مجید محمدی – فضای اجتماعی و نیز فضای رسانههای اجتماعی ایرانیان به گونهای است که دو برداشت کاملا متفاوت از آن میشود:
یکی اینکه جامعهی ایران عصبی و پرخاشگر است (رفتار یا نگرش خشونتآمیز و خصمانه دارد) و خشونتهای لفظی و فیزیکی آن نشانههای این است که چیزی نمانده این جامعه مثل دیگ زودپز تحت فشار بالا ترکیده و منفجر شود.
دیگر اینکه جامعهی ایران افسرده و درونگرا شده است به این معنا که ماتمزده، ناامید و بدبین، خسته، خودآزار و دچار احساست پوچی است، و احساس عجز میکند. افسردگی دلایل ژنتیک، محیطی، زیستی و روانشناختی دارد. این برداشتها تا چه حد واقعیت دارد؟
برای ارزیابی سطح واقعیت برداشت اول میتوان به نظرسنجیهای موسسات بینالمللی مثل گالوپ (۲۰۱۷) ارجاع داد که ایرانیان را در بالای فهرست مردمان عصبانی در دنیا جای داده است با ۵۰ درصد جمعیت عصبانی. واقعیت دیگر میزان بالای ضرب و جرح میان افراد است که عموما از پرخاشگری آغاز میشود (حدود ۱۵۰ هزار مورد گزارش شده در شش ماه اول سال ۹۷ در تهران که تنها بخش اندکی از موارد واقع شده است، چون همهی زد و خوردها گزارش نمیشود و به پزشکی قانونی ارجاع نمیشود). دو رخداد اخیر در مسابقات فوتبال در تهران و تبریز نشانههایی از گستردگی این پدیده هستند. در دنیای مجازی نشانههای این رفتارها را به وضوح میتوان مشاهده کرد مثل حملات ایرانیان به ورزشکاران شناخته شدهی بینالمللی. بدین ترتیب کل جامعه را پرخاشگر شمردن اغراق و مبالغه است در عین آنکه این پدیده در این سطح بسیار نگرانکننده است.
برای افسردگی و انزواجویی نیز میتوان به آمارهایی که موسسات و مقامات رسمی دادهاند اشاره کرد. به گزارش وزیر سابق بهداشت «در کشور ما … ۱۶.۸ درصد زنان و بیش از ۱۰ درصد مردان افسرده هستند… میزان شیوع افسردگی در ایران طی ۲۶ سال گذشته دو برابر شده است» (همشهری ۲۰ فروردین ۱۳۹۶). به گفتهی رئیس انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران «ایران یکی از ۱۰ کشور نخست افسرده دنیاست» (ایران ۱۳ خرداد ۱۳۹۷). آمارهای انجمن روانپزشکی ایران میزان اختلالات روانی را حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد و افسردگی را حدود ۱۵ درصد اعلام میکند.
چگونه این اختلالات را بفهمیم؟
چپ سنتی همهی موضوعات و معضلات اجتماعی را با شکاف طبقاتی و فقر بعلاوهی امپریالیسم توضیح میدهد (مد امروز چپ آن است که معضلات اجتماعی را به هویتها و محیط زیست نیز ربط میدهد). از این نگاه عصبانیت مردم ایران به افزایش شکاف طبقاتی و فقر ارتباط دارد. اگر چنین باشد مردم فقیر بنگلادش یا مردمان جنوب آفریقا و آمریکای جنوبی و مرکزی (با بالاترین ضریب جینی که نمایهی نابرابری اقتصادی است) باید پرخاشجوترین و عصبانیترین مردم دنیا باشند در حالی که نظرسنجیهای بینالمللی نشان میدهند چهار کشور آمریکای جنوبی و مرکزی (پاراگوئه، پاناما، السالوادور و گواتمالا) از مثبتترین مردم دنیا هستند. اگر فقر و نابرابری اختلالات روانی را توضیح نمیدهد علل و دلایل آنها چیست؟
چهار بحران شایع در ایران
جامعهی ایران امروز با چهار بحران اجتماعی روبروست:
۱) بیآینده بودن نسل جوان ۱۸ تا ۳۵ ساله که میلیونها نفر از آنها بیکارند یا اگر کاری دارند به دلیل پایین بودن درآمد هنوز در خانهی پدر و مادر زندگی میکنند و حتی توانایی زندگی مستقل ندارند چه برسد به زندگی مشترک؛ نه تحصیلات دانشگاهی و نه خلاقیت و نوآوری میتواند نسل جوان ایرانی را بالا بکشد.
