پرویز دستمالچی – منظور من از «در سطح ملی»، اتخاذ سیاستی است که بتواند مبیّن خواست ملت در محدوده جغرافیای سیاسی ایران باشد، زیرا ملت هم سیال و هم صدرنگ است و ما تنها در همکاری با دیگران است که میتوانیم هر چه بیشتر به خواست و اراده ملت نزدیکتر شویم تا سرانجام ملت بتواند در یک انتخابات دمکراتیک، آزاد و سالم ابراز نظر کند. در این رابطهاندکی به عقب بر میگردم و ابتدا چند واژه را توضیح میدهم و سپس نتیجهگیری خواهم کرد.
یونانیان کهن در «پولیس» (Polis)، در شهر زندگی میکردند وموفق شده بودند زندگی مشترک خود را تنظیم کنند. یعنی قواعدی بیابند که زندگی با هم و در کنار هم را ممکن کند. به این دلیل ارسطو انسان را «موجودی سیاسی» مینامد، موجودی که میتواند در جمع، یعنی با دیگران، زندگی مسالمتآمیز داشته باشد.
سیاست یعنی «فن» اداره امورعمومی جامعه، به این معنا که ساختار حکومت را چگونه سازماندهی کنیم تا بتوانیم با هم و در کنار هم زندگی کنیم و به اهداف فردی و مشترک خود دست یازیم.
این «جمع» انسانها، یا به زبان امروز، ملت، برای سازماندهی اداره امور مشترک خود نیازمند «قدرت» است، قدرت متمرکز حکومت، تا بتواند جامعه را نظم دهد زیرا برای اداره امور باید قواعدی را تعیین کرد و آنها را به اجرا گذاشت و در صورت اختلاف باید نهادی وجود داشته باشد که قضاوت کند.
در این رابطه، سه پرسش اساسی به وجود میآید، به این معنا:
- چه کس یا کسانی باید قواعد (قانون) را تدوین کنند و چرا؟ (قوه قانونگذاری)
- چه کس یا کسانی باید آنها را اجرا کنند و چرا؟ (قوه اجرایی)
- و چه کس یا کسانی باید قضاوت کنند و چرا؟ (قوه قضایی)
پاسخ به این سه پرسش، در سه شکل بوده است: خدا، سلطنت، مردم.
از زمان «پولیس»، شهر- حکومتهای یونان کهن، تا کنون دو هزار و پانصد سال سپری شده و در این فاصله هم «جمع» (ملت) تغییرات اساسی در شکل و مفهوم پیدا کرده و هم شکل و ساختار حکومت از اساس دگرگون شده است: رعیت بدل به شهروندی خودمختار شده است که در کل خود ملت را میسازد و حکومتهای مدرن ساختاری یافتهاند که هم قوه حکومت را به سه قوه تقسیم کرده و هم ملتزم به حقوق بشر شدهاند.
«جمهوری»، یعنی شکلی از حکومت که سلطنتی نباشد و الزاما به معنای دمکراتیک بودن ساختار حکومت نیست. تاریخ اشکال حکومت به ویژه در دو سده اخیر نشان میدهد که حتا بدون نظم سلطنتی هم میتوان حکومتهای فردی یا جمعی دیکتاتوری، استبدادی یا تامگرایی داشت که به مراتب بدتر از نظم سلطنتی بودهاند. مانند جمهوری رایش سوم (نازیسم) یا جمهوریهای فاشیسم، استالینیسم یا خمینیسم. یعنی جمهوری الزاما با دمکراسی یکسان نیست و تنها دمکراسیهای پارلمانی مدرن (لیبرال یا متکی به حقوق بشر) هستند که در آنها جمهوریت مردم با دمکراسی ادغام و از این راه اصل ناشی بودن قوای حکومت از اراده ملت تأمین و تضمین میشود. در دمکراسیهای پارلمانی مدرن که بر اساس التزام به اعلامیه جهانی حقوق بشر بنا شدهاند، ملت نمایندگانش (مجلس/ پارلمان) و دولت (قوه اجرایی) را انتخاب میکند، اعمال حق حاکمیت ملت نهادینه، یعنی دمکراسی غیرمستقیم است. آنها که در اقلیت مجلس و دولت هستند، از یکسو کنترلکنندگان و منتقدان میشوند و از سوی دیگر خود را آماده میکنند تا در دور بعدی انتخابات اکثریت مجلس و دولت شوند.
