منم اسپارتاکوس!

یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ برابر با ۲۰ مه ۲۰۱۸


رضا پرچی‌زاده (+عکس، ویدئو) «منم اسپارتاکوس» (۲۰۱۲) زندگی‌نامه‌ی خودنبشت کرک داگلاس است در باب بُرهه‌ای از زمان با تمام فراز و نشیب‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و شخصی‌اش که به ساخته شدن فیلم اسپارتاکوس انجامید.

تمرکز کتاب روی «کمونیست‌هراسی» و «مک‌کارتیسم» و «لیست سیاه» بین دهه‌ی چهل تا شصت میلادی قرار گرفته؛ به همین خاطر هم عنوان ثانویه‌ی کتاب این است: «چگونه یک فیلم ساخته شد؛ و چگونه لیست سیاه باطل شد». معارفه‌ی یک‌صفحه‌ای کتاب را هم جرج کلونی با تمرکز بر اهمیت ایستادگی کرک داگلاس و ساخته شدن فیلم اسپارتاکوس برای شکستن جو سانسور و لیست سیاه نوشته است. کلونی خودش فیلم مستقل قابل توجه «شب‌تان خوش و موفق باشید» (۲۰۰۵) درباره‌ی دوران مک‌کارتیسم را کارگردانی و در آن نقش کوچکی بازی کرده.

کتاب در دوازده فصل با یک مؤخره نوشته شده، و هر فصل‌اش با جملات قصاری از یکی از کاراکترهای فیلم که با موضوع آن فصل بیشترین قرابت را دارد آغاز می‌شود. سبک و ساختار کتاب به این صورت است که کرک داگلاس با نثری ساده، روایی، و خودمانی وقایع گذشته را روایت می‌کند و در آن میان گه‌گداری هم گریزی به حال حاضر می‌زند و خاطراتش را از ورای حدود نیم قرن فاصله مرور کرده و درباره‌ی آنها– و درباره‌ی خودش و دیگران– قضاوت می‌کند. بخش‌هایی که به «امروز» برمی‌گردد را به صورت متن کج یا «ایتالیک» در کتاب قرار داده‌اند. نمی‌توانم بگویم که کرک داگلاس همیشه صادق است، اما به هر حال بیانش جذاب و سرگرم‌کننده و شدیدا نوستالژیک است؛ به ویژه که در آن میان هر وقت فرصت کند سری هم به امثال والت دیسنی، جان وین، و فرانک سیناترا می‌زند.

داستان کرک داگلاس از بیش از یک دهه قبل از ساخته شدن فیلم اسپارتاکوس آغاز می‌شود؛ یعنی از زمانی که او، به عنوان مهاجری روسی- یهودی و اهل نیویورک با نام حقیقی «ایسور دانیلوویچ»، در میان اعتصاب کارکنان صنعت فیلم برای بهبود حقوق کلی‌شان در «سیستم استودیویی»، پا به هالیوود می‌گذارد تا فعالیت هنری‌اش را آغاز کند. بعد از این مقدمه، کرک یکی یکی اما نه به طور خطی و پیوسته عوامل مهم سازنده‌ی اسپارتاکوس را معرفی و داستان آنها را تعریف می‌کند و به ما می‌گوید که چگونه خودش به عنوان تهیه‌کننده و مدیر اجرایی استودیوی خودش به نام «برینا»– اسم مادرش– توانست هر کدام از آنها را در طول سالیان دراز با مرارت و مشقت فراوان جذب پروژه‌ی اسپارتاکوس کند.

تاکید اصلی کرک داگلاس در این کتاب روی دالتون ترامبو است که بعدا فیلمنامه‌نویس اسپارتاکوس شد. ترامبو یکی از جنجال‌برانگیزترین شخصیت‌های تاریخ سینماست. او که زمانی فیلمنامه‌نویسی بود که بیشترین دستمزد را در هالیوود دریافت می‌کرد، پس از آغاز «کمونیست‌هراسی» در آمریکا در اوایل دوران «جنگ سرد» از اولین اهالی هالیوود بود که برای شهادت دادن و اعتراف کردن بر ضد کمونیسم و همکاران کمونیستش به کنگره احضار شد؛ و بعد از اینکه حاضر نشد شهادت بدهد، و از حق شهروندی‌اش برای ساکت ماندن استفاده کرد، به زندان محکوم شد. ترامبو نزدیک به یک سال حبس کشید؛ و پس از آنکه از زندان آزاد شد، از آنجا که اسمش هنوز در لیست سیاه کذایی هالیوود بود، خانواده‌اش را برداشت و رفت تا در مکزیک زندگی ‌کند.

