تأملات بهنگام؛ «مادران برتر» و بیزنس زایمان در تورنتو

- رامبد جوان و همسرش هم مثل باقی سلبریتی‌های مقوایی تولید جمهوری اسلامی، از شرایط موجود ارتزاق می‌کنند و بدیهی است که منفعت‌شان در استمرار فرقه‌ی تبهکار حاکم باشد. رامبد جوان به ویژه در چند سال اخیر با ساختن برنامه‌ای جفنگ و هالو خرکن با عنوان «خندوانه»، وظیفه‌ی بَزَک کردن واقعیت‌های کریه زندگی در ایران را به عهده داشته است.
- آنچه طی این چند روز باعث خشم بسیاری از مخاطبان برنامه‌های رامبد جوان شده، ریشه در رفتار ریاکارانه و انگلی او و دیگر سلبریتی‌های چندچهره‌ی وابسته به فرقه تبهکار دارد. این جماعت که جلوی دوربین «صدا و سیما» از خوبی حالشان زیر سایه‌ی جمهوری اسلامی می‌گویند و از خوشی‌های زندگی در وضع فعلی ایران داد سخن می‌دهند، در اولین فرصتی که دست دهد، برای تولید مثل و ساختن زندگی دوم، با خارج کردن پولی که غیرمستقیم از غارت مردم بیچاره و محروم ایران کسب کرده‌اند، راه ممالک فرنگ را در پیش می‌گیرند.
- بزرگترین حامیان استمرار جمهوری اسلامی، پابرهنگان و نابرخورداران جامعه نیستند بلکه حافظان نظام اسلامی، طبقه‌ی متوسطِ دلال‌مآبی است که از وضعیت فاسد موجود، انگل‌وار نهایت بهره را می‌برد.

جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۸ برابر با ۱۴ ژوئن ۲۰۱۹


یوسف مصدقی- چند روزی است که ایرانیان تورنتو شاهد حضور رامبد جوان و همسر چندمش نگار جواهریان در این کلانشهر آمریکای شمالی هستند. بهانه‌ی این حضور فرخنده، فیلم بازاری و بی‌کیفیتی است که رامبد جوان چند ماه قبل ساخته و حالا، به مدد و پادویی یکی دو آدم معلوم‌الحال، چند اکران محدود در کانادا برایش دست و پا کرده‌ است. آنچه اما این موضوع را به ماجرایی جنجالی در فضای مجازی تبدیل کرده، لو رفتنِ برنامه‌ی این زوج «خوشبخت» برای زایاندنِ نوزادِ در راهشان در یکی از بیمارستان‌های شهر تورنتو است. از آنجا که یکی از راه‌های اخذ تابعیت کانادا، تولد در خاک این کشور است، این طفلِ شیرین هم به محض روی خشت افتادن، کانادایی خواهد شد و بابا و ننه‌ی «هنرمندش» را در طول زمان از موهبت اتصال به کشور زیبا و امن کانادا برخوردار خواهد کرد.

اعضای یک گروه تلگرامی موسوم به «مادران برتر» همگی زنان حامله‌ی ایرانی هستند که منتظرند تا با ویزای توریستی به تورنتو وارد شوند و در یکی از بیمارستان‌های این شهر زایمان کنند!

پیش از ادامه مطلب، بد نیست روشن شود که صاحب این صفحه‌کلید، هوادار آزادی حداکثریِ انتخابِ آدم‌هاست و بنا به رهیافت لیبرال به آزادی، باور دارد که تنها مرزی که برای آزادی فردی می‌توان متصور شد، آزادی فردی دیگران است. از این چشم‌انداز، هر فردی حق دارد به هر جا که می‌خواهد مهاجرت کند یا در هر ولایتی که می‌خواهد اقامت گزیده و تولید مثل کند. این موارد مثل باقی انتخاب‌های آدمی در زندگی خصوصی‌اش، نه به دیگران مربوط است و نه محل فضولیِ باقی آدم‌هاست. اما به خاطر اصل ارجمند آزادی بیان، استثنائاتی به حکم بالا وارد است.

یک استثنای بسیار مهم وارد بر این اصل، توجه به زندگی طایفه‌ای از مشاهیرِ نوع بشر است که فرنگی‌جماعت به آنها سلبریتی(celebrity) می‌گویند. این واژه که در بیشتر زبان‌های دنیا، از جمله فارسی، جا افتاده، بیشتر به وضعیت یک شخص اشاره دارد که در اثر شهرت، طرف توجه توده‌ی مردم و حتی نخبگان جامعه قرار می‌گیرد. این وضعیت، به این مشاهیرِ کذایی کمک می‌کند تا از بازار بالقوه‌ای برای القاء پیام‌های تبلیغاتی برخوردار باشند و از این رهگذر به نان و نوا و آب و علف رسیده و از رفاهی چندین برابر میانگینِ افراد جامعه‌ برخوردار شوند.