دمکراسیهای مدرن و حکومت قانون پیامدهای جنبش روشنگری در سه سده اخیر هستند که در نبردی سخت با کلیسا و سلطنت ابتدا در انگلستان، هلند، آمریکا و فرانسه پای گرفتند و هرگز از درون دین بیرون نیامدند. نه مسیحیت و نه اسلام و نه دین و مذهبی دیگر نه دمکراسی را قبول داشتهاند، نه حکومت قانون مصوب ملت یا حقوق بشر را. اینها همگی نتیجه آزادگی جنبش روشنگری است که بر روی انسان خودبنیاد، خرد و علم بنا شده و محصول رشد معرفت و شناخت انسان خودبنیاد است که سدهها پس از «کلام مقدس» و از بیرون آن شکل گرفتند. مسلمانی که پذیرای دمکراسی و حقوق بشر میشود باید بداند که در کتاب مقدساش کلامی در این باره نیست و نمیتوانسته باشد و هرگونه استناد به آن بر مشکلات خواهد افزود. و سیاست اسلامی یا مسیحی از اساس بی معنا است، هرچند که یک مسلمان یا مسیحی میتواند سیاستمدار باشد. چه کسی تا کنون توانسته است سیاست «اسلامی» را تعریف کند؟ هر کاری درست یا نادرست است، چه دینی یا غیردینی باشد.
حکومت «خدا»، در تمام اشکال آن، از حکومت کلیسا تا جمهوری اسلامی، همگی حکومتهای دیکتاتوری، استبدادی یا تامگرایی (توتالیتری) هستند که «جمهوریت» در آنها مربوط به حق حاکمیت جمهور «مردان خدا» میشود و هیچ ربطی با حق حاکمیت جمهور مردم ندارند، مانند حکومت دینی ولایت فقیه که متضمن حق حاکمیت قشری به نام فقها و مجتهدان است.
در چنین مفهومیاز ملت و نظم حکومت در دمکراسیهای غیرمستقیم، ملتی که تنها یک صدا داشته و یکدست باشد یا تنها یک نماد داشته باشد، بی معنا است. تکثر، اساس فهم ملت در یک نظم دمکراتیک و در جوامع مدرن است. دمکراسیهای مدرن وضعیت ثابت و ایستا ندارند، سیالاند، زیرا خود ملت و خواست او سیال است، و شناخت و معرفت انسان سیال، یعنی در روند تکامل و شدن است. وضعیت «اکمل» تنها یک ایدهآل است. حقوق بشر تا همین هفتاد سال پیش وجود نداشت.
در این شکل حکومت، تکثر یا کثرتگرایی اساس است: تکثر در ارزشها و یکسانی در حقوق. یعنی در دمکراسیهای مدرن، حکومت در ارزشها بیطرف میماند و صرفا نهاد لازم و ضروری برای اداره امور عمومی جامعه است، جامعهای که متشکل از افراد و گروهها با علایق گوناگون و در هزار رنگ است.
در دمکراسیهای مدرن دین و حکومت دو نهاد مستقل از یکدیگراند. حکومت نه دینی و نه ضد دین است. و تضمین حقوق اقلیتها از اصول خدشهناپذیر چنین نظمیاست، تا تکثر ملت بتواند خود را نشان دهد. هیچ «چیز»، دولت یا مجلس یا… مقدس یا ایدهآلیزه نمیشود، ایدهآل یک تجرید (ابستراکت)، یک وضعیت اکمل ذهنی است که شاید در «آسمان» باشد، روی زمین، واقعیت همین خوب و بدیهایی است که وجود دارند.
