اصلاح طلبان چه می‌گویند؟

دوشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۷ برابر با ۲۲ اکتبر ۲۰۱۸


حسین احمدی – چناچنه همه می‌دانیم، رژیم در ٢ خرداد ١٣٧۶ در پی انزوای شدید بین‌المللی، در پی تشکیل دادگاه میکونوس و محکوم شدن چهار تن از سران بلند‌پایه‌اش به نام‌های علی فلاحیان (وزیر اطلاعات وقت)،‌هاشمی‌رفسنجانی (رئیس جمهور وقت)، علی اکبر ولایتی (وزیر خارجه وقت) و سیدعلی خامنه‌ای (رهبر نظام) ناچار به رو کردن برگ سید محمد خاتمی در انتخابات ٧۶ شد.

اما خاتمی چه می‌گفت؟

لب کلام خاتمی «حاکمیت قانون‌ بود. اما به واقع حاکمیت قانون چیست؟ حاکمیت قانون، یعنی اجرای تمام‌عیار قانون برای همگان، بدون اغماض و چشم‌پوشی و پارتی‌بازی. اما این خود مستلزم مقدماتی است چون: آزادی بیان و اجتماعات و احزاب. چیزی که در یک حکومت مطلقه و فردی و تک‌حزبی انجامش محال است.

حجت‌الاسلام محمد خاتمی؛ رم؛ ایتالیا مه ۲۰۰۷

اما چه قانونی؟ قانون برآمده از عقل و خرد بشری که اساس و پایه‌اش اعلامیه جهانی حقوق بشر است، یا قانون اسلامی ١۴٠٠ سال پیش متکی بر دین و وحی الهی؟ آیا چنین قانونی برای رتق و فتق امور بشر قرن بیست و یکم و حل مشکلات و برآورد نیازهایش کافیست و تکافو می‌کند؟ آیا خاتمی خود این را نمی‌دانست؟ خاتمی به هر حال مهره نظام بود و از درون آن می‌آمد. در درون نظام‌های ایدئولوژیک که گذشته از فاشیسم که اساسا حرف چندان و حسابی برای گفتن نداشت، دو نظام اسلامی و کمونیستی را تا به امروز میشناسیم.

نظام‌های ایدئولوژیک معمولا یک ایدئولوژی را کافی و جامع و حلال تمامی مشکلات مردم می‌دانند و همه چیز را می‌خواهند درون این قالب ایدئولوژیک قرار دهند. یعنی اگر انتخاباتی هم اجرا می‌کنند، فقط به منظور اجرای آن ایدئولوژیست. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم دقیقا همین مشخصاتی دارد. هیچوقت جمله خمینی را فراموش نمی‌کنم که گفت: «دکتر و پرستار را می‌خواهیم برای چه؟ طلبه‌ها را می‌فرستیم بروند آمپول زدن یاد بگیرند و جای آنها را بگیرند» این دقیقا یعنی رخت بربستن تخصص و کاردانی و بر جای نشستن تدین و ایدئولوژی.

در قانون اساسی جمهوری اسلامی، برنامه از پیش مشخص است. اسلام تمام جواب‌ها را دارد و تمام دردها را درمان می‌کند (البته اگر درست اجرا شود به زعم آقایان) و این تنها نقطه اختلافیست که دارند (اگر داشته باشند).

اما خاتمی ‌فارغ از اینکه بخواهیم نیت‌خوانی کنیم، در ابتدا و پیش از چرخش، از مردمسالاری و جامعه مدنی سخن می‌گفت (که پس از چرخش تبدیل به «مردمسالاری دینی» و «مدینه النبی» گشت). خاتمی  می‌گفت، بیایید با یکدیگر صحبت کنیم و از طریق گفتگو که به غلط نام «گفتمان» بر آن نهاده بود، اختلافاتمان را با هم حل کنیم. خاتمی آمده بود مردم را به زیر چتر نظام ببرد. نه آنکه چتر را از سرشان بردارد. او آمده بود مردم را با نظامی که از همان ابتدای ربایش انقلابشان (فارغ از درستی یا نادرستی‌اش) با آن قهر کرده بودند و او و دوستانش توانسته بودند تا آن زمان با اطاله‌ی جنگ و سرکوب ساکت‌شان کنند، اما دیگر با تغییر اوضاع بین‌المللی و داخلی ادامه آن رویه سخت بود، آشتی دهد.