۲) بیثباتی. در چهار دههی اخیر شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران به هیچ وجه قابل پیشبینی نبوده است. قیمتها، مشاغل، و حداقلهای زندگی (تا حد ماکارونی و پیاز و سس گوجه فرنگی) اصولا قابل اتکا نیستند؛ تورمهای دورهای بالای ۵۰ درصدی و بیکاریهای بالای ۶۰ درصدی در برخی شهرها شرایط معیشتی بخش قابل توجهی از جامعه را در بیثباتی نسبتا دائمی قرار داده است؛ یارانهای که امروز پرداخت میشود حتی کفاف سیر شدن با نان سنگک برای سه وعده در روز را نمیکند.
۳) بیاعتمادی. جامعهی ایران نه به حکومت اعتماد دارد و نه به رادیو و تلویزیون دولتی و روزنامهها و نه به نهادهای موجود. فساد، ویژهخواری، سوء استفاده از قدرت و تقلب و دروغ از نهادها و روالها اعتمادزدایی کرده است.
۴) سست شدن پیوندهای اجتماعی و خانوادگی که از تنازعات دوران انقلاب آغاز شد و در دو دههی اخیر از تنازعات سیاسی به تنازعات اقتصادی و معیشتی در خانوادهها رسیده است. شهروندان ایرانی حتی به استحکام روابط در پایدارترین نهادها مثل خانواده نمیتوانند اتکا کنند. نگرانکنندهترین شکل فردگرایی که خودمحوری و بیاعتنایی به حقوق و رفاه دیگران است در میان جوانان ایرانی ریشه دوانده است. این بیاعتنایی را در فقدان واکنش در اکثر جوانان ایرانی در بلایای طبیعی میتوان مشاهده کرد.
این چهار بحران ساختاری و نسبتا با دوام شهروندان ایرانی (بجز طبقهی ممتازه که تا دهها نسل دیگر تامین هستند و کارت اقامت یا پاسپورتهای کانادایی و آمریکایی در جیبشان است) را در شرایط تعلیق نگاه داشته است. افراد در برابر شرایط دشوار و بحرانهای اجتماعی و اقتصادی که در ایران تعداد آنها اندک نیست واکنشهای متفاوتی نشان میدهند: از پرخاشجویی و خشونت تا افسردگی و خودکشی. تقریبا هر روز در لابلای اخبار میتوان خبر پرتاب کردن خود در زیر چرخهای قطار مترو یا پایین پریدن از روی پل یا ساختمان بلند دیده میشود. بخشی از این شرایط تعلیق ناشی از تحولات زیرپوستی جوامع در دنیای امروز است اما ایران علاوه بر بیثباتیهای ناشی از روندهای جهانی دچار بیثباتی در سیاستها و تصمیمگیریها در سطح داخلی و بینالمللی نیز هست.
بیکارکرد شدن اجتماعی مذهب
مذهب در صورت عدم آلودگی به کسب سیاست و ثروت و منزلتهای اجتماعی میتوانست در محدودههایی در کاهش افسردگی و پرخاشگری از چهار جهت تاثیر داشته باشد:
۱) اینکه با طرح دنیا به عنوان محل ابتلا و دشواری، افراد را به تحمل و کسب معنا در این شرایط دعوت کند.
۲) رنج و درد را عامل ارتقای معنوی معرفی کند و حتی (مثل مسیحیت) رنج کشیدن برای دیگران را عامل ارتقای معنوی و برخاسته از عشق معرفی کند.
