ترامپِ شیردل و هموطنان خوش‌خیال ما

دوشنبه ۵ آذر ۱۳۹۷ برابر با ۲۶ نوامبر ۲۰۱۸


هوشنگ معین‌زاده – یکی از دوستان دوران جوانی‌ام می‌گفت: با رئیس جمهور شدن جیمی کارتر در سال ۱۹۷۷، سقوط رژیم پادشاهی ایران در همین سالِ نکبت­بار، و به قدرت رسیدن خمینی و دار و دسته تبهکار او، من هم مانند بسیاری از ایرانیان مجبور به ترک خانه و کاشانه و میهن‌ام شدم. از آن تاریخ به بعد هم کارم این شده که هر روز با نگرانی، اوضاع و احوال سیاسی «دنیا» را دنبال ‌کنم. یعنی، علاوه بر اوضاع سیاسی کشورم ایران،‌ اوضاع سیاسی جهان را نیز پیگیری ‌کنم. در حقیقت چشم به راه نشسته‌ام که ببینمِ، آنهایی که لقمه خمینی و حکومت مذهبی شیعه را برای ما گرفته‌اند، کی به اهدافشان می‌رسند و دست از حمایت حکومت مذهبی حرامیانی که بر سرنوشت ما مسلط کرده‌اند، بر می‌دارند و می‌گذارند ما ایرانیان خودمان تکلیفمان را با مملکت و حکومت کشورمان روشن کنیم.

خاطرم هست! وقتی رونالد ریگان در انتخابات سال ۱۹۸۱ رئیس جمهور امریکا شد، من هم مانند بسیاری از هموطنان آواره‌ام در کشورهای مختلف جهان، خوشحال شدم. تصور می‌کردم که با روی کار آمدن ریگان، این هنرپیشه کابوی فیلم‌های وسترن امریکا، کار خمینی و آخوندهای تبهکار هم به پایان می­رسد. به همین خاطرهم چون خوش­خیالانِ دیگر، چمدان‌های خود را بستم و آماده بازگشت به میهن‌ شدم. اما، خیلی زود خبر آمد که: آقای رونالد ریگان، رئیس جمهور محبوب ما ایرانیان! با همه آرتیست‌بازی­هایش در غرب وحشی، به سادگی فریب چرب‌زبانی بعضی از سیاست‌بازان هفت‌خط ایرانی را خورده، با ارسال پیامی مودت‌آمیز، همراه با یک کیک شکلاتی و یک انجیل امضاشده ریگانی، خواسته تا رشته عهد و پیمان بین خود و خمینی را تجدید و حتی محکم­تر کند.

در واقع، مقصر اصلی خود ما ایرانیان ساده‌دل بودیم، وگرنه می‌باید یادمان مانده باشد که جناب ریگان، ریاست جمهوریش را مدیون خمینی بود که با رها نکردن گروگان‌های امریکایی، توسط او در طول مبارزات انتخاباتی بین ایشان و کارتر، سبب پیروزی ریگان شد.

و این چنین بود که برای اولین بار پس از حادثه شوم بهمن ماه سال ۵۷ همه دلخوشی‌های ایرانیان برای سرنگون ساختن جمهوری اسلامی توسط امریکا، بر باد رفت و ناچار شدند که چمدان‌هایشان را از نو باز کنند و منتظر بمانند که هشت سال دوره ریاست جمهوری این کابوی امریکایی به پایان برسد.

در سال ۱۹۸۹ نوبت به جرج بوش اول رسید. هم­میهنان خیالپردازِ ما، این بار هم آمدن او را به فال نیک گرفتند و دل به او خوش کردند. شادی‌‌ها و دست‌افشانی‌ها کردند که این بار کار آخوندها تمام است زیرا کسی رئیس جمهور امریکا شده که علاوه بر هشت سال معاون رئیس جمهور بودنش، رئیس سازمان CIA هم بود و با زد و بندهای آنچنانی آشنایی کامل دارد. از این رو، از نو چمدان‌ها بسته شد و خوش‌خیالان آماده بازگشت شدند، بی­آنکه به یادشان بیاید که در انتخابات سال ۱۹۸۱، میان ریگان و کارتر، همین آقای جرج بوش بود که در پاریس و نماینده‌اش در مادرید با شیخ مهدی کروبی نماینده خمینی، نشستند و گفتند و قرار گذاشتند که گروگان‌های آمریکا را پیش از پایان انتخابات، آزاد نکنند و در عوض با برنده شدن ریگان، ایشان کلیه نیازمندی‌های ایران را برآورد. و دیدیم که ریگان در انتخابات سالِ ۱۹۸۱ برنده شد و جرج بوش‌ اول به معاونت او انتخاب گردید. خوشبختانه دوران ریاست جمهوری جرج بوش اول بیش از چهار سال طول نکشید و ایرانیان سرخورده این بار، فقط چهار سال حرص و جوش خوردند.

