مهدی اصلانی – آقای عبدالعلی بازرگان در متنی به مناسبت درگذشت عباس امیرانتظام در تارنمای زیتون با عنوان «سفرِ قهرمان» روایتی نادقیق و مخدوش از دوران حبس ایشان ارائه داده و ناعادلانه سهم صفرخان قهرمانیان را لوطیخور! کردهاند: «قهرمان محبوب ما امروز سفرکرد؛ سفری ابدی. منظورم «صفر قهرمانی» سابقهدارترین زندانی زمان پهلوی نیست که به جرم فعالیت در فرقه دموکرات آذربایجان ۲۲ سال در زندان بسر برد و با انقلاب از اسارتِ بند و در سال ۱۳۸۱ با عنوان رکورددار زندانی سیاسی ایران، از اسارت تن آزاد شد. منظورم رکوردشکن دیگری است در دوران جمهوری جهل و جور، نخستین و قدیمیترین زندانی سیاسی ایران».
در بازگفتِ بالا دوران حبس صفرخان در روایت عبدالعلی بازرگان از ۳۲ سال به ۲۲ سال تقلیل یافته. حتا اگر جرزنی آقای بازرگان را مبنای داوری قرار دهیم، باز نیز آقای امیرانتظام را نمیتوان با عنوان قدیمیترین زندانی سیاسی ایران رکورددار حبس قلمداد کرد. اینهمه البته چیزی از ارزشهای آقای امیرانتظام نمیکاهد، اما دانسته نیست آقای بازرگان با چه منطقی دست به این تحریف زدهاند؟ ایشان فارغ از هرنیتی در دفاع از منافع خطی و سیاسی حزبی با زبان بیزبانی و لابد تحت تاثیرِ هیاهوی اینروزهای بازیهای جهانی فوتبال خواستهاند به دیگران و چپها بگویند: دیدید بالاخره رکوردتان را زدیم!
با عباس امیرانتظام در سال ۱۳۶۵ کوتاهزمانی در زندان قزلحصار همبند بودهام و برایشان احترامی عمیق قائلام و سخت باورمند که ایشان در دفاع از پرنسیپهای خود کمفروشی نکردند. روایت ناراست آقای بازرگان چیزی از این احترام نمیکاهد.
عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت پس از بازگشت از سوئد در اقدامی توطئهآمیز در ۲۸ آذر ۱۳۵۸ بازداشت میشوند و به حبسی طولانی میروند. تا سال ۱۳۷۳ به حبس میمانند. در دوران حبس بارها به مرخصی میآیند؛ در نهایت در دورهی آخر ریاست جمهوری هاشمیرفسنجانی در سال ۱۳۷۳ به خانهی امن منتقل میشوند؛ از نوع خانههای امنی که نورالدین کیانوری و مریم فیروز و احسان طبری و بسیاری دیگر از زندانیان کهنسال تحتالحفظ نگهداری میشدند. دو سالی را اینگونه سپری میکنند و زانپس از سال ۱۳۷۵ دیگر نه به خانهی امن و نه زندان برگردانده نمیشوند. بعد در ماجرای ترور لاجوردی در سال ۱۳۷۷ و موضعگیری رادیکال و جنایتکار خطاب کردن او در دوران محمد خاتمی به زندان بازگردانده شده و دو سال دیگر در حبس میمانند. آقای بازرگان هرجور که بشماریم جفت نمیشود و شما در مقابل این عنوانسازی جعلیتان بدهکار تاریخ میمانید.
صفرخان ۳۲ سال به حبس ماند. خان در سفر طولانی و ۳۲ سالهاش از «نه» واژهی مقدسی ساخت و نگهبان حرمت حریم این معنا باقی ماند. خان هیچگاه خود را با هیچ جناحی از حکومت حتا موقت یکسان نکرد و همسان هیچ نوع از تباهی نشد و در تمام ۳۲ سال وحشت و درد نماد ایستادگی در مقابل فشار و واداشتن به خودنبودن ماند و سپر نیانداخت.
صفرخان در دوم آبان ۱۳۵۷ بر شانههای مردمی که خان جوانی به نازشان داده بود به آزادی سلام گفت و بر شانههای همان مردم در سال ۱۳۸۱ به امانت خاک سپردیماش.
نمیتوان منافع جناحی را مبنا قرار داد و سهمِ پیرکودک آذری در اسارت خطا نگاه داشت!
برای اینجانب درگذشت اقای انتظام اصلا مهم نیست برای اینکه مسبب زندگی و جوانی و غرور پایمال شده خود را این گونه افراد می دانم. کسی که کوچکترن اشاره ای به زحمات شاهان پهلوی نکرده است نمی تواند انسان منصفی باشد. البته از افرادی مثل صفرخان تجزیه طلب متنفر می باشم.
خوب، برای من روشن نشد که این عرض ارادت خاضعانه و نوستالژیک نویسنده به یک خائن وطن فروش تجزیه طلب از یکسو و یک عامل تثبیت جاعش از سوی دیگر چه هدفی دارد؟
کسی در اینترنت پرسیده بود که امیر انتظام چه میخواست و چه میگفت و چه مبارزهای کرد؟ من انسالها نبودم و نمیدانم. هیچکس هم به جز عرایضی که بیشتر شبیه روضه خوانی هستند پاسخی ندارد. این مقاله هم همینگونه.
چیزی که بر خلاف داخل ایران در خارج به طرز مسخرهای فوقالعاده معمول است این است که کسانی که این بلا را با شورش ۵۷ به سر ایران و ایرانی آوردند هنوز هم مشغول مبارزه با شاه فقید هستند. ادامه بدهید به راهتان، ادامه بدهید….