۳) با طرح عدالت کیهانی (که در همه حال و تحت بدترین شرایط تحقیقناپذیر و ابطالناپذیر است: روز داوری) عدالت اجتماعی و قضایی ناقص و غیرقابل تحقق را در ذهن باورمند جبران کند.
۴) با تشویق برخی از ادیان (مثل مسیحیت) به بخشش و ماموریت الهی را بخشش گناهان دانستن مفری برای کاهش تنفر و عصبانیت فراهم کند.
با اینکه نقش کلیسا و مذهب در جوامع غربی کاهش یافته امروز حدود ۲۵ درصد مردم آمریکا مرتب به کلیسا میروند (این رقم در دههی شصت میلادی حدود ۵۰ درصد بود). این امر تا حدی از فشارهای روانی و روحی افراد میکاهد و آنها را با حس تعلق به یک گروه اجتماعی از خشونتورزی دور میکند. اما مذهب نقش سنتی اجتماعی خود را در ایران از دست داده و به زودی نیز نمیتوان تصور کرد که این نقش را بازیابد. حکومت با مذاهب آلترناتیو (دراویش، مسیحیت تبشیری و عرفانهای جدید) که بیشتر کارکرد اجتماعی دارند به شدت مبارزه میکند و نمیگذارد آنها نقشی را که شیعهی سوار شده بر اسب قدرت واگذارده بر عهده گرفته و بازی کنند.
بحران بهداشت روانی
هم افزایش میزان پرخاشگری و هم افزایش میزان افسردگی هر دو حکایت از این دارند که جامعهی ایران دچار بحران بهداشت روانی است بدون آنکه جامعه ابزارهای لازم را برای مواجهه با آن در اختیار داشته باشد. بخش عمومی و دولتی یا منکر این بحران است با این ادعا که «جامعهی دینی نمیتواند بهداشت روانی نداشته باشد» یا اگر آن را میبیند کاری برای رفع آن انجام نمیدهد. رهبر جمهوری اسلامی به صراحت منکر این اختلالات است: «جوان ایرانی از با نشاط ترین، فعالترین و سرزنده ترین جوانان دنیاست… جوان ایرانی که با زبان روزه و پس از شب زندهداری شب قدر، برای راهپیمایی روز قدس در گرمای شدید تابستان به خیابان میآید، سرزنده و با نشاط و فرسنگها از افسردگی به دور است» (۲۰ تیر ۱۳۹۴). از همین جهت نمیتوان انتظار داشت که نهادها و زیرساختهایی برای مطالعه و مقابله با این مشکلات ایجاد شود. انجمنهای علمی و کارشناسانی که سطح گستردهی این اختلالات را میبینند نیز از امکانات لازم برای مقابله با آن برخوردار نیستند.