در دمکراسیهای پارلمانی متکی به حقوق بشر سیاست نیز گوناگون است، یعنی برای اداره امور جامعه اختلاف نظر وجود دارد و تنها یک «سیاست» گویا درست وجود ندارد و وجود احزاب گوناگون نماد همین چندگانگی سیاست، یعنی تکثر ملت در خواست و اراده او است.
صلح اجتماعی یا همزیستی مسالمتآمیز با «همسایه» وضعیت طبیعی انسان نیست. برای زندگی با هم باید سازش کرد. اما اساس «سازش» رعایت جنبه حقوقی آن است: حقوق مساوی برای همه در برابر قانون. یکسونگری دینی- مذهبی یا مرامی- مسلکی در تاریخ منتهی به جنگهای خونین شده است و باز هم میتواند بشود.
در جوامع مدرن معنای «ملت» با تعاریف پیشین متفاوت است: ملت جمع شهروندان قائم به ذاتی است که همه در حقوق در برابر قانون با هم یکساناند. یعنی ملت عبارت است از جمع کسانی که شناسنامه یک واحد جغرافیای سیاسی را دارند. در دمکراسیهای مدرن، هیچکس را، از نگاه حقوقی، به هیچ دلیلی، بر کس دیگر برتری نیست و هیچ کس را به هیچ دلیل، نمیتوان مورد تبعیض حقوقی قرار داد.
در دمکراسی، تکثر ملت در ذات او و در ذات سیستم است. هیچکس یا هیچ گروهی نه تمام ملت است نه میتواند نماد تمام ملت باشد. نماد صد درصدی خواست و اراده ملت تنها در نظم تامگرا وجود دارد، زیرا در آنجا ملت را نه متکثر، که واحد و یکدست، یک فکر و یک منافع، یک فرهنگ و تکارزشی معرفی میکنند: مانند نازیسم، فاشیسم، استالینیسم یا امت در ولایت فقیه (حکومت دینی).
در دمکراسیهای مدرن، قوای حکومت ناشی از اراده ملت است. ناشی بودن قوای حکومت از ملت، یعنی قوای حکومت نه منشاء الهی دارد، نه منشاء یا جبریت تاریخی- طبقاتی و نه ریشه موروثی.
از آنجا که ملت در هیچ دورهای از تاریخ خود مستقیما حکومت نکرده است، بل به نام او حکومت میکنند، پس موضوع اصلی و اساسی فلسفه حکومت در این امر مهم نهفته است که ساختار حکومت را چگونه سازماندهی کنیم تا حکومتگران بنابر خواست و اراده حکومتشوندگان بیایند و بروند، بدون آنکه کار به خشونت و خونریزی بکشد (کارل پوپر). و دمکراسیهای مدرن این امکان را فراهم آوردهاند.
در دمکراسیهای مدرن سیال بودن ملت و تکثر آن، اساس ساختار حکومت است: تفاوت در نسلها، در اهداف و علایق و منافع، در جنسیت یا تفاوت در فرهنگ و ارزشها و… ملت امروز آلمان، ملت دوران نازیسم نیست. نسل نوین امروز ایران، نسل دوران خمینی نیست. زنان امروز ایران، زنان دوران قاجار نیستند. یعنی هویت و خواست و اراده ملت نه امری ثابت و برای همیشه، بل سیال است، همواره در حال شدن و تکثر است. به غیر این، تغییر و دگرگونی ناممکن میشود. یعنی آن مردمی که (به هر دلیل) در آن زمان «امام» میخواستند، امروز وجود ندارند. رهبر آلمانیها در هفتاد سال پیش هیتلر بود، اما امروز؟
در جوامع مدرن، اراده و خواست ملی تکه میشود و رهبر فرهمندی که نماد کل خواست ملت باشد، وجود نخواهد داشت. جامعه رهبران دارد. نمیتوان خواهان دمکراسیهای مدرن بود و تنها «خود» را دید و مدعی شد که تنها صدای ملت «من» هستم و دیگران دشمن یا ضد ملتاند. اگر چنین کردیم، حقانیت و قانونیت دیگران، یعنی تکثر واقعا موجود در ملت را نقض کردهایم. تکثر احزاب سیاسی، یعنی هم من، هم تو و هم دیگران ملتاند، اما هر یک تنها بخشی از آن هستند و نه کل آن.
