پایه‌ریزی ساختار جامعه آینده ایران بر اساس دمکراسی راستین    

- دمکراسی فقط رای در صندوق ریختن نیست. دمکراسی میزان شعور، عقل و خرد بجایی است که در صندوق ریخته می‌شود. این سازندگی اول ما است نه اتوبان و پل هوایی و کاخ‌سازی و سدسازی و آسمانخراش‌سازی. با بالا رفتن سطح دانایی و وقوف مردم بر فرهنگ خودشان که آن را هنوز هم نمی‌شناسند، دمکراسی انجام‌پذیر خواهد بود. در کنار دمکراسی و سکولاریسم اداره مملکت به دست دولت تکنوکرات هم لازم است،

چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۷ برابر با ۱۴ نوامبر ۲۰۱۸


امان بیداربخت – علم جامعه‌شناسی بر این کوشش پایه‌گذاری شده است که  درساختارهای معلوم و نامعلوم جامعه  پژوهش کرده، جهان‌بینی خود و واقعیت‌های کاوش شده را به علوم دیگر چون سیاست و اقتصاد واگذار نماید.

دراین نوشتار روی سخنم به ویژه با سیاست‌گذاران جامعه آینده ایران است. آن گروه از نخبگان و افراد سیاسی دانش‌آموخته‌ای چون شبکه فرشگرد که در تدوین پایه‌ها و ساختار نوین جامعه آینده ایران به سختی کوشا هستند. آنچه در اینجا به قلم می‌آید گذار از تجسمی‌است از  «انحراف دستگاه‌اندیشیدن از درک واقعیت» که درذهن سیاسی جهان وقوع یافته و به ناچار به ذهنیت و عملکردهای اجتماعی سرایت کرده  که دستگاه دمکراسی را فلج می‌کند. این انحراف در ظاهر به سهولت به چشم نمی‌خورد و جامعه  و طبیعت را  به سوی مسیری می‌کشاند که امروز در سراسر جهان با تخریب و عدم چاره‌جویی آن روبرو کرده است.

انحراف ساختار اندیشیدن از درک واقعیت

وظیفه سیاستمداران آینده است که در طرح ساختار نظام نوین از وقوع این نابسامانی‌ها در قلمرو ایران آینده بپرهیزند. کوشش من در این نوشتار براین است که این نکات پوشیده و در ابهام قرارگرفته را روشن سازم تا در راستای بنای یک جامعه مدرن و دمکراتیک، انسانی و سالم که بر روح جمعی ملت ایران استوار گردد به کار آید.

جامعه ایران در مقطع امروزی خود با یک نظام ساختاری مدرن روبروست تا نظام کهنه سلسله مراتبی دیکتاتوری، سیاسی و اجتماعی خویش را کناربگذارد و اجتماع مدرن هزاره سوم را پایه‌ریزی کند. این دگرگونی بسیار بزرگتر و مهمتر از آن است که بتوان به راحتی فقط با آوردن و به کار گرفتن دمکراسی و سکولاریسم  پایه‌های مدرن جامعه را بر پا ساخت و تصورکرد آنچه را که در مورد ساختار یک نظام سیاسی مدرن باید انجام دهد به کار گرفته. یک جامعه به واقع مدرن فقط با دمکراسی و سکولاریسم  تنها بر پا نمی‌شود. بیشتر نظام‌های جمهوری و پادشاهی هم دمکراسی را بر قرار کرده‌اند، اما با مشکلات بس ناگوار و عدیده ای روبرویند که از پس آنها بر نمی‌آیند و این مشکلات روز به روز بیشتر و بیشتر هم می‌شوند تا به استبداد می‌رسند. پس عیب کار در کجاست و چه عواملی در پس پرده تعیین‌کننده مسیر‌های انحرافی هستند که دمکراسی را کند و لنگ می‌سازند و نمی‌گذارند این روش به خوبی عمل کند و یک اجتماع سالم را بسازد؟

انسان امروزی در برابر تضاد‌های بسیار نابرابر و پریشان‌کننده که منجر به بیماری‌های بدون علاج، فقر و گرسنگی، دگرگونی جوامع، جنگ و ویرانی ومهاجرت‌های بزرگ قاره‌ای دردسربرانگیز و آلودگی شدید محیط زیست در سراسر جهان می‌شود  قرار گرفته، متاسفانه برای گشایش آنها درمانده و به بن‌بست رسیده است. یعنی اینکه توازن ما بین نیمه چپ مغز انسان که نیمه «نرینگی» نام داده شده و مسئولیت عقلانی فکر کردن، تفکر آنالیتیک، منطقی بودن علل، کار با سنجش و اعداد کردن،  کمیت‌ها را در ساختارسازی در نظر گرفتن، تمرکز دقیق روی روابط و اجزای دور و نزدیک اشیا داشتن، پرداختن به جزئیات، از کل نتیجه‌گیری کردن، کنترل، سازماندهی و نظم بخشیدن کل «سیستم» را دارد، با  نیمه راست مغزش که نیمه «مادگی» نامیده می‌شود بهم ریخته.

نیمه راست  نیمکره مغز مربوط به قسمتی است که شعور، تخیلات و الهامات، خلاقیت، عواطف و احساسات و آزادی‌طلبی انسان از آن سرچشمه می‌گیرد. این قسمت مغز از پرداختن به جزئیات پرهیز می‌کند و از تضاد‌ها می‌گذرد و توجه‌اش بیشتر به کل است، سازنده طرح و ابداع اختراعات است و ذهنیت‌اش معطوف روح و روان انسانی، پرورش دهنده عشق و عاطفه،  فرهنگ و هنر، زیبایی و کیفیت‌های زندگی است.

در «روش اندیشیدن اقتصادی نئولیبرالیستی قرن بیستم» که بر پایه مدل آمریکایی بنا شده  و با تکیه آنچنانی برگردش پول دراقتصاد و سود‌‌جویی و استفاده هرچه بیشتر ازتکنیک‌های  پیشرفته علمی ‌و صنعتی در این راستاست، توازن بین این دو نیروی تفکر در مغز انسان‌ها مدت‌هاست بهم خورده و بدین ترتیب  «تفکر یکدست و خالص» انسانی  در نیمه راه باقی مانده است.

در تمام جوامع غرب و شرق این انحراف متاسفانه از اوان صنعتی شدن جوامع بشری و به ویژه از سال‌های ۱۹۲۰ به این طرف، با درک اینکه عقل افزاری فراهم کننده مکانیزم‌ها و عملکرد‌های آسان و مفید برای انسان‌ها است به سود «روش اندیشیدن افزاری»  که شاخص آن در تمام مسائل مادی و معنوی تکنیکی کردن آنهاست به روشنی دیده می‌شود.

نیمه چپ نیمکره مغز، قسمتی است که سطح آگاهی انسان‌ها یا «شعور» قرار دارد و از بالا‌ترین پدیده‌هایی است که  «درک واقعیت» را می‌سازد.  شناختن واقعیت آن چیزی است که ما را از دیگر جانداران متمایز گردانده، سبب می‌گردد انسان که خود قسمتی از طبیعت است به قوانین طبیعی و فیزیکی بیشتر آشنا و باعث تکامل، حل مشکلات و معضلات زندگی و اعتلای فرهنگ خویش گردد.

