آقای پناهی، لطفاً از زنان سینماگر ایران دفاع نکنید!

یکشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۷ برابر با ۱۴ اکتبر ۲۰۱۸


بهجت امید (+ویدئو) فیلم «سه رُخ»، چهارمین اثری است که جعفر پناهی، کارگردان ایرانی، آن را “بدون مجوز” ساخته و روانه‌ی جشنواره‌های اروپایی کرده است. این فیلم برای نخستین بار در فستیوال کن سال ۲۰۱۸ به نمایش درآمد و جایزه‌ی فیلمنامه‌ی برتر را از آن خود ساخت. دومین اکران «سه رُخ»، در چارچوب جشنواره‌ی فیلم شهر کلن در اکتبر به نمایش درآمد. این فیلم که با امکانات بسیار محدودی ساخته شده، قرار است به‌ زودی به سینماهای آلمان راه یابد. پناهی در این اثر، برای اولین بار به مسائل زنان و جایگاه آنان در سینمای ایران پرداخته است. اغلب فیلم‌های این دستیار پیشین کارگردان زنده‌یاد عباس کیارستمی، روابط و مناسبات نابسامان اجتماعی ـ سیاسی در ایران را به تصویر می‌کشند.

جعفر پناهی و بهناز جعفری

رُخ‌های واقعی

پناهی در فیلم تازه‌ی خود وضعیت سینماگران زن ایران را در گذشته، حال و آینده‌ دستمایه قرار می‌دهد. او با بازتاباندن شرایط کنونی آنان، جایگاهی را که در نظام پیشین داشتند، مطرح می‌کند و سرانجام مرتبه‌ای که احتمالا در آینده کسب خواهند کرد را رقم می‌زند. نمایندگان این ۳ نسل، به نام‌های مرضیه (مرضیه رضایی ـ رُخ اول)، بهناز جعفری (رُخ دوم) و شهرزاد (رُخ سوم)، شخصیت‌هایی واقعی هستند: مرضیه در دهی دورافتاده در آذربایجان زندگی می‌کند و سودای بازیگر شدن را در سر می‌پروراند. بهناز جعفری، هنرپیشه‌ای سرشناس و موفق است که با وجود بیماری همچنان در  عرصه سینما حضوری فعال دارد. شهرزاد نیز که نام هنری کبری سعیدی است، در سینمای زمان شاه از جمله در فیلم‌هایی چون «قیصر» و «داش آکل»، ساخته‌ی مسعود کیمیایی، هنرنمایی کرده است. فیلم بلندی با عنوان «مریم و مانی» نیز به کارگردانی او در سال ۱۳۵۹ به نمایش درآمد. البته پناهی در فیلم خود، این هنرپیشه را که حضور نیمه‌برهنه و رقص‌اش در «قیصر» در سال ۱۳۴۸ جنجال‌برانگیز شد، به یاد نمی‌آورد و مردی دهاتی که در قهوه‌خانه کنارش نشسته، او را «روشن می‌کند». شهرزاد در فیلم‌نامه‌ی کیمیایی، سهیلا فردوس نام دارد و نقش «زنی بدنام» را بازی می‌کند.‌

در فیلم «سه رُخ» صدای یک سینماگر زن نام‌آشنای دیگر نیز شنیده می‌شود: منیژه حکمت، کارگردان کارآمدی که بهناز جعفری در فیلم بدون خبر او را «قال گذاشته» و برنامه فیلمبرداری آخرین صحنه‌ فیلمش را درهم می‌ریزد.