در سال ۱۹۹۳بیل کلینتون وارد کاخ سفید شد و ایرانیان که دمکرات‌ها را مسبب بدبختی خود می­دانستند، نه تنها شادی نکردند، بلکه به سکوت دردآلود خود پناه بردند و در تمام مدت ریاست جمهوری او، ناعلاج دندان روی جگر گذاشتند و منتظر رئیس جمهور بعدی ماندند.

سال ۲۰۰۱ فرا رسید و جرج دبلیو بوش، پسر جرج بوش اول به عنوان چهل و سومین رئیس جمهور امریکا به کاخ سفید رفت. شادی هموطنان ما با حضور او در کاخ سفید با پیش آمد حادثه ۱۱ سپتامبر سالِ ۲۰۰۱ به اوج خود رسید. با اینکه در بین افرادی که حادثه ۱۱ سپتامبر را به وجود آورده بودند، هیچ فرد ایرانی حضور و دخالت نداشت، با این حال، هموطنان ما دلشان را خوش کردند که ممکن است پر قیچی عواقب این حادثه، دامان ایران را هم بگیرد، که متاسفانه یا خوشبختانه نگرفت و هشت سال زمامداری ایشان با حمله به افغانستان و عراق و مصیبتی که برسر این دو کشور آورد، سپری شد. بی‌آنکه  گره‌ای از کار فروبسته ایرانیان گشوده شود.

سال ۲۰۰۹ نوبت به باراک حسین اوباما رسید. تکلیف ایرانیان وطن‌باخته با حسین اوباما روشن بود. نخست اینکه وی از حزب دمکرات بود که لقمه رژیم آخوندی را آنها برای ایران گرفته بودند. دیگر اینکه طرف، هم تبار مسلمانی داشت و نام قهرمان مذهبی ما  شیعیان (حسین) را یدک می‌کشید، و هم رنگ و روی افریقایی‌های ستمدیده را داشت که مانند ما مسلمانان شیعه مذهب جز خداوند بخشنده مهربان، حامی و پشتیبان دیگری ندارند. از این رو، از آمدن او، ما ایرانیان چندان شاد نشدیم و به انتظار پایان کارش نشستیم، تا اینکه هشت سال او هم به پایان رسید.

در سال ۲۰۱۷ زد و بار دیگر جمهوریخواهان عزیز ما ایرانیان! به پیروزی رسیدند و آنهم چه پیروزی دلگرم‌کننده­ای! کسی رئیس جمهور امریکا شد که از روز نخست شمشیرش را در رویارویی با اسلام و مسلمانی، آنهم اسلام و مسلمانی ایرانیان از رو بسته بود و تعارفی هم با هیچکس نداشت.

شادی و شعف هم­میهنان ما، به ویژه آنهایی که چهل سال تمام عمر خود را به امید پیدا شدن یک کاوه، حتی کاوه امریکایی‌تبار سپری کرده بودند، به اوج خود رسید. در پی انتخاب دونالد ترامپ که هموطنان شوخ‌طبع ما به او لقب «ترامپ شیردل» داده بودند، و او را همان کاوه رویاهای ساده‌لوحانه خود می­پنداشتند، بسیاری برایش هورا کشیدند و جیغ و داد راه انداختند. بسیاری هم پیدا شدن این قهرمان اسطوره‌ای ایرانیان را که بر حسب تصادف در امریکا پا به عرصه­ی وجود گذاشته است را به فال نیک گرفتند و به هم شادباش گفتند و در ثنای او شعرهای حماسی سرودند، با این تصور که ترامپ شیردل، کاوه اسطوره­ای امریکاتبار ما، می‌خواهد سر ضحاک زمانه ایرانیان را به سنگ بکوبد و مردم و مملکت ایران را از بند زنجیر اسارت آزاد سازد. آنهم به همان شیوه‌ای که هلاکوخان مغول، خلیفه عباسی را در نمد مالید که نه تنها جان او را گرفت، بلکه خلافت چند صد ساله ایل و تبار پیغمبر اسلام را هم از سر مردم ایران کم کرد.

از عجایب روزگار و بخت خوش ما ایرانیان، کاوه زمانه ما را کسانی مانند جان بولتون دلاور و رودی جولیانی قهرمان و مایک پمپئوی سلحشور همراهی می‌کنند که هر یک از این شوالیه‌ها در زمان و مکان خود یک کاوه تمام‌عیار محسوب می‌شوند.