با تکامل یکسان هر دو نیمه‌ی مغزاست که انسان‌ها قادرند کیفیت و کمیت رویداد‌ها و روابط‌شان را با یکدیگر درک و به «واقعیت» برسند. با تکامل شعور و بالا رفتن «خودآگاهی»، امکان تمیز دادن یک عنصر برعنصر دیگر یا قوه قضاوت، به استقلال و فردیت رسیدن، استعداد واکنش نشان دادن از خود، مسئولیت‌پذیری در اجتماع را قبول کردن،  ساختارسازی و قوام مسائل را شکل دادن و معنی‌سازی برای زندگی در انسان‌ها به وجود می‌آید. با درک واقعیت است که انسان به حل مشکلات و رویدادها، امنیت برای اجتماع، به وجود آوردن رفاه که معنی و کیفیت زندگی را می‌سازد نائل می‌گردد. این پیشرفت‌ها همه مدیون تکامل شعورند.

اگر «اندیشیدن افزاری» توسط عقل افزاری دولت‌ساز و سازماندهنده است، پزشک و جراح و اقتصاددان، مهندس و معمار و رشته‌های حرفه‌ای و عملی را می‌سازد و تربیت می‌کند و تمرکزش روی تکنیک و تکنیسین و تکنوکرات‌ها است، که پیشرفت این عوامل باعث به وجود آمدن جوامع صنعتی درغرب شدند و دیدیم که با توازن بین عقل نقاد و عقل ابزاری در انسان‌ها در دهه‌های اولیه صنعتی شدن، چگونه اختراعات و نوآوری‌هایی از میان دانشگاه‌ها و علوم پژوهشی از بعد از جنگ اول جهانی به وجود آمدند و بیماری‌ها درمان و ویروس‌های کشنده از بین برده شدند. در شهرهایی چون نیویورک، تگزاس،  توکیو، سنگاپور و دُبی و غیره آسمانخراش‌ها به نشانه تمدن و پیشرفت سر از زمین برآوردند و پل‌های هوایی روی دریا‌ها و جاده‌ها و سد‌های عظیم و تونل مانش زیر دریا  ساخته و قطار و اتومبیل‌ها و هواپیما‌ها به کار افتادند. ما بدون برو برگرد رفاه امروزی را مرهون این تکنیک‌ها هستیم.

اما اندیشیدن در انسان تنها منطقی و ابزاری فکر کردن نیست. اندیشیدن قطب دیگری نیز دارد که توسط احساس صورت می‌گیرد و به آن «هوش احساسی»  می‌گویند. همه می‌دانیم که هوش احساسی که نیروی شنوایی، بینایی، گویایی، چشایی و لمسایی ما را می‌سازد، چگونه تمام اطلاعات را به مغز برای تفکر، منطقی فکر کردن، نتیجه‌گیری کردن و در خاتمه انتخاب آگاه ماده می‌دهد. بدون احساس کردن عملا یک کار منطقی انجام نمی‌پذیرد، احساس اینکه من سردم است و باید لباس زمستانی بپوشم و یا احساس گرسنگی می‌کنم و باید غذا بخورم و یا احساس تاریکی می‌کنم که باید چراغ و یا شمعی روشن کنم. احساس اینکه این شمع نورش کم است و چه خوب می‌بود که در شب هم همه جا روشن می‌بود. از نیروی احساس است که عقل نیاز را درمی‌یابد و آن را به عقل و منطق برای راهیابی این نیاز می‌کشاند. در اقتصاد متاسفانه نیاز‌ها از روی احساس بشری نیست. نیاز‌ها به وسیله سودجویان اقتصادی و به کمک تکنیک در بشر به وجود می‌آید. احساس و احساسی فکر کردن در بیشتر جوامع صنعتی امروز به شدت رد می‌شود. این از نحوه تمایل به جهان‌نگری مشخص و تعلیم و تربیت آن در جامعه ریشه می‌گیرد وتفکر خالص را به انحراف می‌کشاند.  اگر انسان در نحوه تفکرش  آزاد نباشد و این توازن بهم بخورد، قوه قضاوت فقط به سوی تفکر منطقی رشد می‌کند.

هوش احساسی ریشه در تکامل شعور دارد که پایه‌گذار «خرد نقاد» است و داده‌های احساسی را به عقل منطقی و نقاد منتقل می‌کند که هر انسان و جامعه‌ای به تکامل آن نیاز دارد تا بتواند عقل خالص را تقویت  و یا در صورت لزوم نقد و از بیراهه رفتن آن جلوگیری کند وبا درک واقعیت مشکلات اجتماعی را برطرف سازد.

«خرد نقاد» جامعه‌ساز و فرهنگ‌ساز است. فیلسوف، سیاستمدار و جامعه‌شناس، روانشناس، فرهنگ‌شناس، آموزگار و تعلیم و تربیت کننده، مخترع، فیلمساز، نویسنده، روزنامه‌نگار، هنرمند و موسیقیدان و هنرشناس،  ادیب و فاضل تربیت می‌کند و اینها پیوسته این دانش‌ها و ادبیات را به جامعه منتقل می‌سازند و سطح خلاقیت و معلومات و فرهنگ جامعه را بالا می‌برند تا انسان‌ها  بتوانند به فردیت و استقلال کامل برسند، کتابخوان شوند، فضیلت و قوه قضاوتشان بالا رفته و درجامعه مسئولیت‌پذیرگردند و درک اخلاقیات کرده و دمکراسی راستین را به وجود آورند.

سیاستمدارانی می‌توانند جوامع خود را به درستی اداره و موفقیت کامل داشته باشند که قادر باشند واقعیت را از طریق دو بعد تفکر احساسی و منطقی به دست آورند و با درک احساس نیازهای حقیقی و دادن تخیلات خود به قوه منطق بر احساسات سرکش تسلط پیدا کرده و میان این دو قطب پل و رابطه‌ای برقرار کنند که در درجه نخست کیفیت و فرهنگ افراد و جامعه را بالا برده و سپس کمبود‌های لازم کمیت‌ها را برطرف سازند.

برای اینکه اهمیت هوش احساسی و رابطه‌اش را با منطق در اینجا تجزیه و تحلیل کرده باشیم بایست بگوییم که جوامع امروز صنعتی بدون اختراعات بزرگ و عظیم اشخاصی چون گالیله، ادیسون، داروین، اینشتاین و نیکلا تسلا و دیگرمخترعین اصلا عملکردی نداشتند و هزاران مهندس و تکنوکرات و پزشک بدون تخیلات و خلاقیت‌های تسلا و امثال آنها امروزبدون تولید می‌بودند.

تکامل تکنیک و تکنوکراسی نتیجه رویا‌ها و تخیلات این نوابغ به ویژه این بود که آنها توانستند استعداد‌های دوعقل احساسی و منطقی را به هم بپیوندند و خلاقیت‌های بزرگ خویش را به مرحله ماده بکشانند. این استعداد به وجودآورنده تکنیک‌هایی بود که بعد‌ها این تکنیک‌ها در دانشگاه‌ها و پلی‌تکنیک‌ها پژوهش شدند و به تکامل رسیدند. قدم بعدی «تکنوکراسی» بود که عامل تسلط بر تکنیک است.

تکنوکراسی با پیشرفت بزرگش تمام مراحل علمی‌ و دانش از زمان صنعتی شدن جوامع غرب توازن بین دو عقل نقاد و ابزاری را بهم ریخت و این جوامع را به مرور زمان تحت شعاعِ خود قرار داد.

