مونارکوفوبیا؛ هراس از بازگشت شاه

چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ برابر با ۰۲ مه ۲۰۱۸


مزدک بامدادان – جنبش دی‌ماه ۱۳۹۶ زمین زیر پای ایرانیان را در هر دو سوی مرزها به لرزه درآورد. ویژگی برجسته این جنبش تنها این نبود که از همه مرزهای سازشکاری گذر کرده بود و چشم به سرنگونی جمهوری اسلامی داشت، آنچه خواب را هم از سر سردمداران رژیم پراند و هم از  چشم بخش بزرگی از آنچه خود را اپوزیسیون می‌نامد رُبود، فریاد «رضاشاه، روحت شاد!» در چهار گوشه ایران‌زمین بود.

۳۹ سال پس از سرنگونی رژیم شاهنشاهی دست‌کم بخشی از مردم ایران با گذشته خود آشتی کرده بودند و دلزده از جمهوری اسلامی و ناامید از اپوزیسیونش روی به بخشی از تاریخ خود آورده بودند، که نمادش مردی به نام رضاشاه بود.

واکنش یکپارچه سردمداران ریز و درشت ج.ا. چندان جای شگفتی نداشت، آنان چهار دهه هرآنچه را در توان داشتند به کار زده بودند، تا در همکاری با رسانه‌های ایران‌ستیز بیگانه از رضاشاه چهره‌ای اهریمنی بسازند و اکنون که همه رشته‌های خود را پنبه می‌دیدند، سرانگشت خشم به دندان می‌گزیدند و جز دشنام و ناسزا واکنشی نمی‌شناختند.

در این سوی مرزها هم ولی دلباختگان انقلاب شکوهمند که چهار دهه همگان را به سازش با ج.ا. فراخوانده بودند و روز انگشت رنگین کرده و به دژخیمان رأی داده بودند و شباهنگام دست در دست آدمکشان رقصیده بودند از یک سو، و آنان که تنها و تنها در خویشتن خویش گنجایش و توان جایگزینی جمهوری اسلامی را می‌بینند از دیگر سو، از مسلمان نواندیش تا چپ کهنه‌اندیش صدا در صدای یکدیگر افکندند و گورهای کهنه را دوباره شکافتند، تا بار دیگر به مردم ایران بفهمانند که ایران پیش از انقلاب اسلامی آن بهشت برینی که اینان گمان برده‌اند و خواهان بازگشت به آنند، نبوده است.

بدین‌گونه اکبر گنجی، همان که گناه کشتار ۶۷ را به گردن قربانیان انداخته بود به‌ ناگاه به یاد «دوران طلایی شاه به روایت اسناد سیا» افتاد. ۲۸ مرداد بازخوانی شد، سخن از تقلب در انتخابات رفت و… تا آنان که در خیابان خواهان بازگشت فرزند واپسین شاه ایرانی به کشورش شده بودند بدانند:

«اسناد یادشده به خوبی وضعیت رژیم شاه از نظر فساد، دیکتاتوری، نسبت‌اش با دولت‌های غربی و به خصوص دولت آمریکا را برملا می‌سازد. او تمامی منافذ تنفس سیاسی جامعه را مسدود ساخته بود و به طور خودکامه حکومت می‌کرد.»

اسماعیل نوری علاء که به تازگی از مهستان بازگشته بود، به بهانه پاسخ به یک از هواداران شاهزاده رضا پهلوی تاریخ پادشاهی پهلوی را شخم زد تا از این هوادار پندارین بپرسد:

«به نظر تو، ما در قبال اعلام پذیرش رهبری شاهزاده رضا پهلوی چه تضمینی را می‌توانیم از ایشان بگیریم که پس از پیروزی دیکتاتور نشود؟»

محمود دلخواسته، شاید خشمگین از اینکه چرا نام رضاشاه در خیابان‌ها طنین افکنده و نه نام ابوالحسن بنی‌صدر، بار دیگر به سراغ داستان کهنه گفتگوی شاهزاده رضا پهلوی با هفته‌نامه فوکوس رفت، که در شش سال پیش انجام گرفته بود، تا او نیز در هواداری از انقلاب اسلامی به این توده نادان راه‌ گم‌کرده بفهماند که پای در بیراهه‌ای لغزنده نهاده‌اند.

