مجید محمدی – با تشدید تحریمها و دشوارتر شدن شرایط اقتصادی برای مردم در کنار تداوم سرکوب سیاسی و فرهنگی و اجتماعی همهی استمرارطلبان بسیج شدهاند تا راه حلی برای دوام حکومت الهی فاسد و ناکارآمد و یاغی موجود پیدا کنند. بخش خارجی استمرارطلبان در کار لابی با دولتها و گروههای چپگرا و تبلیغات سیاسی ترامپهراسی است.
اما بخش داخلی اعم از اعتدالگرایان و اصلاحطلبان به فعالیتهای دیگری علاوه بر تبلیغات سیاسی مشغولاند. اقدامات آنها را در سه راهبرد وحدتطلبی جهت کاهش تنش در درون کاست حکومتی، دستکاری صوری در قوهی مجریه (و نه نهادهای انتصابی و قوای قهریه) جهت انحراف افکار عمومی از مشکلات ساختاری، و تقسیم غنائم برای راضی نگاه داشتن پایگاه در حال ریزش حکومت میتوان خلاصه کرد.
وحدت یا آشتی ملی
تقریبا عموم سیاسیون جمهوری اسلامی و بالاخص اصلاحطلبانی که میخواهند جایگاه خود در حکومت متزلزل را تثبیت کنند از وحدت و آشتی ملی سخن میگویند (برای نمونه نگاه کنید به بهزاد نبوی، انصاف نیوز ۶ مرداد ۱۳۹۷، و اسحاق جهانگیری، ایسنا ۲ مرداد ۱۳۹۷). وحدت ملی برای گروههایی که در کاست حکومتی هستند یعنی آب شدن یخهای میان اصلاحطلبان و اصولگرایان از یک سو و حل مشکلات میان بخشی از اصلاحطلبان (خاتمی) و بیت و سپاه. این وحدت هیچ ربطی به مطالبات عمومی ندارد و قرار نیست از شکاف ملت و دولت کاسته شود. رفع حصر از کروبی، موسوی و رهنورد تنها به کار نمایش پاسخ به مطالبات کهنه بعد از ده سال ابراز وفاداری اصلاحطلبان منجر میشود.
این وحدت در درون کاست حکومتی البته غیرممکن است. نمیشود در رقابتهای سیاسی گروهی را برای سالها به زندان فرستاد و عامل بیگانه و فتنهگر معرفی کرد و بعد همه با همدلی در کنار هم قرار بگیرند. آنها که به سرکوب از سوی خود واقف هستند (خامنهای و فرماندهان سپاه) گول رفع حصر برای نزدیکی جناحها را نخوردهاند. در شرایطی که سپاه و بسیج خامنهای از دست مردم خشمگین فرار کنند اصلاحطلبان خواهند گفت «به شما نگفته بودیم؟» اما اکنون برای آویزان ماندن به حکومت و برخورداری از رانتها و فعال سیاسی ماندن از وحدت سخن میگویند. سخن گفتن از وحدت در شرایط فضای قبرستانی نوعی سپر محافظ است. در شرایط حاضر چیزی قلابیتر از وحدت میان نیروهای نزدیک به حکومت و اصلاحطلبان و اصولگرایان و هسته سخت حکومت وجود ندارد. ناسراهای آنها به براندازان نیز نه از حُبّ علی بلکه با هدف کاهش بغض معاویه است. کروبی و موسوی بعد از رفع تدریجی حصر که سالها طول خواهد کشید چیزی در حد خاتمی خواهند بود اما با بازتر شدن فضا و افزایش اعتراضات زبان آنها درازتر خواهد شد.