ترامبو حتی در مکزیک هم زندگی راحتی نداشت؛ و هر مطلبی که می‌خواست در آمریکا منتشر کند– چه فیلمنامه، چه نقد، و چه مقاله– را باید با اسم مستعار می‌نوشت تا بتواند لقمه نانی دربیاورد. وقتی که کرک برای نوشتن فیلمنامه‌ی اسپارتاکوس به دنبال او رفت، ترامبو تا مدتها تحت اسم مستعار «سَم جکسون» دست‌نوشته‌هایش را به وی می‌داد تا او هم آنها را در اختیار استودیو یونیورسال– تهیه‌کننده‌ی اصلی فیلم– و دیگر عوامل فیلم بگذارد. و کرک برای پنهان کردن نقش ترامبو در فیلم کارهای خارق‌العاده‌ی کرد که شرح برخی‌شان در کتاب آمده. با همه‌ی این حرف‌ها، کرک کسی بود که ترامبو را احیا کرد و برای اولین بار پس از سال‌ها او را در یک پروژه‌ی عظیم هالیوودی به کار گرفت.

وارد شدن ترامبو به پروژه‌ی اسپارتاکوس اما در درجه‌ی اول از اختلاف کرک و یونیورسال با هاوارد فَست سرچشمه گرفت. فست رمان‌نویس کمونیست مشهوری بود که مثل ترامبو در دوران مک‌کارتیسم به زندان افتاد. او نوشتن داستان اسپارتاکوس را در زندان آغاز کرد. بعدا که آزاد شد، با وجودی که پس از افشاگری‌های خروشچف درباره‌ی استالین، وی به کمونیسم نه گفته و آن را برای همیشه رها کرده بود، از آنجا که اسمش هنوز در لیست سیاه بود هیچ انتشاراتی معتبری حاضر نشد کتابش را منتشر کند. پس فست در زیرزمین خانه‌اش دستگاه چاپ گذاشت و چهل و هشت هزار نسخه از اسپارتاکوس منتشر کرد و خودش برای خریداران فرستاد.

هاوارد فست

اینکه چگونه کتاب اسپارتاکوس به دست کرک رسید هم خود داستانی دارد. در روز تولد ۴۱ سالگی کرک، ادی لوییس تهیه‌کننده کتاب فست را به او هدیه می‌دهد و می‌گوید «این پروژه‌ی بعدی توست». کرک کتاب را به خانه می‌برد و از شب تا صبح آن را می‌خواند و تمام می‌کند؛ و تصمیم می‌گیرد هرطور شده آن را به فیلم درآورد؛ پس سراغ فست می‌رود. فست حاضر می‌شود حق اقتباس اسپارتاکوس را به بهای فقط صد دلار به کرک داگلاس بفروشد، به شرطی که خودش فیلمنامه را بنویسد. کرک ابتدا– به شرطی که ادی لوییس به عنوان فیلمنامه‌نویس معرفی شود، چرا که فست هنوز در لیست سیاه بود و این ممکن بود کار فیلم را خراب کند– قبول می‌کند که فست فیلمنامه را بنویسد. اما بعدا که فست– به گفته‌ی کرک– شصت صفحه دست‌نویس افتضاح تحویلش می‌دهد، او به فکر می‌افتد که باید یک فیلمنامه‌نویس درست و حسابی پیدا کند، و اینجاست که ترامبو وارد می‌شود. جالب اینجاست که ترامبو و فست چشم دیدن هم را نداشتند، و با این وجود ترامبو قبول کرد از روی رمان فست فیلمنامه بنویسد.