سیاست که درواقع دستگاه اجرایی، تیزهوشی و تیزبینی جامعه است و سلامت جامعه در دست آن است و باید با تمیز و کیفیت دادن کمبود‌ها  سلامتی جامعه را ضمانت کند، به خاطر رفاه تکنیک کم کم محور نقد و انتقاد خود را بر تکنیک از دست داد و خود تابع آن شد.

اقتدار تکنوکراسی و «تکنوکرات»‌ها از یکسو بر تکنیک و از جانب دیگر تسلط  برسیاست، انسان‌ها و جامعه پابرجا گشت.  در این مرحله تکنیک وسیله و انسان‌ها عاملی برای رسیدن به هدف منظور شدند. در این عصر ژنتیک انسان‌ها با علوم عصبی، اطلاعات با آلگوریتم، شبکه‌های اجتماعی با اینترنت مرتبط شده‌اند و هر کدام وظیفه دارند با تکنیک مسائل و تضاد‌های زندگی را حل کنند.

ماکس هورکهایمر فیلسوف و جامعه‌شناس شهیر آلمانی و بنیانگذار انستیتوی پژوهش‌های اجتماعی در «مکتب فرانکفورت» در کتاب معروفش «عقل ابزاری» می‌نویسد: عقل ابزاری نمایشگر تسلط و برتری یک عقل منطقی تکنیکی است که با تسلط‌اش بر اجتماع بهم آمیخته است. عقل ابزاری عقلی است که در راه رسیدن به هدف خرید و فروش انجام می‌یابد و منظورش سلطه بر فرهنگ، اجتماع و طبیعت و به ویژه تسلط بر حیوانات و افزایش و کشتار آنها برای فروش به انسان‌هاست. عقل ابزاری، وسیله‌ایست برای تسلط بر انسان‌ها.

امروز مکتب «پوزیتیویسم» ، «اقتصاد نئو لیبرالیسم» و در صدر آن تکنیک و تکنوکراسی از اینهم فراتر رفته‌اند و اعتقاد راسخ دارند که با تکنیک می‌توانند زخم‌های معنوی و روان‌های جریحه‌دار شده بشر را نیز شفا بخشند، بدون آنکه تا به حال توانسته باشند به کوچکترین نارسایی‌های روحی و روانی بشر و استرس‌های همه‌جانبه که منجر به بروز صد‌ها بیماری بزرگ در بشر شده‌اند کمک کرده باشند. شفا و درمان پنج  اندام حسی و عاطفی بشر و پرستاری و نگهداری آنها همچنان در مراحل ابتدایی خویش مانده است. با ترویج بی‌سابقه مسابقات و یا رقابت در تولید و مازاد تولید توسط دستگاه اقتصاد در تمام شئون زندگی و تکنیکی و نه تنها در ورزش، «استرس» که یک بیماری روانی و روحی و زاده‌ی تمدن تکنیکی است با خطرات بسیارش به وجود آمد.

مختل شدن دستگاه لیمبیک مغز

پیشرفت و اقتدار تکنیک و تکنولوژی بر انسان‌ها و جامعه سرعت حرکت را در ماده و اجتماع چندین و چند برابر می‌کند. همه چیز سریعتر می‌شود. حتی انسان‌ها سریعتر راه می‌روند و به سرعت کار می‌کنند. به سرعت از نقطه‌ای به نقطه دیگر می‌رسند و کمتر استراحت می‌کنند. این سرعت حرکت که موجب هرچه کوتاهتر شدن زمان می‌گردد  تکامل نیمکره چپ را به سرعت به جلو می‌راند وتغییراتی را مغز ایجاد می‌کند.

تغییرات در قسمت «لیمبیک» مغز انجام می‌پذیرد و هورمون‌های مهم استرس که آدرنالین نامیده می‌شوند و استعداد به تولید شدنش در بدن و در طبیعت انسان نهفته شده و برای زمانی است که انسان بتواند در حالت جنگ و یا فرار واکنش‌هایی را از خود نشان دهد مثلا در حالی که با حیوان درنده‌ای چون شیر و یا پلنگ روبروست و در صورتی که مجروح  شود خون بلافاصله در قسمت جراحت لخته شده و از خونریزی فراوان جلوگیری می‌شود.

در جهان متمدن هزاره سوم این تنش‌های خطرناک بی‌نهایت است. از چراغ‌های قرمز سر چهارراه‌ها گرفته تا بسیاری از قوانین و مقررات ممنوعه، رادار‌های مخفی، پلیس و قانون و جریمه، خطرات بی‌شمار در اتوبان‌ها، هواپیما‌ها و استرس‌های سنگین کاری، ضربه‌های شدید روحی و روانی و عاطفی، رسیدن انسان‌ها به فقر و گرسنگی در اثر استثمار و ثروتمند شدن عده قلیلی و مالکیت دو سوم کره زمین توسط آنها، فروش اسلحه‌های بسیار مخرب تکنیکی ابرقدرت‌ها و ایجاد جنگ و تعقیب و بی‌خانمانی. پناهندگی و آوارگی در دیارغربت بدون داشتن شانسی برای کار واداره کردن زندگی و خانواده و صد‌ها موارد دیگر در این مسیر که تخطی از آنها باعث محکومیت و زندان و جریمه‌های سنگین می‌شود. با فشار‌های شدید اجتماعی روحی و روانی و روبروشدن با این ضربات روحی، هورمون آدرنالین به مقدار خیلی خیلی بیشتر از حد لازم که باید بدن را در برابر خطر مجهز کند تولید و وارد خون می‌شود و قسمت زیادی از آن به شقیقه و «هیپوکمپوس» و «لوکوس کرولیوس» ریخته می‌شود تا بدن را برای مقابله آماده کند در حالی که چنین خطرات بزرگی در حقیقت وجود خارجی ندارند.  از بیماری‌های بی‌شماری که در اثر استرس به صورت «سایکو سوماتیک» به انسان‌ها دست می‌دهد و باعث  «اظطراب» و در مراحل بالاتر به «ترس» شدید و بیماری‌های فراوان می‌گردد که طب امروزی قادر به معالجه آنها نیست و با دارو‌های مسکن قوی تا حدی جلوی بروز آن را می‌گیرد.

آسیب‌های ناشی از تکنیک و تکنوکراسی

در حالی که توربو کاپیتالیسم  (مجله آلمانی  اشپیگل  شماره ۲۲ سال ۱۹۹۶ صفحه  ۹۹ ) این روش خود را در سراسر جهان همچنان بدون توقف  پیش می‌برد، درواقع استعداد و عملکرد دولت، تمام وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها و موسسات دولتی و احزاب، ثبوت دمکراسی را فلج کرده و از بین می‌برد. در ایران امروز این روش به شدت جریان دارد و به بدترین وجهی مدل خرید و فروش و احتکار مرسوم است .تا زمانی که یک نظام و سیستم درست در کشور ما وجود ندارد، تا وقتی که وجدان اخلاقی و وجدان اجتماعی در جامعه نیست و هر کس به فکر منافع شخصی خویش است و افراد جامعه منافع اجتماعی را زیر پا می‌گذارند، دیگر فرقی نمی‌کند که تحصیل‌کرده و یا تحصیل‌نکرده باشند. در اینجاست که بی‌وجدان‌های اجتماعی و صاحبان معلومات تکنیکی، همه جا را بی محابا ومتعاقبا بدون سنجش عواقبش خراب کرده و یا  به هر قصد و منظوری می‌سازند و منافع شخصی خویش را می‌برند.از چهل سال گذشته به  این طرف چپاول محیط زیست و منابع طبیعی و جنگل‌ها و آب‌های ایران برای سودبری و خطر آلودگی هوا و بی‌آبی و خشکسالی به شدت مردم را تهدید می‌کند.