خاتمی می‌گفت، بروید انجمن تشکیل دهید، نهاد، صنف، اتحادیه و… (اما نمی‌گفت نظام متبوعش اجازه چنین کاری را نمی‌دهد) و مشکلاتتان را با نظام در میان بگذارید. نظارت و شفافیت را قوی کنید و غیره… شاید اساسا اگر یک کار هم در این نظام و قانون اساسی ممکن باشد، همین می‌بود. او می‌گفت صرف وجود قانون، امر مثبتی‌ست. قانون بد را می‌بایست، صرفا قانونی، یا تا حدی قانونی تغییر داد. تا اینجا ظاهرا حرف‌هایش صحیح بود و مشکلی در آن نیست.

به نگر بنده هم قانون «بد» اگر عمومیت یابد، و برای همگان به صورت مساوی اجرا شود، خود به خود اصلاح خواهد شد زیرا قانونگذار را نیز شامل می‌شود (بگذریم از اینکه اخیرا محسن قرائتی در پاسخ استفتائی که از او در مورد حکم دزدی و اختلاس‌های میلیاردی شد، جواب داد که حکم «قطع ید» برای مجرمی‌ست که دیوار خراب کند یا قفل بشکند نه از طریق بانکداری و سیستم مالی امروزین! و بدین طریق خود و همپیالکی‌‌هایش را از مهلکه راند). بگذریم از اینکه کلاه شرعی اسلام راه دور زدن قانون (شرع) مرتجع‌شان را برای آقایان باز گذاشته است. اما نفس عمل یعنی تقویت جامعه مدنی و حضور مردم در صحنه سیاست، امر نکو و درستی بوده و هست و خواهد بود.

اما آیا اینها کافی بود؟ بدیهی‌ست که خیر. یک جامعه قرن بیست و یکمی، خواست‌ها، نیاز‌ها و باید و نباید‌های خاص خودش را می‌طلبد و با قوانین و ضوابط ١۴ قرن پیش قابل اداره کردن نیست. مشکلات مردم با نظام رفته رفته داشت رخ می‌نمود. از افسردگی و اعتیاد و طلاق بگیرید تا فقر و بیکاری و فرار مغزها و… همه‌ی اینها بر اثر قوانین اسلامی (حداقل قرائت بنیادگرایانه‌اش) بود.

آخر، جوانی که حق یک دست زدن و شادی کردن را هم نداشته باشد، چطور افسرده نشود؟! یا چون افسرده گشت (و با آن به طریقه صحیح مبارزه نشد) چطور بزهکار نگردد؟ جوانی که از ابتدای بلوغ نیاز جنسی به او هجوم می‌آورد، و تا حداقل ده سال پس از آن (تازه با خوشبینانه‌ترین حالتش در نظام ملاها با این آمار بیکاریشان) امکان ازدواج و تشکیل خانواده را ندارد، چطور پریشان نشود و به مشکل بر نخورد؟ آیا با این ضوابط و قوانین حتی اگر عمومی هم اجرا می‌گشت، می‌شد جامعه سالمی ‌ساخت؟ بدیهی‌ست که جواب خیر است. مشکلات به نظام رو آورده بود و نظام حداقل در حرف ناچار بود بدان اذعان کند تا بتواند مهارش کند. وگرنه این آقایان نه به دموکراسی معتقد بوده و هستند، نه به حقوق بشر و آزادی‌های اساسی و غیره. که اگر بودند در دهه ۶٠ که همه این امور توسط رهبر عالیقدرشان به بدترین نحو پایمال شده بود، داد سخن بر می‌آوردند و از آن حمایت می‌کردند.

حجت‌‌الاسلام محمد خاتمی؛ تهران؛ مه ۲۰۰۱

باری اما خاتمی همه اینها را می‌گفت، تا به مذمومیت «انقلاب» و مطلوبیت «اصلاحات» اشاره کند زیرا نیک می‌دانست انقلاب به منزله‌ی سرنگونی نظام و به دست عدالت سپرده شدن رفقا و همدستانش است. خاتمی می‌گفت عوض کردن «رأس» نظام‌ها مشکلی را حل نمی‌کند و ما به لحاظ فرهنگی و فکری مشکل داریم (البته نمی‌گفت که مشکل فکر خود او و هم‌رأیانش است) او می‌گفت تا زمانی که فکر یک ملت عوض نشود و از تک‌بعدی و مطلق‌اندیش بودن و دگم و مرتجع و عقب‌مانده فکر کردن، به نو و مدرن و امروزین شدن گرایش پیدا نکند (البته به بخش حقوق بشری‌اش اشاره نمی‌کرد و حقوق بشر را تنها در آزادی بیان می‌دید) هر چند هم که انقلاب کنند و شکل و رأس نظام را عوض کنند، باز هم مشکل‌شان حل نمی‌شود و دیکتاتوری از نو ظهور می‌کند.