انتخاب اول یونیورسال برای کارگردانی اسپارتاکوس آنتونی مان بود. مان کارگردانی جاافتاده و صاحب وسترن‌های کلاسیک همچون «سرزمین دوردست» (۱۹۵۵)، «مردی از لارامی» (۱۹۵۵)، و «ستاره‌ی حلبی» (۱۹۵۷) بود. اما کرک از همان ابتدا او را نمی‌خواست، چون به نظرش مان بیشتر «تکنسین» بود تا «هنرمند». چنانکه کرک می‌گوید، مان برای کار کردن در سیستم استودیویی ساخته شده بود؛ مزایایش برای آن سیستم هم این بود که فیلم را سر موعد و با بودجه‌ی مقرر تمام می‌کرد. کرک چیزی بیشتر از این می‌خواست، اما از آنجا که یونیورسال تهیه‌کننده‌ی اصلی فیلم بود، کرک مجبور شد با مان بسازد. مان سکانس اول فیلم در صحرای لیبی را کارگردانی کرد، که از قضا همیشه به عنوان یکی از بهترین سکانس‌های اسپارتاکوس مطرح بوده.

لارنس اولیویه، آنتونی مان، کرک داگلاس، چارلز لاتون، پیتر یوستینف در پشت صحنه‌ی اسپارتاکوس

با این وجود، کرک خیلی زود بهانه‌ای پیدا کرد تا مان را دک کند. خودش می‌گوید این استودیو یونیورسال بود که اولین نارضایتی‌ها را نسبت به مان بروز داد. به گفته‌ی او، پیتر یوستینوف شیطان و خوش‌زبان خود را چنان به مان نزدیک کرده بود که مان به او اجازه‌ی هر کاری را می‌داد، و این موضوع، فیلم را به خطر انداخته بود. پس برای اینکه کار به روال خودش بازگردد، یونیورسال از کرک خواست مان را اخراج کند. به گفته‌ی کرک، مان که ظاهرا خودش را برای اجرای چنان پروژه‌ی عظیمی به اندازه‌ی کافی توانمند نمی‌دید، خودش کلی خوشحال شد از اینکه یونیورسال و کرک می‌خواهند او را مرخص کنند، پس با دریافت دستمزد کامل و با لب خندان از پروژه جدا شد. مان الان حدود نیم قرن است که در قید حیات نیست. پس راست و دروغش با نویسنده.

استانلی کوبریک در اسپانیا

 

بعد از آن بود که کرک داگلاس به فکر استخدام استانلی کوبریک جوان افتاد که گرچه تازه داشت سری توی سرها درمی‌آورد اما هنوز به یکی از بزرگترین کارگردان‌های هالیوود تبدیل نشده بود. آنها قبلا در فیلم ضدجنگ جنجالی اما کم‌فروش «راه‌های افتخار» (۱۹۵۷) با هم کار کرده بودند. اما آن پروژه‌ی متفاوتی بود. این بار کرک در نقش تهیه‌کننده اختیارات بیشتری داشت، و فیلم هم قرار بود حماسه‌ای عظیم و پُرخرج باشد. پس حساسیت کرک هم خیلی بیشتر بود. کرک از همان قدم اول با کوبریک به مشکل برخورد. به گفته‌ی خودش، اولین چیزی که کوبریک از او خواسته بود این بود که سابینه بتمن را– که کرک با زحمت بسیار پیدا کرده و رویش تبلیغ کرده بود– اخراج کند.

کرک برای ایفای نقش وارینیا– دوست‌دختر و بعدا همسر اسپارتاکوس که قرار بود از نژاد ژرمن باشد– دنبال بازیگری می‌گشت که لهجه‌ی خارجی داشته باشد. از آنجا که بازیگر سه نقش اصلی فیلم– که بعدا به آنها خواهیم رسید– انگلیسی بودند، کرک داگلاس نمی‌خواست هنرپیشه‌ی نقش وارینیا هم انگلیسی باشد. بنابراین پس از جستجوی بسیار سابینه را پیدا کرد که هنرپیشه‌ی آلمانی جوانی بود که تازه در آستانه‌ی گل کردن بود. کرک تعریف می‌کند که چطور کوبریک برای اینکه به او ثابت کند سابینه هنرپیشه‌ی مناسبی برای ایفای نقش احساسی وارینیا نیست اشک او را درآورده و در نهایت او را از فیلم کنار گذاشته بود. بعد از آن بود که کرک مجبور شد جین سیمونز را که از قبل خواستار آن نقش بود استخدام کند. ولی کرک از این کار کوبریک خوشش نیامد، و گرچه بعدا انتخاب سیمونز را درست دانست، این چیزی از دلخوری‌اش از کوبریک کم نکرد.