و سرانجام محمد سهیمی، که هیچ بزنگاهی را برای ستایش از جمهوری اسلامی از کف نمی‌دهد، کار را یکسره کرد. او در نوشتاری به نام «نقش تعیین‌کننده محمدرضا شاه در ظهور بنیادگرایان اسلامی در دهه ۱۹۷۰» به یکباره آب پاکی بر دست همگان ریخت، تا آن بی‌خردانی که در خیابان‌ها نام شاهان پهلوی را فریاد زده بودند بدانند، که نه تنها جمهوری اسلامی، که همه جنبش‌های بنیادگرای چهل سال گذشته نیز فرجام سیاست‌های محمدرضا شاه بوده‌اند.

در همان روزها در فیسبوک خود نوشتم:

«چند شعار به سود خاندان پهلوی در جنبش دی‌ماه، دلباختگان انقلاب شکوهمند را چنان به هراس و دلهره انداخته که دست‌ در دست سربازان گمنام امام زمان گریبان ولایت فقیه را رها کرده‌اند و می‌خواهند در سال ۱۳۹۶ محمدرضاشاه را سرنگون کنند.
به هواداران رژیم پادشاهی باید گفت چندان جای امید نیست که شما هم امروز چمدان‌هایتان را برای رفتن به ایران ببندید،
و به هراسیدگان دلباخته اصلاحات هم باید گفت، چندان جای ترس نیست که اینگونه با سازمان امنیت ولایت فقیه هم‌صدا شده‌اید و به زیر عبای «آقا» خزیده‌اید، آن شعارها تنها یک پیام دارند:

دست‌کم بخشی از مردم ایران با گذشته خود آشتی کرده‌اند و بجای کینه‌ورزی کور، به سنجش خردمندانه دوران پهلوی روی آورده‌اند؛ همین و نه بیشتر.»

در جایگاه یک جمهوریخواه که اندکی با روانشناسی توده آشنا است، باید با صدای بلند بگویم ما جمهوریخواهان نتوانستیم در چهار دهه الگویی جایگزین برای جمهوری اسلامی فراپیش نهیم، که دست‌کم چشم‌انداز آن شانه‌ به شانه دستاوردهای دیوان‌سالاری پهلوی بزند. مردم ایران نیز مانند همه مردم جهان بجای آنکه در ژرفای ده‌ها یا صدها کتاب درباره شیوه‌های فرمانروایی گم شوند، دست به هم‌سنجی نمونه‌های در دسترس خود می‌زنند. اپوزیسیون دلبسته و دلباختگان انقلاب می‌توانند هزار بار رضاشاه را «مزدور انگلیس» و محمدرضاشاه را «نوکر حلقه‌ به گوش امریکا» بنامد، ولی آنچه نسل اینترنتی می‌خواند و می‌داند و درمی‌یابد، این است:

در سال ۱۲۸۴ دختران ایرانی به بردگی ترکمانان فروخته شدند،
در سال ۱۳۱۴ (۳۰ سال پس از آن) زنان ایرانی از زندان حجاب آزاد شدند،
در سال ۱۳۴۲ (۵۸ سال پس از آن) نخستین زن ایرانی روانه مجلس سنا شد،
در سال ۱۳۵۴ (۷۰ سال پس از آن) نخستین زن ایرانی به سفارت برگزیده شد،
در سال ۱۳۶۰ (۷۴ سال پس از آن) زنان ایرانی به زندان حجاب بازگشتند،
از همان سال زنان ایرانی را  دیگر حتا به ورزشگاه هم راه ندادند،
در سال ۱۳۹۷ (۱۱۳ سال پس از آن) دختران ایرانی سال‌هاست که به روسپی‌خانه‌های کشورهای همسایه فروخته می‌شوند.

و این تازه نگاهی گذرا، تنها به جایگاه زنان در گذر یک سده است.

