تأملاتی در مفهوم اپوزیسیون و «اپوزیسیون نهادی»

شنبه ۱ تیر ۱۳۹۸ برابر با ۲۲ ژوئن ۲۰۱۹


سهیل اشرفی – اپوزیسیون واژه‌ای لاتین‌تبار و در ترجمه مستقیم مترادف «مخالفت» در زبان فارسی است. اپوزیسیون واژه‌ای است که در گفتار رسانه‌ای و روزمره برای نامگذاری گروه‌ها و افراد مخالف رژیم جمهوری اسلامی استفاده می‌شود. با وجود حضور و فعالیت طیف وسیعی از افراد و گروه‌های مخالف تقریبا ترجیع‌بند همه گفتارها و میزگردهای رسانه‌ای در باب اپوزیسیون عدم توفیق اپوزیسیون در صحنه مبارزات سیاسی ایران است، و یا دست‌کم تا کنون به آن اندازه‌ای که انتظار می‌رفته است توفیقی کم، اگر نه هیچ، در تاثیرگذاری بر روند رخدادهای مهم در عرصه سیاست داخلی و روابط بین‌الملل ایران داشته است. در آسیب‌شناسی این عدم موفقیت معمولا به دو دلیل عمده سرکوب نظام‌مند و مستمر اپوزیسیون از سوی جمهوری اسلامی و تفرقه و عدم همبستگی میان گروه‌های مخالف اشاره می‌شود. در این مقاله برای فهم بهتر چرایی این عدم موفقیت اپوزیسیون را به عنوان یک پدیده مفهومی‌ و رخداد سیاسی زیر نور قرار داده و از طریق پرسشگری و مداقه در بنیاد وجودی آن استدلال می‌شود که بحران اپوزیسیون بحران عدم موفقیت آن نیست بلکه بحران عدم وجودش است، و به این دلیل کلان و بنیادین است و آنطور که در بخش اول این مقاله رفت بخشی از بحران سیاسی حال حاضر ایران است. تلاش می‌شود تا نشان داده شود که مترادف بودن اپوزیسیون با واژه مخالفت به کج‌فهمی‌های بسیار در فهم اپوزیسیون دامن زده است، و افراد و گروه‌هایی که در اندیشه خود توافقی با رژیم جمهوری اسلامی ندارند، هر قدر هم این عدم توافق بنیادین باشد، را نه اپوزیسیون بلکه بایستی گروه‌های مخالف نامید.

غیبت اپوزیسیون در سپهر سیاسی ایران ریشه در «بی‌بنیادی» کنش مخالفت در شکل و شیوه تمرین آن در میان گروه‌های مخالف دارد. اما منظور از بی‌بنیادی چیست؟ اصولا واژه‌ها دارای ۲ وجه هستند: وجه ادبی به عنوان یک برساخته زبان‌شناسانه که آگاهی از آنها را می‌توان با نگاه به صفحات فرهنگ لغات به دست‌آورد، و وجه مفهومی‌که تنها از طریق اندیشه در پیدایش وجودی (هستی‌شناسانه) آنها به عنوان یک رخداد عینی و یا ذهنی درک می‌شود. کند و کاو ما در واژه بحران در بخش اول مقاله خود نمونه‌ای از فهم یک واژه ورای وجه ادبی بود. در گفتار هر روزه وقتی واژه «بنیاد» (ground) را استفاده می‌کنیم چیزی مترادف «پایه» و «اساس» مورد نظر ماست، پایه و اساس یک تصمیم‌گیری، برنامه‌ریزی، و یا عملی برای تحقق یک هدف، همچون پایه و اساس دموکراسی که مشارکت مردم در تصمیمات سیاسی است، و یا پایه و اساس روابط خارجی کشورهای دموکراتیک که منافع ملی است. به عبارتی دیگر بنیاد در زبان هر روزه نزدیک به «هدف» و «غایت» است. اما بنیاد در وجه وجودی «بازگشت به موقعیت مرجع» است، ساختار ناگزیر منشأ و چرایی یک رخداد است. اما منظور از بازگشت به موقعیت مرجع چیست؟ منظور آن موقعیت اصیل است که فارغ از درک ضمنی و فهم عمومی ما بستر پیدایش یک مفهوم و یا رخداد است. بنیاد مفهومی‌ دموکراسی، اداره و سر و سامان دادن به جامعه است، و دموکراسی به عنوان یک رویکرد مردم‌محور در مواجهه با پیچیدگی‌های رتق و فتق امورات زندگی اجتماعی و به طریق اولی خود اجتماع است. در وجه مفهومی‌ بنیاد، موقعیتی که به ایجاد چیزی منجر می‌شود، به «دلیل» و «برهان» نزدیک می‌شود. بحران اپوزیسیون کنش مخالفت را تهی از بنیاد، دلیل و برهان وجودی خود، می‌کند، آن را به هدف و غایت هر روزه‌اش به عنوان یک کنش صرف ابراز افکار و احساسات در فضای عمومی تقلیل می‌دهد، تقلیلی که به «نفی سلبی» ختم می‌شود.