کثرتگرایی نهادینه شده در جوامع مدرن، یعنی تکثر ملت در همه چیز: از ارزشهای متفاوت تا دین و مذهب یا مرام و مسلک تا علایق متفاوت اقتصادی، از تصورات سیاسی متضاد تا نگاه به ارزشهای زندگی با شیوههای متقاوت. پذیرش تکثر، یعنی قبول انسان (شهروند) در هزارگونگیاش، در هویت یا اهدافش از زندگی. تکثر در جوامع مدرن یک ضرورت است که بر روی تساوی حقوقی در برابر قانون و آزادیها بنا میشود تا هر کس بتواند به راه خود رود، عیسی به دین خود و موسی به دین خود باشد.
پس، در یک جامعه مدرن با ملت متکثر در همه «چیز»، تعیین خواست و اراده ملت تنها میتواند از راه انتخاباتی دمکراتیک، آزاد و سالم معین شود. تا زمانی که انتخاب مشخص و معین ملت انجام نگرفته است، ادعای «من» مبنی بر نمایندگی ملت یا حتا بخشی از آن تنها یک ذهنیت است و ما نباید ذهنیت خود را به جای خواست واقعی ملت یا حتا بخشی از آن قرار دهیم. در پارلمانهای جوامع دمکراتیک هر یک از گروههای (حزب) منتخب، تنها بخشی از ملت را نمایندگی میکند، وکالتی که گذرا و سیال است و نه ثابت و همیشگی.
انتخابات یعنی تعیین میدانی اراده و خواست نهایی ملت، در یک دوره مشخص، برای اموری معین و نه برای همه چیز و همیشه.
ما و دیگران، هیچیک، نه میتوانیم مدعی نمایندگی از سوی کل ملت باشیم، نه مدعی نمایندگی حتا بخشی از خواست و اراده او. ما میتوانیم و باید، با همکاری و همیاری با هم، شاید در یک کنگره ملی، شرایط ابراز نظر میدانی ملت، یعنی شرایط انتخاباتی دمکراتیک، آزاد، سالم و منصفانه را فراهم آوریم تا مشخص شود «سهم» هر یک از ما از اراده ملی چه میزان است.
به غیر این، گرفتار پوپولیسم و یکسویهنگریای میشویم که نتیجه آن همین پراکندگی و هزاردستگی پایانناپذیری است که از یکسو گرفتار آنیم و از آن رنج میبریم و از سوی دیگر منتقد آن هستیم.
[email protected]
و باز هم جهت اطلاع آقای کاوه، گروهک هایی چون « سازمان رستاخیز ملی آذربایجان » AMDT ، «جنبش دانشجویی آذربایجان» AZOH ، «کنگره آذربایجانی های دنیا » DAK ، «حزب دموکرات آذربایجان جنوبی» GADP ، «مرکز حقوق بشر آذربایجان جنوبی» ، « شورای حقوق بشر آذربایجان جنوبی» مستقر در آمریکا، «حزب استقلال آذربایجان جنوبی» GAIP، «حزب رهایی آذربایجان جنوبی» ، «حزب لیبرال دموکرات آذربایجان جنوبی» GALDP و «حزب سوسیال دموکرات آذربایجان جنوبی» و حزب تضامن دموکراتیک الاهواز و نظایر آن در استان های مرزی کشور را با هدف معینی برپا کرده اند. حرف من این است که ضمن مبارزه با رژیم نباید از این مسائل نیز غافل شویم.
