هنرمندی که انسانیت را به مقام و مال و مکنت نفروخت

یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ برابر با ۱۰ ژوئن ۲۰۱۸


رضا پرچی‌زاده (+عکس، ویدئو) در روزگار سیاهی زندگی می‌کنیم. آنهایی که باید «الگو»ی مردم باشند خودشان به بدترین کسان تبدیل شده‌اند. نویسنده مجیز مستبد را می‌گوید؛ هنرپیشه و خواننده سنگ جنایتکار را به سینه می‌زنند؛ و فیلمساز در جشنواره‌های بین‌المللی برای رژیم فاشیستی لابی و تبلیغ می‌کند. «روشنفکر» کُمپارادور شده و کارش توجیه نکبت موجود است. مردم به که نگاه کنند؟ به که پناه بیاورند؟ و از که درس ادب و اخلاق بیاموزند؟ کدام انسان وارسته را «مرجع تقلید» خود قرار دهند؟ ارزش‌ها وارونه شده‌اند. اخلاق بی‌معنی شده. این نکبت عمومی به آینه نیاز دارد. زشتی‌ها را باید در مقابل زیبایی‌ها قرار داد تا عیار هر کدام معین شود. بر این مبنا، در این مقاله قصد دارم نشان دهم بوده‌اند هنرمندانی که قید موقعیت خوب خود در یک سیستم فاسد را زدند تا انسان بمانند؛ و نه تنها زیر بار فاشیسم نرفتند که تا آخرین نفس با آن مبارزه کردند.

کنراد وایت در سال‌‌های جوانی

کنراد وایت Conrad Veidt ستاره‌ی سینمای آلمان در نیمه‌ی اول قرن بیستم، دقیقا چنین هنرمندی بود. وایت را به عنوان نماد سینمای اکسپرسیونیت آلمان، پایه‌گذار شخصیت ترسناک در سینما، و بزرگترین نمود بدمن‌های نازی در سینمای جهان می‌شناسند. اما در پس تک تک شخصیت‌های خطرناکِ به‌یادماندنی که جلوی دوربین به آنها جان بخشید، وایت هنرمندی وارسته و انسانگرا بود که حاضر نشد به خاطر موقعیت و منافع‌اش از ایده‌ال‌های انسانی خود بگذرد. با ظهور نازیسم در آلمان، وایت به یکی از مشهورترین و فعالترین مخالفان هیتلر و حکومت نازی تبدیل شد. هنگامی که پای انتخاب میان موقعیت و ارزش‌هایش رسید، او ارزش‌ها را انتخاب کرد و از آسودگی گذشت تا با تباهی‌هایی که کشورش و قاره‌ی اروپا را در خود غرق کرده بود مبارزه کند.

کنراد وایت در ۱۸۹۳ در پُتسدام، شهری کوچک در نزدیکی برلین، به دنیا آمد. از کودکی به تئاتر علاقمند بود. در نوجوانی ماکس راینهارت، فیلمساز اسطوره‌ای آلمان، او را روی صحنه کشف کرد. از آنجا پایش به سینما باز شد. آنچه او را به ستاره تبدیل کرد و توجه جهان را به وی معطوف نمود بازی درخشانش در نقش چزاره، قاتل خوابگرد، در اثر بزرگ سینمای اکسپرسیونیستی آلمان «کابینه دکتر کالیاری» (۱۹۲۰) به کارگردانی رابرت وینر بود. این فیلم داستان یک هیپنوتیست دیوانه (ورنر کراوس) را روایت می‌کند که خوابگردی را به عنوان آلت قتل به کار می‌گیرد. دکتر کالیاری با استفاده از ابزارهای صحنه‌ی اغراق‌شده، نورپردازی غیرمعمول، و شبیه کردن حرکت بازیگران به حرکات اجساد متحرک، گونه‌ای کابوس تصویری را رقم زد که پایه‌گذار سینمای وحشت شد. امروز فیلم ترسناک و فیلم نوآر و ژانر روانی به شدت وامدار این اثر هستند.

در نقش چزاره در فیلم دکتر کالیاری؛ ۱۹۲۰

به دنبال موفقیت دکتر کالیاری، وایت در چند اثر بزرگ دیگر هم بازی کرد و دستمزدش بسیار بالا رفت، بطوری که به دومین هنرپیشه‌ی گران آلمان تبدیل شد.

همین باعث شد او را برای همکاری به هالیوودی دعوت کنند که تازه داشت از تکنیک‌های اروپایی گرته‌برداری می‌کرد. در آمریکا وایت در یک اثر به‌یادماندنیِ دیگر در سبک اکسپرسیونیسم بازی کرد. در «مردی که می‌خندد» (۱۹۲۸) اثر پل لنی، که برداشتی خاص از رمان مشهور ویکتور هوگو است، وایت در نقش گوینپلین بازی کرد، مردی احساساتی که خنده‌ای زشت بر سرتاسر صورتش نقش بسته. وایت در این نقش درخشان ظاهر شد و در حالی که گریم سنگینی چهره‌اش را پنهان کرده بود از تمام توانایی‌هایش برای انتقال احساسات گوینپلین به بیننده بهره گرفت.

