حامد محمدی – به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اجتماعی وضعیت کنونی جامعهی ایران مشخصههای «دوران گذار» را دارد. از یکسو حکومت به عنوان رکن اساسی قدرت در حال ریزش است و به موازات آن فاصلهی اعتراضات مدنی گسترده کم و شمار آنها زیاد میشود و حکومت تنها با سرکوب میتواند آنها را بطور موقت خاموش کند.
دانیل دفو (۱۶۶۰-۱۷۳۱) نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی که به خاطر انتشار رمان «رابینسون کروزوئه» به شهرت جهانی رسید میگوید «بدترین بلایی که تا کنون دامنگیر بشر شده استبداد کلیسایی است». بر اساس این تعریف جامعهی ایران نیز چهل سال است گرفتار استبداد بدخیم مذهبی شده که ولی فقیه کارگزار آن است و ملایان و نظامیها صحنهگردان آن.
سام واثقی* نویسنده، ناشر و مشاور بینالمللی امور اقتصادی و تکامل پایدار مقیم سوئد در گفتگو با کیهان لندن به واکاوی مفهوم «جنبش» پرداخته و ضمن بررسی ماهیت جنبش اعتراضی که از دیماه سال ۱۳۹۶ آغاز شده و جنبش براندازان نامگرفته به تاثیر «اعتبار»، «حیثیت»، «انگیزه» و «درد مشترک» در اتحاد علیه نظامهای سیاسیِ بدخیم میپردازد.
– صرف تظاهرات و کف خیابان بودن را جنبش نمیدانند. شما چه فاکتورهایی را در اعتراضات دیماه به بعد میبینید که آن را جنبش و همچنین یک جنبش نوین نامیدهاید؟
-برای درک مفهوم جنبش، چه اجتماعی و سیاسی و چه اقتصادی، که بُعد وسیعی از جامعه را میتواند در بر بگیرد باید به انگیزههای آن رجوع کنیم. وقتی میگوییم جنبش یا حرکت، باید یک محرک داشته باشد و این محرک عموماً انگیزههای آن است، که برگرفته از یک سری نیازهایی است، متعلق به گروهی که این جنبش را آغاز کردهاند و کسانی که در ادامه به آن میپیوندند و رشد این جنبش را ایجاد میکنند. این انگیزهها و نیازها در آغاز جنبش ممکن است بسیار ناهمگون به نظر آید، ولی وقتی جنبش بیشتر پیش رفت ریشههای آن عمیقتر میشود. همچنان که در جنبش براندازان دخیل بودن ریشههای اقتصادی بیشتر آشکار شد و ریشههای جنبش با انگیزههای آن بیشتر جوش خورد. ادامه این روند میتواند به ریزش مخالفین این جنبش بیانجامد و آنها هم به این حرکت بپیوندند. در واقع نیروی محرکه جنبش «انگیزه»های آن است، که شاید در ابتدای مسیر ناهمگون و پراکنده باشد، اما در صورتی که جنبش انسجام پیدا کند مردم «درد مشترک» را حس میکنند، که باعث رشد و انسجام بیشتر میشود. سپس به جایی میرسیم که هرمهای رهبری ایجاد میشود و خود را بازتاب میدهد. این را هم نباید فراموش کرد، لزوماً هر جنبشی که محرک داشته باشد، یک جنبش پیروز نخواهد بود.
اما اینکه میپرسید چرا این جنبش را نوین میدانم، پاسخش دشوارتر و آکادمیکتر هم هست. بسیاری از مفاهیم که باعث آغاز این جنبش شد، همچنین انگیزهها و نیازهایی که سبب وقوع آن شد، شاید در گذشتهی تاریخ ایران هم بیان شده باشد، اما اگر دقت کنید، میبینیم آن بیانها بسیار آبستره (انتزاعی) و در عمل به دور از واقعیت بوده است. مثلاً در انقلاب ۵۷ میبینید که «آزادی» مطرح شد، اما وقتی وارد میشویم که منظورشان از مفهوم آزادی چه بود و کدام بُعد از جامعه آزادی را به عنوان درد مشترک درک میکنند، مفاهیم خیلی رقیق و دستنیافتنی میشوند. اما امروز وقتی از آزادی صحبت میکنید و میبینیم مردم در خیابان شعار آزادی سر میدهند، از مفهوم انتزاعی خارج شده و آن را به «انتخاب آزاد» متصل کردهاند و میخواهند آزادانه انتخاب کنند که چه چیز بخواهند، چه چیز بپوشند، چه چیز بخورند، کجا بروند… و اینکه چه چیز میخواهند بگویند، این مفهوم آزادی انتخاب در ابعاد مختلف جامعه را حس کردهاند؛ و مهمتر از آن، قشر وسیعی فهمیده که این آزادیهای مدنی مستقیماً مرتبط با رنجی است که در حوزه اقتصاد و اجتماعی و سیاسی میکشند و از هم جدا نیستند.