اکنون همین روند بهره‌وری از سود بردن‌های کلان توسط  ساختن کورکورانه سد‌ها، و بناها، هتل‌های لوکس، پل‌ها، منازل و جزایر توریستی و غیره در سراسر جهان در جریان است که صاحبان میلیاردر آنها  طبق آخرین آمار جهانی ۲۱۵۸ نفر از جمعیت هفت میلیارد و پانصد میلیون نفری روی زمین هستند و به وسیله تکنوکرات‌ها و تکنسین‌ها و شرکت‌های بزرگ مقاطعه‌کاری و بانک‌ها،  همه جا را بی محابا می‌سازند و بر بقیه انسان‌ها حکومت می‌کنند.  انواع دیگر این کژفکری‌ها که برای ساختنش تمام محیط زیست و اقیانوس‌ها و جنگل‌ها و استخراج بی‌فایده معادن را به دنبال دارد و هرگز کسی از این گروه به فکر زندگی و احتیاجات نسل‌های بعدی نیست که سیاستمداران آن را در چهار چوب نئولیبرالیسم و اولترالیبرالیسم اجرا می‌کنند. توجهی به اقیانوس‌ها، دریاها، جنگل‌ها در سراسر کره زمین بکنید که همه آنها  تخریب شده  و یا آلوده گشته‌اند. امراض ومیکروب‌های جدید که در برابر تمام آنتی بیوتیک‌ها مصونیت دارند به وجود آمده و سراسر کره زمین را فراگرفته و دستگاه‌های مدرن پزشکی هیچ کمکی به انسان‌ها نمی‌توانند بکنند. تنها در قاره پیشرفته اروپا طبق آخرین آمار سالیانه ۳۳۳۰۰ نفر تلف می‌شوند. شما در هیچ نقطه‌ای از کره زمین نخواهید توانست گوشه‌ای را بیابید که بتوانید در آنجا با کیفیت خوب طبیعی زندگی کنید، هوای سالم و آب آشامیدنی سالم بنوشید.

بدین ترتیب اوتیلیتاریسم  به وجود می‌آید که به معنی جهان‌نگری در سود‌‌جویی و اقتصادی بودن است و این «یک‌بُعدی» بودن متاسفانه ذهنیت انسان‌ها و جوامع را از تفکر خالص به دور ساخته و هر چه بیشتر معنی تمام هستی را پیدا می‌کند و کیفیت زندگی را از بین می‌برد. انسان‌های ایرانی هم به همین ترتیب معنی زندگی را فقط  در آوردن سود بی‌انتها توسط تجارت و کار بدون وقفه می‌بینند. فرهنگ، هنر، دانش و کیفیت زندگی و معنویات، عشق و زیبایی جایی در زندگی ندارند. خانواده‌ها از هم گسسته شده‌اند. امراض روحی و روانی و خودکشی‌های جوانان و اعتیاد و خودفروشی، دزدی و رشوه‌خواری در سراسر جهان و ایران ما به شدت رواج دارند که با هیچ تکنیک پیشرفته‌ای نمی‌توان این عارضه‌های روحی و روانی را معالجه کرد. همه جا هر حرکتی  فقط  برای استفاده‌های مادی مورد نظر است. باید اذعان داشت که این پیشرفت‌ها متاسفانه در جوامع انسانی به قوت تاثیرگذار و باعث تخریب بسیار روی کره زمین گشته و از طرفی دیگر پایه‌ای  بسیار مثبت برای رفاه در زندگی بشر گذاشته.

*****

اما به هر حال باید اقرار کنیم که معنای جهان و زندگی که به خاطر داشتن رفاه بیشتر این چنین رو به تخریب می‌رود قابل درک نیست که ما  انسان‌ها فقط نیمی ‌از واقعیت را مستقیم و به صورت علت و معلولی  با عقل ابزاری  شناسایی و درک کنیم. زمانی ما دارای یک جامعه متوازن، یکدست و سالم خواهیم شد که «روش اندیشیدن دوبُعدی خالص» که در ذات بشر خانه دارد در جامعه حکمفرما باشد.  این دو عنصر انسانی هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند و باید در افراد، خانواده‌ها، جامعه، دولت و احزاب سیاسی، سازمان‌ها و تشکیلات اداری و خصوصی به قوت پابرجا و توازن بین آنها برقرار شود. حال اگر بخواهیم مسائل زندگی و تضاد‌های اجتماع را حل کنیم، احتیاج به داشتن یک «دید واقعی» داریم.

اگر ما امروز بخواهیم تابو‌های ناگفتنی را بشکنیم و با یکدیگر و بدون تعارف  و با دید روشن به واقعیت‌های جامعه‌مان بپردازیم، باید قبول کنیم که ما دارای یک فرهنگ با ذهنیت جمعی قرون وسطایی اسلامی ‌و از نظر منزلت  واپسگرا وعقب‌افتاده از فرهنگ‌های پیشرو و خلاق هستیم. ۸۵  میلیون جمعیت امروز ایران در هزار و چهارصد سال متمادی با فرهنگ واپسگرای «ضد دگراندیش» اسلامی، که در آن تعصب دینی که منجر به نژادپرستی، ضدیت بر بیگانه، دشمن‌‌جویی، ضدیت بر زن،  ضدیت بر طبیعت و حیوانات، ضدیت بر تمام مذاهب دیگر و غیره بوده شستشوی مغزی شده و خو گرفته‌اند . تضاد‌های روزمره طبیعی، روزانه و اجتماعی را که در فرهنگ کهنسال ایرانی موجودیت شان لازم و ملزوم یکدیگر بوده است و با صلح و انساندوستی به صورت مشاوره، مناظره‌های دیالکتیکی ساده حل و فصل می‌شدند را این فرهنگ تبدیل به تخاصم، تعصب، انتقام‌جویی، جنگ و خونریزی، خرافات، تقیه،  دشمنی و شک بر دگراندیشان و برتری یک تضاد بر تضاد دیگر و ازبین بردن آن دیگری کرده. این روش اندیشیدن در ذهن جمعی همه ما هنوز ریشه‌های ژرفی دارد و در میان بسیاری از فرهیختگان ما به روش اندیشیدن دگم «سیاه و سپید» و یا «یا این و یا آن» معروف است. این سیستم پوسیده  مذهبی سلسله مراتبی- که هنوز در اذهان بسیاری از هموطنان ما که به دنبال یک فرد و یا قهرمان هستند تا بر ایران حکومت کند- به درد نمی‌خورد تا بتوان روش مدرن مردمسالاری و اداره شهروندی را جانشین‌اش کرد.

از لحاظ دید سیاسی و مشکلات اجتماعی تضاد‌ها در جامعه ما «ضد» هم دیده می‌شوند و بر محور فردپرستی، دیکتاتوری و خودمحوری‌های فردی  و نفی کامل دیگری می‌چرخند وانسان و انسانیت و عشق برایشان کلامی‌ خالی از محتوا است و فقط نخبگان و شهدای اسلام جایی دراین تفکرات دارند. این روش اندیشیدن چون ماده زهرآلودی از جهل، خرافات، منفی‌بافی و فساد و دشمنی جامعه و مردم ما را فرا گرفته و در راستای  رسیدن به یک دمکراسی راستین باید این ذهنیت بیمار از بطن جامعه رانده شود.