در اینجاست که توده مردم با نگاهی امروزین به گذشته خویش می‌نگرند و در کُنشی نمادین با فریاد کردن نام رضاشاه، که به درست یا نادرست نماد نوین‌سازی جامعه ایران بوده است، رویکرد خردگرایانه خود به سرنوشت‌شان را نشان می‌دهند، در جایی که سرآمدان و اندیشورزان و رهبران آنچه خود را اپوزیسیون می‌نامد، هنوز پای در پار و پیرار دارند و نمی‌توانند سینه خود را از کینه‌ی کور به خاندان پهلوی بشویند و به آینده ایران بیندیشند.

این رویکرد مردم به خاندان پهلوی و به ویژه به رضاشاه همانگونه که آوردم پیش از هر چیز ریشه در ناتوانی دیگران دارد.

مسلمانان– از کهنه‌پرست تا نواندیش– در این چهار دهه هر آنچه در چنته داشتند به میدان آوردند و دیدیم که دستاوردشان چه بر تخت فرمانروایی و چه در جامه اپوزیسیون چیزی جز نابودی هرچه بیشتر ایران نبوده است.

چپ کهنه‌اندیش که بیشینه نیروهای چپ را در برمی‌گیرد از همان آغاز یا در آغوش ولی فقیه خزید و یا در جنگ‌های درونی و فرقه‌ای نیروی خود را چنان فرسود که دیگر به چیزی گرفته نمی‌تواند شد. از آن گذشته بخش بسیار بزرگی از چپ در پیروی مؤمنانه از فتوای لنین درباره انترناسیونالیسم پرولتری با هر گونه‌ای از میهن‌دوستی به بهانه نبرد با شووینیسم و ناسیونالیسم کور چنان درافتاد که دیگر امروز اگر خود نیز بخواهد، توده مردم ایران‌دوستی‌اش را باور نخواهند کرد.

پس کسانی که در آن روزهای توفانی دی‌ماه ۹۶ جان بر دست نهادند و به خیابان‌ها ریختند، اگر به دنبال ایران‌دوستی، پیشرفت، نوین‌سازی، آسایش، برخورداری، برابری زن و مرد و ارزش‌های سکولار بودند، نام چه کسی را فریاد می‌توانستند کرد، که در تاریخ نزدیک این آب‌ و خاک دستاوردی آزمون‌پذیر در همه این زمینه‌ها داشته باشد؟

اسلام؟! مگر جز ویرانی و تباهی و نابودی دستاورد دیگری برای ما داشته است؟ تازه اگر بر دشمنی نهادینه‌اش با فرهنگ ایرانی چشم بپوشیم!

چپ؟! مگر جز شمار شهیدان و حماسه شکنجه‌ها و رنج‌ها چیزی برای مردم به ارمغان آورده است؟ تازه اگر بر ایران‌ستیزی‌های آشکار و نهانش چشم بربندیم!

و تو گویی این همه خود بسنده نمی‌بود که به ناگاه پیکر مومیایی رضاشاه درست در همان روزی که تاج بر سر نهاده بود، سر از خاک بیرون کرد. آن هم در کشوری که ناف فرهنگ‌اش را با نمادها و نشانه‌ها بریده‌اند، تا ده‌ها هزار تن در استادیوم آزادی نامش را فریاد کنند.

جنبش دی‌ماه چینش مهره‌ها را در پهنه شطرنج ایرانی از بیخ‌ و بُن دگرگون کرد و نشان داد که هواداران سکولاریسم، می‌توانند شانه ‌به ‌شانه هم بایستند و شعارهای «رضاشاه، روحت شاد!» و «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی!» در کنار هم سردهند. پس بر همگان، و به ویژه بر ما جمهوریخواهان راستین است که این نیروی تازه سربرکرده اجتماعی را با نگاهی دیگر بنگریم و دست یاری و همکاری به سوی هر آن کسی دراز کنیم که به سکولاریسم، دموکراسی پارلمانی، برابری شهروندان و حقوق بشر پایبند است و در این رهگذر مونارکوفوب‌ها (۶) را به خودشان واگذاریم.

تکاپوی شاه‌هراسان بسیار دیرهنگام است؛
شاه چندین ماه است که به ایران بازگشته است.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین دور بدارد!