جین سیمونز، سابینه بتمن

به نظر کرک، کوبریک خیلی سرد و بی‌احساس و مغرور بود، و به هیچ چیز و هیچ کس مگر خودش و نظر خودش اهمیت نمی‌داد. به عبارتی، کوبریک دقیقا نقطه‌ی مقابل کرک احساساتی و هیجانی و پُرهیاهو بود. این اختلاف خُلقیات و رویکرد کرک با کوبریک باعث شد آنها در طول دوران دو‌ساله‌ی ساخته شدن فیلم چندین بار با هم درگیر شوند. یک مورد صحنه‌ی مصلوب شدن کرک بود که کوبریک در تدوین اولیه آن را از فیلم درآورده بود، و این باعث شد کرک با دستیار تدوینگر گلاویز شده و پیراهن او را پاره کند. مورد مهمتر اما سکانسی بود که مشهورترین جمله‌ی فیلم در آن ادا می‌شود، و نام کتاب کرک هم از آن گرفته شده، یعنی «منم اسپارتاکوس»! این سکانسْ اختراع کرک بود، اما کوبریک آن را نمی‌خواست. کرک با تهدید او را مجبور کرد آن سکانس را فیلمبرداری کند و در فیلم بگذارد. احتمالا امروز کمتر کسی باشد که در این باره حق را به کوبریک بدهد، چرا که در اذهان عمومی، اسپارتاکوس شاید بیشتر به خاطر همین سکانس تکان‌دهنده به یاد آورده می‌شود.

با این وجود، کرک به کوبریک– چنانکه در بالا آمد– برای انتخاب سیمونز و در باب لزوم افزودن صحنه‌های اکشن به فیلم و به ویژه صحنه‌های عظیم و پُرشکوه جنگی– که در اسپانیا و با ارتش فرانکو فیلمبرداری شد– اعتبار می‌دهد. اما در نهایت، چنانکه همیشه شایعه‌اش بوده، کرک در روایت خود نشان می‌دهد که این بیشتر خودش، در نقش تهیه‌کننده/ مدیر اجرایی/ بازیگر بوده که اسپارتاکوس را کارگردانی کرده تا کوبریک. نتیجه هم این شد که بعدها که کوبریک به یکی از بزرگترین کارگردان‌های سینما تبدیل شد، همیشه اسپارتاکوس را از لیست فیلم‌هایی که کارگردانی کرده بود کنار می‌گذاشت.

پیتر یوستینف

دوست‌داشتنی‌ترین بخش کتابی که کرک داگلاس نوشته، آن قسمتی است که شرح جذب سه بازیگر انگیسی به پروژه را روایت می‌کند. این سه بازیگر پیتر یوستینوف (باتیاتوس)، لارنس اولیویه (کراسوس)، و چارلز لاتون (گراکوس) بودند. کرک تعریف می‌کند هنگامی که او و برت لنکستر برای بازی در فیلم «شاگرد شیطان» (۱۹۵۹)– درباره‌ی جنگ استقلال آمریکا– به کارگردانی گای همیلتون و با بازی لارنس اولیویه به لندن رفته بودند، او به شیوه‌های متفاوت به آن سه بازیگر پیشنهادهایی ارائه کرد تا آنها را راضی به بازی در فیلم کند. استخدام یوستینوف از همه آسانتر بود. او که «استَندآپ کُمدیَن» بود در آن زمان در سوییس مشغول پروژه‌ای بود، و کرک توانست با یک تلفن او را راضی کند. اما راضی کردن اولیویه و لاتون دشوارتر بود.