از جامعه دیکتاتوری تا جامعه دمکراسی

در روش نظام دمکراسی با پشتوانه دیالکتیکی، دوگانه‌های متضاد رو در رو قرار گرفته ضد هم ادراک نمی‌شوند. عقاید آزاداند و تفکرات هر کس و هر گروه محترم شمرده می‌شوند. روش مشاوره و دیالوگ در فرم دیالکتیک و نتیجه‌گیری مثبت و مفید در آن خانه دارد. اجتماع مدرن و مردمسالاری بدون این روش هرگز عمل نمی‌کند. احزاب و صنف‌ها و سازمان‌ها و نهادهای بسیار با عقاید متفاوت و حتی مخالف هم وجود دارند که از جمیع مثبت این عقاید برآیندی گرفته می‌شود که مشکل و معضلات اجتماع  را حل می‌کند. جامعه بر اساس فردپرستی و اقتدار و دستور یک فرد نمی‌چرخد بلکه روش دمکراتیک و ایمان به مردمسالاری و قدرت قانون در آن نهفته است. این دو روش اندیشیدن متفاوت به ما نشان می‌دهد که جامعه ما چقدر از مرحله رسیدن به یک جامعه واقعی دمکرات دور است و یک انقلاب فرهنگی سنجیده در ایران امروز چقدر لازم است تا ریشه ذهنیت‌های پوسیده و خرافاتی عوض شود. خوشبختانه ما در طول سده گذشته توانسته‌ایم ریشه ذهن منطقی و ابزاری خود را به حد کافی در دانش‌آموختگان خود تغییر دهیم و به تکامل لازم برسانیم. در پایه‌ریزی ساختار جدید جامعه ایران بزرگترین رسالت ما به توازن رساندن ذهنیت شعوری و نقاد با ذهنیت منطقی است. ما باید نسل‌های زنده خود را برای یک زندگی پر کیفیت تربیت کنیم و سطح فرهنگ جامعه‌مان را به سطح دانش و علوم انسانی لازم ارتقا دهیم، تا مردم ما بینش و منش و هویت ایرانی خود را باز یابند و به فردیت و مسئولیت‌پذیری جامعه خودشان واقف شوند. اگر تکامل عقل نقاد با عقل ابزاری که سازنده تکنیکی جامعه امروزمان بود با هم یکسان پیشرفت می‌کردند که دیگر انقلاب نمی‌شد. ما دیدیم که با تمام شکوه و زیبایی بیرونی جامعه ایران،  چطور این جامعه فرو ریخت، زیرا ملت در جهل و نادانی دینی، در پایین‌ترین نقطه خود باقی مانده بود و خرد نقاد جامعه کوچکترین ارتقایی نیافته بود. ما در اثر جهل و تعصب انقلاب کردیم. این جهل همین الان هم کم و بیش با وجود خودآگاهی کمی‌که به مردم ما دست داده هنوز به قوت خود باقی است.

اما زمانه اینطور هم پیش نمی‌رود. ما زور و تبهکاری را قبول نکردیم و کم کم به خود آمدیم و  دیدیم که دیگر چندان هویت و حرمتی از ما باقی نمانده و به مبارزه پرداختیم. اما ما هنوز آن دانایی و فضیلت و علم را نداریم که کشورهای پیشرو و متمدن دارند تا در دمکراسی بدون دغدغه زندگی کنیم. دمکراسی فقط رای در صندوق ریختن نیست. دمکراسی میزان شعور، عقل و خرد بجایی است که در صندوق ریخته می‌شود. این سازندگی اول ما است نه اتوبان و پل هوایی و کاخ‌سازی و سدسازی و آسمانخراش‌سازی. با بالا رفتن سطح دانایی و وقوف مردم بر فرهنگ خودشان که آن را هنوز هم نمی‌شناسند، دمکراسی انجام‌پذیر خواهد بود. در کنار دمکراسی و سکولاریسم اداره مملکت به دست دولت تکنوکرات هم لازم است، ساختن هم جایز است، بسیاری از مردم ما احتیاج به خانه دارند، اما اولویت در سازندگی با فرهنگ‌سازی و بالا بردن شعور انسان‌هاست. این باید در دستور کار سیاست‌گذاران جامعه آینده ایران باشد.

ما با ارزیابی امروزمان حدود ۴۰۰ هزارانسان تحصیل کرده با عقل ابزاری فقط در برون‌مرز داریم. اما دایره و سطح فرهنگ‌شناسان، انسان‌شناسان و جامعه‌شناسان، استادان دانشگاه، معلمین و تعلیم و تربیت‌کنندگان ما چه در ایران و چه در خارج بسیار پایین و محدود است و در حد دانش جهانی و نیاز جامعه نیست تا بتواند عقل ابزاری و عقل نقاد را به توازن بکشاند و کنترل کند. این معضل ما است

کمبودهای سیستم توربوکاپیتالیستی

اما مشکل اساسی دیگر سیستم اولتراکاپیتالیسم است که بر پایه مکتب پوزیتیویسم و با پشتیبانی تکنیک و تکنوکراتی بر پا شده. این عارضه در حد بالای تکاملش که تکامل امروزی باشد برای دولت‌های جهان مشکلات بی‌شماری را به وجود آورده که از حل آن عاجز شده‌اند.

در کشور ما  نیمی‌ از دید اجتماعی ما اسلامی‌ و نیمی‌ دیگر کپی از سیستم قرن بیستم است. سیستمی‌ که خود بیمار و دارای یک دید «مستقیم یا افقی» است که بر اساس جهان‌نگری علت و معلولی بنا و بیشتر داده‌ها و اطلاعاتش از روی گمان یا «اسپیکولاسیون» انجام می‌پذیرد. در این سیستم سیاستمداران حرف‌هایشان را از روی گمان می‌زنند. بورسیان حدس می‌زنند که در حال حاضر بورس می‌تواند چگونه بالا و پایین برود زیرا عرضه و تقاضا در اثر جنگ و یا ورشکستگی و سقوط یک دولت بهم ریخته و یا نرخ دلار امروز در بازار جهانی می‌تواند چقدر باشد. بازاریان و دلال‌ها گمان می‌زنند که نرخ اشیا و یا کالا‌ها نزد رقیب‌هاشان تا چه حد بالا یا پایین است. مدیرعامل‌ها حدس می‌زنند که رقبای نساجی و یا صنعتی‌شان در حال تکمیل چه کالا‌هایی هستند. ژورنالیست‌ها حرف‌های سیاستمداران را در روزنامه‌هایشان با تیتر‌های بزرگ می‌نویسند و به نکته‌های متفاوت تعبیر و تفسیر کرده وبا جرئت از آن نتایج غیرواقعی می‌گیرند. پرسش این است که چه مقدار از این گمان‌ها و حدسیات با واقعیت سر و کار دارد! این بزرگترین نقطه ضعف سیستم حاکم امروزیست. سیستم ساختاری جامعه به این ارقام دقیق برای رسیدن به واقعیت‌ها احتیاج دارد.  بنابراین، بر اساس این حدسیات قرار بوده رژیم حاکم در پایان هر سال فرو پاشد که اکنون چهل سال است که پابرجاست. با این روش اندیشیدن، اشخاص این تخیلات خام را به صورت واقعیت‌ها به جامعه تحویل می‌دهند. این حدسیات در مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به شدت رایج است و ربطی به احساسات پویا و خلاقه که در بالا آمد ندارد و جلوی واقعگرایی و واقع‌بینی مردم  را می‌گیرد. مردم آزاد نیستند تا در تمام زوایای جامعه و دولت از واقعیات بهره‌مند شوند و شرکت و هماهنگی داشته باشند. این موهومات مرتبا از طریق رسانه‌های گروهی به آنها تلقین می‌شود و برایشان مجالی برای رسیدن به واقعیت نمی‌گذارد. تحمیل ذهنیت کاذب به صورت جمعی از طریق سیاستمداران و رسانه‌های گروهی صدمه به کیفیت دمکراسی می‌زند و بعد از چند سال مردم از این وضعیت خسته می‌شوند و واپس می‌کشند. بدین ترتیب اجتماعی که بعد از فروپاشی این رژیم با خون جگر بنا نهاده شده دوباره به سوی نوعی «الیگارشی» (قدرت و حکومت در دست گروهی از اقلیت) می‌رود که همه چیز برای منافع اشخاص خاصی از بالا دیکته و ساخته می‌شود و جامعه دوباره ناراضی و تظاهرات شروع می‌گردند. این الیگارشی، این‌بار الیگارشی حکومت دوهزار شاهزاده قاجار حاکم بر ایران، ملاکان زمیندار و صدرالاشراف‌ها، سلطنه‌ها و دوله‌های بزرگ، بورژوا‌های ثروتمند بعد از انقلاب سفید، الیگارشی آخوند‌های دینی و نظامی‌شیعه برای درست کردن قدرت جهانی، الیگارشی گروه لمپن‌ها و آقازاده‌های انقلاب ۵۷ که با دزدی‌های خود هزاران میلیارد پول این ملت فقیر را به جیب زدند  نخواهد بود. این بار شانس روی کار آمدن «الیگارشی تکنوکرات‌ها» مساوی با انتخاب سیستم وازده اولتراکاپیتالیستی است که ازدیاد سرمایه و تولید و تولید مازاد نیروی اصلی آن است و اقتصاد  می‌تواند فقط به کمک تکنیک و تکنوکراسی به این هدف دست یابد.