او می‌گفت هر پایین کشیدنی، طبیعتا با یک بالا کشیدن، همراه است و این بالا کشیدن، یعنی بزرگ کردن شخص بعدی و بروز و ظهور دیکتاتوری. البته شارل دو مونتسکیو از متفکران فرانسوی عصر روشنگری نیز همین نظر را دارد و می‌گوید، انقلاب یعنی شورش و خونریزی، و با این دو کاری از پیش نمی‌رود، و آنچه یک جامعه متمدن نیاز دارد حاکمیت «قانون» است و بس.

خاتمی می‌گفت، با بحث و گفتگو (یا به قول خودش گفتمان) باید نظام‌های سیاسی باز و گسترده شوند و آرا و عقاید بیشتری را در زیر چتر خود جای دهند. یعنی مثلا نظام اسلامی باز شود و «لیبرالیسم» و «کمونیسم» را تحت پوشش خود قرار دهد (گرچه نسخه قلابی هر دو را در درون نظام خود ساخته‌اند، و جهت عدم اطاله بحث به آن اشاره نمی‌کنم) یا مثلا اگر نظام از نوع کمونیستی‌ست، باز شود و «لیبرالیسم» و یا تفکر «دینی» را درون خود جای دهد و بقیه ایسم‌ها به همین منوال…

او نام این فرایند را «توسعه سیاسی» گذاشته بود. تا بدینجا هم ظاهرا اصل بحث او بسیار زیبا و نیکوست و مشکلی در آن نیست. اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که خاتمی و سایر آقایان مدعی اصلاحات هم‌پیاله‌اش، راهکاری برای اجرای طرح زیبا و دلفریب خود ارائه نمی‌کنند. نه تنها به لحاظ قانونی و قانون اساسی که پرداختن بدان از حوصله این بحث خارج است. فقط مختصر اشاره می‌کنم که طبق اصل ١٧٧ این قانون اساسی، راه بر هر گونه اصلاحات واقعی مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر که تجربه ثابت کرده است، حلال واقعی مشکلات است و قانون اسلامی آقایان از پس حل آنها برنمی‌آید، و تنها مبارزان واقعی که توسط آقایان از هر دو طیف (اصولگرا و اصلاح‌طلب) صدایشان در گلو خفه شده و می‌شود بدان ایمان دارند، بسته شده است.

در اصل هشتم این قانون اساسی به موضوع امر به معروف و نهی از منکر اشاره شده که همه می‌دانیم چه مشکلاتی برای هموطنانمان به وجود آورده است، این هم لابد تا ابد است زیرا در اصل ١٧٧ ذکر می‌شود که اسلامیت و جمهوریت نظام قابل حذف نیست. در این قانون اساسی، انواع و اقسام تبعیض و تمایز‌ها وجود دارد. تبعیض مرد مسلمان بر زن مسلمان و زن و مرد غیرمسلمان، تبعیض زن مسلمان بر زن غیرمسلمان و حتی مرد غیرمسلمان، تبعیض شیعه بر سنی، معمم بر غیرمعمم، حتی زنان شیعی پیرو ولایت فقیه بر زنانی که سبک زندگی آقایان را قبول ندارند. و تمام اینها طبق اصل ١٧٧ام دست کم تا زمانی که آقایان قرائت نوینی از اسلامشان ارائه نکرده‌اند، تا ابد ادامه دارد.

خاتمی از «خیابان» بیزار بود، و هنوز هم ظاهرا هست و می‌گفت همه چیز باید به شکل پارلمانتاریستی موجود و از طریق انتخابات غیرآزاد کنونی پیش برود. اصلاح‌طلبان نیز نافرمانی مدنی را بر نمی‌تابند و آن را شورش و ضد نظام قلمداد می‌کنند. البته اخیرا مصطفی تاجزاده، بعد از قیام دلیرانه ٧ام دی ماه ٩۶ ناچار شد بدان اشاره کند و آن را جزو حقوق ملت به شمار آورد! اما آیا اینها کافیست؟ به اعتقاد بنده خیر.