چارلز لاتون در نقش سناتور غرغرو در واقعیت هم بداخلاق بود

در آن زمان اولیویه دوران طاقت‌فرسایی را در زندگی شخصی‌اش می‌گذراند. همسر وی، ویوین لی- اسکارلت اوهارا در فیلم «بر باد رفته»– به علت ابتلا به بیماری روانی «بای‌پُلار» یا دوشخصیتی گرفتار بحران شخصیتی و اخلاقی شدیدی شده بود و مدام اولیویه را با حرکات عجیب و آبروریزانه و بعضا خطرناکش عذاب می‌داد. کرک تعریف می‌کند که یک بار وقتی اولیویه و همسرش او و برت را برای شام دعوت کرده بودند، و جرج سندرز و همسرش نیز حضور داشتند، ویوین سر میز شام با صدای بلند به اولیویه شکایت می‌کند که چرا دیگر با او نمی‌خوابد، که اولیویه‌ی محجوب را از خجالت سرخ می‌کند و به تته پته می‌اندازد. چند دقیقه بعد ویوین از جایش بلند می‌شود، به سمت کرک می‌رود و با لوندی اسکارلت اوهارایی به او می‌گوید «تو چرا با من نمی‌خوابی؟!» که باعث می‌شود اولیویه واکنش جدی نشان داده و او را از اتاق پذیرایی به بیرون راهنمایی کند. ازدواج بیست‌ساله‌ی پرُبار هنری آن دو هنرپیشه‌ی بزرگ رو به پایان بود.

ویوین لی و لارنس اولیویه

نسخه‌ی فیلمنامه‌ای که کرک به اولیویه داد خیلی با نسخه‌ی نهایی تفاوت داشت. در آن نسخه قرار بود فیلم با فلش‌بکی به اولیویه و با روایت وی آغاز شود. نقش اولیویه هم در آن فیلمنامه بیشتر از نقش او در نسخه‌ی نهایی بود. در ضمن، کرک خیلی دوست داشت اولیویه خودش کارگردانی اسپارتاکوس را هم بر عهده بگیرد. اتفاق جالبی که افتاد این بود که بعد از اینکه کرک موفق شد علاقه‌ی اولیویه را به پروژه جلب کند، لارنس اولیویه تصور کرد قرار است خودش نقش اسپارتاکوس را بازی کند، که باعث شد کرک به رعشه بیفتد. اما بعدا به هوای درگیری در تئاترهای شکسپیری در زادگاه شکسپیر، اولیویه هم کارگردانی را رد کرد و هم خودش نقش کوتاه‌تر کراسوس را برگزید. و چه خوب شد که این کار را کرد، چون به نظرم کراسوس اولیویه یکی از بزرگترین نقش‌ها در تاریخ سینما از کار درآمد، بطوری که خود کرک در نقش اسپارتاکوس به گرد پایش هم نمی‌رسد.

کرک داگلاس در نقش اسپارتاکوس

نقطه‌ی مقابل اولیویه‌ی محجوب و جنتلمن، چارلز لاتون بداخلاق و الکلی است. او که به قول کرک بُت روزگار جوانی‌اش و تنها بازیگری بود که کرک در عمرش به عنوان هوادار برایش نامه نوشته بود، در اولین برخوردش با کرک داگلاس تهیه‌کننده سر تا پای او را آفتابه گرفته و او را با دست خالی از پیش خود روانه کرده بود. لاتون به کرک گفته بود که فیلمنامه افتضاح است– کرک معتقد است او اصلا فیلمنامه را نخوانده بود. هنگامی هم که کرک به او گفته بود اولیویه قرار است فیلم را کارگردانی کند، لاتون عصبانی‌تر شده و بد و بیراه گفته بود. با این وجود او بعدا به خاطر نیاز مالی بازی کردن در نقش گراکوس، سناتور پیر غُرغرو و حیله‌گری را که مدام بر ضد کراسوس توطئه می‌کند، پذیرفت.

خصومت و حسادت واقعی لاتون به اولیویه از قضا به زیبایی هرچه تمام‌تر به خدمت فیلمنامه درآمده، و به نظرم دوگانه‌ی گراکوس- کراسوس را به یکی از بهترین دوگانه‌های اسپارتاکوس تبدیل کرده است. چنانکه کرک داگلاس در کتابش تعریف می‌کند، لاتون و اولیویه تا جایی که امکان داشت در پشت صحنه از هم دوری می‌کردند و خیلی کم با هم حرف می‌زدند. نتیجه این شد که یوستینوف نقش واسطه میان آن دو را بر عهده گرفت. یوستینوف، با آن استعداد عجیب در نرم کردن هر بنی‌بشری، بیشتر دیالوگ‌های بین خودش و لاتون را نوشت و مونولوگ‌های لاتون را هم برایش سر و سامان داد. همه‌ اینها باعث شد صدای ترامبو دربیاید و به کرک شکایت کند که دیگر ادامه نخواهد داد. اما کرک با وعده‌ی اینکه اسمش را بالاخره بعد از بیش از یک دهه روی عنوان‌بندی فیلم خواهد گذاشت ترامبو را به ادامه‌ی کار راضی کرد.