مفهوم اپوزیسیون برآمده از بنیاد وجودی کنش مخالفت است. مخالفت با یک ایده، تصمیم و یا رخداد ناشی از «عدم رضایت» است، ناخشنودی از آن شرایط است. در بطن این عدم رضایت عنصر «ایده، تصمیم و طرح جایگزین» نهفته است که برهم‌کنش امکان این شرایط جایگزین با احساس و فکر عدم رضایت بنیاد وجودی کنش مخالفت است. در گفتار هر روزه، و در وجه ادبی واژه، مخالفت مترادف با عدم رضایت درک می‌شود و امکان شرایط جایگزین در ارتباط با آنچه مورد مخالفت است مغفول می‌ماند. عدم رضایت به خودی خود قابلیت تولید کنش مخالفت را ندارد، چرا که مخالفت با آنچه محتوم است نامعقول و غیرمنطقی است. مثلا هرگز نمی‌شنویم که کسی بگوید من با زلزله مخالفم و یا مخالفت خود را با مرگ طبیعی کسی ابراز می‌کنم! در حالی که هر دو رخداد اسباب ناراحتی، ناخشنودی و عدم رضایت را در ما فراهم می‌کنند. کنش مخالفت در ارتباط با ایده‌ها و تصمیم‌ها و همچنین رخدادهای نامحتوم که به گونه‌ای دیگر می‌توانند رقم خورند شکل می‌گیرد. به عبارتی امکان شرایط جایگزین در بطن بنیاد کنش مخالفت است و از این رو دارای تجانس در جزء با مفهوم بحران است که شرح آن در بخش نخست رفت. در بحران عدم امکان شرایط جایگزین در کنار علت اضمحلال و وخامت فزاینده بخشی از درک ما از یک وضع واقع به عنوان شرایط بحرانی است. امکان شرایط جایگزین در کنار عامل حس و فکر عدم رضایت نیز بخشی از کنش مخالفت است. کنش مخالفت می‌تواند به ابراز حس و فکر عدم رضایت خلاصه شود، و یا می‌تواند به خلق شرایط جایگزین منتهی شود، در اولی مخالفت سلبی است و در دومی‌ ایجابی. مخالفت سلبی همان انفعال داوطلبانه در بحث بحران است که یکی از دو عامل اصلی ایجاد شرایط بحرانی است.

اپوزیسیون مخالفت ایجابی است، و مخالفت ایجابی همراه با ایجاد شرایط جایگزین است، و یا به بیان دقیق‌تر طرح «جایگزین مطلوب» است، که «شرایط امکان» (conditions of possibility) آن بر دو پایه «مشروعیت اخلاقی» و «اقناع منطقی» در ارتباط با جامعه مورد نظر قرار می‌گیرد. اصولا یک طرح زمانی طرح جایگزین محسوب می‌شود که مطلوب انگاشته می‌شود، و مطلوبیت در معنای طلب شدن و مورد نظر واقع شدن محصول مشروعیت اخلاقی و اقناع منطقی است که شرایط امکان خلق اپوزیسیون را فراهم می‌کند. باید توجه کرد زمانی که ما از شرایط امکان چیزی سخن می‌گوییم منظور آن ملزومات «وجودی» است که برای ایجاد و یا رخداد آن چیز به‌طور پیش‌شرط به‌طور ضروری لازم است. یک مثال ساده شاید به فهم موضوع کمک کند. مثلا برای به سفر رفتن ابتدا باید شرایط سفر کردن را که پیش از هر چیز میل به سفر است را داشت، و بعد وسایل سفر و برنامه سفر را تهیه کرد تا امکان سفر مهیا شود؛ به عبارتی دیگر سفر به عنوان یک رخداد ممکن نخواهد بود مادامی‌ که این شرایط فراهم نباشند.

