شکوه میرزادگی – در سرزمینهای پیشرفته، وقتی یک پژوهشگر، یک تاریخنگار، و حتی یک اهل سیاست میخواهد دربارهی مردان و زنان تاریخ خودشان سخن بگوید، احساسات و هیجان در قضاوت را- که خاص مردمان عامی و ناآگاه است- کنار میگذارد و سعی میکند تا معیار و سنجش او صرفاً کارهای نیک یا بد شخص مورد قضاوت، به ویژه در ارتباط با کشور و مردمان آن، باشد و نه در ارتباط با منافع شخصی خود و یا حزب و گروهی که به آن تعلق دارد. مثلاً، اگر یک سیاستمدار یا پژوهشگر تاریخ، که فرضا عضو حزب دموکرات یا جمهوریخواه آمریکاست، بخواهد درباره ی لینکلن یا روزولت و یا هر کدام از رؤسای جمهور دوران گذشتهی آمریکا بنویسد، نیک و بد او را فارغ از این که عضو جمهوریخواه بوده یا دموکرات مطرح میکند.
متاسفانه در کشورهای دیکتاتورزده، از آنجا که تاریخ و تاریخنگاری و حتی بررسیهای پژوهشی نیز گرفتار بیعدالتی است، مردمان شانس آن را ندارند تا مسائل تاریخ و فرهنگ خود را آنگونه که واقعیت دارند بشناسند و گرفتار افرادی میشوند که به خاطر منافع حزبی یا گروهی خود، و یا حتی منافع شخصیشان، سعی میکنند گذشتگان را بر اساس عشق یا نفرتی که نسبت به آنها دارند قضاوت کنند.
نمونهی روشن این وضعیت در کشور ما برخورد برخی از گروههای سلطنتطلب و یا جبههی ملی با یکدیگر است؛ آنگونه که در ارتباط با هر مسئلهای که مربوط به دکتر مصدق و یا شاهان پهلوی باشد جز واکنشی از نفرت و خشمی بیمنطق با خود ندارند؛ خشم و نفرتی که چون سمی مهلک مبارزات مردم ایران برای آزادیخواهی را محکوم به شکست میکند.
تازهترین واکنشهای غرضآلوده را در نشست تنی چند از سران جبهه ملی در داخل کشور میبینیم که به بهانهی سالروز مشروطیت و تحت عنوان «توسعه و رضاشاه» برگزار شده و در آن به جای تحلیل و بررسی مشروطیت، به جنگ با رضاشاه و دستآوردهای او برای ایرانیِ رها شده از عقبماندگیهای دوران قاجاریه رفتهاند.
شگفتانگیز است که درست در زمانهای که مردمان ایران، پس از چهل سال تجربهی «حکومتی مذهبی» داشتن، با شعار سادهی «رضاشاه روحت شاد» از دهشهای رضاشاه بزرگ تجلیل کردهاند، این آقایان در کنار جمهوری اسلامی و مقابل مردم ایستادهاند و با استدلالهایی بیپایه که شباهت کاملی به گفتههای مسئولین جمهوری اسلامی دارد، غیرمستقیم از جمهوری اسلامی حمایت میکنند.
این دیگر روشن است که رضاشاه (با هر عیب و ایرادی که بر او بگیرند) ایران را از قعر عقبماندگی دوران قاجار به دوران مدرن بالا کشید و، با بیرون انداختن خرافات آخوندی از حیطهی اجتماع و سیاست، در واقع به مهمترین خواست مشروطیت، که نزدیک شدن به «جدایی مذهب از حکومت و قضاوت و ثبت اسناد و آموزش و پرورش در سطوح مختلف آن» بود، بطور جدی توجه کرد و بزرگترین کمک را به پیشبرد مشروطیت و به پیشبرد و ترقی ایرانی عقب نگاهداشته شده انجام داد.
کار این آقایان درست شبیه به کار بخشی از جبهه ملی در سال ۵۷ است که به خاطر نفرت از شاه، با پشتیبانی از خمینی و انقلاب اسلامی او، در بردن ایران به دوران قبل از مشروطیت لطمه بزرگی به ایران و ایرانی زدند.
در نشست «توسعه و رضاشاه»، آقای هرمیداس باوند، سخنگوی هیئت رهبری جبهه ملی، همهی کارهای رضاشاه را متلعق به قبل از او میداند! ساختن دانشگاه و حضور مردان و زنان و امکان بهرهمندی از آموزش مدرن و رفتن به دانشگاه را ندید میگیرد، و میگوید «دانشگاه دنبالهی کار امیرکبیر و ساختن دارالفنون بود». او همچنین میگوید «با اینکه گفته میشود راه آهن از نظر تجاری آثار مثبتی داشته، و با اینکه اقتصاد کشور دولتی بوده و نقش مثبتی داشته، اما رضاشاه بانی ایران نوین نیست و وظیفهی او حفظ امنیت منابع نفتی برای دولت انگلیس بوده است»!
در همین نشست، شخص دیگری به نام رحیم نیکبخت، پژوهشگر تاریخ، رسماً از تز افراد و آیتاللههای واپسگرایی دفاع میکند که ایران را وامدار تشیع میدانند و میگوید:« حکومت پهلوی یک نزاع ساختگی میان اسلام و ایران شکل داد. در دورهی پهلوی دست و پای هویت ایرانی میشکند و جریانهای رقیب مانند حزب توده و بهاییت و… شکل میگیرند».
باید به این آقایان (که اگر دکتر مصدق زنده بود از گفتههایشان شرمگین میشد) گفت که این شمایید که دست و پای هویت ایرانی را شکستید، وقتی که در سال ۵۷ با پشتیبانی از خمینی و دار و دستهاش- که از قلب قرون وسطا بیرون آمده بودند- در رساندن ایران و ایرانی به وضعیت تاسفبار امروز، شریک شدید. و اکنون نیز بجای همگامی با مردمی که پس از چهل سال رنج و فقر و بدبختی و دربدری به پا خاستهاند و میخواهند از شرّ حکومتی مذهبی نجات پیدا کنند، و خواستار حکومتی سکولار و با هویتی ایرانی هستند، میخواهید جلوی آنها را بگیرند تا به بقای این حکومت کمک کنید!
خوشبختانه اهمیت و زیبایی تاریخ در این است که هر چه زمان بیشتر از آن میگذرد، و هر چه از منافع شخصی و آنی آدمها دورتر میشود، جریانات و افرادی که در آن حضور دارند، زندهتر و شفافتر و روشنتر دیده میشوند. و دیگر کسی را توانایی این نیست که بنا به سلیقهی خود آن را تغییر دهد و یا کج و معوج نشان دهد.
مثلی در زبان پارسی میگوید : نام کور را میگذارند چراغعلی . گویا مصداق این مثل در مورد این دستهٔ کاسب کاران نیز روشن است که نام «جبههٔ ضد ملی» خود را «جبهه ملی» نامیده اند
خانم میرزادگی. باوند و ان دگری همان حرف های مصدق را تکرار می کنند و بنابراین گفته شما که(که اگر دکتر مصدق زنده بود از گفتههایشان شرمگین میشد) صحیح نیست. کافی است به نطق های مصدق در مجلسین ۵-۶ و ۱۴ نگاهی بکنید
سخرانی ایشان در مجلس ششم
عقیده ما مسلمین این است که حضرت رسول اکرم وپیغمبرخاتم صلی الله علیه وآله وسلم پادشاه اسلام است وچون ایران مسلمان است لذا سلطان ایران است
– امروز در مملکت ما اصل اسلامیت اقوا است