در این میان، هموطنان ما در ایران نیز تحت تاثیر هیجانات ایرانیان برونمرزی، به جنب و جوش افتادند، به خیابان‌ها آمدند و با شهامت تمام، همه گردانندگان حکومت را به باد انتقاد گرفتند. بسیاری از این مبارزین کتک خوردند، زخمی شدند، دستگیر گردیدند و به زندان افتادند و تعدادی هم جان باختند، به این امید که مبادا در همآهنگی با هموطنان خارج‌نشین خود کوتاهی کرده باشند.

تا اینکه به مصداق مثل معروف « کوه موش زائید!» پیام جناب دونالد ترامپ شیردل، کاوه امریکایی ما ایرانیان، به گوش همه جهانیان، به‌خصوص ما ایرانیان دلخوش شده رسید که جنابشان فرمودند: « قصد ما سرنگونی رژیم ایران نیست، بلکه میخواهیم آنها رفتارشان را تغییر بدهند!». یعنی حرف ما را گوش کنند! مطیع ما باشند! هر کاری می­کنند، با اجازه و با دستور ما باشد! و… در پی آن هم فرمودند:

«ما حاضریم بدون هیچ پیش‌شرطی با آنان به گفتگو بنشینیم!» یعنی بگوییم! بخندیم! شوخی کنیم! عکس یادگاری بگیریم! مصاحبه کنیم! درست به همان شکلی که با رهبر کره شمالی نشستیم و گفتیم و برخاستیم. و بقیه قضایا.

عجیب­تر از همه اینکه جان بولتون دلاور که در پاریس وعده دیدار سال آینده خود را در مجلس نمایشی مجاهدین، به تهران موکول کرده بود، از گفته خود عدول کرد و پا به پای رئیس جمهور خود، فرمود و تاکید هم کرد که قصد ما براندازی حکومت جمهوری اسلامی نیست! بلکه می­خواهیم جمهوری اسلامی روش­اش را تغییر بدهد! و …

آقای مایک پمپئو سلحشور نیز که با دوازده ماده خود، جمهوری اسلامی را به چوب بسته بود و قصد تازیانه زدنش را داشت، عقبگرد قهرمانانه‌ای فرمود و کوتاه آمد و ایشان هم حرف ترامپ و بولتون را تکرار کرد و عجالتاً و به دور از چشمان نگران نیکی هیلی، سفیر امریکا در سازمان ملل از خیر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی گذشت!

*****

چهل سال اقامت و نظارت بر تحولات سیاسی دنیای به اصطلاح آزاد و دیدن هفت رئیس جمهور آمریکا که هر یک به یکی از دو حزب دمکرات و جمهوریخواه این کشور تعلق داشتند، هنوز ما ایرانیان را از خواب بیدار نکرده و نتوانسته‌ایم با واقعیت‌های پشت پرده سیاست کشورهای غربی آشنا شویم.

دوستم می‌گفت: در این میان، از آن دسته از ایرانیانی که خود را مفسر اخبار و تحلیلگران مسائل سیاسی ایران و جهان قلمداد می‌کنند، حتی آنهایی که در این زمینه‌ها، کرسی استادی دانشگاه را هم یدک می‌کشند، تعجب می‌کنم که اطلاع درستی از اوضاع و احوال سیاسی جهان ندارند و قادر نیستند، یک تحلیل درست از حوادث و وقایع سیاسی جهان و کشورشان را به هموطنان خود بدهند!

به عنوان نمونه در رابطه  با دونالد ترامپ که بسیاری از ایرانیان مفتون او شده­اند و انتظار دارند که او سر ضحاک زمانه ایرانیان را به سنگ بکوبد، هیچ شناخت درستی از این مرد ندارند و نمی‌دانند که او به دنبال چیست؟ در حالی که اگر وی را می‌شناختند و با روحیه او، به‌خصوص آن بخشی که به کاسبکاری ذاتی­اش ارتباط پیدا می‌کند، آشنا بودند،‌ به سادگی فریب بازی‌های او را نمی‌خوردند و ترامپ  را هم به غلط، مانند خمینی با آدرس اشتباهی به خورد مردم نا آگاه و ناعلاج ایران نمی‌دادند.

