هزینهی دخالتهای منطقهای، فقرِ سفرههای مردم و انواعِ فشارهای مختلفِ سیاسی، بغضِ جامعه را روز به روز در گوشه و کنار کشور تشدید کرد. در همین رابطه نیز جمهوری اسلامی در کنارِ سرکوب همیشگی با روشهایی از قبیلِ انتخاباتِ مداربسته و برجام، سعی کرد همه چیز را مرتب نشان دهد تا یک سدِ انحرافی در مقابل اعتراضِات احتمالیِ مردم بنا کند.
خیزشِ دیماه اما دردهای انباشته شده در ایران را رونمایی کرد. خیزِ بلندِ ملت برای گذار از کلیتِ جمهوری اسلامی به مثابه یک انقلاب، تمامِ معادلات را بر هم ریخت. پس از خروشِ ملی دیماه، کماکان جامعه آبستن رویدادهای پیشبینی ناشده است. روزی نیست که از تهران و شهرهای مختلف صدای اعتراض شنیده نشود. یک دلیل آن قطع امید جامعه از برآورده شدن مطالباتش در چارچوب نظام حاکم است. به همین دلیل کوچکترین تجمعِ اعتراضی نیز بلافاصله به تقابل با رژیم تبدیل میشود و واکنشِ سرکوبگرانه نیروهای امنیتی به نوبهی خود آن را تشدید میکند.
آنچه در دیماه شاهد بودیم همان امر مهمی است که مردم برای اولین بار در چهار دههی گذشته به تجربهی پرداختهاند: یک جنبشِ اجتماعیِ بدونِ حضورِ روحانیت و عناصر و عوامل خود رژیم! این نشانگر خاستگاهِ فکری نسلی است که از حکومت دینی و ترفندهای آن گذر کرده و خواستار مناسبات مدرن و متجدد در داخل کشور و در همزیستی با دیگر جوامع میباشد. شعارهای مطرح شده توسطِ معترضینِ خیابانی حاملِ پیامهای مشخص است. فریادِ «جمهوریِ ایرانی» و «رضاشاه روحت شاد» حامل تفکر سکولار- لائیسیته است. ممکن است برخی این شعارها را به تعیین جنس و نوع نظام تعبیر کنند. اما با دقت و واکاوی عمیق میتوان این نتیجه را نیز گرفت که «جمهوری ایرانی» بیانگر نفی «اسلامی» بودن نظام سیاسی و برجسته نمودن نام رضاشاه نیز تقابل با قشر ارتجاعی حاکم است. تلفیق این دو بیان هویت فرهنگی ایرانیانی است که چهل سال است آنها را در تنگنا و چنبرهی حکومت دینی قرار دادهاند.
نتیجهی کلی که میتوان از خیزش دیماه گرفت، اعتبارِ یافتنِ گفتمانِ «براندازی» است که جمهوری اسلامی همواره به انحاءِ مختلف در صددِ حذفِ آن در داخل و خارج توسطِ «مخالفان»ِ ساخته و پرداختهی خودش بوده است. ولی حرکتِ اخیر این گفتمان مهم را به عنوانِ یک پرنسیبِ فرهنگی-سیاسی با هدف «نه گفتن» به کلیت حکومت اسلامی برجسته ساخت تا مشخص شود دادخواهیِ مردم از خاکریزهای دفاعیِ نظام عبور کرده و در هیبتِ یک انقلابِ نوینِ در ایران نمایان شده که به نوعی باید از آن به عنوان «بهارِ مطالبهخواهی» نام برد.
در نهایت فریادهای تظلمخواهیِ مردم به ستوه آمده چنان محکم است که رهبرِ جمهوری اسلامی مجبور شده برای حفظِ نظام خود را جلو اندازد و به خاطر کمبودها عذرخواهی کند. اما با توجه به سابقهی این روشِ و رفتار وی، به هیچ وجه نباید آن را جدی گرفت چرا که در این سخنانِ امرِ دستوریِ سرکوب نیز نهفته است، که برخوردِ خونبار با دراویشِ گنابادی که این روزها در جریان است، بهترین نمونه بر این مدعاست.