در جنبش براندازان یکپارچه شدن مفاهیم انتزاعی بسیار مهم است، و آزادی یکی از این مفاهیم است. مثلاً مفهوم دیگر «حیثیت» است، که در جنبشهای گذاشته چندان به کاربرده نشده اما میدانیم که قانون اساسی برخی کشورهای دموکرات و یا اعلامیه حقوق بشر با محفوظ بودن حیثیت انسان شروع میشود، که یک مفهوم بسیار بسیار مهم مدنی است و حیثیت مردم باید محفوظ بماند. امروز مردم ایران شاید حتی اگر مستقیماً از واژهی «حیثیت» استفاده نکنند، اما آن را از حالت آبستره خارج کردهاند. «حیثیت» و «اعتبار» و «اعتماد» به هم ربط دارند.
به عنوان مثال: ریال شدیداً در حال سقوط است، راه حل چیست؟ ایجاد اعتبار برای پول مملکت و اعتبار برای مردم و اعتبار برای حکومت. امروز مردم درک میکنند که این حیثیت و اعتبار ایرانی و ایران در جهان فروپاشیده است.
-جنبش سبز به دنبال رأی خود در یک انتخابات غیرآزاد و غیردمکراتیک بود اما معترضان متنوع به تدریج در کف خیابان علیه اصل ولایت فقیه هم شعار دادند. تفاوت و اشتراک در انگیزههای جنبش براندازان و جنبش سبز در چیست؟ دلیل طرح این پرسش این است که گروهی مطرح میکنند جنبش مشروطه، انقلاب ۵۷، جریان کوی دانشگاه و اعتراضات سال ۸۸ و خیزش دیماه ۹۶ به هم پیوستهاند. نظر شما چیست؟
-به صراحت میگویم، چنین نظری ندارم، چون تفاوتهای اصلی و ریشهای دارند. یکی از آنها مطالبات است. باید ببینیم جنبش، مطالبات خود را از چه کسانی طلب میکند. یکی از شاخصهای جنبش جوانِ براندازان این است، که مطالبهای را از کسی بیان نمیکند. مردم درست است که در خیابان شعار میدهند و نیازهای خود را بیان میکنند اما دیگر از رژیم چیزی نمیخواهند و حتی شعار میدهند «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا». یعنی در مطالباتی که مطرح میکنند اساسا از رژیم چیزی طلب نمیشود و این یک اختلاف اساسی با جنبش سبز است، که از رژیم جمهوری اسلامی رأی خود را طلب میکردند. جنبش سبز مثل بازی شطرنج بود که باید در فضای آن قواعد را رعایت کرد و هر مهره رُل خود را دارد. سران جنبش سبز مهرههای یک شطرنج بودند. بنابراین خارج از محیط بازی شطرنج، بازی انجام نشد. جنبش براندازی تمام بازی شطرنج را به هم میزند و میگوید بازی باید به هم بخورد و جامعه به آن درک رسیده که طرح هیچ مطالبهای درون این چارچوب امکانپذیر نیست. در واقع جامعه میداند در چارچوب نظام جمهوری اسلامی به نیازها و انگیزههای خود نمیرسد چه در حوزه اقتصادی و چه مدنی. یعنی اگر یک اصلاحطلب امروز بگوید ما میخواهیم اصلاح کنیم، اساسا به بنبست رسیده، چرا؟ چون در قانون اساسی نوشته شده، ما یکسری کارها را نمیتوانیم انجام دهیم.
رهبری در جنبش سبز در چارچوب نظام بود و من اعتقادی به بیطرف بودن جنبش سبز ندارم. اضافه کنم، جمهوری اسلامی در ابعاد مختلف جامعه در مقطعی از تاریخ حالت «آزمایشگاه» ایجاد کرد و این جنبش سبز هم یکی از آزمایشهای جمهوری اسلامی است و ما چهل سال است میبینیم سران جمهوری اسلامی چه آزمایشهایی را روی ملت انجام میدهند و این یک مسئله حاد است.
مثلاً در مورد اقتصاد، ابوالحسن بنیصدر در اول انقلاب «اقتصاد توحیدی» را مطرح کرد، اصلاً چه بود این نظریه و از کجای دنیا آمده بود؟! نتیجهی این آزمایش بعد از چهل سال معلوم است. یا مثلاً در توهم «دموکراسی» در چهارچوب جمهوری اسلامی که نظام دیکتاتوری است و دموکراسی امکانپذیر نیست، ولی وقیحانه یک «آزمایشگاه دموکراسی» ایجاد میکنند، به اسم «مردمسالاری دینی» که یک بازی وحشتناک است که با استفاده از اصلاحطلبان اجرا شد.