پیشگیری از ریزش
یکی از نتایچ مستقیم این وحدت تقسیم غنائم برای پیشگیری از ریزش بیشتر نیروهای درون کاست حکومتی است حتی اگر نتیجهی آن جنگ اقتصادی میان آنها و مردم باشد. به نظر میآید در یک دورهی چند ماهه مقامات و نزدیکانشان از همهی جناحها حدود ۱۰۰ تریلیون تومان (تفاوت قیمت ۳۰ میلیارد دلار ۴۲۰۰ تومانی برای واردات و دلار ۷۵۰۰ تومانی بازار در ماههای اخیر) به جیب بزنند. با دلار یازده هزار تومانی این رقم به حدود ۲۰۰ تریلیون خواهد رسید. وقتی حسن روحانی همهی تهدیدهای خود را به بستن تنگهها معطوف می کند مشخص است که مهمترین نگرانی حاکمان از کاهش درآمدهای نفتی است که آنها از سرچشمهاش بر میدارند. تک تک اعضای خانوادهی مقامات سهمی بزرگ و کوچک (مثل سهم بیش از دو میلیون دلاری پدر شوهر دختر روحانی که در اتریش ساکن است) از این منابع میبرند. وقتی قرار باشد روحانیون و سپاهیان از تحریمها منتفع شوند جناح مقابل حتما باید از این کیک سهمی داشته باشد تا وفاداریاش ادامه پیدا کند. این سهمگیری صدای واحد آنها در حمایت از سرکوب معترضان را به خوبی توضیح میدهد. اگر عباس عبدی و محمدرضا جلاییپور که عائلهمند و پرهزینهاند همانند قراردادهای انحصاری دوران خاتمی برای نظرسنجی یا رانتهای مطبوعاتی سهمی نمیبردند تا این حد معترضان را تحقیر نمیکردند. عناصری که در خارج از کشور در جهت بقای نظام کار میکنند به طرق مختلف از «پروژههای فرهنگی» (که لابی امیراحمدی در دانشگاه راتگرز یکی از دریافتکنندگان و توزیعکنندگان آن تحت عناوینی مثل ترجمه یا تحقیق است) تا «پروژههای امنیتی غیرمستقیم» (پروندهسازی برای مخالفان در شبکههای فارسیزبان مثل بیبیسی فارسی، صدای آمریکا و رادیو فردا) برخوردار میشوند. دعوت از افرادی مثل علی علیزاده به عنوان «پژوهشگر فلسفه» به این رسانهها دقیقا همین کارکرد را داشته است. بیبیسی فارسی استاد قالب کردن این چهرههای خلقالساعهای است که با شدت تمام از جمهوری اسلامی دفاع و برای مخالفان آن پروندهسازی میکنند.
باز بودن دست مدیران برای فساد و سوء استفاده، ناشی از ترس مقامات بالاتر از ریزش کسانی است که در آستانهی برائت از نظام قرار دارند. مدیرانی که هم اعضای خانواده و هم حسابهای بانکی و مستغلاتشان در آمریکا و کانادا و استرالیا و اروپاست تنها با کسب و کارهای چند میلیون دلاری یا چند ده میلیون دلاری در مواضع خود ایستاده و در مناقب یک کارگر ساختمانی (قاسم سلیمانی) یا روضهخوان (علی خامنهای) سخن میگویند. فساد و سوء استفاده از قدرت در جمهوری اسلامی نه یک انحراف یا نقض قانون بلکه پاداش حکومت به کارگزارانی است که دستهای از اراذل و اوباش مثل خامنهای و سلیمانی را رهبر جهان اسلام و سردار فراملی میخوانند.
دستکاری نمایشی
اصولگرایان و اصلاحطلبان (هر دو اسم مسمایی ندارد) به اتفاق (بجز چند استثنا که قدرتی ندارند) خواهان تغییراتی در کابینه یا تغییر در ساختار وزارتخانهها مثل تفکیک برخی از آنها برای مواجهه با مشکلات اقتصادی هستند. آنها تصور میکنند این تغییرات میتوانند ناخشنودی مردم برای فجایع اقتصادیای را که در جریان است فرو نشانند و جایی برای تکرار بازی مسخرهی انتخابات باز کنند. اما این تغییرات هیچ چیز را عوض نخواهد کرد. بجای آنکه ولیالله سیف رئیس سابق بانک مرکزی دلارها، یوروها و طلای روحانیون و سپاهیان را جابجا کند حالا عبدالناصر همتی رئیس کنونی این بانک این کار خواهد کرد؛ یا به جای محمد شریعتمداری وزیر صنعت و معدن و تجارت، دو یا سه نفر از اطلاعاتیهای سابق کار واردات و صادرات و پولشویی علما و سپاهیان، فروش معادن به خودیها و خصولتیسازی صنایع را حل و فصل خواهند کرد. همهی این مدیران کارگزاران بیت و سپاه هستند و خود نه تصمیم مستقلی میگیرند و نه در سیاستگذاریها نقش دارند. بیت است که تصمیم میگیرد به سفارت عربستان حمله شود و بعد یکباره تعداد مسافران از کشورهای حاشیهی خلیج فارس یک میلیون و نیم کاهش مییابد و کشور دو میلیارد دلار از این جهت خسارت میبیند. در این مورد نمیتوان مقامات جهانگردی کشور را مورد مواخذه قرار داد چون تصمیمات در جای دیگری گرفته میشود.