در طول ۳۰۰ سال گذشته تاریخ ایران، رجال مملکت ایران همه از این گروه‌ها بودند که با برتریت بخشیدن به طبقه الیگارشی خود رجولیت را خریدند و تمام طبقات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را آز آن خود کردند. بیشتر این گروه‌ها کار مهمی‌ برای ایران انجام ندادند جز اینکه در این طبقات و مشاغل به فکر «منافع شخصی» خود باشند و حتی برای بقای خود قسمت‌های بزرگی از ایران و منابع آن را به بیگانگان باج بدهند که تاریخ گواه آن است. در ایران دویست سال گذشته هرگز این فرصت به مردم داده نشد که به صورت آزاد رای خود را از پایین‌ترین اقشار اجتماع انجام دهند و نمایندگان خود را به مجلس بفرستند و از میان آنها شهرداران، فرمانداران، استانداران و وزرا و نخست وزیران را انتخاب کنند.

چند سالی بیش نیست که جامعه‌شناسان و زیست‌شناسان و فلاسفه در اندیشگاه‌های بزرگ اروپا گرد هم آمدند و از خود پرسیدند این سیستم موجود با کارکرد‌هایش  دارای چه اشکالاتی  است؟ این سیستم که به نام «سیستم سرمایه‌داری اولترالیبرالیستی» قرن بیستم معروف است چه کمبودهایی دارد که نمی‌تواند به واقعیت‌ها برسد تا دچار این تخریب‌ها نشود؟

آنها عیب اصلی را در سیستم ساختاری یافتند. سیستم سالم  یک دستگاه است. این دستگاه بسیار پیچیده است و در ساخت آن باید تمام امکانات، جزییات رابطه آنها با یکدیگر در نظر گرفته شود که در سیستم اولترا لیبرالیستی اینطور نیست و هر سیستم موجود بزرگتر و یا کوچکتر به کار خودش ادامه می‌دهد و با سیستم‌های دیگر ارتباط چندانی ندارد.

اما یک سیستم مدرن سالم خود از سیستم‌های در عین حال مستقل،  با رابطه با سیستم بزرگ تشکیل می‌شوند. این سیستم‌ها از سیستم سیاسی شروع می‌شوند تا به سیستم اقتصادی، اجتماعی، سیستم فرهنگی، سیستم‌های تکنیکی و فنی، سیستم علمی‌ و غیره که اینها همه چون چرخ‌دنده‌های یک ساعت پیچیده سوییسی بهم ارتباط دارند و مانند یک کل کوچکتر در یکدیگر می‌چرخند و اجزای دور و نزدیک‌شان با هم ارتباط داشته و در نظر گرفته شده‌اند. مانند یک ساعت سوییسی  که خودش یک سیستم است و درپایان کار «خودگردان» و «خودهدایت‌کننده» است و اگر انرژی لازمش تامین شود همچنان به کارخود ادامه می‌دهد. در قرن ۲۱ام هیچ کشوری بدون سیستم نمی‌تواند به کار خود ادامه دهد.

اما امروز سیستم لیبرالیستی حاضر دارای کمبودهای بی‌شمار و به شدت بیمار است و تبدیل به سیستم «اولترا لیبرالیستی» یا مافوق لیبرالیستی شده  که حاکم مطلق بر جهان گشته و دارد بدون فکر با یک رویه بیمارگونه  بدون در نظر گرفتن روابطش با جزییات دور و نزدیکش و بر پایه مازاد تولید، سودبری و انباشتن  هر چه بیشتر سرمایه همه چیز را نابود کرده و از بین می‌برد.

این سیستم به عواقب سازندگی و نتایج تولیدات و تولیدات مازاد خود فکر نمی‌کند. ما می‌بینیم که بطور مثال کارخانه مرسدس بنز و یا فولکس واگن و یا جنرال موتور و یا ده‌ها و یا صد‌ها کارخانه اتومبیل‌سازی دیگر در سراسر جهان بدون توجه به اینکه آیا مردم جهان چه مقدار اتومبیل و یا اجناس تولیدی دیگر لازم دارند، همینطور تولید می‌کنند و اتومبیل  و کالا از کارخانجات خود بیرون می‌ریزند.

در قرن ۲۱ام هیچ کشوری بدون سیستم نمی‌تواند به کار خود ادامه دهد. پس باید این نقایص را ریشه‌یابی کرد و سیستمی‌ سالم به دست آورد. نخست مکث کوچکی روی «سیستم اولترا لیبرالیستی» می‌کنیم تا ببینیم چه کمبودهایی دیده می‌شود.