من همهی این انتقادات را با احتیاط و با احترام به مردم میگویم، در جنبش سبز عزیزان بسیاری را از دست دادیم، مردم دردهای بسیاری کشیدند، جای احترام هست، مردم با جانشان کف خیابان بودند و خیلی چیزها را هم یاد گرفتند. اصلاً نمیخواهم خط قرمز روی جنبش سبز بِکشم چون از جهات تاریخی نمیشود این کار را کرد، اما اختلافهای اساسی بارزی وجود دارد.
-پس باور دارید اعتراضات ۸۸ یک جنبش بود اما جنس آن را با جنبش براندازان متفاوت میدانید؟
-صد درصد، وگرنه شما نمیتوانید هزاران نفر را هماهنگ به خیابان بیاورید و همه یک چیز را بگویند. و این حالت پروپاگاندایی راهمپیماییهای حکومتی ۲۲ بهمن را نداشت. در سال ۸۸ معترضان آمدند، ایستادند، زندانی شدند، شکنجه شدند، کشته دادند و از نظر تاریخی جنبش بود، اما یک جنبش هم میتواند اشتباه کند و هم منحرف باشد و هم شکست بخورد، اما شک نکنیم که یک جنبش بود.
-آیا هر اعتراضی که از دیماه ۱۳۹۶ به بعد رخ داد مثلاً اعتصابات کارگری یا کامیونداران را میشود در چارچوب جنبش براندازان قرار داد؟ با این استدلال که اغلب شعارها و مطالبات آنها مشترک است و همان چیزی است که تودههای مردم در تظاهرات طلب میکنند؟ به نظر شما این اعتراضات و خیزشها مطالبات انباشتهای هستند که در یک زمان بروز کردهاند و یا جنبشی که از دیماه شروع شد سبب انسجام آن شد؟
-شما دو جنبه متفاوت جنبش را در نظر گرفتید، یکی خودجوشی آن است و دیگری روند تراکم و انسجام و ساختاری شدن آن. ما باید هر دو را قبول کنیم. انگیزههای جنبش براندازان مهم و نیازهای جامعه است و نمیشود منکر آن بود که محرکههای این جنبش هستند. اما سرآغاز در دیماه، انسجامی که امروز دارد نداشت و این تراکم به مرور ایجاد شد. شکی نیست آنچه شما مطالبات انباشته شده مینامید، نیازهایی بوده که در طول سالها بیشتر و بیشتر انسجام پیدا کرده و به نقطه بیبازگشت رسیده. اما در عین حال مسئله مهم این است: حتی اگر کلمه «براندازان» را کنار بگذارید، اگر دقت کنیم، میبینیم با یک «جبر تاریخی» روبرو هستیم که قابل انکار نیست. این جبر تاریخی به سمت سکولاریسم و دموکراسی میرود و درک مردم بیشتر شده. در ضمن این نیازها منسجمتر شده. چهل سال پیش عده زیادی به جمهوری اسلامی باور داشتند، اما امروز به این بلوغ رسیدند که سیستم پاسخگوی نیاز آنها نیست. امروز میبینیم، مردم عادی مثلاً کشاورزان و کارگران در بیان خواستههای خود از روشنفکران جلو افتادند. بلوغ جامعه را در ریزشهای حکومت بخصوص بین اصلاحطلبان میبینیم. آنها بیشتر و بیشتر درک میکنند که براندازان حق دارند. از دی تا الان انسجام بیشتر شده، هرمهای رهبری نسبتاً متشکلتر شدهاند. باید در نظر داشت که فشار نهادهای اطلاعاتی و نیروی انتظامی هم بسیار شدید است.
در نهایت این هم مهم است که از کلمه براندازان به عنوان یک واژه مردمی و تاریخی استفاده کنیم، نه به آن معنی که در بسیاری از رسانهها با انگیزههای خاص پروپاگاندیستی آورده میشود، مثلاً تعبیر به یک گروه آشفتهی هرج و مرج طلب که به دنبال آشوب هستند.