این آقایان که اینهمه دم از اصلاح و اصلاحات می‌زنند آیا یک بار هم  شده از حقوق واقعی بشر و روایت لوث شده و اسلامی‌اش اشاره کنند؟ کی شده است یک بار به صورت واضح و صریح، از برابری زن و مرد و سنی و شیعه و زرتشتی و یهودی و مسیحی و بی‌دین و غیره دفاع کنند؟ بهایی‌اش پیشکش! کی شده از حقوق بهائیان، حداقل حق تحصیل دفاع کنند؟ (بجز منتظری که او امری جداگانه بود) اینها به کنار؛ کی شده با احکام جزایی قرون وسطایی اسلام مخالفت کنند؟ کی شده از تفریح و شادی و آزادی حجاب و سایر حقوق و آزادی‌های فردی دفاع کنند؟! شاید پاسخشان این باشد که خب این اعتقاد خودمان است، و ما اسلام را حلال مشکلات می‌دانیم نه مشکل‌ساز! و ما راه را برای بقیه باز کردیم تا بیایند و حرفشان را بزنند. اما همین را هم دروغ می‌گویند زیرا باید از آنها پرسیده شود، که در این صورت اولا دیگر چه فرقی با مصباح یزدی و اصولگرایان دارید؟! چرا با آنها مخالفت می‌کنید؟! و ثانیا مچ‌شان را گرفت و مشت‌شان را باز کرد، بر سر این موضوع که شما که اینهمه از آزادی بیان دفاع می‌کردید و ظاهرا عقل‌تان به فراتر از آن قد نمی‌دهد، کجا از همین آزادی بیان، جز برای خود و شرکایتان دفاع کرده‌اید؟ کجا بعد از سال ٧۶ و پایگاه دشمن خواندن مطبوعات توسط رهبر نظام و توقیف فله‌ای مطبوعات توسط سعید مرتضوی داد سخن و فریاد برآوردید؟ شما که با نظارت استصوابی شورای نگهبان مخالف بودید، چرا هر چه دایره آن تنگ‌تر شد، به زیر بارش رفتید و با شرکت در انتخابات بدان مشروعیت بخشیدید؟! اینجاست که پای فریب‌شان در گل استدلال مخالفین واقعی گیر می‌کند، و حرفی برای گفتن ندارند.

به این ترتیب داد سخن اصلاح‌طلبان درباره دموکراسی و حقوق بشر و آرامش و اصلاحات، نه تنها به خاطر حق و مصالح مردم و امنیت کشور و تمامیت ارضی و غیره نبود، بلکه فقط و فقط هدف حفظ نظام، و آنهم بطوری که واضح است، استبداد درون نظام بود. آنها آزادی و امنیت را چنانکه می‌گفتند، نه برای همه مردم، (شعار «ایران برای همه ایرانیان» خاتمی) بلکه تنها برای خود و هم‌مسلکی‌هایشان می‌خواستند و می‌خواهند. چنانچه امروز هم شاهد هستیم که یک فعال مدنی مانند گلرخ ابراهیمی ‌ایرایی به خاطر یک نوشته در مورد سنگسار که تازه چاپ هم نشده به ۶ تا ٧ سال زندان محکوم شده است؛ وی که ٣ یا ۴ بار اعتصاب غذا کرده، از استفاده از یک مرخصی یک روزه هم محروم است. اما افرادی مانند محمد نوریزاد، صادق زیبا کلام و حشمت‌الله طبرزدی با آزادی و امنیت کامل هر چه دلشان می‌خواهد می‌گویند و حتی خامنه‌ای و سپاه را هم به باد انتقاد می‌گیرند.

اینها همه چیز را لوث کرده و اپوزیسیون فیک و قلابی هم ساخته‌اند. از مفهوم «حق و حقوق بشر» بگیرید تا «دموکراسی» و «توسعه سیاسی» و غیره… خاتمی حتی مفهوم «گفتگوی تمدن‌ها» را هم از شهبانو فرح به سرقت برد و به اسم خود معرفی کرد! اینها هیچ چیزی حتی فکر و اندیشه از خودشان ندارند و همه چیزشان به عاریه و قلابی‌ست.

مبارزین واقعی و آزادیخواهان باید مراقب باشند و با خونسردی مچ اینها را بطور هوشمندانه بگیرند و مشت‌شان را باز کنند. با توهین و بدگویی کاری از پیش نمی‌رود و نظام و اصلاح‌طلبانش را در نگر مردم عادی، موجه جلوه می‌دهد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=133748