ضمنا این یادداشت کیهان را هم مطالعه فرمایید:
https://kayhan.london/fa/1397/04/09/%d9%82%d8%a8%d9%84%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d9%85%d8%b4%d8%aa%d8%b1%da%a9-%d9%88-%d8%ae%d9%88%d9%86%db%8c%d9%86-%d8%aa%d8%ac%d8%b2%db%8c%d9%87%e2%80%8c%d8%b7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%ac%d9%85
جناب کاوه چه کسی گفت از هدف منصرف شوید و به آغوش خمینی برگردید؟ از پاسخ من نتیجه اشتباه نگیرید.همه می دانیم رژیم آخوندی منشا نکبت و بدبختی است. کشف تازه ای نکرده اید. بنده از همان بهمن ۵۷ ضد انقلاب بودم. سوال دوم شما برداشت اشتباه از گفته من بود. دوست عزیز کمی دقت کنید. کسی در حمایت از آخوند بیانیه صادر نکرده اما بسیاری از مخالفان از ترس قدرت گیری عناصر تجزیه طلب در مبارزه علیه رژیم سست می شوند و کوتاه می آیند. امیدوارم معنی جمله من را دریافته باشید. شما این نگرانی را در فضای عمومی هم می بینید.
متشکرم!
تا جاییکه من خبردارم، اعتراضات به تقلب انتخاباتی سال ۸۸ با سرکوب سخت به شیوه سردارِ لات »همدانی« (با کمک ۶ هزار اراذل و اوباشی که با تیغ و تیزی آشنا بودند)، و زندان کهریزک و نهایتاً سربهنیست کردن تعدادی، کشتن حدود ۱۰۰ نفر در کف خیابان و زندانی کردن بیش از هزار و پانصد نفر موقتاً آتش زیر خاکستر شد، نه کنگره ملیتهای ایران فدرال!
شما پاسخ سوال دوم من (یا همان ادعای خودتان) را ندادید!
نکته بعدی، ما مردم ایران یک هدف داریم و آن اینست که از شر جمهوری اسلامی خلاص شویم، ج.ا. منشأ تمامی مشکلات است، این دلیل نمیشود تا هر مشکلی بر سر راهمان سبز شد، از هدفمان منصرف شویم و دوباره به آغوش خمینی برگردیم!
دیگر اینکه بنده تا جایی که وقتم اجازه دهد به منابع متنوع رسانه ای مراجعه می کنم که یکی از آنها همین کیهان لندن است (که مطمئنا وبسایت حکومت آخوندی نیست) و لطفا غیبگویی نفرمایید که منابع مطالعاتی من یکجانبه هستند. من هم سخن شما را می گویم ما به اتحاد نیاز داریم اما لطفا این حرف را به همان قومگرایان هم بزنید. من آیه یاس نمی خوانم بلکه به سهم خود هشدار می دهم که بلایی از سال ۵۷ بدتر می تواند در انتظارمان باشد.
هم میهن گرامی کاوه آهنگر، نمونه ها فراوانند. سال ۸۸ پس از بحران انتخاباتی یک باره موج گسترده ای از ادعاهای قومگرایانه در فضای سایبری و در وبسایت های قومگرایان دیده شد و شروع کردند به هیزم انداختن در آتش اختلافات قومی. من همان موقع با بسیاری از اینان درگیر شدم چون تمام حرفشان در مخالفت با “قوم فارس” بود. همین حالا در گرماگرم بحث در باره سرنگونی آتی رژیم کنگره “ملیت های ایران فدرال” را برای ما تدارک می بینند و چهره های رسانه ای آنها مثل آن آقای بیسواد صدر الاشراف به زبان فارسی اهانت می کنند. آیا شما در جریان این همه سازمانهای قومگرایی که در چهارگوشه ایران مثل قارچ سبز شده اند و از خارج تغذیه می شوند نیستید؟
دوم اینکه: این بسیاری مخالفان نظام!! که حکومت آخوندی را از ترس این (به قول شما) تجزیهطلبان ترجیح میدهند! چه گروهها و دستههایی هستند که تابحال اعلامیه و بیانیهای در حمایت از آخوند و برائت از تجزیه طلبان صادر نکردهاند؟
دوست عزیز به شما پیشنهاد میکنم منابع مطالعاتی خود را برای مدتی عوض کنید، شاید شما اخیراً بیشتر از وبسایتهای حکومت آخوندی اطلاعات (غلط) کسب میکنید! این روزها ما به اتحاد نیاز داریم نه اینکه با ساختن غول تجزیهطلبی که همانا پروپوگاندای خود جمهوری اسلامی است به تله مرغابی گرفتار آئیم. فراموش نکنید بزرگترین تهدید برای فروپاشی و تجزیه ایران خود نظام ولایت فقیه جمهوری اسلامی است.