– از نظر شما برانداز چه تعریفی دارد؟
من این را در کتاب «مانیفست اتحاد براندازان» توضیح دادم. اصولی که براندازان در اتحادشان دارند، سه اصل اساسی دارد، اصل اول اتحاد بر سر فروپاشی جمهوری اسلامی است. اصل دوم این است که حکومت جانشین باید سکولار باشد و بر اساس دموکراسی ایجاد شود و مهم این است که نیروهای نظامی از ارکان سیاست بیرون بروند و به جایگاه خودشان برگردند. و اصل سوم که باید روی آن تاکید کرد این است، که براندازان معتقدند که یک رفراندوم باید برگزار شود و این رفراندوم باید «بعد» از فروپاشی نظام اتفاق بیافتد. یک دلیل مهم آن انتقال سرمایه و انتقال قدرت است. اگر این رفراندوم پیش از فروپاشی نظام برگزار شود انتقال شفاف سرمایه و قدرت امکانپذیر نیست و در این صورت ممکن است به یک الیگارشی دیگر منتهی شود.
در عین حال یک روند پروپاگاندایی هم علیه براندازان وجود دارد که سعی میکند آنها را از مردم جدا کند و القاء میکند، مردم این را میخواهند و براندازان آن را میخواهند. بخشی از این پروپاگاندا از سوی اصلاحطلبان و امکانات آنهاست. اما حتی اگر از کلمه براندازان استفاده هم نشود، این خواست وجود دارد چون مردم هستند و اگر سیستم نتواند به خواست مردم پاسخ دهد، با توجه به همان جبر تاریخی خواه ناخواه براندازی میشود. شما اگر لفظ سران جمهوری اسلامی را پیگیری کنید میبینید به تدریج کلمه براندازی برای آنها نیز جا افتاده است!
ضمناً باید گفت رژیم جمهوری اسلامی خودش بزرگترین برانداز است و شرایط براندازی را از بدو آغاز کار در خود به وجود آورده. رژیم در شرایط بحرانی حتی یک بار به نفع ثبات خودش قادر نیست قدم بردارد و در حالت آنارشی قرار گرفته است. این فروپاشی ادامه پیدا خواهد کرد، چون راهکاری برای برونرفت ندارد.
ما براندازان باید یاد بگیریم که اراده کنیم و با همبستگی در اقشار مختلف نقش بازی کنیم و طرحهایی منطقی ارائه دهیم و سر آنها بحث کنیم، طرحهایی که قابلیت اجرایی دارند، طرحهای مبارزهی مدنی و طرحهای پسابراندازی برای انتقال و حکومت. طرحهایی که الان ارائه میشود پاتوقی است، اما باید جدی شوند و مورد چالش قرار بگیرند. کسانی که طرفدار پادشاهی یا جمهوری هستند یا غیره، باید طرحها و آلترانیوهای خود را با دقت نظر و موشکافانه ارائه دهند تا به نقد گذاشته شود و از این طریق متحد باشند. اما اتحاد فقط به این نیست که کنفرانس گذاشته شود و صحبتهایی مطرح شود، باید ریشه نیازها و انگیزههای مردم منظور شود.
-شما معتقدید جبر تاریخی و اراده و قدرت حرکت مردم هر دو در پدید آمدن این جریان اعتراضی نقش دارند، آیا این امکان وجود دارد سرعت جبر تاریخی که در اراده مردم نیست از قدرت حرکت آنها جلو بیافتد و در ادامه اثر منفی داشته باشد؟ این احتمال آنجا جدیتر میشود که نیازهای مشترک وجود دارد اما اراده و انگیزه برای رسیدن به آن یکسان نیست و ظرفیت افراد برای مطرح کردن و تلاش برای رسیدن به هدف یکسان نیست. اینجاست که زمام جنبش به جای اینکه دست معترضان و نخبگانش باشد دست جبر تاریخ و احتمالات و تصادفات میافتد و شاید به انحراف کشیده شود.
– اینجا باید حساب مانیفست براندازان را جدا کنیم. چون این منشور یکسری اصول را بیان میکند که براندازان در اتحاد به آن اعتقاد دارند. اما اینکه آیا احتمال دارد جبر تاریخی از توان ساختارسازی و سازماندهی و هرمی شدن جنبش جلو بزند، بیشک این امکان هست، ولی باید در ضمن گفت جبر تاریخ چطور میخواهد جلو بزند؟ جبر تاریخ جزیی از جنبش است، و تشکل این جنبش چطور میخواهد عقب بیافتد؟ در عین حال آن تشکل یا سازمایابی هم جزیی از جنبش است. در این مورد حق دارید، چون اینها همیشه پا به پای هم پیش نمیروند. جبر تاریخ علامت قرمز میدهد و تشکل قویتر میشود و یا نمیشود و این تشکل اگر بهتر شود جبر تاریخی قویتر و راحتتر پیش میرود. ما فرمولی نداریم که بگوییم چطوری پیش خواهد رفت، اما آنچه مهم است این است که مردم در بیان نیازهای خودشان پیشرفت کردند و هرمسازی صورت گرفته، مثلاً در همین اعتصابات. در شبکههای مجازی عدهای همواره از لزوم یک رهبری، حالا یا در داخل یا خارج، حرف میزنند اما اگر دقت کنید هرمهای رهبری تحت شرایط بسیار محدودکنندهی اطلاعاتی و انتظامی ایجاد شده و در حال پیشرفت است و اینها باید به مرور منسجمتر شود.