نتیجه

مشکلات بزرگ آلودگی محیط زیست، مشکلات گرم شدن محیط زیست و آب شدن یخ‌های قطبی، آتشفشان‌ها، زمین‌لرزه‌ها، خشکسالی و بی‌آبی، سیل‌ها و بهمن‌ها، عاجز شدن علم پزشکی در برابر مقابله با هزاران ویروس جدید و عدم معالجه آنها،  بسته شدن جاده‌ها و اتوبان‌ها، ساختن مجدد اتوبان‌ها و جاده‌ها و خانه‌ها و پل‌های زمینی و هوایی جدید توسط تکنوکرات‌ها، مسئله کمبود آب در سراسر جهان و ساختن سد‌های بزرگ بی‌مصرف پشت سر هم، مقدار تصادفات هر روز و کشته شدن هزاران انسان، این خاصیت سیستم اولترالیبرالیستی است. این عیب و اشکال سیستم اولترالیبرالیستی است زیرا یک مرسدس بنز و یا یک کارخانه صنعتی که نیست. شما فکر کنید که چقدر کارخانه اتومبیل‌سازی در هر کشور و شهر و ده و روستایی دارد تولید اتومبیل می‌کند. نه تنها کارخانه‌های اتومبیل‌سازی بلکه تمام کارخانجات دیگر که هر روز بیشتر و بیشتر اضافه مازاد تولید می‌کنند تا بیشتر و بیشتر ثروتمند شوند. نه تنها اینها بلکه تمام تکنوکرات‌هایی که شروع می‌کنند به ساختن پشت سر هم، فکر نمی‌کنند که اینها به سر بشریت و محیط زیست چه می‌آورد. آب از بین می‌رود، زمین‌های زراعتی تبدیل به خانه و پل و سد و… می‌شود، جنگل‌ها را برای مصارف صنعتی بیهوده تبدیل به زمین‌های بایر می‌کنند. یک سوم جنگل‌های آمازون را ریشه‌کن کرده‌اند تا صنایع را سامان دهند. من هم با شما موافقم که ایران را تکنوکرات‌ها ساختند. بله، این در زمان خودش درست بود. زمانی که ما هیچ نداشتیم و در خانه‌های گلی زندگی می‌کردیم. قیافه شهر تهران را پیش خود مجسم کنید. اکنون این شهر منحوس‌ترین شهر دنیا شده که هزاران استیل غربی و شرقی بیگانه بی‌رویه در آن ساخته شده که به هیچ وجه نقش ایرانی ندارند.

۱-  انتقاد این است که در این سیستم رایج هیچگاه هیچ نقدی راجع به خود این سیستم نشده و در دست نیست.

۲- نقد این است که اطلاعاتی که از روی حدسیات به دست ما می‌رسند نمی‌توانند در سیاست، اقتصاد، و جامعه کارکرد درست داشته باشند و مشکلات انباشته شده روزانه را  حل کنند، از آن گذشته تا چه حد این داده‌های غیرحقیقی برای جوامع انسانی مفید و یا زیان‌آور هستند؟

۳ – آیا اصولا این مشکلات و خرابی‌ها و جنگ و مهاجرت‌ها، خودکامگی حکومت‌های دیکتاتوری با دید امروزی حل می‌شوند یا نه؟ یا اینکه باید آنقدر صبر کنیم تا همه چیز خراب و خرابتر شود تا ما سر عقل بیاییم و به جزییات و روابط  دور و نزدیک تضاد‌ها توجه کنیم، تا بتوانیم آنها را حل کنیم. سیستم اولترلیبرالیست هیچ جواب منطقی برای پرسش‌ها ندارد که ارائه دهد.

۴ – در مورد کیفیت و کارکرد سیستمی‌که ما خودمان در میان آن سیستم قرار داریم و آن را از داخل سیستم به صورت افقی می‌بینیم، ولی اگر بیاییم بیرون و از بیرون سیستم را ببینیم، می‌بینیم که این سیستم به اجزای ارتباطی دور و نزدیک دیگرش اصلا توجهی ندارد، مانند اینکه اگر کارخانجات صنعتی و یا اتومبیل‌سازی، محصولات  خود را به این تعداد دلخواه امروزی می‌سازند، آیا به عواقب این سازندگی توجهی دارند؟ مثلا اگر اتومبیل تولید می‌کنند آیا  به همین اندازه پارکینگ در منازل، پارکینگ‌های عمومی‌ کافی در شهر وجود دارد،  یا اینکه بایستی آنها را در کوچه و خیابان‌ها دندان به دندان پارک کرد و خیابان‌ها و جاده‌های عبور و مرور را مسدود ساخت. می‌بینیم که این سیستم اصلا به عواقب کار و نتایج حاصل از آن توجه ندارد و همچنان تولید می‌کند تا بفروشد. این نکته اصلی نقد بر این سیستم است.

۵ – انتقاد دیگر این است که مشکلات پیش آمده بدون در نظر گرفتن جوانب بیولوژیک و اجتماعی و پیگرد‌های آن اجرا می‌شود و متاسفانه سیاستگذاران هم توجهی به کنترل این تشکیلات و نحوه تولید آنها ندارند و می‌بینیم که چه بر سر این کره بیچاره زمین آمده که اگر به همین صورت پیش برود توازن و تعادل طبیعی آن در هم می‌ریزد. اینها چند انتقاد کلی از سیستم  اولترالیبرالیسم است که از آمریکا تا چین در جریان است. و ما اکنون در آستانه آن هستیم که این سیستم را دوباره به سرعت «کپی» کنیم و خود را به روزگار امروز آنها برسانیم بدون اینکه به خود زحمت بدهیم راه حل‌های علمی‌ جدید را مطالعه کنیم. بجای اینکه به دنبال الگوهای کهنه که چنین  مصیبت‌هایی را در جهان و ایران ما به بار آورده باشیم، بیاییم ببینیم چه‌اندیشه‌های باروری می‌تواند این سیستم را نقد، مرمت و تصحیح کند، اصلاح کند آنهم در همان چهار چوب سرمایه‌داری لیبرالیست. ما باید این رابه عنوان خشت اول برداریم. ما این تصویر واژگونی را به روشنی با سیستم اولترا لیبرالیست اکنون در سراسر جهان مشاهده می‌کنیم. ما نمی‌خواهیم یک ایرانی بسازیم که از فردا  تمام تولیدات ما به وسیله تکنوکرات‌ها شروع به ساختن و تولید مازاد برای ثروت‌اندوزی کنند و هیچ چیز دیگر را در نظر نگیرند. خانه‌سازی و رابطه روستاها با شهر‌ها برای ایجاد یک اقتصاد سالم و قوی باید از روی طرح‌های مشخص و سالم از روی رعایت سلیقه ایرانی، محیط زیست، نیاز دقیق جمیعت در هر شهر و روستا به خانه، رعایت کشاورزی و مصرف حداقل انرژی و آب باشد. در این صورت مانعی ندارد.

بیایید مجسم کنیم. با آماری که داده‌اند ما در حال حاضر ۴۰۰۰۰۰ تکنوکرات درجه یک در برون‌مرز داریم که بعد از فروپاشی رژیم باید از آنها در برپا ساختن ساختار آینده جامعه ایران استفاده کنیم. این یک نیروی عظیمی ‌است از عقل ابزاری که داریم. اما اگر این نیرو را در برابر عقل کوچک نقاد خود قرار دهیم که باید توازن را برقرار کند و برای ساختن جامعه آینده ایران غیرقابل چشم‌پوشی است، متوجه می‌شویم که این خطر هست که باز هم به ناکجاآباد برویم!

ما می‌خواهیم ساختاری ارزنده و سالم برای جامعه آینده ایران بگذاریم. اگر ندانسته و چشم‌بسته بخواهیم ساختاری بریزیم دوباره سی سال دیگر این ملت به خاطر تضاد‌های حل نشدنی ناراضی شده و قیام خواهد کرد. پس ببینیم نتایج عدم توازن بین عقل ابزاری و عقل شعوری جامعه را به کجا می‌کشاند. با ازدیاد کفه عقل ابزاری و جهان‌نگری مکانیکی تاثیرات بزرگی روی نظام سیاسی دمکراسی و قانون اساسی روی خواهد داد که این دو را به سرحد خودشان می‌برد و به بن‌بست می‌کشاند زیرا با انتقال تفکر ابزاری تکنیک تا این حد زیاد وتاثیر ساعت‌وار آن به روی داد و ستد و زندگی جمعی مردم اصول واقعی اصول و کارکرد «دمکراسی» به خطر می‌افتد.