رُخ اول؛ دروغگو و تزویرگر در «کات حرفه‌ای» کارگردان

حلقه‌ی واسطه‌ی این جمع نامنسجم، مرضیه‌ رضایی است که به عنوان زنی دروغگو و مزور معرفی می‌شود. او با دوربین یک گوشی، از صحنه‌‌ی خودکشی خود فیلم می‌گیرد و آن را از طریق جعفر پناهی با کمک منیژه حکمت برای بهناز جعفری می‌فرستد. در این ویدیو مرضیه که در کنکور سینما قبول شده، پیش از آنکه خود را در غاری با طنابی آویخته به یک تکه چوب پوسیده و نازک حلق‌آویز کند، از بهناز جعفری گله می‌کند که درخواست‌های قبلی او را بی‌پاسخ گذاشته است. او در پیام‌های پیشین خود از جعفری به عنوان هنرپیشه‌‌‌ای موفق که شهره‌ی خاص و عام است، خواسته بود که با خانواده‌اش تماس بگیرد و آنان را متقاعد سازد تا اجازه‌ی تحصیل در رشته مورد علاقه‌اش سینما را به او بدهند. از آنجا که جعفری به این درخواست‌ها بی‌اعتنا ‌مانده، مرضیه تصمیم می‌گیرد خود را دار بزند! جعفر پناهی با دریافت این ویدیو، کنجکاو می‌شود و راه زادگاه مرضیه را که دهی دور دست در شمال غربی ایران است، در پیش می‌گیرد تا از واقعیت ماجرای خودکشی دانشجوی ناکام سر دربیاورد. او به عنوان کارگردانی کارکشته مطمئن است که ویدیو، واقعی است: «نه، ‌این نمی‌تونه صحنه‌سازی باشه. کات آخرش خیلی حرفه‌ایه.»

رُخ دوم؛ ناوارد و وحشی

رُخ دوم فیلم یعنی بهناز جعفری به محض دریافت خبر از سوی پناهی، دچار عذاب وجدان می‌شود، کار و مسئولیت و قرار فیلمبرداری با منیژه حکمت را فراموش می‌کند و پریشان و مضطرب همراه کارگردان فیلم «تاکسی»، کوه و دشت و دمن را پشت سر می‌گذارد تا به دِه زادگاه مرضیه برسد و احتمالا او را از مرگ نجات دهد.

پناهی شخصیت این هنرپیشه‌ پرکار را که دست‌کم تجربه‌ بازی در ۴۰ فیلم سینمایی و اجرای نقش در بیش از ۳۰ سریال‌ تلویزیونی را در کارنامه‌ خود دارد، تا حد یک شاگرد مدرسه‌ ناوارد سینما تقلیل داده و او را به تصویری کلیشه‌ای از زن بدل کرده است: جعفری در طول فیلم نه نظری فنی و حرفه‌ای (که برای پیشبرد داستان ضروری است و همیشه از سوی پناهی مطرح می‌شود) عنوان می‌کند و نه ذره‌ای هوش، درایت و ابتکار از خود نشان می‌دهد. اغلب دیالوگ‌های او با این جمله شروع می‌شود: «آقای پناهی، حالا این (فیلم ویدئو) واقعیه یا نیس؟ آقای پناهی حالا چی‌کار کنیم؟ آقای پناهی بریم؟ برگردیم؟…»

تنها موردی که بهناز جعفری مستقل عمل می‌کند، هنگامی است که به نقشه‌ی صحنه‌سازی ویدئویی مرضیه مزور پی می‌برد و در نقش یک پلنگ وحشی با مشت و لگد و ناسزا و توهین، به جان همکار احتمالی آتی خود می‌افتد و سرانجام او را زخمی و خون‌آلود میان مزرعه‌ای رها می‌کند، بدون آنکه به توضیحات، درخواست‌ها، ضجه‌ها‌ و التماس‌هایش ترتیب اثر داده باشد. در واقع بهناز جعفری در فیلم، کاری که برادر مرضیه قصد انجام آن را داشته،‌ عملی می‌سازد: اینکه خواهرش را «به محض اینکه پاش به خونه رسید، لت‌‌وپار» کند.

این رُخ عصبی و بی‌منطق، هر چند بعدتر از کار خود پشیمان می‌شود، ولی تنها در پی نصیحت کارگردان پرعاطفه در صدد دلجویی از مرضیه برمی‌‌آید. او به رخ دوم می‌گوید: «حالا که برمی‌گردیم حسابی از دلش درآر.»

رُخ سوم؛ «مطربی» در طبیعت      

رُخ سوم که در فیلم تنها از پشت و در نمای دور دیده می‌شود،‌ از نگاه پناهی، سرنوشت تلخی را در تبعیدی خودخواسته در یکی از روستاهای نزدیک زادگاه مرضیه تجربه می‌کند. اهالی ده از او که در انزوا به غزلسرایی و نقاشی روزگار می‌گذراند، به عنوان «مطربی» که محکوم به طرد از جامعه است، یاد می‌کنند. ظاهراً او تنها کسی است که از مرضیه حمایت می‌کند و به او پناه می‌دهد؛ حضوری غایب و «بی‌آبرو» که در محدوده‌ی یک کتاب شعر، یک تابلوی نقاشی و روایت‌های مغرضانه دیگران در باره‌ نحوه‌ زندگی‌اش، شکل می‌گیرد. از آنجا که کنکاشی در این روایت‌ها صورت نمی‌گیرد، رُخ سوم نیز در چارچوب طرحی بی‌رنگ و قالبی از یک زن هنرمند مظلوم‌ گرفتار می‌ماند.