همگام با نیازها، رهبری ایجاد میشود. به نظرم نکته اساسی که برای خیلی از ایرانیها نقطه هراس شده این است که نگرانند جبر تاریخی به آشوب منتهی شود، اما باید در نظر بگیریم مردم نسبت به سال ۵۷ محتاطتر و آگاهتر شدهاند و وضع به اینکه هیچ کنترلی نباشد نخواهد انجامید. در واقع رابطی که میان این دو روند است همان منسجمتر شدن هرمهای رهبری است. به نظرم در جنبش ۵۶/۵۷ هم هرمهای رهبری نامنسجم داشتیم و هم چالشهای پیرامون آن را، و نه از ابتدا یک هرم رهبری منفرد. به عقیدهی من از یک مقطع، بخصوص بعد از دی ۵۷ به صورت پروپاگاندای وسیع القا شد که خمینی رهبر است! و مردم را جذب کردند، و هرمهایی هم بودند که این را نپذیرفتند. امروز اما، القا رهبریت منفرد به آن شکل امکانپذیر نیست، مردم آن شیوه را دیدند و دیگر نمیخواهند.
-ارائهی مانیفستهای پیشنهادی برای اتحاد براندازان شاید برای لایههای پایین جامعه کاربرد نداشته نباشد اما وقتی حرف از هرمهای رهبری میزنیم با قشر نخبه که آگاهتر است روبرو هستیم، فکر میکنید به اتحاد اینها در این شرایط کمک میکند و آنها به هم نزدیک میشوند؟
-یکی از اهداف من برای نوشتن این مانیفست این بود که معتقدم این هرمها و اتحاد وجود دارد، در حالی که ادعا میشود براندازان متحد نیستند. من با این ادعا کاملاً مخالفم، براندازان متحدند چون درد مشترک دارند. اتحاد مردم در درد مشترک است و نظام نمیتواند این اتحاد طبیعی را از مردم بگیرد، آنچه وجود نداشت و من رنج میبردم، این بود که کسی این درد مشترک را در ساحتاری نوشتاری و نهادینه بیان نمیکرد. باید از این درد، پلی به سمت مفاهیم آکادمیک زد و عنوان شود که مردم چه میخواهند. تا همین دو سه ماه پیش به براندازان میگفتند شما چه میخواهید؟ این بیان وجود نداشت، در صورتی که مطالبات و انگیزهها وجود داشت. سه اصلی که به آن اشاره کردم همواره وجود داشت. وقتی در توییتر این سه اصل را منعکس و مطرح کردم، خیلیها آمدند و نظر دادند و پیشنهاد دادند. من در این مانیفست چیزی را نگفتم که بقیه نمیخواستند بگویند، بلکه چیزی را گفتهام که به نظرم دستچینی از اصول برای اتحاد مردم است. به نظرم ما براندازان و مردم هنوز در بیان مشکل داریم و باید واقعاً با شفافیت بگوییم چه میخواهیم. فقط شعار دادن و در خیابان بودن کافی نیست. نیاز به یک مانیفست داشتیم و نیاز به نوشتارهای بیشتری هم هست. و این مانیفست را به زبانهای دیگر هم ترجمه میکنیم تا با این بیان به مردم جهان هم بگوییم چه میخواهیم. مانیفستی که بیان مشترک است نمیتواند از طرف فرد صادر شده باشد و باید پژواکی از خواستهها باشد، که روی آن تحقیق کرده و در چهل اصل تدوین کردهام. امیدوارم در آینده نوشتارهای بیشتری از براندازان بخوانیم.
به عنوان مثال الان بحث سر شکل حکومت است، گروهی صحبت از پادشاهی، گروهی جمهوری و گروهی صحبت از فدرال میکنند، اما آیا بیان آنها طرحی دقیق است که واقعا چه شکل انتقال یا حکومتی میخواهند؟ حتی سرانی هم که مدعی اپوزیسیون هستند، چیزی ننوشتهاند که طرح انتقالی یا حکومتیشان چگونه است. ما در یک مرحله تاریخی هستیم که باید مانیفستها را به طرحهای عملی تبدیل و مطرح کنیم و در هر مرحله بگوییم اصولاً چه چیز میخواهیم و روی چه چیزهایی باید تمرکز کنیم.