سلبریتی‌ها معمولا متعلق به گروه کارورزان عرصه سرگرمی (اعم از سینما، تلویزیون، ورزش حرفه‌ای و…) هستند و برخلاف تبلیغات رایج، رفاه و ثروتشان نه به صِرف مهارتشان در کار خود بلکه به خاطر شهرتشان در فضای عمومی حاصل شده است.

از آنجا که هیچ چیزی در این عالم ناسوت مجانی و بی‌دردسر به دست نمی‌آید، سلبریتی بودن هم در تمام دنیا هزینه دارد و گاهی موجب دردسر فراوان برای فرد مشهور می‌شود. مهمترین زحمتی که برای سلبریتی‌جماعت پیش می‌آید، فقدان حریم خصوصی است. این گروه از باشندگان جامعه، همواره زیر نگاه رسانه‌های زرد هستند و هر جا که بروند و با هر کس که بپرند، می‌دانند که به لطف پاپاراتزی‌ها، به آنی خبرشان در همه جا می‌پیچد و شایع می‌شود. از آنجا که سلبریتی بودن موجب منافع مالی و اجتماعی است، بیشتر سلبریتی‌های کشورهای پیشرفته، این دردسرها را به عنوان بخشی از هزینه‌ی مترتب بر منافع هویت‌شان می‌پذیرند و با آن کنار می آیند. در چند سال اخیر، با رشد فضای مجازی و فراگیر شدن شبکه‌های اجتماعی هزینه‌ی سلبریتی بودن بالا رفته زیرا که فحاشان اینترنتی، نه تنها سلبریتی‌ها را از نعمت هتاکی و لیچار بی‌نصیب نمی‌گذارند بلکه از هر راهی برای آزردن و رسوا کردن آنها نیز استفاده می‌کنند. با وجود همه این مصائب، انگار منافع سلبریتی بودن هنوز بیش از مضار آن است.

در ایرانِ امروز، از آنجا که تمام اقتصاد نفتی کشور در اختیار مافیای نظامی- امنیتیِ حاکم است، امکان شکل‌گیری بخش خصوصی سالم و مستقل وجود ندارد. عرصه‌ی ورزش و سرگرمی هم از این قاعده مستثنا نیست بنابراین سرمایه‌گذاری و تولید محصولات سرگرم‌کننده- مثل باشگاه‌داری و اداره‌ی تیم‌های بزرگ فوتبال- کاملا در اختیار تبهکاران وابسته به «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» است. در نتیجه، سلبریتی‌های ایرانی اعم از فیلمساز، بازیگر، ورزشکار و… همگی مستقیم یا غیرمستقیم جیره‌خوار و مزدبگیر مافیای حاکم هستند و از این رو برای حفظ منافع شخصی، تمام تلاش خود را معطوف به حفظ وضع موجود می‌کنند.

رامبد جوان و همسرش هم مثل باقی سلبریتی‌های مقوایی تولید جمهوری اسلامی، از شرایط موجود ارتزاق می‌کنند و بدیهی است که منفعت‌شان در استمرار فرقه‌ی تبهکار حاکم باشد. رامبد جوان به ویژه در چند سال اخیر با ساختن برنامه‌ای جفنگ و هالو خرکن با عنوان «خندوانه»، وظیفه‌ی بَزَک کردن واقعیت‌های کریه زندگی در ایران را به عهده داشته است. او طی این سال‌ها دائما جلوی دوربین شبکه‌ی نسیم، «خوبیِ حالِ» خودش و حاضرین در استودیو را عربده کشیده و راه به راه عشقش به ایرانِ اسلامی را جار زده است.

میزان جلفی و پوچی حرکات این سلبریتی ریاکار حین اجرا، در برخی موارد به جایی می‌رسد که گاهی برای القاء تزریق پیام کاذب برنامه‌اش، مثل عَنتری (اَنتری) شنگول جلوی دوربین بالا و پایین ‌می‌پرد و از نشان دادنِ جای دوست و دشمن به مردم قهرمان ایران ابا نمی‌کند! این حرکات البته از سوی مافیای حاکم بی‌اجر نمانده و رامبد جوان از طریق نشان دادنِ جای دوست و دشمن و تزریق امید واهی و دروغ به ببیندگان «فهیم» برنامه‌اش، به آب و علف فراوانی رسیده است.