دوست، برادر (یا خواهر) و هموطن بزرگوار و عزیزی دائماً آیهی یأس میخواند. چه خوب است ایشان کمی مستدل بنویسند. ایشان گفتهاند “هرگاه حرکتی از سوی مردم صورت می گیرد، تجزیه طلبان با طرح ادعاهای واهی، بی اهمیت، و بی هنگام در صفوف مردم ایران ایجاد تردید و دودلی می کنند” !! لطفاً با ذکر مثالی بنویسید کدام حرکت مردم با کدام ادعای تجزیه طلبان دچار تردید شده و اصولاً این تجزیه طلبان چه کسانی هستند!! شایان ذکر است چسباندن انگ تجزیهطلبی به گروهها و احزاب باید با دلیل و برهان باشد.
یکی از موانع اصلی سرنگونی رژیم، وجود منحوس عناصر تجزیه طلب است که متحدان واقعی رژیم آخوندی هستند. هرگاه حرکتی از سوی مردم صورت می گیرد، تجزیه طلبان با طرح ادعاهای واهی، بی اهمیت، و بی هنگام در صفوف مردم ایران ایجاد تردید و دودلی می کنند. وجود همین عناصر خود فروخته مزدور بیگانه باعث شده که حتی بسیاری از مخالفان نظام از بیم فروپاشی ایران به دست این مزدوران، ادامه حکومت آخوندی را ترجیح دهند. اینان به دنبال تجزیه خونین ایران هستند و نیروهای نظامی کشورمان می بایست در هر شرایطی انسجام خود را حفظ کنند و ایران را از شر این اهریمنان نجات دهند.
خیلی خوشحالم که هموطنان به مرور متوجه اهمیت اتحاد بین مبارزان و مخالفان می شوند. فرصت ها متاسفانه کوتاه هستند. هیچ چیز به اندازه برچیدن بساط این جماعت که هزاران برابر از مغولان بدتر هستند، اولویت ندارند. اغلب شعرا و بزرگان ایران در زمان اشغال ایران توسط مغولان فرصت نمود پیدا کردند ولی این جماعت که از حمایت قدرت های بزرگ اروپایی و بوق های تبلیغاتی آنها برخوردارند، در حال نابودی همه چیز هستند
اتحاد رمز پیروزی است!
همانگونه که آقای دستمالچی گرامی بدرستی در مقالهی خود بدان تأکید کردند، هیچ گروه وسازمانی حق ندارد خود را صدا و نماینده اکثریت و اقلیتی از مردم بداند، تا زمانیکه از مردم رأی اعتماد بگیرد، و این رأی دائمی نیست! بنابراین ادعاهای تمام گروهها و سازمانهای اپوزیسیون در خصوص داشتن طرفدار بدون پشتوانه است.
اگر گروهها و سازمانها و در کل اپوزیسیون خارج کشور واقعاً دردشان ایران و ایرانی است باید متحد شوند.
آقای دستمالچی تحلیل شما فقط بر اساس حکومت جمهوری است و از حکومت های پادشاهی مشروطه سخن نگفته اید.