-روی جلد مانیفست نام کمپین «رز سفید ایران» آمده. ممکن است آن را معرفی کنید؟
– «رز سفید ایران» گروهی از استادان و دانشجویان و پژوهشگران داخل ایران هستند که در پشتیبانی از مبارزهی مدنی عاری از خشونت، کمپینهایی مثل «صدهزار اسکناس» و «افشا علیه سکوت» را با موفقیت اجرا کردند. من در خارج از کشور سخنگوی آنها هستم و این کتاب را هم به یاری این دوستان منتشر و پخش کردیم. بخصوص در ویرایشهای آخر این مانیفست هم بسیار یاری کردند. من در نوشتن این کتاب مدام با این مشکل درگیر بودم که آیا من دارم میگویم بقیه باید اینطور باشند و یا چیزی است که آنها میگویند و من فقط نویسندهاش هستم. همین به نظرم کلید موفقیت این کتاب است، که تا به حال بیش از دههزار نسخه خوانده شده و تا کنون فقط نقد مثبت داشته است. از این رو از یاران «رز سفید* ایران» نیز بسیار سپاسگزارم، چون کمک آنها بازتاب خوبی داشت که به نشر موفق این کتاب انجامید.
* سام واثقی در اوایل دههی شصت ایران را ترک گفت و به تبعید رفت. پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در آلمان و اخذ دکترای مهندسی فرآیندها و زیستشناسی صنعتی، به عنوان مشاور اقتصادی به واحد تکامل پایدار شرکت دیلویت (DELOITE) آمریکا و سپس ارنست اند یانگ (ERNST & YOUNG) پیوست و در طول بیش از یک دهه بازرسی و مشاوره مدیر عاملان ارشد (اگزکیتیو) دهها شرکت بینالمللی را در زمینهی اقتصاد و تکامل پایدار بر عهده داشته است. وی پس از گذراندن دورهی کوتاه فوق تخصص در رشتهی تکامل پایدار در دانشکدهی اقتصاد بازرگانی هاروارد (HARVARD BUSINESS SCHOOL) به عنوان مشاور شرکتهای بینالمللی و دولتها به مجمع جهانی اقتصاد در ژنو پیوست. از وی کتابهای متعددی در زمینهی اقتصاد، تکامل پایدار و ادبیات به زبانهای مختلف، از جمله فارسی، انگلیسی و آلمانی منتشر شده است.
*«رز سفید» Die Weisse Rose نام جنبش مقاومت مدنی و بدون خشونت علیه نازیها در آلمان بود که توسط دانشگاهیان مونیخ شکل گرفت. «رز سفید ایران» نام خود را با الهام از فعالیتهای این جنبش برگزیده است.
یک مصدر حسن پرزیدنت قاتل انگلیسی روسستانی کم داشتیم یه …قجر قاراقیونلو جان بولی آتشی هم منتظره که جاش بیشینه…بادابادا …ایشالا مبارک بادا…
تشبیه انسانهای مسن ایرانی به «هواپیماهای قراضه» فقط توسط یک «مجاهد » اسلامی ـ مارکسیستی قابل تصور بود که ایدئولوژی ضد انسانیشان ، داشتن احساس علاقه و احترام «نوعی» و «خانوادگی» را بکلی از مغزشان زدوده است.
اینها میخواهند با همین ایدئولوژی انسان ستیز برانسانهای ایرانی حکمروائی کنند
مقاله ای عالی بود. چند وقت پیش در جواب یک متن من، یکی گفته بود که شما ها(احتمالا منظورش مجاهدین بود) آقای ایکس را ترور کرده اید. من اسم ایکس را گوگل کردم دیدم موضوع مربوط به حدود بیست سال پیش از انقلاب بوده است. پدر من وقتی انقلاب شده، شانزده ساله بوده احتمالا پدر بزرگم موقعی که جوان بوده، یک چیزهایی شنیده بوده است. کاش یک عده خودشان را بازنشسته می کردند و به نوه هایشان می رسیدند! برخی از مدعیان مبارزه، مثل هواپیما قراضه هایی می مانند که در باند فرودگاه باقی مانده اند و قادر به پرواز نیستند ولی باند را اشغال کرده و مانع پرواز دیگران هم هستند.