*«مونارکوفوبیا» برساخته من است و آن را بر پایه الگوی «آنارکوفوبیا» ساخته‌ام؛ از «مونارشی» به معنی پادشاهی و «فوبیا» به معنی ترس بیمارگونه.
mbamdadan.blogspot.com
[email protected]

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۴ / معدل امتیاز: ۲٫۸

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=114427

5 دیدگاه‌

  1. الف ـ لام

    «هر ملتی سزاوار فرمانروایانی است که دارد» منتسکیو.
    گفتا «ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست» ناصرخسرو
    یا اینکه تاریخ از آسمان بر سرمان اُفتاد؟
    یا اینکه همیشه گناه «دیگران» بوده است؟

  2. ناشناس

    ا. ل. گرامی
    ما ایرانیان اسلام را پدید آوردیم و زنجیر نگاه مرده پرست و گذشته گرای آن را سخت بر دست و پای اندیشه خویش بستیم. تا هنگامی که گریبان خود را از این بیماری بدخیم رها نکنیم، مردگان بر سرنوشت ما فرمان خواهند راند.
    مارکس نوشته بود: “مرده ریگ نسلهای درگذشته چون کابوسی بر مغز زندگان سنگینی می کند”
    کابوس ما را ولی گویا پایانی نیست.

  3. الف ـ لام

    مزدک گرامی، دست مریزاد. پرسش تکمیلی این است، که چرا «مومیان» تاریخ، پیکره ساز آرمانهای سیاسی و اجتماعی ما ایرانیان‌اند؟ چهل سال پیش مومیایی ـ به گمان پوسیده ـ اسلام سر از گور برآورد و برگُرده ما نشست. این دوزخ اسلامی کار را به آنجا رساند که امروز مومیایی آن پادشاهی، دوباره به نماد «جهان نوین» ایرانی تبدیل گردد. از آنجا که نسل «سیاستمداران» درگیر در دگرگونی‌های چهار دهه گذشته، خود «مومیان زنده» حاکم و غیرحاکم بر سیاست ما ـ از چپ تا راست ـ میباشد، جای درنگ است، که آیا ما هنوز هم «اندر خم آن کوچه» واپسگرا نیستیم، که «آینده» ما را «فُسیل‌گونه» رقم می‌زند؟
    نکته دیگر: گویند برخورد یک تمدن با مرده‌گان خود، میزان سنجش رشد فرهنگی آن است.

  4. راستین

    افرادی را که نام بردید بر علیه شعار مردم و شاه مقاله نوشتند را در ایران توده مردم به تعداد انگشتان دست هم نمیشناسند , اینها آروغ های مثلا و جدا مثلا روشنفکرانه برای محافل کافه نشین و خارج نشین است در ایران در کوی و برزن و اتوبوس و مترو و تاکسی در سوپر مارکت و بقالی و نانوایی و,,,, فقط صدای اینست که پهلویها به ایران خدمت کرده و آنها میتوانند میهن را نجات دهند . معلوم هست این جماعت شبه روشنفکر که زیر عبای ملا در سال ۵۷ خزید تقصیر این گناه عظیم را نمیخواهد بر گردن بگیرد زهی خیال باطل

  5. افسون

    سپاس بسیار از این نوشتار فوق‌العاده.
    خط به خط آن واقعیتهایی است که خیلی از ما میدانیم ولی آقای بامداد آن با فصاحت و سیستماتیک بیان میکنند. تکه‌ای از متن وضع اسفناک اپوزیسیون ساختگی, هذیانگو و عقب افتاده خارج‌نشین که همراه با ج ا در حال سقوط آزاد است را نشان میدهد.
    «چند شعار به سود خاندان پهلوی در جنبش دی‌ماه، دلباختگان انقلاب شکوهمند را چنان به هراس و دلهره انداخته که دست‌ در دست سربازان گمنام امام زمان گریبان ولایت فقیه را رها کرده‌اند و می‌خواهند در سال ۱۳۹۶ محمدرضاشاه را سرنگون کنن»
    اینها در «کینه‌ی کور به خاندان پهلوی» مخرج مشترکشان را یافته‌اند!
    دوباره بنویسید!

Comments are closed.