به قول راجر ایبرت فقید، مردی که می‌خندد هم ملودرام است هم شمشیربازی دارد، اما چنان غرق در سنت‌های سبک اکسپرسیونیسم است که همچون یک فیلم ترسناک می‌نماید. شخصیت جوکر در دنیای بتمن که بازیگران بزرگی چون جک نیکلسون و هیث لجر در نقش‌اش درخشیده‌اند وامدار گوینپلنِ وایت است.

مردی که می‌خندد بر اساس رمان ویکتور هوگو؛ ۱۹۲۸

با این وجود وایت زیاد در آمریکا نماند. با از راه رسیدن سینمای با صدا و گرایش هالیوود به رئالیسم در اواخر دهه بیست، بازی فیزیکی اغراق‌شده‌ی وایت چندان به کار هالیوود نمی‌آمد. پس به آلمان بازگشت و تلاش کرد در زادگاهش به کار ادامه دهد. این زمان مصادف شد با آغاز قدرت‌گیری نازی‌ها در آلمان. از ابتدای دهه‌ی ۱۹۳۰، با استفاده از وضع فلاکت‌بار اقتصاد آلمان تحت حکومت جمهوری وایمار، نازی‌ها جوانان ناآگاه و به ‌تنگ‌ آمده از شرایط را برای قبضه‌ی خشونت‌آمیز قدرت بسیج کردند. با آگاهی از تاثیرگذاری عمیق هنر و به ویژه سینما، نازی‌ها به شدت علاقمند بودند هنرمندان را به خود جذب کنند تا از آنها استفاده‌ی تبلیغاتی کنند. برای وایت نیز همین خواب را دیده بودند.

یوزف گوبلز، بزرگترین ایدئولوگ نازی‌ها و بعدها وزیر تبلیغات هیتلر، به وایت پیشنهاد کرد به حکومت نازی سوگند وفاداری بخورد، و قول داد در آن صورت نازی‌ها برای همسر یهودی وایت کارت شناسایی «آریایی» صادر کنند. وایت زیر بار نرفت و به عوض به انگلیس رفت و نقش یک یهودی را بازی کرد. وی در پرسشنامه خروج از کشور نیز دین‌اش را «یهودی» نوشت. این مجموعه مسائل باعث شد که وقتی وایت به آلمان بازگشت تا به خانواده‌اش سر بزند، حکومت نازی او را تحت محاصره‌ی خانگی قرار دهد، و حتی می‌خواستند او را ترور کنند. وایت در ۱۹۳۳ از آلمان فرار کرد و دیگر هرگز به زادگاهش بازنگشت. رژیم نازی او را از شهروندی آلمان محروم  و تمام اموالش را مصادره کرد.

ایستگاه بعدی وایت انگلیس بود. در آنجا او در چند اثر بزرگ، عموما در نقش جاسوس‌های نازی، بازی کرد. اما به‌ یاد ماندنی‌ترین نقشی که در این دوره بازی کرد نقش جعفر در «دزد بغداد» (۱۹۴۰) بود. در اقتباسی آزاد از حکایت علاالدین در هزار و یکشب، وایت در نقش وزیر خبیث و جادوگر احمد، سلطان بغداد، بازی می‌کند. او احمد را فریب می‌دهد تا با لباس مبدل از قصر بیرون برود و گرفتار شود تا خودش جای او را بگیرد.

در نقش جعفر در فیلم دزد بغداد؛ ۱۹۴۰

این اثر دل‌انگیز در ژانر فانتزی یکی از آثار ماندگار سینماست. دزد بغداد از اولین آثار رنگی تاریخ سینماست که جلوه‌های ویژه در قالب «پرده‌ی آبی» را برای تصویر کردن جنبه‌های جادویی قصه همچون پرواز روی قالیچه‌ی پرنده به کار گرفت. این فیلم برنده‌ی سه جایزه‌ی اسکار شد. با وجود اینکه دزد بغداد در انگلیس ساخته شده بود، اما با کشیده شدن جنگ جهانی دوم به انگلیس، در آمریکا پخش شد. وایت هم مجبور شد دوباره جلای وطنِ جدید کرده و در آن سوی اقیانوس اطلس رحل اقامت افکند.