اندر معجزات امام غایب
از جابربن البغدادی روایت است که گفت: با فقیه المجاهد اعظم حضرت امام مسعود سعد طبسی (عج) از قادسیه اشرف به کنار فرات رسیدیم که ناگاه موج عظیمی از فرات برخاست و آن امام را پوشاند به طوری که از نظر ها پنهان و نا پیدا شد، سپس از اطراف او عقب رفت و هیچ رطوبتی بر آن حضرت نبود!؟ من از این حادثه بیمناک و متعجب شدم، جریان را ازخود حضرت پرسیدم، فرمود: آن را دیدی ؟؟ گفتم:کی را؟ آری دیدم ای امام ! فرمود: ملک موکل برآب فرات، بیرون آمد و بر ما سلام کرد و مرا در آغوش گرفت!؟
جناب زنده به گور؛
اطلاعیه ها، و بهتر بگویم، بیانیه های مجاهدین فقط برای شما ارزش دارد. ضمناً واژه هایی مثل خدا و شیطان هم معمولاً با هم آورده میشوند پس حرف بی ربط نزن. این لفاظی ها را کنار بگذار و از حرم سرای مسعود رجوی بگو. از حقایق مجاهدین بگو. از کارنامه ی مجاهدین بگو. دقیقاً از چه چیزِ مجاهدین می توان دفاع کرد؟
شاهزاده پهلوی آنقدر وطن دوست بود که در جنگ ایران و عراق، به نیروی هوایی ج.ا گفت که به عنوان یک خلبان برای دفاع از وطن آماده است اما رژیم ایران قبول نکرد. خوب مجاهدین چه کردند؟ برو برادر برو قرآنت را به سر بگیر تا از جهنم خلاص شوی. تو هنوز درگیرِ طهارت و نجاساتی. درور بر شاهزاده
جناب سپنتا – تنها اشتراک بین ما براندازان و نیروهای سپاه نفرت از مجاهدین است .
برای همین است که در اطلاعیه های سازمان مجاهدین لفظ ( شاه و شیخ ) با هم اورده میشود ؟!
مغز بیــــــــــــــــــکاره ابوالبشر و » جبر تاریخ «
جبر تاریخ را ” حتمیت و اجتناب ناپذیری سرگذشت بشر ” تعریف کرده اند، اگر چنین است پس تفاوتی با تعریف ” قضا و قدر ” دینداران ندارد. از طرف دیگر جبر تاریخ ، اصطلاحی است که مارکسیستها در نوشته های خویش به کار برده اند . بر پایه نظریه آنان ، تاریخ را یک سلسله پدیده های جبری تشکیل می دهد . خواست و اختیار انسان در این نظریه نادیده گرفته شده است…یعنی می توان مدعی شد که مغز ابولبشر در این جهان بیـــــــــــــــــــــکاره است!!
آیا نویسنده محترم مقاله می خواهد بگو ید که: ایرانیان را، صبر و تحمل مژده باد تا امام زمان ناپیدا مهدی مسعود (عج)، خودش ظهور می کند تا…؟؟!!
در این روند آذربایجان و خوزستان از ایران جدا خواهد شد و قسمت هایی از افغانستان به مدیریت فرقه تبهکار در خواهد آمد۰با سالها تخریب فرهنگی مردم در آدابِ تجاوز به پسر بچه ها،قوانین و رسومِ ضدِزن و فرزند،شوهر دادن دختر بچه ها وصیغه و متعه و عشق به ریش با افغان ها ارزش های مشترک دارند٬اینکار خیال روسیه را از بابتِ افغانستان و سوریه هم با وجود مزدوران تحت فرمانِ فرقه شیطانی راحت میکند،ایرانیان و سوری هامیهنِ خود را از دست میدهند،تمدن فلات ِ ایران که مغول ها و اعراب را تاب آورد با روضه امام حسین و محرم و صفر نابود شد۰
جمهوری ُقلی هایِ آدمخوار سرِ جامعه مدنی را بریده است۰
وقتی در شهر ها ی گمنام که نصفِ مردم مستمری بگیرِ کمیته امدادهستند ایرانیان نفرت و بیزاری خود را فریاد زدند، تصمیم گرفتند ملتِْ ایران را جایگزین کنند با افغان ها،پاکستانی ها،چچنی ها،عراقی های ِ مزدور،و همزمان شروع به سرعت بخشیدن به روندِپاره پاره کردن ایران کردند۰
کار به جایی رسیده که قورباغه (= مجاهدین) ابوعطا می خواند. مجاهدین نه قدرت مالی دارند و نه سرمایه ی اجتماعی. پس دلشان دقیقاً به چه خوش است؟ (:
بساط خنده ی ما را جور کردی زنده به گور عزیز (: (:
مجاهدین در ایران بسیار بدنام اند و با هیچ شوینده ای پاک نمی شوند. پس بی خود این افراد را بالا نبرید. آن کسی که در ایران است و گوش شنوا و چشم بینا دارد می بیند و می شنود که تنها اپوزوسیونی که مردم از آن حمایت می کنند شاهزاده پهلوی است. حتی یک شعار هم به نفع مجاهدین داده نشده.
