تأملات بهنگام؛ «تداوم انسان» و حکم زمان

- آدمیان از زمانی که به ابداع زبان و سپس ابزار نوشتن دست یافتند، همواره تلاش کرده‌اند تا تجربه‌ی زیستی خود را ثبت و ضبط کنند.
- موجودات تمام تلاش خود را برای «همیشه ماندن» حتی به قیمت جلوگیری از هستی یافتنِ آیندگان، می‌کنند. طبیعت اما از چنین گناهی به آسانی چشم نمی‌پوشد پس به مدد زمان، موجودات را معدوم می‌کند. نباید اصرار به «بیش از حد ماندن» داشت!

پنج شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۸ برابر با ۱۸ آپریل ۲۰۱۹


یوسف مصدقی- چند هفته پیش، سردبیر کیهان لندن، در نخستین سرمقاله هفتگی‌اش در سال جدید خورشیدی، بجای نوشتن از ماجراهای روزمرّه‌ی سیاست ایران، به موضوعی بنیادین پرداخته بود که از دید صاحب این صفحه‌کلید، پس از چند هفته، نه تنها همچنان شایسته‌ی تأمل است بلکه اندیشه در آن واجب‌تر از هر موضوع دیگری می‌نماید. به این سبب، نگارنده تصمیم گرفت تا به این واجب عمل کند و در این جستار به موضوع محوری سرمقاله‌ی مورد اشاره یعنی مفهوم «تداوم انسان» بپردازد. این شاید فتح بابی باشد برای چند مطلب دیگر در دنباله‌ی این جستار در ایام آتی. تا چه پیش آید.

سنجش زمان و بار میراث

الاهه بقراط در آن سرمقاله‌ی خواندنی، به درستی به این نکته اشاره کرده که هر چند ما نوعِ بشر کمابیش از این مسئله آگاهیم که فردیّتی فناپذیر و مقهورِ ‌زمان داریم ولی با تدابیری ناکام، می‌کوشیم تا زمانِ تعریف‌گریز و شناخت‌ناپذیر را برای خود تا حدی قابل درک کنیم. از این رو، واحدهای سنجش زمان را ابداع کرده‌ایم تا فانی بودنِ خودمان را به استمرار انسانیتِ پس از خود گره بزنیم. نتیجه‌ی چنین پیوندی این است که هر آنچه در طول زمان از ناحیه‌ی هر فرد یا ملتی سر زده باشد– اعم از خیر و شرّ، فاجعه و دستاورد- به حساب «بشریت»ی نوشته می‌شود که فرد فرد ما جزئی از آنیم. این بشریت در ملل و اقوام متنوع خود، صاحب میراث‌های متفاوتی است و از این رو هر یک از ما افرادِ جامعه‌ی انسانی، بار میراثی از گذشتگان خود را وابسته به جغرافیا و فرهنگی که در آن به دنیا آمده‌ایم، به دوش می‌کشیم. آیندگان ما نیز بار میراث ما را به دوش خواهند کشید و تا زمانی که «تداوم انسان» برقرار باشد، این زنجیره‌ی میراث– شوم یا خجسته- برقرار خواهد بود.

از آنجا که که نگارنده در گزاره‌‌های یادشده با سردبیر کیهان لندن همدل است، بی‌فایده نمی‌بیند که قدری مبسوط‌تر به آنها بپردازد تا این مفاهیم و نتایج حاصل از درک آنها، برای خواننده‌ی هوشمند قدری روشن شود.

تاریخ: روایات متنوع در خدمت یک کلان‌روایت

آدمیان از زمانی که به ابداع زبان و سپس ابزار نوشتن دست یافتند، همواره تلاش کرده‌اند تا تجربه‌ی زیستی خود را ثبت و ضبط کنند. مکتوبات و تصاویر حاصل از این تلاش‌ها، «تداوم انسان» را با انتقال تجربه‌ی گذشتگان به آیندگان تسهیل کرده‌اند. از غارنگاره‌های لاسکو تا کتیبه‌های سومری و پاپیروس‌های مصری، از گیل‌گمش، اودیسه، شاهنامه و دیگر حماسه‌های منظوم و منثورِ اقوام و ملت‌های مختلف دنیا تا مکتوبات پراکنده‌ی حکمای پیش‌سقراطی و رساله‌های نبوغ‌آسای افلاطون، از «لزومیات» ابوالعلاء مَعَرّی و «رباعیات» خیام تا غزلیات حافظ و چامه‌های تروبادورهای (Troubadours) اهل پرووانس، از داستان‌های هزار و یک شب تا دن‌کیشوت سروانتس، از تراژدی‌های شکسپیر  تا رمان‌های فلوبر، پروست و فاکنر، از دستورعمل تولید باروت و ساختن قطب‌نما تا طب جالینوس و «قانون» ابن‌سینا، از «هنر جنگ» سون‌تسو (Sun Tzu) تا «شهریار» ماکیاولی و «سرمایه» مارکس، از شرح اعتراف‌گیری و شکنجه در دوران انکیزیسیون تا توصیفات هولناک «۱۲۰ روز سُدومِ» مارکی‌دو‌ساد، از کاماسوترای سانسکریت تا پورنوگرافی‌های تولیدِ انبوه زمان ما، و بی‌شمار مکتوبات و تصاویر ضبط شده‌ی دیگر، هر یک به نوعی در «تداوم انسان» نقش داشته‌اند. همه‌ی این آثار، تلاش مؤلفان و مرتکبان‌شان را برای ماندگاری و غلبه بر زمان نشان می‌دهند.