دالتون ترامبو

دوست دارم این مقاله را با شرحی بر جنجالی‌ترین سکانس فیلم، یعنی سکانس حمام کراسوس با آنتوناینوس، خاتمه بدهم. در میانه‌های فیلم، کراسوس برده‌ی جوانی را که به تازگی تصاحبش کرده به حمام شخصی‌اش می‌خواند تا او را مشت و مال دهد. نقش برده‌ی جوان را تونی کرتیس بازی می‌کند که این نقش را فقط به هوای رفاقتش با کرک و اصرارش بر اینکه «می‌خواهم از شرّ یکی از قراردادهای اجباری‌ام با یونیورسال خلاص شوم» به دست آورده بود. در این سکانس که به سکانس «حلزون و صدف» مشهور است، کراسوس با زبانی بغایت استعاری به آنتوناینوس که شاعر جوانی است می‌فهماند که همجنسگرا و بلکه دوجنسگراست؛ هم «حلزون» و هم «صدف» دوست دارد؛ و احتمالا اینکه دوست دارد با او معاشقه کند. بعد از این برخورد است که آنتوناینوس فرار کرده و به سپاه اسپارتاکوس می‌پیوندد.

تونی کرتیس و لارنس اولیویه در صحنه‌ای که از نسخه نهایی حذف شد و سال‌ها بعد خاک‌خورده و بدون صدای اولیویه در آرشیو یونیورسال پیدا شد

چنانکه کرک داگلاس تعریف می‌کند، اولیویه و کرتیس خیلی دوست داشتند این سکانس را بازی کنند چرا که به نظرشان با توجه به زبان استعاری فاخر و هوشمندانه‌ای که ترامبو برایشان طراحی کرده بود سکانس خیلی خوب و هنرمندانه‌ای از آب درمی‌آمد. از طرف دیگر، این سکانس اگر گرفته می‌شد اولین نمونه‌ی مهم از نمایش همجنسگرایی در جریان اصلی سینمای هالیوود بود. پس آنها با وجود تمام تهدیدها و مشکلات، آن سکانس را با انرژی و خلاقیت مضاعف بازی کردند. از قضا این سکانسِ استادانه از همان ابتدا زیر ذره‌بین یونیورسال بود، و در نسخه‌ی نهایی هم زیر تیغ سانسور رفت و حذف شد، بطوری که آه از نهاد عوامل فیلم برآمد.

کرک داگلاس تعریف می‌کند که وقتی سی سال بعد در سال ۱۹۹۱ برای تدوین «نسخه‌ی کارگردان» اسپارتاکوس دنبال حلقه‌های فیلم در آرشیو یونیورسال می‌گشتند، نسخه‌ای از آن سکانس را پیدا کردند که داشت خاک می‌خورد و در حال پوسیدن بود. بدبختانه نوار صدای آن سکانس به طور کامل گم شده بود. از آنجایی که اولیویه دو سال قبلش از دنیا رفته بود، بیوه‌ی او پیشنهاد کرد آنتونی هاپکینز به جای وی حرف بزند. کرتیس هم بعد از عمری باز به جای خودش حرف زد. نتیجه این شد که در جنجالی‌ترین دیالوگ اسپارتاکوس که لارنس اولیویه آن را با عشق و علاقه‌ی فراوان با صدای نافذ و تربیت‌شده‌اش ادا کرده بود، ما برای همیشه صدای آنتونی هاپکینز را خواهیم شنید.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=116596

6 دیدگاه‌

  1. ماله نکش

    مسوولین عزیز سایت! دوباره که یک نفر به اندازه یک مقاله کامنت گذاشت!!؟
    اسپاراتکوس فیلم عالی بود از یک کارگردان عالی….