رُخ چهارم؛ کارگردانی بی‌منطق و بددهن

شخصیت رُخ چهارم، منیژه حکمت، که تنها با صدای خود در فیلم حضور دارد، با همین مایه ی خرده‌شیشه‌دار ساخته شده است: گفتگوی تلفنی او با پناهی در مورد غیبت بهناز جعفری در آخرین صحنه‌ فیلمبرداریِ کار جدیدش، هر چند گویای وضعیت اضطراری او است،‌ ولی با لحن و ادبیاتی تحقیر‌کننده و اهانت‌آمیز نسبت به جعفری ادا می‌شود. او که هنرپیشه‌ی اول فیلمش را فقط با عنوان «اون دیوانه» صدا می‌کند، کمترین همدلی با او نشان نمی‌دهد و بی‌وقفه از «بی‌مسئولیتی‌اش» حرف می‌زند. جعفر پناهی ولی با متانت پس از هر جمله، حکمت برآشفته را آرام می‌کند و راه‌حل‌های منطقی پیش‌ پایش می‌گذارد. البته این رویکرد بلامنازع کارگردان در سراسر فیلم است: او همیشه در بزنگاه‌های حساس، هوشیارانه واکنش نشان می‌دهد و مشکلات را با درایت از میان برمی‌دارد.

ادای دین

فیلم «سه رُخ» از نظر ساختاری به دراماتورژی سه فیلمی که پناهی پس از ممنوعیت کاری خود تهیه کرده، نزدیک است. او در کار تازه‌اش، مانند یک گردشگر بی‌حوصله راهی روستاهای پدر و مادر و نیاکانش در خطه‌ی آذربایجان می‌شود تا با نگاهی مردم‌شناسانه آداب و رسوم و باورهای سنتی و خرافی آنان‌ را در قالب داستانی بی‌رمق به تصویر بکشد.

کادربندی جاده‌های خاکی و پرپیچ و خم مسیر شمال، خانه‌های ِگلی و توسری‌خورده‌ روستاهای سر راه که گاه به خاطر عبور گله‌های گاو و گوسفند بسته می‌شود… همگی نماهای فیلم‌هایی چون «طعم گیلاس»، «باد ما را خواهد برد» و دیگر کارهای عباس کیارستمی را به‌یاد می‌آورد. پیرمردهایی که در فیلم ظاهر می‌شوند نیز نه تنها بی شباهت به مردان کهنسال «خانه دوست کجاست» نیستند، بلکه به همان اندازه هم عاقل و فاضل جلوه می‌کنند. بازتولید این نماها، لابد باید ادای دینی نسبت به استاد فقید پناهی تلقی شود.

ژانر «فیلم ـ مقاله»

پناهی در فیلم «سه رُخ» از شناسه‌‌های‌ ژانر «فیلم ـ مقاله» سود برده که عمدتا بر ترکیبی از موازین فیلم سینمایی و عناصر فیلم مستند استوار است. این ژانر، اصولی مانند وجود رابطه‌ی علت و معلولی، پیوستگی و وحدت زمان و مکان، همچنین استفاده از دیالوگ‌های گویا و موثر در پیشبرد داستان فیلم را بی‌اهمیت می‌شمارد‌ و بطور کلی، دیدگاه سوبژکتیو کارگردان را در نقش یک نظاره‌گر در کنار تولید نُمادهای تصویری، بر سایر عناصر مقدم می‌داند.

در این راستا پناهی، مثلا با به کارگرفتن استعاره‌هایی مستعمل چون مقایسه ارزش گاوی نیمه جان در برابر زندگی دختری که هنرپیشگی غایت آرزوی او است و در پی آن،‌ تاکید بر اولی نسبت به دومی، به ظاهر می‌کوشد از تلقی همگانی نسبت به جایگاه زن در جامعه و سینمای ایران انتقاد کند، ولی با شخصیت‌‌پردازی‌های کلیشه‌وار، مُهر تایید بر دیدگاه‌های دیرپای مردسالارانه و پیشداوری‌های تبعیض‌آمیز در مورد آنان می‌زند.

