فرد صابری – به تکرار خواندهایم و شنیدهایم که اینک مجال تعیین سیستم آینده مملکت نیست و ارجحیت در گردآوری بیشترین هواداران براندازی و تاسیس نظام جدیدی است که باید براندازان امروز را به شهروندان پرثمر و خوشبخت آینده تبدیل کرده و در این رهگذر ایران را مجددا به مرزهای تمدن از دست رفته پیش از سال ۱۳۵۷ بازگرداند. این سادهترین و منطقیترین اندیشه کسانی است که میباید نه از روی کتابها و نوشتهها و خاطرات و عکسها و فیلمهای دوران قبل از انقلاب بلکه با تمام موجودیت انسانی و ادراک و احساسات حقیقی خود چنین دورانی را تجربه کرده و در خوب و بد آن سهیم بوده باشند. بطور مثال حتی همسر و فرزندان شاهزاده رضا پهلوی از این تجربه بهغایت غنی بهره چندانی نباید برده باشند. اما شخص شاهزاده میتواند گواه و شاهد زنده آن دوران باشد.
حال نگاهی به مخالفان و منتقدان همان دوره مورد بحث خود بیفکنیم که به درستی کاستیها و مظالم آن دوران را به یاد میآورند ولی به دلایل قابل فهم از مطرح نمودن فواید و فضائل و فراغت خیال آن دوران خودداری میکنند. این سطحینگری نمیتواند سطحی اندیشیدن را همراه نداشته باشد. آنچه بدون تعمق و مطالعه و فقط به صرف بدیها جایگاه ویژه خود را در خاطرات ما اشغال میکند سند چندان معتبری برای بر مسند نشاندن ادعای مخالفت با آن دوران نیست.
اما اگر دست بر قضا حال و هوایی پیش آمد و دوران پهلویها به ناگهان از منظر جامعه ناپدید گشت و دورانی آغاز شد که یکسره پلیدی و سیاهی و قتل عام بود باید چگونه رفتار کرد؟ آیا باید افسوس خورد؟ آیا باید هم به این و هم به آن لعنت فرستاد؟ آیا باید واژه «انقلاب» را مقصر دانست؟ حقیقت این است که فرقهای از فرَق اسلامی– شیعه خمینیسم– از اسلام برای سرنگونی خاندان پهلوی به هر حیلهای استفاده کرد و استمرار خاندان پهلوی را متوقف نمود؛ و این عمل «انقلاب» نامیده شد. کاهنان این فرقه با دستورالعمل خمینی و همراهان او به لطایفالحیل به مردم حُقنه نمودند که انقلاب یعنی همان که شد؛ و نتیجهاش همان است که شما الان دارید میگیرید؛ حال باید به شیوع این نکبت در سرتاسر جهان ادامه دهید. عالی شد! چون آخوند به توقف استمرار سلسله پهلوی نائل شده است لذا چنین عمل درخشانی در کشورهای دیگر نیز امکانپذیر است.
اما حکومت اسلامی ایران برخلاف تصورات و رویاهای خویش با مقاومت و انزجار جهانی روبرو گشت. در این کارزارِ انقلابینمایی، به حیات خود ادامه دادن نه ایدئولوژی دارد و نه ایدئولوگ، نه سیاستمدار دارد و نه سیاست، نه انقلابی است و نه رفرمیست. گاهی با شیادی تمام از مشروطیت دم میزند– که همه میدانند کدام مشروطه مورد نظر او است؛ گاهی به حقوق بشر میتازد؛ گاهی از انقلاب تمجید میکند؛ و گاهی به اطرافیان معمم خود نفرین روا میدارد. ولی حقیقت این است که بازگشت خاندان پهلوی خط قرمز و پررنگ جهان شیعه خمینی در برابر جهان حقیقی است. این حکومت اگر از خامنهای نیز بگذرد از مقابله با خاندان پهلوی نخواهد گذشت. توقف استمرار خاندان پهلوی تنها پر کلاه حکومت است. این حکومت با از دست دادن این تنها دستاورد فرقهای خود چه کند؟ آنها با بازگشت خاندان پهلوی در جهان اسلام مجبورند به خیل ناخداباوران و یا حداقل به جمع شرمساران سدههای دوران عباسی و یا حتی دوران ۸۰ساله اُمویان بپیوندند.
بیهوده نیست که حسن روحانی اطمینان میدهد که بازگشت پهلوی غیرممکن است. در تحریمهای زمان اوباما خامنهای و اطرافیان او بیش از وحشت از «گزینههای روی میز» از بازگشت و استمرار خاندان پهلوی وحشت داشتند؛ که البته اوباما این را میدانست ولی اینکاره نبود. باورمندان به پادشاهی مشروطه که بال انقلابی رژیم را مطرح میکنند و یا کسانی که مصرانه از جمهوری دفاع میکنند، و یا حتی شاهزاده رضا پهلوی که تحقق جمهوری لیبرال را برآورده شدن نود درصد خواست خود اعلام میکند باید باور داشته باشند که آخوند امروزه دیگر فقط سودای حکومت کردن در ایران را دارد و از ترویج پرهزینه شیعهگری در جهان کوتاه آمده و خط قرمز اولیه خود را فراموش کرده است.
تنها با بازگشت خاندان پهلوی است که تیر خلاص فرقهگرایی و آخوندیسم به این حکومت ددمنش شلیک خواهد شد. استمرار خاندان پهلوی نه تنها مشروطیت ایران بلکه مشروعیت کلیه رژیمهای دیگر منطقه را تضمین خواهد نمود.