عجیب­تر از همه اینکه ایرانیانی که در خارج از کشور، تریبون‌ رسانه‌ها را در اختیار دارند، با اینکه دونالد ترامپ، چندی قبل رسماً، صراحتاً و علناً اعلام کرد که در نظر دارد پیمان «ناتو عربی» را در برابر زیاده‌خواهی و تهدیدهای جمهوری اسلامی، با دولت‌های کشورهای نفتخیز عربی تشکیل دهد، هیچیک از مفسران و تحلیلگران سیاسی رسانه‌های مختلف ایرانی، واکنشی از خود بروز ندادند، و نگفتند که: ناتوی عربی، به منظور رویارویی با زیاده‌خواهی و تهدیدهای ایران، یعنی چه!؟

اگر قصد آقای ترامپ سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی است،‌ چه احتیاجی به برپایی پیمان ناتوی عربی دارد!؟ تشکیل سازمانی شبیه سازمان پیمان ناتو، نیاز به برنامه‌ریزی، طراحی، سازماندهی، تشکیل سپاه و آموزش و به خصوص «مسلح کردن» کشورهای عضو ناتوی عربی دارد!

ناتوی عربی، کار یک روز و دو روز و یک سال و دو سال نیست! به عبارت دیگر، لازمه تشکیل یک سازمانی شبیه پیمان ناتو که برای رویارویی با تهدید شوروی سابق طراحی شده بود، وجود یک دشمن مقتدر قهاری است که باید به گونه­ای خاص مهار گردد و از صحنه خارج شود. در حالی که دشمن اعراب، دشمنی است که تهدیدهایش «اصفهانی‌مآب» است، یعنی تمام تهدیدهایش در این جمله خلاصه می­شود که «فحش بدهند و فحش بستون­اند». از این رو، باید جمهوری اسلامی آخوندها باشد که بتوانند به این و آن فحش بدهند، تهدید کنند تا بشود نام دشمن بر آن نهاد و اعراب را برای رودررویی با آن متحد و مسلح و سرکیسه کرد.

بنابراین، ما ایرانیان باید بدانیم که اگر دلمان را به امریکا و یا هر کشور دیگر خوش کنیم که بیایند و ما را از دست رژیم آخوندها نجات دهند، سخت در اشتباه هستیم. چنانکه در طول چهل سال گذشته همین اشتباه را کردیم  و همه وقت و انرژی خود را به هدر دادیم. در حالی که به وضوح مشخص بود که رژیم آخوندها را، کشورهایی که برای ما تدارک دیده و برپا و مستقر کرده­اند، همان‌ کشورها هم در تمام این مدت این فرزند خلف خود را حفاظت و حراست کرده­اند.

آمریکا، اتحادیه اروپا، اسرائیل، روسیه، چین و بسیاری دیگر از کشورهای جهان، به لولوی سرخرمنی، به نام جمهوری اسلامی، برای داشتن بازار و پول کشورهای نفتخیز خاورمیانه نیاز دارند و به همین منظور هم این کشورها، با همه بدکرداری‌های « ظاهری» جمهوری اسلامی، نمی‌گذارند این رژیم شیرده سرنگون شود. پس، ما ایرانیان باید هوشیار باشیم و با هوشیاری، بنشینیم، بیندیشیم و ببینیم با این اوضاع و احوال چه باید بکنیم!؟

آنچه مسلم است، مردم ایران هیچ مشکلی با غرب، به ویژه امریکا و حتی اسرائیل ندارند. مشکل امریکا و اسرائیل و دیگران هم با جمهوری اسلامی، ربطی به ملت ایران ندارد. در حقیقت این جمهوری اسلامی برآمده از انقلابی است که غرب و شرق به اتفاق، برای ما ایرانیان برپا کرده­اند. حکومتی که چهل سال تمام از یکسو مشغول ویران کردن ایران و غارت و چپاول ثروت‌‌های ملی ماست. و از سوی دیگر به بهانه اسلام و شیعیگری و صدور انقلاب به کشورهای دیگر، رابطه کشور و ملت ما را با همه کشورها و ملت‌های جهان به مشکل انداخته است.

اگر ما بتوانیم این حکومت نکبت­بار را براندازیم، هم مشکلات مملکت و ملت ما به پایان می‌رسد و هم مشکلات دیگران با ما برطرف می­شود. در راستای برچیدن بساط حکومت مذهبی آخوندها نیز، ما باید به توان و همت خود تکیه کنیم و اگر بخواهیم به امید این کشور و آن کشور بنشینیم و یا در انتظار این رئیس جمهور و آن رئیس جمهور فلان کشور باشیم، سرنوشتمان همان خواهد شد که در چهل سال گذشته تجربه کرده­ایم.