شگفتانگیز است که نقادان استمرارطلب و طرفداران دو آتشهی نظام از یکسو خواهان تغییر مدیران هستند (حسین راغفر، ایلنا ۷ مرداد ۱۳۹۷) و از سوی دیگر خود اذعان دارند که مدیریت در راس هرم میان ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر (همانجا) یا دویست خانواده دست به دست میشود. آیا آنها که حسن روحانی و دیگر امنیتیهای پیرامونش را به عنوان نمادهای تدبیر و امید معرفی کردهاند نمیدانستند که اینها از حیث فساد و ناکارآمدی تفاوتی با گروه احمدی نژاد ندارند و در ایران تحت جمهوری اسلامی قرار نیست چیزی عوض شود؟
فقدان تحولخواهی
همهی شواهد از حرکت جامعهی ایران با سرعت زیاد به سوی پرتگاه حکایت دارد: سرمایهگذاری داخلی و خارجی در کشور از سال ۱۳۸۴ کاملا متوقف شده است؛ سیل سرمایه و نیروی انسانی تحصیلکرده و ماهر به سوی خارج روان است؛ هشتاد درصد از صندوقهای بازنشستگی ورشکسته شدهاند و وضعیت بانکها بهتر از این صندوقها نیست؛ کسب و کار در کشور با تعطیلی کارخانهها و تقلیل فعالیت تولیدی کارخانههای موجود به ۳۰ تا ۵۰ درصد ظرفیت با سرعت بسیار رو به افول است. هنجارهای ایدئولوژیک و مذهبی در حال فرو ریختناند بدون آنکه در حوزهی عمومی در باب هنجارهای جایگزین گفتگویی در جریان باشد. فرهنگ و هنر کشور در انحصار تبلیغات سیاسی و یاوهگویی و یاوهسازی است. حاکمان همه مسببان این شرایط و بهرهمند از این شرایط هستند و نمیتوانند چارهی مشکلات را یافته و آنها را اجرا کنند. بلایی که یک راننده کامیون (مادورو) بر سر اقتصاد ونزوئلا آورد یک روضهخوان دارد بر سر ایران میآورد.
در هر سه راهبرد فوق نه تنها اثری از توجه به مشکلات یادشده و تغییرات اساسی و لازم برای حل آنها به چشم نمیخورد بلکه همه در جهت تشدید وضعیت موجود است. اگر اصلاحطلبان و اعتدالگرایان به القابی که بر خود نهادهاند واقف میبودند باید خواهان تغییرات بنیادی میشدند، تغییراتی مثل پایان بخشیدن به مداخلات خارجی نظام (ده تا پانزده میلیارد دلار صرفهجویی سالانه)، توزیع همهی درآمدهای نفت و گاز و پتروشیمی و واگذاری ادارهی آنها بر اساس هیئت مدیرهی منتخب به شهروندان و اداره کشور بر اساس مالیات (اگر واقعا میخواهند تحریم نفتی را منتفی کنند راهش این است) و حذف ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار رانت مستقیم مقامات، پایان دادن به سانسور و فیلترینگ و پارازیت، تعطیل کردن ماشین تبلیغات با انحلال رادیوتلویزیون حکومتی که آن را به راستی صدا و سیمای جمهوری اسلامی باید نامید، و دادن مجوز به شبکههای خصوصی رادیویی و تلویزیونی (حدود ۳ تا ۵ میلیارد دلار صرفهجویی سالانه در بودجهی عمومی)، قطع بودجهی دولتی نهادهای دینی (صرفهجویی سالانه حدود ۵ میلیارد دلار)، عفو عمومی به قربانیان نظام سرکوب و تعطیل کردن دم و دستگاه عریض و طویل و نهادهای موازی سرکوب، انتخابات آزاد و رقابتی، همهپرسی بر سر موضوعات مورد اختلاف میان ایرانیان، و پایان دادن به نفرتپراکنی علیه ایالات متحده و ادعای ریختن یک کشور (اسرائیل) به دریا (پیشگیری از صدها میلیارد دلار خسارت عدم سرمایهگذاری در کشور). همینجاست که اصلاحناطلبی و تحولناخواهی اصلاحطلبان و اعتدالیون آشکار میشود. دعوای آنها بر سر میزان برشی است که از کیک منابع به خودشان میرسد.