طبیعت، اصرار بر «بیش از حد ماندن» را مجازات می‌کند…

از چنین چشم‌اندازی، زمان مقید به مفهومی خاص می‌شود که آن را «تاریخ» می‌نامیم. تاریخ، اینجا مجموعه روایاتی است که «تداوم انسان» را تصویر می‌کنند. همانگونه که برشمرده شد، این روایت‌ها تنوعی شگرف و هوش‌ربا دارند. از تقابل انسان با طبیعت و تلاش برای بقا در بَدَوی‌ترین شکل ممکن تا اندیشه‌ورزی و تَفَلسُف، از کشف غرایز و تعمیق لذتجویی تا تلاش برای تبدیل تخیل بی‌پروا به هنر، از جنگ‌های خونبار بر سر منابع حیاتی تا ترویج آیین‌ها، ادیان و شرایع به مدد خطابه و شمشیر، همگی در شمول این روایات قرار می‌گیرند. در تمام این روایت‌ها، واژه‌ی «تاریخ» مُضافِ عرصه‌ای از کوشش بشریت برای «تداوم انسان» شده است: تاریخ علم، تاریخ فلسفه، تاریخ هنر، تاریخ ادیان و… روایاتی هستند که کلان‌روایتِ «تداوم انسان» را شکل می‌دهند. شاید تنها تفاوت ما با دیگر گونه‌های جانوری روی زمین، همین تاریخ‌ داشتنِ ماست.

حکم زمان است این!

آنکسیماندر (Anaximander Ἀναξίμανδρος) از حکمای یونانِ پیش از سقراط، یکی از ژرف‌اندیش‌ترین اندیشمندان دوران باستان بود. او نابودی و زوال را تنها نتیجه‌ی تصادف و قهر طبیعت نمی‌دانست بلکه «نیست‌شدن» را حاصل تبهکاری و بزه موجودات برای «بیش از حد ماندن» می‌دید. آنکسیماندر عالم را عرصه‌ی ستیز برای «بودن» می‌دید و عقیده داشت که موجودات تمام تلاش خود را برای «همیشه ماندن» حتی به قیمت جلوگیری از هستی یافتنِ آیندگان، می‌کنند. طبیعت اما از چنین گناهی به آسانی چشم نمی‌پوشد پس به مدد زمان، موجودات را معدوم می‌کند. این حکیم یونانی در قدیمی‌ترین متن بجا مانده در فلسفه‌ی غرب، در باب آغاز و انجام موجودات چنین می‌گوید: «از آنچه موجودات پیدا آمده‌اند، در همان نیز به ناچار ناپیدا می‌روند. حکم زمان است این؛ مجازاتِ بیداد به یکدیگر را، بایست کشیدن.»*

حال تصور کنید که حاکمان یک کشور، بجای اندیشیدن به آینده و تلاش برای «تداوم انسان» در جغرافیای سرزمینی که بر آن حکومت می‌کنند، تمام همّ و غمّ خود را صرف «بیش از حد ماندن» کنند و در این خیال خام از پرداخت هر هزینه‌ای از میراث گذشتگان و سرمایه‌ی آیندگان آن سرزمین دریغ نکنند. نتیجه چنین حکومتی، نخست ورشکستگی اقتصادی و اخلاقی و سپس فروپاشی همه‌جانبه و نابودی به حکم زمان است.

نظام جمهوری اسلامی، برای ماندن و استمرارش، با مصرف جنون‌آمیز تمام منابع ایران و نابود کردن میراث بجا مانده از گذشتگان این سرزمین، به مانعی بزرگ بر راه «تداوم انسان» در جغرافیای ایران تبدیل شده است. این فرقه‌ی تبهکار که در کارِ بی‌تاریخ‌ کردنِ ایرانزمین است، به واسطه‌ی بیدادش به حکم زمان «نیست» خواهد شد. بر ما ایرانیان است که نگذاریم وطن و میراث تاریخی‌مان همراه این تبهکاران فنا شود. «تداوم انسان» در کشور ما، بدون عزم و عمل ما آدمیانِ حاضر در زمان حال، ممکن نیست.