در دور جدید حضورش در هالیوود، وایت معمولا در نقش افسران نازی ظاهر می‌شد. مهمترین نقش او در این قالب که شاید مشهورترین نقش تمام زندگی هنری‌اش هم باشد سرگرد هاینریش اشتراسر در «کازابلانکا» (۱۹۴۲) است که یک سرگرد ارتش رایش سوم است که به کازابلانکا در مراکش فرستاده می‌شود تا جلوی فرار یکی از سران مقاومت اروپا به آمریکا را بگیرد. در فیلمی به کارگردانی مایکل کرتیز با موسیقی متن رومانتیک و خاطره‌انگیز ماکس اشتاینر– که او هم یکی از اروپایی‌های تبعیدی بود، و در کنار بزرگانی چون همفری بوگارت، اینگرید برگمن، کلود رینز، پل هنرید، پیتر لوره، و سیدنی گرین‌ستریت، کنراد وایت اثری آفرید کرد که اغراق نیست اگر بگوییم مانیفستِ سینماست. جالب است که در این فیلم وایت بالاترین دستمزد را دریافت کرد؛ دستمزدی که شاید یک قران آن هم به جیب خودش نرفت چرا که وایت در تمام سال‌های دهه‌ی ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ تقریبا تمام درآمدی که از حرفه‌اش کسب می‌کرد را برای کمک به تلاش‌های بین‌المللی جهت مبارزه با نازیسم خرج می‌کرد. وی از حامیان مشهور ارتش انگلیس و آمریکا در نبرد با نازی‌ها و هیتلر بود که اروپا را به خاک و خون کشیده بودند.

در نقش افسر نازی سرگرد اشتراسر در فیلم کازابلانکا؛ ۱۹۴۲

در نقش سرگرد اشتراسر، وایت تمام سابقه‌ی سینمای وحشت‌اش را به کار گرفت و به یاد مخاطبِ معاصر آورد تا بر پرده‌ی نقره‌ای، نازی‌ها را به زشت‌ترین شکل ممکن تصویر کند. او با ازخودگذشتگی با زشت نشان دادن خود در حقیقت زشتی دشمن را به تمام و کمال به تصویر کشید. وایت درباره‌ی بازی در این نقش گفته: «در شخصیت سرگرد اشتراسر من تلاش کردم تمام زشتی‌ها و بی‌رحمی‌ها و تمایلات جنایتکارانه‌ی یک نازیِ تیپیکال را گرد آورم. من این مرد را خیلی خوب می‌شناسم. او فرد متعصبی است که به سرزمین مادری‌اش، دوستانش و خویشتن خویش خیانت کرد، فقط برای اینکه شهوت‌اش برای صعود از نردبان قدرت را جامه‌ی عمل بپوشاند.» وایت چندی بعد تحت فشارِ جنگ، کنشگری و کار در سن پنجاه‌سالگی سکته کرد و از دنیا رفت. با این وجود، کازابلانکا و بازی درخشان وایت در آن به یکی از مهمترین عواملی تبدیل شد که اذهان عمومی در آمریکا را علیه نازیسم بسیج کرد و بدین ترتیب روند ارسال نیروهای نظامی آمریکایی به اروپا برای نبرد با هیتلر را تسهیل نمود.

کنراد وایت در میانسالی

کازابلانکا در ظاهر داستان مثلث عشقی ریک، الزا و ویکتور در پیش‌زمینه‌ی جنگی بی‌امان است. در آغاز جنگ جهانی دوم و حین حمله‌ی نازی‌ها به فرانسه، ریک که یک آمریکاییِ تبعیدی و از مخالفان مشهور نازی‌هاست از پاریس می‌گریزد تا در تبعیدی دیگر در کازابلانکا روزگار بگذارند. در آنجا او کافه‌ ریک را راه می‌اندازد که یک پاریسِ جهان‌وطنِ کوچکِ نوستالژیک است که هنوز نازی‌ها آن را اشغال نکرده‌اند. همینجاست که ویکتور لازلو، از سران جبهه‌ی مقاومت اروپا، و الزا لاند، عشق قدیمی ریک، او را به طرزی غیرمنتظره ملاقات می‌کنند و از او برای فرار به آمریکا کمک می‌خواهند. در این نبرد اساطیری میان خیر و شرّ، سرگرد اشتراسر در نقش شرّ ظاهر می‌شود. با این وجود، دقیق‌تر که نگاه کنیم می‌بینیم که کازابلانکا در حقیقت حدیث نفس سرگرد اشتراسر است ورای دوربین. یک بار دیگر کازابلانکا را تماشا کرده و خودتان قضاوت کنید.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=118846

5 دیدگاه‌

  1. dalgak

    JENABE PARCHI,HONAR CHE MAFHOOMI DAR BAR DARAD…

  2. ناشناس

    از نوبل اسلامى تا اسکار اسلامى

  3. يه كرماشانى در المان

    جالب بود. هنرمند در برابر هنرمند نما. از الهام چرخنده چه خبر؟

  4. bahram

    HONAR!MANDANI HAMANANDE NESHATAN,TARJIH MIFARMAYAND;JANEBE KHODFOROOKHTE_HA RO BEGIRAND;CHERA?KHOB LOGHMEYE CHARB RO HONAR HAM GOOYA NABAYAD PASS ZANAD.

  5. ناشناس

    کاش خانم نشاط هـم این نوشته را میخواند و یاد میگرفت

Comments are closed.