در شرایط دشواری اقتصادی استمرارطلبان نمیتوانند همانند جنتی و علمالهدی مردم را به روشهای معمول حکومت در این شرایط یعنی ریاضتکشی و صبر دعوت کنند چون میدانند مردم کوچه و بازار پایگاه اجتماعی آنها نیستند. آنها بهتر از همه میدانند که انتخابات در جمهوری اسلامی ایران یک نمایش کمدی است که دلقکها اجرا میکنند. ریاضت توصیهی روحانیونی است که میخواهند خود را به عنوان ریاضتکش به مردم بفروشند. همچنین پس از چهل سال، دیگر نمیتوان افراد را به انتظارکشی برای اتوپیا و مدینهی فاضلهی آخوندی (عدل آخرالزمانی هپروتی) دعوت کرد.
آقای محمدی گرامی این مقاله هم پر نکته و دقیق بود اما من چون آدم خوش بینی هستم فکر می کنم شاید این ملت غیور بتوانند چون گذشته ها “ققنوس وار” از خاکستر برخیزند.
گروهای اپوزیسیون برای محقق شدن دموکراسی واقعی بیاندیشند ومتحدشوند زیرا کابوسی بدتر از اتحاد اپوزیسیون برای حاکمیت وجود ندارد زیرا مردم تشخیص خواهند داد که چه کسانی خواهان واقعی برای برپایی حکومت وحدت ملی توام با آزادی احزاب وتشکلهای سیاسی ویکپارچگی ایران هستند.
پاینده باشید جناب محمدی
مقالات شما قبلا در رادیو فردا خواننده بسیار زیادی داشت از میزان نظرات و کامنتهای منتشر مشخص میشود خوانندگان قبلی اطلاعی از محل انتشار نوشته های شما ندارند لطفا با یک آگهی در رادیو فردا به اطلاع مردم برسانید جهت خواندن مقالات شما به کیهان لندن مراجعه کنند واقعا حیف است مردم ایران از نظرات ارزشمند شما بی اطلاع باشند
یکجایی دراینترنت راجع به ژنرال ترور سلیمانی پیدا کردم;
…این آقا همان کارگر ساختمانی سابق ست که بعدها به شغل بنایی ارتقا پیدا کرد
درپشت جبهه ها لقب قاسم بنگی به او بخشیدند چون در وصف آسمان و نشئگی
ساعت ها وراجی میفرمود ند تا اینکه توسط مجتبی خامنه ای کشف شد…
سپاس از روشنگرى شما مثل هـمیشه
توبهٔ گرگ مرگ است !
نصیب گرگ بیابان شوند چنین استمرار طلبانی…
ــــ به گرگ گفتند تو را چوپانی داده اند، بگریست . گفتند: چرا گریی ؟ گفت ، ترسم دروغ باشد!
ـــ توبه ٔ گرگ مرگ است ، از بدان نیکوئی نیاموزی…ناید از گرگ پوستین دوزی!( دهخدا)
میگویند اگر یکی از استمرار طلبان را بنزدیک روستایی درزیر خاک کنید هیچ گرگی جانب آن روستا نگاه نکند واگر در جائی که گوسفندان میخوابند دفن کنند همه گوسفندان بتدریج بمیرند، و اگر دم او را درجائی که علف خوار گاو باشد بیاویزند آن گاو علف نخورد هرچند گرسنه باشد. لا ایلا لا …عجب کاری کردیم هااااا…دنبه را دادیم دست گرگ استمرار طلب!
