اصلاح‌طلبان؛ از آزادی‌های قطره‌چکانی تا آزادی‌های یواشکی

چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷ برابر با ۳۰ مه ۲۰۱۸


زمان فیلی – آنچه امروز در کشور شکل و بسط  یافته و در قالب اعتصاب و اعتراض فریاد می‌کشد بغض دادخواهی سالیانی‌ست که از سوی اصلاح‌طلبان به انحراف رانده شد تا آسیبی به کلیت رژیم اسلامی نرسد و تا اکنون نیز در جریان است.

عمق فاجعه روی داده به دست ناجوانمردان کذاب اصلاحاتچی به حدی‌ست که قلم میان انگشت‌ها می‌لرزد؛ از بلایی که بر سر ملت آوردند و از صداقت و نجابت آنان به بدترین اشکال ممکن سوء استفاده نمودند. گفتار پیش ‌رو تنها نگاهی است کوتاه به بیست ‌و یک سال گذشته، هنگامی ‌که تنها نیمی از این چهل سال تباهی اسلامی سپری می‌شد که با رونمایی از سیدی خندان در شمایل گفتمان دموکراسی‌خواهی با پنبه سر مردم را گوش تا گوش بریدند.

سال ۱۳۵۷؛ خیابانی در تهران

درست در هنگامی که جمهوری اسلامی بعد از هشت سال ریاست جمهوری هاشمی‌رفسنجانی به انتهای بن‌بست رسیده بود و نزد جامعه‌ی جهانی و حتی مردم در داخل اعتبار خود را از دست رفته می‌دید، برای فرونشاندن نارضایتی‌ها دست به کار شد و سیدمحمد خاتمی را میان هلهله و کف و سوت از صندوقچه‌ی تقیه و توقیه‌ی خود بیرون آورد.

خاتمی با شعارها و وعده‌هایی بر سر کار آمد که  غالب همان رای‌دهندگان دوم خرداد هفتاد و شش می‌پنداشند قرارست که جمهوری اسلامی برود و جای خود را به یک حکومت قانونگرا و مدرن بدهد. هیجانی کل تمام جامعه‌ی وقت را گرفته بود که دقیقا خاطرم می‌آید عوام دانای کوچه و خیابان به طعنه خطاب به دسته‌‌ی باورمندانش می‌گفتند: طوری خوشحال هستید که گویا قرار شده شاه برگردد! خاتمی هم از خودشان است.

آزادی اندیشه همیشه‌همیشه، مطبوعات آزاد، زنده باد مخالف من، اصلاحات نفی رانتخواری، آزادی حقوق زنان، برابری و عدالتخواهی، تنها نمونه‌ای از وعده‌های اصلاح‌طلبان به سرکردگی خاتمی بود.

ورزشگاه قبل از انقلاب

اما طولی نکشید که تمام وعده و وعید‌ها جای خود را به ترور اندیشه‌ها با قتل‌های زنجیره‌ای داد و از همینجا بازی موش و گربه‌ی اصلاح‌طلب- اصولگرا کلید خورد، چرا که سدسازان اصلاحاتچی می‌گفتند: تمام وقایع از سوی تندروهای مخالف اصلاحات انجام شده تا حرکت تغییر را متوقف نمایند.

در ادامه‌ی این سناریوهای دهشتناک حادثه‌ی کوی دانشگاه رخ داد که دستور سرکوب آن را همین حسن روحانی در منصب دبیر شورای امنیت ملی صادر کرد که تا کنون مادران بسیاری جامه‌ی سیاه فرزندان ناپدید شده‌شان را بر تن دارند و محمد خاتمی نیز که مدام از پیگری این حوادث سخن می‌راند و به افشاگری تهدید می‌کرد، در حد همان وعده‌های همیشگی‌اش ماند و در نهایت با اعتراف به اینکه او تدارکاتچی نظام است، کار را فیصله داد.