آنچه طی این چند روز باعث خشم بسیاری از مخاطبان برنامه‌های رامبد جوان شده، ریشه در رفتار ریاکارانه و انگلی او و دیگر سلبریتی‌های چندچهره‌ی وابسته به فرقه تبهکار دارد. این جماعت که جلوی دوربین «صدا و سیما» از خوبی حالشان زیر سایه‌ی جمهوری اسلامی می‌گویند و از خوشی‌های زندگی در وضع فعلی ایران داد سخن می‌دهند، در اولین فرصتی که دست دهد، برای تولید مثل و ساختن زندگی دوم، با خارج کردن پولی که غیرمستقیم از غارت مردم بیچاره و محروم ایران کسب کرده‌اند، راه ممالک فرنگ را در پیش می‌گیرند.

البته چنانکه پیش از این هم یادآوری شد، نگارنده نه در مهاجرت ایرادی می‌بیند و نه سکونت در فرنگ را ننگ می‌داند. مشکل در ریاکاری و وقاحتی است که از یکسو مردم رنجدیده را تشویق به تحمل وضع موجود می‌کند و از سوی دیگر برای پس انداختنِ اولاد در کانادا و گرفتن پاسپورت کانادایی له‌له می‌زند و پول این کار را هم از زدنِ جیبِ آسیب‌دیده‌ترین بخش جامعه تأمین می‌کند.

ماجرای فرزندِ کانادایی‌پس‌ازاینِ (لطفا سر هم بخوانید!) رامبد جوان و نگار جواهریان، در واقع نوک کوه یخ یا به بیان درست‌تر سطح بیرونی یک لجنزار را به ما نشان می‌دهد که گستره‌ای وسیع‌تر از گروه محدود سلبریتی‌های فاسد و کم‌شعور ایرانی را در بر می‌گیرد. اگر بخواهید به وسعت این لجنزار پی ببرید، جدا از حوصله و اعصاب پولاندین، شامّه‌تان هم باید تحمل تعفنی بی‌حد را داشته باشد. برای اینکه عمق فاجعه قدری روشن شود، اشاره‌ای گذرا به کاسبی زایمان مادران ایرانی در تورنتو، به کار می‌آید.

قریب به یک سال پیش، ضمن گفتگویی چند نفره در یکی از کافه‌های تورنتو، سخن به جامعه‌ی پزشکان ایرانی‌تبار شهر کشید و کاسبی‌های فرعی آنها. یکی از دوستان با نام بردن از دکتر «م» گفت که او پول خوبی از زنان ایرانی بارداری که با ویزای توریستی به کانادا می‌آیند، در می‌آوَرَد. این رفیق شفیق برای اثبات ادعایش از گروهی تلگرامی موسوم به «مادران برتر» شاهد مثال آورد که اعضایش همگی زنان حامله‌ی ایرانی هستند که منتظرند تا با ویزای توریستی به تورنتو وارد شوند و در یکی از بیمارستان‌های منطقه‌ی ریچموند هیل (Richmond Hill) تحت نظر دکتر «م» وضع حمل کنند.

از آنجا که هیچیک از این «مادران برتر» تابعیت یا اقامت کانادا را ندارند، مشمول بیمه‌ی سراسری انتاریو (OHIP) نمی‌شوند و باید تمام هزینه‌های هنگفت زایمان را نقدا و از جیب مبارک خود و شوهرشان بپردازند. پول قلمبه و بی‌دردسری که از این راه نصیب دکتر و بیمارستان مورد بحث می‌شود، موجب شده که باقی «دکاتیر» ایرانی‌تبار هم به طمع بیفتند تا از این خوان یغما بهره‌مند شوند. رقابت میان این پزشکان کاسب‌مسلک، موجب درگیری‌های مجازی فراوانی شده و می‌شود که اطلاع از برخی از آنها، آدمی را به مرز تهوع می‌رساند.

اگر گذارتان به گروه تلگرامی «مادران برتر» بیفتد، متوجه خواهید شد که بیشتر این مادران، محصول شرایط بیمار و فاسد اقتصاد مافیایی ایران هستند. این «مادران برتر»، همگی متعلق به بخش بالای طبقه‌ی متوسط جامعه‌ی ایرانند که خود و خانواده‌شان با دلالی، بسازبفروشی و اجاره‌بگیری به آب و علف رسیده‌اند و حالا سودای فرنگی‌شدن به سرشان افتاده است. وقاحت، تفرعن، خودگُنده‌بینی، دَلِگی، تازه‌به‌دوران‌رسیدگی و صد جور خصوصیت پَلَشت اخلاقی دیگر، از صفات بارز «مادران برتر» مورد اشاره است.