دریغ از یک دانه چنین مقاله ای در سایت های خبری مسلط. دو سال است ترامپ امده است و اوضاع صدای امریکا و مخصوصا رادیوفردا مثل سابق است. مقالات اکبر گنجی هنوز در سایت زده نشده به یکباره جزو پر خواننده ترین ها قرار می گیرد. ما ملت با کمک روشنفکرانی چون اقای محمدی باید خود را از این جهنم نجات دهیم و منتظر دیگران نمانیم. لعنت بر بی وطنان
Dear Mr.Majidi
Thanks a million for writing this wonderful article.For last 25 years I have never voted in the pupet show lead by a bunch of tugs who paid to come on TV and radio to tell people what they want to be done while they DID know nothing gonna happened.Your article took off the mask and I hope people think it over.the goverment has NO itentions to change ANYTHING for better but to keep people to suffer more and more day by day.
خلاف آنچه که این ملیجکان داخلی و خارجی استمرار طلب تبلیغ میکنند، مردم ایران از هر نژاد و گروه و حزبی قصد جدایی و تجزیه ندارند، مگر آنکه راه دیگری برای انتخاب از سوی جمهوری اسلامی بر سر راه آنها قرار داده نشود.
فدرالیسم به معنی تجزیه نیست!
تنها یک ایده قوی است برای التیام زخمهای بیش از ۱۰۰ سال استبداد بر مردم به حاشیه رفته و مورد ظلم قرار گرفته.
وظیفه مردم تحت استبداد و در حاشیه مانده به مراتب بیشتر و سختتر از مردم مناطق مرکزی است. زیرا هم باید از این استبداد رهایی یابند هم پیوستگی را حفظ کنند و هم کلاههای قبلی دوباره بر سرشان نرود!
این جنایتکاران اسلامی چه ها که با این سرزمین و مردمش انجام نداده اند. وقتی قبله ی عالم شان بیابان عربستان است که روزی چند بار برایش به زمین میافتند ، نمیدانند وطن چیست. وقتی الگوی زندگی شان بیابانگردهای وحشی ۱۴۰۰ سال قبل است که میکشتند،غارت میکردند و به کودکان و زنان تجاوز میکردند ما نباید انتظاری جز فاجعه ای هولناک که این تبهکاران بر سر ایران،ایرانی و مردم سرزمین های دیگرآورده اند، میداشتیم.این اهریمن ها مطلقاً فاقد شعور انسانی هستند . به امید روز محو کامل این اهریمنان در ایران.
با تشکر از مقاله خوب شما!
در یک جمله میتوان هدف این به اصطلاح اصلاحطلبان را اینگونه بیان کرد: که در ایرانی آزاد و دمکراتیک اصلاح طلب و اصولگرا هیچ جایگاهی ندارد. بنابراین این دو گروه هرگز به فکر آزادی و دمکراسی نبوده، نیستند و نخواهند بود. و هرگونه داد سخن از سوی این دو و طرفداران داخلی و خارجی شان در مورد آزادی و دمکراسی فریبی بیش نبوده و نیست.
نکته بعدی به سمت سقوط رفتن ایران بهمراه مردم ایران است، که حقیقتی است دردآور!
متأسفانه نظام در حال سقوط، قصد ندارد کشور یکپارچه ایران با همین زخمهای عمیق را بجای بگذارد. قصد این نظام و ملیجکهای داخلی و خارجیاش خاکستر کردن ایران و تجزیه آن است تا بتوانند در آن آشوب رد گم کنند! لذا باید هشیار بود!
ما از اهمیت کار نمادین غافل بوده ایم. اگر مخالفان رژیم با یکدیگر برای تشکیل دولت در تبعید همراه شوند و درست مانند احزابی که بنا به مصلحت با یکدیگر ائتلاف می کنند مدتی هماهنگ و همسو عمل کنند و به عنوان دولت جایگزین با دولتهای دیگر وارد گفتگو شوند عرصه بر رژیم آخوندی بسیار تنگ خواهد شد. نباید منفعلانه نشست و شاهد توافقهای پیدا و پنهان رژیم با قدرتهای جهانی بود. ملت ایران نیاز به یک سخنگوی جهانی دارد.