بعداز این وقایع و موج دستگیری و حذف فیزیکی در دولت اصلاحات که اکثریت مجلس را هم در دست گرفته بودند، مقوله‌ی «آزادی قطره‌چکانی» را مطرح کردند که برای رسیدن به خواسته‌های اجتماعی لاک‌پشت‌وار باید موضوعی جلو رفت تا محقق گردد، پس باید به فشار از پایین و چانه‌زنی در بالا پرداخت.

آزادی قطره‌چکانی تئوریسن‌های اصلاحات از سعید حجاریان گرفته تا مصطفی تاجزاده به آنجا ختم شد که خاتمی در سفری به کرمانشاه طی یک سخنرانی آب پاکی را روی دست همه ریخت تا مشخص شود چه کلاه گشادی بر سرشان رفته و تمام آمال و آرزوی‌های‌شان برای رسیدن به ابتدایی‌ترین حقوق سیاسی- اجتماعی مورد سخره قرار گرفته است.

سرانجام اینکه خاتمی و همفکرانش در طول هشت سال با تمام شعارهای ویترینی اما انحرافی از جمله گفتگوی تمدن‌ها که تنها در راستای بقای نظام بود، تنها آزادی نوار کاست را تحویل مردم دادند. سیدمحمد خاتمی در سخنرانی شانزدهم آذر هشتاد و سه در میان دانشجویان که  مورد اعتراض در مورد وعده‌هایش قرار گرفت گفت: من تنها قول داده بودم که شما مقابل رییس جمهورتان بایستید و انتقاد کنید! و هنگامی که با اوج اعتراض مواجه شد آنان را به اخراج از سالن تهدید کرد.

تلاش‌های اصلاح‌طلبان برای نگهداری از رژیم به همین هشت سال ختم نشد و بعد از خاتمی وارد پروژه‌ی بزک کردن رژیم در خارج از کشور و طی خیزشی نرم اکثریت‌شان با ماموریتی از پیش تعیین شده صادر شدند تا هر چه بیشتر گفتمان براندازی حاکمیت مطبوع‌شان را کمرنگ و به انزوا بکشانند.

آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت

اصلاح‌طلبان این بار در خارج از کشور تمام سعی خود را برای خرید اعتبار برای رژیم به کار گرفتند. پروژه‌های جعلی صلح‌طلبی و آزادی‌های یواشکی نمونه‌ای کوچک از تسلسل باطل همان آزادی‌های قطره‌چکانی‌ست تا همچنان با امیدهای واهی از تریبون‌های تسخیر کرده، ذهن مردم را به بیراهه کشانند که هرگز به این موضوع فکر نکنند جمهوری اسلامی چرا باید مادام‌العمر باشد.

در نهایت بعد از بیست و یک سال تلاش مذبوحانه و دروغ‌پراکنی، یکباره صدایی برخاست که اصلاح‌طلب- اصولگرا دیگه تمومه ماجرا، فریادی حاکی از شناخت مردم از حاکمیتی که هماره آنها را در انتخاب بد و بدتر قرار داده و هیچ گزینه‌ای خارج از چارچوب ولایت فقیه را نمی‌پذیرد.

با آغاز اعتراضات گسترده‌ی مردم در داخل و همچنین تحریم‌های شدید علیه نظام، اصلاح‌طلبان که در جهت موازی‌سازی و ایجاد مخالفین زرد از خود تبحر نشان داده‌ بودند از طرقی دیگر دست به کار شده‌اند. این نحله‌ی بی‌اعتبار اکنون که صدای ملت را در «نه» گفتن به رژیم شنیده‌اند و خوب دریافته‌اند ماجرا پایان یافته از طریق تسخیر رسانه‌های انگلیسی‌زبان وارد عمل شده تا دفاع جانانه‌ی خود را با یکی به نعل زدن و یکی میخ زدن نشان دهند.

آخرین نمونه‌ و بارز این موضوع انتشار مقاله‌ای در وال استریت ژورنال از مسیح علینژاد، مبدع همان جریان آزادی‌های یواشکی است. او در نوشتارش مدعی شده که حجاب برداشتن زنان بیشتر از تحریم‌ و ائتلاف بین‌المللی جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار خواهد داد. وی همچنین اضافه کرده که اگر یک زن در جمهوری اسلامی به مقام ریاست جمهوری برسد برای ایشان تغییر رژیم تحقق یافته است.