نگارنده همواره بر این نظر پای فشرده که بزرگترین حامیان استمرار جمهوری اسلامی، پابرهنگان و نابرخورداران جامعه نیستند بلکه حافظان نظام اسلامی، طبقه‌ی متوسطِ دلال‌مآبی است که از وضعیت فاسد موجود، انگل‌وار نهایت بهره را می‌برد. از این رو، رسوا کردنِ این جماعت– چه سلبریتی و چه «مادر برتر»- و سخت‌گرفتن بر آنها، نه تنها رفتاری سیاسی بلکه وظیفه‌ای اخلاقی است.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=159289

9 دیدگاه‌

  1. ناشناس

    دولت کانادا به رهبری ملکه الیزابت دوم باید این قانون احمقانه اعطای تابعیت بخاطر زایمان را لغو نماید

  2. بنده نام ندارم...

    بسیار نیکو نگاشتی, یوسف… آفرین…

  3. یه ایرانی

    بایکوت کردن اینا خوبه. باید بی پول بشن. فشار حداکثری. همین شجریان که شده موضوع بعضی ملت کلی امتیاز پخش انحصاری کاست (برای همه خواننده ها) داشت و کنسرت های آنچنانی. همین الان پسرش تو این کاره. خیلی تلخه که درک سیاسی افراد سن بالا متاسفانه کمه از جمله هنرمندای خارج از کشور. شما مطمئن باشید برای پرویز پرستویی یه اتفاق کوچیک بیفته همه پیام میدن که استاد! چه طوری فلان. در صورتی که ایشون و جوان مدیری (بعد از ساخت دور همی) الی آخر همه سر سپرده نظامن. ابی که طرفدار شاهزاده است نباید به شجریان بگه استاد موسیقی سنتی. باید دست مفت خور ها رو رو کرد.حتی گوگوش تو تظاهرات دی یه کنسرت بزرگ گذاشت تو بی بی سی. به خدا من مشکوکم. ولی هنگامه غیرت داره خدایی. طرف مردمه. خوب بگید.

  4. سعید

    مقاله بسیار جالبی بود و امیدوارم که نظر مساعد همه دوستداران این نان به نرخ روز خوران به اصطلاح چهره های تلویزیونی رو توبیخ کرده و برنامه های تولید شده این متعفنان دوزیست رو تحریم کنند

  5. ناشناس

    “ریاکاری و وقاحت”، “دیدن نوک کوه یخ یا به بیان درست‌تر سطح بیرونی یک لجنزار”
    همین چند کلمه نشانگر سقوط و ریزش جامعۀ ایران می باشد. هم امیدوارم و هم مطمئنم که دل سوخته های واقعی ایران این زخم و ناسور کهنه را درمان می کنند.

  6. دیدبان

    نویسنده به واقعیت های دردناکی در جامعه ایران اشاره می کند که نمی توان به آسانی از کنارشان گذشت. بسیاری را می شناسم که سالها پیش در هر مجلس و محفلی علم مخالفت با رژیم را بر می افراشتند و دلایل مخالفتشان را هم معمولا تعرض رژیم به حریم شخصی افراد و یا حجاب اجباری و سرکوب و … اعلام می کردند. آنها فکر می کردند که با بستن کراوات و صاف کردن صورت و پوشیدن لباسهای مدرن و رفتارهای متظاهرانه دیگر ضربه ای کاری بر رژیم وارد می کنند! اما بسیاری از آنان که بعدها به هر نحوی منافع مالی قابل توجهی با ویژه خواری خود یا بستگانشان به دست آوردند حرفهای گذشته شان را از یاد برده و تحت عنوان مصلحت اندیشی با شرایط موجود همراه شدند. درد ما خودخواهی و ناراستی است.

  7. بشر

    که در آن رذالت و بی شرفی و بی شرمی و دروغ و تزویرشیعیان، از بورژوازی و لمپن پرولتاریای شیعه اثنی عشری گرفته تا اینتلکچوال ها و اینتلیجنسیای فاسد و شارلاتان و فاشیست و رانتخوار شیعه اثنی عشری، به یک اورجی orgy چندش آور و متعفن تبدیل شده است.

  8. بشر

    عادت به تعارف و تعریف آنهم از نوع ایرونی اش ندارم. اما در این بازار مکاره بی شرافتی و وقاحت و سیرک بزرگ circus maximus شارلاتانیسم و شامورتی بازی، اگر هرازگاهی سخنی سنجیده و خردمندانه و روشنگرانه شنیده می شود باید از آن سخنور دانا تقدیر کرد.
    لذت جماع حاج آقاهای شیعه اثنی عشری در ام القرای خلافت شیعه و درد زایمان حاج خانم ها و ضعیفه های شیعه اثنی عشری در کشور متمدن کانادا، ظنز تلخ جهان پست مدرن مبتلا به عفونت نسبیت گرایی فرهنگی و پسا حقیقت post truth است

  9. ناشناس

    یکی از ویژگی های مطالب آقای مصدقی این است که خواننده را با حقیقت برهنه مواجه میکند؛ بدون آرایش و پیرایش. هزار آفرین

Comments are closed.