اتفاقا شاید برایتان جالب باشد اما تنها اشتراک بینِ ما براندازان و نیروهای سپاه، نفرت از مجاهدین است. پشتوانه ی یک اپوزوسیون، اعتماد مردم به آن است و من قسم جلاله می خورم که مجاهدین (خصوصا مریم رجوی) در صورت وارد شدن به ایران توسط مردم ترور می شوند و کسی هم به این ترور اعتراض نخواهد کرد چون این ها منفور مردم ایران اند. شک نکنید!
با سپاس،
بسیار مسیر تکاملی متصور است،
که زمانی سریعتر از نخبگان حرکت خواهد کرد،
مطلب فوق العاده درست بیان شد و حتما باید به صورت قابل لمس تری برای تمامی اقشار بیان گردد.
امیدوارم جناب دکتر واثقی برای این مورد هم، راهی را ارائه بدهند.
ممنون از تمام زحماتی که در راه آزادی ایران مدرن میکشید.
خنده داراست ترفند تازهٔ مجاهدین که جبههٔ ناسیونالیستهای پادشاهی را به «اتحاد» دعوت میکنند ؛ همان ناسیونالیست های میهن پرستی که روزی توسط کماندوهای مجاهدین وبنام یک ایدئولوژی ضد ایرانی تیرباران میشدند.
ظاهرأ اینها سوراخ دعای «اسلامی ـ مارکسیستی» خود را گم کرده اند.
گذشت زمانی که بکمک صدام حسین به ایران لشگر کشیده و رؤیای به زنجیر کشیدن مردم ایران را داشتند.
بسیار عالی به امید موفقیت
نظریه ایشان در مورد درد مشترک وجبر تاریخ آیا فقط در مورد ایران صادق است و یا جهانشمول است؟
به عبارت دیگر آیا این نظریه کشورهای کوبا، زیمبابوه، ونزوئلا، کره شمالی ، بنگلادش، سومالی ، اوگاندا، کنگو، ملاوی و ده ها کشور مفلوک دیگر هم را هم در بر می گیرد و یا فقط شامل کشور مفلوک ایران است؟
آیا کشورهای اسکاندیناوی، سوییس، لوکزامبورگ، هلند، بریتانیا، فرانسه، آلمان ،کانادا، ژاپن و دیگر کشورهای پیشرفته هم در اثر جبر تاریخ و درد مشترک توسعه یافتند؟
اگر این نظریه درست است،چرا حداقل از قرن هفتم میلادی ایران نه تنها پیشرفتی نکرده ،بلکه دارد به عقب بر میگردد و این جبر تاریخی در طول ۱۴۰۰، نیروی محرکه ایی برای پیشرفت نبوده است؟
نقش مجاهدین در ایران امروز و فردا همانند نقش امریکا در جهان است .
کسی به گینه و بورکینافاسو و …..بد و بیراه نمیگوید . کمونیستها و فاشیستهای اسلامی وفکل کرواتی های مامور ساواما و…….برای امریکا که قدرت اول دنیا ست شعار مرگ سر میدهند . مجاهدین قدرت اول اپوزیسیون ایران است . (خط امامی و ازاده ) ببینید انها دیگر مخالفین مدعی و تو خالی را به شورای مقاومت ملی ایران راه خواهند داد ؟ بعد نباید و باید بکنید !!!
اینرا قبول میکنم که امکان ائتلاف بین سازمان مجاهدین و جبهه ملی ایران که هر دو طرفدار روانشاد دکتر محمد مصدق هستند بسیار بسیار زیاد است زیرا سلطنت طلبان نگاهشان به این دو گروه همانند چهل – پنجاه سال قبل است .
مجاهدین خلق جایی در شورای رهبری ندارند و نخواهند داشت.
مجاهدین خلق باید روی خودشان کار کنند و تکلیف خود را معلوم کنند و در تغییرات آینده در ایران ، آنها نقشی نباید ! بازی کنند.
ایشالا که هرچه زودتر ” ملیّون و مجاهدین ” ائتلاف کنند و نطامی را که آوردند فرو بپاشانند و نگران و منتظر پادشاهی خواهان نمانند!!
حامد خان فرموده اید ، براندازان متحدند چون درد مشترک دارند .
اگر لطف کنند در این خصوص مطلب را باز کنند ممنون میشویم .
به نظر امثال ما عکس مطلب در بین مخالفین ملاها حاکم است .هر وقت شورای موقت رهبری بین اپوزیسیون شکل گرفت و نمایندگان ملیون و مجاهدین و پادشاهی و…..دور یک میز نشستند، میتوان این گفته را باور کرد .