مسیح علینژاد و محمد خاتمی

آخرین بازمانده از پوشش اختیاری در واپسین دم‌هایی که مو، نه اشعه تولید می‌‌کرد و نه بانی قحطی و خشک‌سالی بود!

نکته‌ی حائز اهمیت اینجاست که اولا نحوه‌ی پوشش تا پیش از انقلاب ایران‌ستیز برای ایرانیان آزاد بوده و امر غریبی نیست که برای اعتراض مقابل رژیم به کار برده شود. قطعا با افتاده شدن جمهوری اسلامی بعید به نظر می‌رسد این مسائه حتی مورد سئوال قرار گیرد یا مواردی مشابه مانند ورود زنان به استادیوم‌ها به بحث کشیده شود.

اما لزوم پرداختن به این مورد بدین خاطرست که دقیقا در روزهایی که کشور یکپارچه و با شدت با اعتصاب و اعتراض خود روی خط براندازی پیش می‌رود، موضوع حجاب  در رسانه‌های انگلیسی‌زبان برجسته می‌شود آن هم در حالی که  مسئله‌ی مهمی مانند تحریم‌ها که رژیم را آشفته ساخته و میان این دو مورد- اعتصاب و تحریم- کیش و مات شده است.

همانطور که گفته شد پرداختن به مسائل موضوعی از حربه‌های اصلاح‌طلبان بوده و در اینجا هم مسیح (معصومه) علینژاد باز به سراغ همان رفته، اما با شیوه‌ی جدید انتخاب  مخاطبان که این بار ایرانیان نیستند تا به نوعی اذهان جهانی  را  از وقایع سرنوشت‌سازی که در داخل ایران جریان دارد گمراه نماید.

هر ذهن آگاه و منصفی بر این مهم آگاه است  که اولا معضلات دامنگیر مردم ایران با برجسته ساختن مشکلات موضوعی مرتفع نخواهد شد چنانکه جریاناتی مانند چهارشنبه‌های خانم یواشکی! صدای درد و تبعیض را در گوشه و کنار کشور به حاشیه می‌برد. دوم اینکه به فرض جمهوری اسلامی به لحاظ فشارهای وارده‌ی مختلف اندکی از سختگیری‌های خود پرهیز کرد و حتی ورود زنان را به ورزشگاه آزاد کند، آیا فساد سیستمی رژیم که آفت مملکت و مردم شده حل می‌شود؟  سوم، این دسته افکار بهترست به همان کار خود مشغول باشند و وارد سیاست‌های کلان  نشوند چرا که مردم- به گواه اوضاع موجود- راه خود را پیدا کرده‌اند و برای رسیدن به نُرم استاندارد زندگی  جامه‌ی تازه‌ای بر تن کرده که «براندازی»ست و در این چاه‌هایی که توسط استمرارطلبان پیشتر افتاده‌اند، دگربار فرو نخواهند رفت.

کل نظام نشانه است

امروز براندازی جمهوری بدوی ترند جهانی‌ست یعنی این مهم به یک باور ملی رسیده، گفتمانی در راستای یک زندگی شرافتمندانه در ایران آزاد و آباد که  در اذهان نهادینه شده که پیامدش سقوط قطعی رژیم می‌باشد. در این میان هم طبعا صدای سازهای بی‌کوک به گوش می‌رسد تا خواسته‌ی اصلی مردم که براندازی‌ست، باز با همان آزادی قطره‌چکانی تقلیل دهند. اما صداهای گوش‌خراش نزد مردم هیچ اعتباری ندارد و هیچ وحشت و خرابی‌ای از جمهوری اسلامی‌شدن بالاتر نمی‌بینند. مدعای این کلام اکنون برق نگاه باورمندانه‌ی ملت در کوچه و بازار و دیگر مکان‌های عمومی‌ست، که وقتی به یکدیگر می‌رسند کلام‌شان این جمله است: این بار «کارشان تمام» است.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=117689