روشن است که امکانات محدود ناشی از ممنوعیت شغلی پناهی، هم‌چنین سیاست‌های تضییق‌آمیز دست‌اندرکاران جمهوری اسلامی مانع از آن می‌شود که این کارگردان جسور کارهایی در سطح فیلم‌های درخشانی مانند «دایره» و «طلای سرخ» تولید کند. فیلم «سه رُخ» ولی از نقصان بزرگتری رنج می‌برد: از نبود نگاهی عمیقاً برابرخواه در روابط میان زن و مرد (سینماگر) و از پُربود جنسیت‌زدگی خیرخواهانه.

آقای پناهی، اگر می‌خواهید با تصاویر «سه رُخ» به زنان سینماگر ایران ارج بگذارید، لطفاً این کار را نکنید!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=132763

4 دیدگاه‌

  1. مانی

    سینمای دولتی یعنی همین با پول مالیات و وبا وقاحت بیشتر با پول اختلاس فیلم با پیام به این صورت که زنان عقل ناقصن نبوغ ادبی زنان یه مشت یاس منگولای بازیه (پاورپین مهران مدیری)مدیر های زن مدرسه ها و بیمارستان ها همه معضل افزایش سن ازدواجن!جالبه با مالیات همین زنان تحصیل کرده ی شاغل یکی از این فیلم ساز دهایزن سینمای دولتیسرکار خانم پوران درخشنده, فیلم میسازه در باب معضل اعتیاد جوانا که مرتبطه با زنانی که خودشان در فعالیت های فرهنگی واجتماعی پیدا می کنند(فیلم شمعی در باد.)
    با چه وقاحتی عامل رکود صنف خایه مالشونو کم لطفی مردم به گیشه می دون.مردم رو با کلیشه هایی که مثلا فرهنگ خرید اثر هنری را ندارن یه مشت بی لیاقت و بی فرهنگ نشون میدن.

  2. asef

    سینماگران ایرانی بیشترین خدمت را به رژیم جمهوری اسلامی انجام دادند.در واقع پروپاگاندای رژیم بدون کمک و مساعدت آنها کاری از پیش نمی برد.با توجه به پیچیدگی نظام امنیتی رژیم احتمال اینکه عناصری با ظاهری کاملا متفاوت اما عملا به عنوان ماموران رژیم فعالیت کنند،وجود دارد.برای نمونه همین گلشیفته فراهانی که پدر و خواهرش در بسیاری از فیلم ها و سریال های صدا و سیما حضور پر رنگ دارند. در واقع رژیم ناکارآمدی هایش را با ارعاب بخش مهمی از جامعه ایران که تعلقات مذهبی داشته،مبنی بر اینکه اپوزسیون بی دین و لاابالی و به دنبال هرزگی است،توجیه می نماید.فراموش نباید کرد که جامعه ایران بسیار پیچیده است و نباید ایران را در تهران و تهران را در جردن و شهرک غرب و… خلاصه کرد.

  3. آزادیخواه

    بسیاری کارگردانان تراز اول جهان هرگز اسکار بهترین کارگردانی را نگرفتند، اما یک کارگردان ولایت معاش که از قضا به فضانوردی و ناسا نیز علاقه دارد، برای دو فیلم پیش پا افتاده ملو درام خانوادگی دو جایزه اسکارمیگیرد. ضمنا یادم افتاد کیارستمی در جایی گفته بود سانسور و خفقان برای هنر خوب است چون باعث می شود خلاقیت هنرمند شکوفا شود. حالا هی بگویید جمهوری اسلامی بد است !!!!!!!!!!!!!!!!!

  4. آزادیخواه

    من نه از صنعت سینما سر رشته ایی دارم و نه اصولا فیلم ایرانی/ایرونی می بینم. اما بنظرم می رسد برخی از کارگردانان و سلبریتیهای ایرانی شامه ایی بسیارقوی دارند و می دانند در کجا بوی کباب بلند است ،حالا چه از سوی حماسه دوم خرداد، چه جنبش سبز، چه جنگ افغانستان، چه شامرتی بازان فلسطینی، چه جنبش غربی ضد جنگ، چه جنبش ضد ترامپ و چه هر جنبشی که دماغ را بجنباند. برایم بسیارمشکوک است که استنلی کوبریک، سسیل ب دومیل، آلفرد هیچکاک، چارلی چاپلین ، اورسن ولز، رابرت آلتمن، کوئنتین تارانتینو، ساتیا جیت رای، فدریکو فلینی و آکیرا کورساوا، اینگمار برگمن و

Comments are closed.