در کاربرد دمکراسی و اداره جامعه این دو پدیده عقلانی مغز غیرقابل چشم‌پوشی می‌باشد. با ازدیاد عقل مکانیکی پایه‌های مسلم دمکراسی به مرور خشک و از کار می‌افتند. عدم شعور کافی در رای دادن، در احزاب سیاسی، در اصناف، در تشکیلات سیاسی و اقتصادی، در سازمان‌ها و تشکیلات اداری، در روابط انسان‌ها در جامعه با یکدیگر، باعث پسرفت شرکت مردم در رای، بیگانه شدن با تشکیلات سیاسی و در نتیجه بیگانه شدن از دولت و دستگاه‌های اداری می‌گردد زیرا مردم نمی‌توانند در تصمیمات کشوری و اجتماعی سهیم باشند و این تصمیمات همیشه در قدرت و اقتدار گروه تکنوکرات باقی می‌ماند.

ما می‌خواهیم راهمان را روی محور سرمایه‌داری لیبرالیست بگذاریم. خیلی هم انتخاب درستی است.  اول این مسئله باید روشن شود. بعد نظر مردم که آیا در این آب و خاک بهتر است نظام پادشاهی و یا جمهوری باشد از طریق انتخابات تعیین می‌گردد. ما تا به حال از این نوع سیستم‌ها نداشته‌ایم. اما اکنون مجبوریم روی خرابه‌های ایران آن را بسازیم و بر پا کنیم. آیا می‌خواهیم امروز سیستم اولترالیبرالیست عقب‌افتاده و مخرب را انتخاب کنیم که در حال حاضر جامعه آمریکا، جوامع اروپا، جامعه چین و روسیه و غیره با آن در گیرند زیرا این سیستم به آخر خط خود رسیده و دیگر قادر نیست مشکلات محیط زیستی ، اجتماعی، پزشکی، و کار برای انسان‌ها و معضل ثروتمند شدن بی‌حساب عده‌ای و فقر اجتماعی اکثریت را حل کند.  این سیستم دارد موجودات روی زمین و خود کره زمین را از بین می‌برد.  آیا می‌خواهیم با انتخاب این سیستم از عمل نادرست خود مانند انتخاب رژیم اسلامی ‌دوباره بعد از ۵۰ سال پشیمان شویم، که البته دیگر دیر است و نمی‌توانیم سیستم پایه گرفته در اجتماع را به سرعت امروز عوض کنیم و دیگر هم تا به آن موقع ایرانی برای ما  باقی نمی‌ماند. یا اینکه بهتر نیست اول روی این خشت تعمق کافی  کنیم و آن را بسنجیم که از چه ساختار و محتوایی می‌تواند باشد که ما کمتر به دردسر‌های ذکرشده بر بخوریم.

اما تکنوکرات‌های چکار می‌توانند بکنند. در صورت به وجود آمدن نظام دمکراسی وظیفه سیاستمداران است که این گروه را در مسائل کلیدی تکنیکی و نه در دولت و مجلس به کار بگمارند تا این فرصت به مردم داده شود که مردمسالار گردند. کسانی از ایشان که  مایل به خدمت  به مردم و وطن هستند، می‌توانند در دانشگاه‌ها و دانشکده‌های فنی و حرفه‌ای به عنوان استاد و استاد یارمشغول به خدمت شوند و با انتقال دانش خود درکنار تکامل خرد نقاد در جامعه، تکنیک و فن‌آموزی را به جوانان بیاموزند. آیا کاری از این بالاتر برای ایران می‌توان کرد!؟

با به کار بردن این روش،  ساختارسازی جامعه که کیفیت ذهنی و شعوری آن هم‌اکنون در نازل‌ترین مرحله خود می‌باشد تغییر می‌یابد و سلامتی روان جامعه ضمانت می‌گردد و به کمک تفکر نقاد و خردمندانه ایران می‌تواند فقط در دو نسل آینده از پیشرو‌ترین کشورهای جهان گردد. این سروران می‌توانند بدین وسیله سیستم جدید سرمایه‌داری لیبرالیستی را اصلاح و مرمت کنند وآن را «شبکه‌وار» با سیستم‌های کوچکترهم‌رابطه‌ای‌اش مرتبط سازند تا «خودکار» و «خودگردان» شود.

با شناسایی فرهنگ گذشته و به وجود آوردن ارزش‌ها و معیارهای برجسته حقوق بشری  است که جامعه ایران می‌تواند خلاق و دارای یک حکومت واقعی مردم بر مردم،  یک جامعه انسانی با حقوق و قانون برابر برای همه، با یک سیستم فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، محیط زیستی، یک سیستم ارزنده انرژی ، با رفاه سراسری و امنیت اجتماعی  برجسته شود.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=136412

4 دیدگاه‌

  1. امان بیداربخت

    گرامی بهمن، بیشتر افراد فرشگرد در برون مرز دانش آموختگان رشته های عقل ابزاری یا دکتر ها و مهندسین صنعتی هستند که در رشته خود کارشناس و از نخبگان هستند، اما آیا در میان آنها کسی هست که بتواند طراحی و ساختار سازی یک جامعه مدرن بر اساس یک سیستم شبکه ای خود کار و خود گردان که تمام نهاد های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی با روابط دور و نردیک شان را در این ” سیستم ” شبکه ای در هم مستتر شده را طراحی و پایه ریزی کند؟؟؟. تاره این در صورتی است که این گروه که دارای سوابق اصلاح طلبی هستند، در واقع پاتریوت و عاشق ایران باشند. این یک دانش فلسفی، جامعه شناختی، حقوقی، اقتصادی و قرهنگ شناختی لازم دارد که به عقیذه من چنین دانشی در میان این گروه متخصص با عقل ابزاری موجود نیست.

  2. بهمن

    معلوم نیست نویسندهٔ نوشتار از کجا فهمیده که گروه شبکه فرشگرد «از نخبگان و افراد سیاسی دانش‌آموخته‌ای » هستند وهم آنها قرار است از حالا بفکرساختا ر جامعهٔ ایرانی در سدهٔ بیست ویکم یعنی هشتاد سال آینده باشند؟

  3. امان بیداربخت

    علت خود فروشی فقر و بی گاری و گشیده شدن افراد به تن فروشی و پناه به اعتیاد است. فرقی نمیگند گه فقر در یگ گشور اسلامی و یا در یگ گشور صنعتی به اصطلاح پیشرو باشد گه دارای یگ سیستم اقتصادی ناقص و مریض است گه ثروت ملتش را به تاراح میبرد و یا او را استثمار میگند.

  4. ناشناس

    در نوشته شما از خودکشى و اعتیاد و تن فروشى در سراسر جهـان و ایران اشاره شده. اما …
    علت اعتیاد و تنفروشى وووو در ایران متفاوت است از مثلا تنفروشى در المان
    وانگهـى ایران یک کشور اسلامى است با قوانین شرع و گشت ارشاد ووووو
    بنابر این ناهـنجاریهـاى. اجتماعى در ایران (اسلامى ) را نباید با دیگر کشورهـاى جهـان مقایسه کرد .

Comments are closed.