نازنین، چگونه چگونه… با چنین دشمنان آزادی و دموکراسی؟
اینکه چه کسی یا کسانی باید حکومت کنند همواره مورد پرش و اضطراب خاطر دانایان جامعه بوده است. نخبه گان یا کارگران یا مدعیان دینی؟ چنگیز، هیتلر، …پل پت، خمینی، خامنه ای خیلی ساده گفتند ” من “. میگویند که » دموکراسی، شیوه یی از حکومت کردن است که یک ؛ حقوق اقلیت رعایت شود و ۲ ؛ اجازه دهد حکومت را بدون خونریزی ساقط نمایند «. با عنایت به اینکه هیتلر و خمینی و… نیز با رای میلیونها انسان حکومت رسیدند، پس باید یک نظام پارلمانیی حکومت کند که یک؛ ” حقوق بشر ” و دو ؛ مبارزه با ” دشمنان آزادی و دموکراسی ” از الزامات نخست آن باشد!
محمود بهمنی ریس سابق بانک مرکزی حکومت ولایت فقیه و عضو کنونی کمیسیون اقتصادی مجلس اخوندی :
موجودی حساب اقا زاده ها بیشتر از ذخایر ارزی کشور است ؟!
۱۴۸ میلیارد دلار موجودی حساب اقا زاده های ما در بانکهای خارجی است ؟!!!! بر محمد و ال محمد صلوات …..
حالا سران اپوزیسیون انگشت در چشم یکد یگر بزنند ……
به همه سلطنت طلبان و مجاهدین توصیه میکنم که مقاله اقای احمد هاشمی کارمند سابق وزارت امور خارجه اخوندی را در خبر نامه گویا نیوز مطالعه فرمایند .
انگاه متوجه خواهید شد که اتحاد این دو گروه اصلی اپوزیسیون یعنی چه و اصراربر این موضوع به چه دلیل است!
ما داخلی ها ی طرفدار این دوجریان ، باور داریم که اگر خداوند یک مشتی ویا سیلی و… ..به سر تئوریسینهای این دو گروه بزند و انها متوجه وضعیت کشور و مردم شوند حتی برای یک روز هم در تشکیل جبهه متحد و مشترک علیرغم داشتن اختلافات تعلل نمیکردند . انهم بخاطر کشور و مردمشان …
این که شما روشنفکران عزیزمان در خارج از کشور ضمن لذت بردن از شراب سرخ و قهوه و زندگی در کشورهای آزاد و مرفه، فسفر مغز می سوازید تا به ما نوع خوب جکومت را نشان دهید، خیلی ممنون و متشکریم. ولی تو را به خدا با هم دعوا نکنید، فعلا موقع این کارها نیست همه باید متحد شویم و این بلای بزرگ را ریشه کن کنیم و گرنه چند سال دیگر نه ایران، فرهنگ، آب، هوا، محیط زیست و هرچیز دیگر که در تصوراتان بیاید، نخواهیم داشت همه چیز درحال نابود شدن هست
متاسفانه واقعیت این است که وضعیت ایران در حال حاضر به گونه ای است که اصلا به فکر ایده آل ها نمی توانیم باشیم. اگر هم اکنون یک چوب را در ایران به عنوان رهبر انتخاب کنند که حرف نزند و حرکتی انجام ندهد و با دیگران دشمنی ایجاد نکند حداقل از سقوط کشور به نابودی جلوگیری می شود. در حال حاضر ما به روابط متعادل با دنیای متمدن بویژه امریکا و سرمایه گذاری های آنها نیاز داریم بقیه بماند برای بعد ها. در این شرایط که کشور در ورطه نابودی قرار دارد، این که چه حکومتی بیاید و یا چه کسی رهبر شود مهم نیست، مهم این است که رابطه با دنیا خوب شود. این آخوندها تا ایران را به طویله تبدیل نکنند و همه داروندار این ملت را نابود نکنند، ول کن نیستند.