*****

با این وضع است که این پرسش را تکرار می‌کنیم که: چه باید بکنیم؟ آیا باید جامه ماتم به تن کنیم که چرا رهبران آمریکا به دلخواه ما عمل نکرده­اند؟ بی­آنکه توجه داشته باشیم که آنان و سران کشورهای دیگر، رهبران سرزمین خویشند و در چهارچوب مصالح ملت خویش عمل می‌کنند. بنابراین نباید به امید آنها نشست و در انتظار کمک آنها بود.

با نگاهی گذرا به تاریخ پر فراز و نشیب کشورمان، می­بینیم که ما در طول تاریخ تجربه‌های تلخ­تری داشته‌ایم. عرب‌هایی که به سرزمین ما تاختند، بسیار بی­رحم‌تر بودند و تشنه غارت و چپاول و گرسنه. اما بابک‌ها و مازیارها چشم عنایت به رُم و چین ندوختند. شعله مقاومت را سرکش و زنده نگاه داشتند تا یعقوب لیث به پا خیزد.

جمهوری اسلامی اولین تجربه ما در حکمرانی بی‌عرضگان دینی در کشورمان نیست. نابسامانی‌هایی که شاه سلطان حسین با حکومت مذهبی به وجود آورده بود، در تاریخ را به روی ما نبست. نادرشاهی به پا خاست و پنجره‌های نجات کشورمان را گشود.

وقتی رضاشاه از قزاقخانه شمال به در آمد و لیاقت‌های افسانه‌ای خویش را در خدمت سرزمین‌اش گذاشت، تقریباً چیزی از ایران اهورایی بجا نمانده بود.

به باور من، این بار نیز دیر یا زود دست سرنوشت به یاری ما خواهد آمد و فرزندان غیور این آب و خاک، کشور و ملت ما را از این وضع اسفبار کنونی رها خواهند ساخت و با سرافرازی به جهانیان نشان خواهند داد که این ملت سرفراز تاریخ، نامیرا بوده و نامیرا هم خواهد ماند!

امیدمان را به خودمان و به جوانان کشورمان ببندیم و مطمئن باشیم که از این مهلکه نیز پیروز و سرفراز بیرون خواهیم آمد.

مطمئن باشیم!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=137854

4 دیدگاه‌

  1. کامران

    نویسنده به نکات درستی اشاره میکنه که قابل فهم نیز هست. ترامپ هرچند هم با جمهوری اسلامی مشکل داشته باشه ولی در لحظه نهایی به منافع ملی آمریکا توجه داره و نه مردم ایران. کما اینکه به کار گرفتن نیروی نظامی برای این رزیم هم جواب عکس خواهد داد. فقط مردم ایران با همبستگی میلیونی شان قادرند این وضعیت را تغییر بدهند … درسته حکومت برای حفظ خودش دست به هر کاری میزنه ولی کیست که نداند هیچ قدرتی در برابر دریای مردم یارای مقاومت نداره

  2. ذره بین

    مقاله حاوی حقایقی تلخ است اما ما را هشدار می دهد که: “کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من”

  3. بشر

    عجیب است که نویسنده این مطلب، با نگاه یهود سنیزانه که بیشتر خاص ایرانیان برون مرزی سنتی است، اسراییل را حامی جیم الف می داندکه در حفظ و ادامه حیات آن می کوشد و خطربزرگ اگزیستانسیالیستی را که از سوی جیم الف متوجه اسراییل است نادیده می گیرد. اسراییل در جنگی تمام عیار با خلافت شیعه است و اگر کسی آن را نمی بیند یا اشکال از قوای باصره اوست یا قوای ادراکی و یا بیماری یهود ستیزی!!!!!

  4. بشر

    این مقاله که ظاهرا در انتقاد از توهمات توطئه محور ایرانیان است، به نوعی بیانگر نگاه توطئه محور خود نویسنده نیز می باشد. ازیک سو می گوید که ایرانیان نباید خوش خیالانه منتظر باشند تا ترامپ جیم الف را سرنگون کند. از سویی دیگر میگوید آمریکا و اتحادیه اروپا و اسراییل و ‌چین و روسیه به لولوی سر خرمن جیم الف نیاز دارند و آن را حفظ می کنند. پس ظاهرا از نظر نویسنده، ایرانیان ( عمدتا برون مرز نشینان توطئه محور)بر دو گونه اند:۱- آنان که منتظرند تا ترامپ جیم الف را سرنگون کند،‌که البته خوش خیال و ساده دل هستند. ۲- آنان که ، مانند نویسنده، معتقدند قدرتهای جهانی به لولوی سرخرمن جیم الف نیاز دارند که البته باهوش و نخبه و واقع بین و روشنفکر هستند ( لابد) !!!!!!!

Comments are closed.