  2. Not only Putin fucked Mulalhs but also ordered Farsi Media to shut the fuck up and talk about spartakus and Tolestoy

    در این چهل سال حتا یکبار به پوتین بی شرف نگفتند که چرا مردم ما ، امنیت کشور ما ، منابع ملی ما را با فریب این ملاهای نادانتر از گاو نا بود و غارت میکنی ؟ یکبار نگفتند مرگ بر روسیه همراه با مردم ، یکبار نگفتند خیانت و غارت بس است آقای پوتین . شما کارهای کثیفی که در ذهن خیانت کار و جنایت امیزتان هست را به نام ملت ما انجام میدهی و سود معامله ای که روی ان میکنی را به حلقوم کثیف الیگارش های تزار زاده روس میریزی . اینرا بدان که مردم ما روزی همه مارکسیست ها و مارکسیست اسلامیست ها و روسیه را به آتش خشم خود میسوزانند

  3. Fuck you telling us story about stoneage movie while Russian are fucking Iran

    مارکسیست های روسی در رسانه های اشغالی فارسی زبان هم , چون روسیه , وطن جهان بی وطن , انها است و ایران را همیشه از فرقه گوساله های دموکرات و اشغال آذربایجان در زمان شاه و تا ملی کردن نفت و گاز شمال و جنوب در زمان مصدق و تقسیم خزر و اتم بازی و موشک پرانی و فروش بنجل روسی و غارت همه جانبه در چهل سال گذشته ، فاحشه روسیه میدانشته اند و ملک طلق روس ها به تعبیر امیر کبیر ، اکنون د ر سکوتی خیانت بار مشغول تعریف داستان شب و فیلم سیاسی اسپارتاکوس و جایزه نیمه کاره برای ان هنرمند همکار رژیم مارکسیست روسی و مزخرفات دیگر خود را به خواب زده اند . انهای که دسته دسته مثل گله گوسفند در پی هر اقدام خوبی که اسرائیل علیه اعراب احمق میکند بیانیه میدهند و

  4. Parchi zadeh is telling old jokes to save Russia and Russian Marxists Man tell us why Putin did this and why you censor

    د ر این حراج مارکسیستی تزاریستی مافیایی صلیبی ارتدکس پوتین به ملاها که حالا به آنها نیازی نیست حتا یک پر کاه هم نداده اند مثل خزر ۱۱ درصد و صفر درصد حق فروش نفت و گاز بوده . مارکسیست های روسی در رسانه های اشغالی فارسی زبان هم چون روسیه , وطن جهان بی وطن , انها است و ایران را همیشه از فرقه گوساله های دموکرات و اشغال آذربایجان در زمان شاه و تا ملی کردن نفت و گاز شمال و جنوب در زمان مصدق و تقسیم خزر و اتم بازی و موشک پرانی و فروش بنجل روسی و غارت همه جانبه در چهل سال گذشته ، فاحشه روسیه میدانشته اند و ملک طلق روس ها به تعبیر امیر کبیر ، اکنون د ر سکوتی خیانت بار مشغول تعریف داستان شب و فیلم سیاسی اسپارتاکوس و جایزه نیمه کاره برای ان هنرمند همکار رژیم

  5. Political journalists started BS to censor Russian treason , Imperialism, and fraud in Mulalh-syria game of throne for Putin

    امیربختیار به دماوند می گوید که «همکاری مشترک روسیه و جمهوری اسلامی در سوریه نیز در همین چهارچوب بوده» و حال که «روسیه پایگاه خود را در سوریه و‌ در کنار دریای مدیترانه در زمین با نیروهای سپاه قدس، حزب الله و فاطمیون و آن هم به حساب ملت ایران تحکیم کرده است دیگر نیازی به جمهوری اسلامی و خط مقاومت پوشالی آن ندارد.»
    اش انقدر شور شده که حتا مارکسیست های اسلامی در نگا م نیوز و زیتون ، و مارکسیست های توده ای جاسوس روس در دماوند هم اعتراف می کنند که ملاها د ریک تاتر سیاسی کثیفی که روسیه بطور مستمر بازی میکند و هیچ گاه نبوده که بر خلاف ان عمل کند و

  6. ناشناس

    روشنفکران ۵٧ ى هـم فیلم قیصر را ساختند

Comments are closed.