این بی انصافی است به قضاوت ملتی بنشینید که شاهد انتشار بوی تعقن لجنزازی مثل سپاه وکثافت گندابی مثل بیت خامنه ای در شراسرکشور هستید ودر انتظار ملتی شاد و آ رام امیدوار باشید
همه زندانبان پرخاشگرمیشوند، خواه در انفرادی خواه در زندان جمعی و خواه در زندانی به وسعت و عظمت کشور عزیزمان ایران آ نهم زمانیکه زندانبانان مجرمان واقعی وجنایتکاران بالفطره باشند ، نه فقر نه فرهنگ نه سواد باعث پرخاشگری نمیشود به جز احساس عدم امنیت و آ زادی که آ زادی خشت اول بنای شخصیت هر انسان است
زمان بردگی برای توهم این جانیان از خدا به سر آمده .خدا نه حجاب می خواهد نه سنگسار نه آخوند هرزه ی زن باره ی پدوفیل .خدا مهربان است .زمان پیروی راه و روش محمد در مدینه به سر آمده .یک آخوند مفت خور نشسته به نام روش محمد در مدینه هر جنایت و هرزگی و پلشتی ای که بتواند می کند .لعنت خدا بر تمامی این حرامیان
جدیدا فیلمی منتشر شده از ضبط موتور یک جوان ایرانی که کارد به استخوانش رسیده و با درد فریاد می زند مرگ بر خامنه ای مرگ بر خمینی .درد ما تمامی ندارد تا فریاد بزنیم مرگ بر تصویری که این جماعت آدم خوار و دزد پرست از خدا دارند .مرگ بر ایدئولوژی و باور آدم کشانه و هرزه گرایانه ای این جماعت هار و شستشوی مغزی داده شده
آقایان اسلام خوب یا بد دیگر مثل قبل نیست که همه اش را بخواهید .یا مثل سروش از گوهر دین(سوره های مکی) حرف بزندید و به نظریه ی رویاهای رسولانه بچسبید تا راهی پیدا کنید که فقه و سوره های مدنی را بریزید دور یا همین آش و همین کاسه .خیلی وقت است که توهمات دزدانه و زن باره وار تاریخ مصزف اش گذشته .خیلی وقت است ازدواج و میل جنسی به دختر زیر ۱۸ سال ، به عنوان انحراف وحشتناک اخلاقی و انسانی حساب می شود .دختر های ۹ ساله را رها کنید .
بنگلادش و آمریکای جنوبی فقیر هستند اما کجای دنیا چهل ساله تورم مثل ایران داره؟
ممنونم آقای محمدی. مثل همیشه عالی بود.
فقط یک نکته که کمی از آن غفلت میشود مسائل فیزیکی است. مثلا وجود سرب بیش از حد در هوا و مواد خوراکی، آلودگیهای صوتی و تصویری، نبود دیسکوها و مراکز تخلیه هیجان و …
رژیم حتی اجازه آب پاشی و دوچرخه سواری را هم به دختران نمیدهد. از این میان میبینیم که سرب موجود در هوا تاثیر زیادی بر خلق و خوی مردم تهران گذاشته است به طوری که معمولا پرخاشگرند و زود عصبی میشوند
حافظ به مسیح ارادت داشته است .۸ بار نام عیسی مسیح را می آورد آما یکبار هم نام محمد بن عبدالله حاکم مدینه را نمی آورد .«آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است/با دوستان مروت با دشمنان مدارا»«فیض روح القدس آر باز مدد فرماید/دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد»«همه جا خانه ی عشق است چه مسجد چه کنشت » .اگر شعر حافظ رو با سوره های مدنی مقایسه کنید تفاوت بین خدای عشق و مهر و خدای جلاد و خون ریز و عصبی و قاتل رو درک می کنید .جامعه ی ما ۱۴۰۰ ساله به قوانین مدینه النبی دچار شده .قوانینی که تاکیدش بر قصاص و جهاد و بردگی برای الله و متولیان الله هست .باید از دین انتقام و خشونت دست کشید تا جامعه ی سعادتمند و مولد داشت
مسیحیت تبشیری در واقع مسیحیت پروتستان است .بازگشت به پیام بزرگ عیسی مسیح . روانشناسان و فلاسفه ی بزرگی بر روی مسیحیت راستین تاکید داشتند که تاکید بر تعالیم عیسی مسیح بدون نگاه متعصبانه به واژه به واژه ی انجیل ،بهترین راه سعادت بشر هست .توماس پین ، سورن کی یر کگارد ، پال تیلیش ، رولو می ، کارل راجرز ، کارل یونگ ، جردن بی پیترسون و بسیاری دیگر روی این مهم تاکید داشتند .خدا سراسر عشق و مهر است و حتی رنج زندگی در این راستا است .همسایه ات را به همان اندازه که خودت را دوست داری دوست بدار وحتی دوشمنت را دوست بدار و برایش از خدا بخشش و برکت بخواه .این ها تعالیم مسیح است نه تعصب روی مطالب ظاهری کتاب های مقدس و منافع طبقه ای روحانیون…