*نقل شده از ترجمه‌ی پرویز ضیاءشهابی از یک متن لاتین‌ در باب سخنان پراکنده‌ی بجا مانده از فیلسوفان پیش‌سقراطی. نگارنده این چند جمله را سال‌ها پیش در کلاسی در دوره‌ی دکترای فلسفه از ضیاءشهابی شنید و به خاطر سپرد. در نقل قول، سه واژه را برای فهمیدنی‌تر شدن متن تغییر دادم: «آنچه» بجای «آنکه»، «موجودات» بجای «هست‌ها» و «مجازات» به جای «پادافره». بعدها ترجمه‌ی انگلیسی کتاب را یافتم (A Presocratics Reader: Selected Fragments and Testimonia) چنانکه می‌بینید این چند سطر در ترجمه انگلیسی قدری متفاوت هستند:

Whence things have their origin,
Thence also their destruction happens,
According to necessity;
For they give to each other justice and recompense
For their injustice
In conformity with the ordinance of Time.

ترجمه انگلیسی دیگری از سخن آنکسیماندر چنین است:

Whence things have their origin,
Thence also their destruction happens,
As is the order of things;
For they execute the sentence upon one another
-The condemnation for the crime-
In conformity with the ordinance of Time.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=153462

6 دیدگاه‌

  1. فربد

    عزیزان ال۔جی۔بی۔تی چاره این مشکل را به درستی دریافته‌اند

  2. عسگرآقا

    مرتب فیلسوفی کنید!… آتیلا، مائو، هیتلر، سوکارنو و سوهارتو …خمینی و خامنه ای…نادانی و ذات زشت و فکر و اندیشه مردمان است؛ تاریخ و زمان نه اصالتی و نه جبری دارد…زمین کربلا را تا چهل متر کنده و آورده و هر روز سجده میکند، میگه تربت حسین است و میخواهد جلو سیل طبیعت را بگیرد…انحطاط و فروپاشی فرهنگ آدمیت است، فلسفه ( حکمت؟) جز بافندگی نیست! خمینی: » ما برای شما خون دادیم، یعنی شما خون دادید، من که اینجا نشستم!…ماها هیچ حقی نداریم!…تمدن اینا اینه! خاک بر سر من که استفاده عنوانی از شما بخواهم بکنم!…اینا از آزادی اینو …« ملت: » …منی حمینی…!؟ جنتی: » سیل رحمت الهی و ددمنشی طبیعت است!«.

    https://www.youtube.com/watch?time_continue=2&v=9hXWEmjREA8

  3. بشر

    از سویی دیگر، اصطلاح فرقه تبهکار ، بدنه اجتماعی و‌چرخدنده های ماشین عظیم سرکوب و‌فساد و تبهکاری را نیز نادیده گرفته و پیدایش آن را به یک عامل ناشناخته برون افکنی می کند.به هر حال، این دیدگاه استثناگرایانه در مورد اینکه ملتی نیک پندار و نیک اندیش و بهنژاد از بد روزگار گرفتار فرقه ایی تبهکار شده و سرانجام در اثر جبر تاریخ و با ظهور سوشیانت، آن فرقه تبهکار نابود و آن ملت نیک به سعادت ابدی خواهد رسید و بر تارک جهان خواهد درخشید ، بیشتر اسطورهایی است تا علمی. اندیشمندان بسیاری در زمینه فروپاشی و یا پیشرفت ملتها و تمدنها در طول تاریخ بشر تحقیق کرده اند و‌عموما عوامل درونی را موثر می دانند.

  4. بشر

    ادامه،
    اگر چنین باشد، در آنصورت عوامل تاریخی و‌جغرافیایی و جغرافیایی زیستی و اقلیمی بر خلقیات و روحیات و آرمانها و اهداف و قدرت ملی ملتها بی تاثیر هستند، ضمن اینکه ملتهای گوناگون در تعیین سرنوشت خود نیز هیچ نقشی نداشته و‌مسئولیتی در زمینه سعادت و‌یا فلاکت خود ندارند. بلکه بنا به یک قرعه کیهانی Cosmic Lottery ، برخی ملتها از روی خوش اقبالی، فرقه های نیک منش موجب سعادت آنها شده اند‌ و برخی دیگر با بدبیاری، گرفتار فرقه های تبهکار.

  5. بشر

    بنظرم مقاله ایی پربار است که در بخش نخستین آن پیوند و تقابل بین جبر تاریخ و غریزه بقا را از نظر فلسفی بیان می کند ( هر چند با این نوع دیدگاه موافق نیستم ) . اما، این نگاه کلان به تاریخ با کاربرد اصطلاح ” فرقه تبهکار” در این کانتکس بنظرم ناسازگاری دارد. اشکال اساسی در آن است که فروکاستن یک فرآیند تاریخی و اجتماعی پیچیده به یک فرقه تبهکار که قرار است در اثر جبر تاریخ سرانجام نابود شود، بسیاری عوامل تاثیر گذار و نیرومند در تحولات حداقل چند قرن اخیر را نادیده گرفته و یک عامل گذرا و ضعیف ( فرقه تبهکار) را جایگزین آنها می نماید.

  6. ناشناس

    درود آقای مصدقی.
    تجربه ی زیستی یا تجربه ی زیسته

Comments are closed.