بنیاد اپوزیسیون طرح جایگزین مطلوب (desirable alternative, desideratum) از طریق حرکت به سمت ایده‌آل در مخالفت با، و یا نفی، وضع واقع نامطلوب است. در کارکرد مفهومی، واژه اپوزیسیون به هیچ وجه برابر با مخالفت و نفی صرف نیست و نباید به مخالفت و نفی تقلیل داده شود، اگر چه در بحث بحران اپوزیسیون تاکید شد آنچه ما با آن مواجه هستیم امروز در صحنه سیاسی ایران بحران عدم فهم درست از پدیده اپوزیسیون است، و این درک مخدوش است که به‌طور بنیادین منجر به غیبت اپوزیسیون شده است.

مخالفت در زمینه سیاسی و اجتماعی در ۴ شکل اتفاق می‌افتد.

حالت اول «مخالفت خاموش» است که در این حالت افراد نه در فضای عمومی بلکه در فضاهای کاملا خصوصی و شخصی با یک ایده و تصمیم و یا نظام فکری و سیاسی ابراز مخالفت می‌کنند.
حالت دوم «مخالفت آشکار» است که در آن افراد از طریق اعتراض در فضای عمومی، به شکل تظاهرات و یا خیزش‌های ناگهانی که می‌تواند خشونت‌آمیز هم باشد، با یک ایده و تصمیم و یا نظام فکری و سیاسی ابراز مخالفت می‌کنند.
حالت سوم «مخالفت عملی» است که در آن افراد به‌طور گروهی و یا منفرد از طریق کنش‌های نافرمانی مدنی مخالفت خود را با یک ایده و تصمیم و یا نظام فکری و سیاسی ابراز می‌کنند.
حالت چهارم «مخالفت نهادی» و یا به بیان دیگر «اپوزیسیون» است. در حالی که در سه حالت اول وجه غالب «نفی سلبی وضع واقع» است، در حالت چهارم وجه غالب حرکت ایجابی و یا به بیان دقیق‌تر «نفی ایجابی» است که در آن مخالفت پا فراتر از کنش انتقادی گذاشته و به «کنش تحول‌محور» تبدیل می‌شود. مخالفت تحول‌محور با تمرکز بر تغییر بنیادین وضع واقع که اغلب شامل یک نظام سیاسی است و از طریق ارائه یک طرح جایگزین مطلوب تجسم آنچه در وجه مفهومی‌ واژه به آن اپوزیسیون اطلاق می‌شود است.

اگر مخالفت را به شکل یک نوار خاکستری که به چهار حالت بالا تقسیم شده در نظر بگیریم هر چه از حالت اول به سمت حالت چهارم حرکت می‌کنیم رنگ خاکستری کم‌رنگ‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شود به‌طوری که این طیف خاکستری در حالت چهارم به سفیدی و یا بی‌رنگی نیل می‌کند. به عبارتی دیگر آنچه در شرایط سیاسی امروز ایران در مواجهه با رژیم جمهوری اسلامی عمده و فراگیر است مخالفت پنهان و خاموش است که در نهایت امکان بروز خود به مخالفت آشکار و عملی تبدیل می‌شود. آنچه مغفول مانده است اپوزیسیون نهادی است که به‌طور گسترده‌ای در تمام این سال‌ها به شکل تقلیل‌گرایانه در چارچوب مفهوم مخالفت و بروز و فعالیت گروه‌های مخالف درک شده است.  شرایط حال حاضر سیاسی ایران بحرانی است و این بحران و اضمحلال فزاینده نه تنها ناشی از وجود رژیم جمهوری اسلامی است بلکه درک ما از آن، آنطور که در بخش اول این مقاله بحث آن رفت، و استمرار آن محصول نبود اپوزیسیون نهادی است.

اگر چه مخالفت در سه حالت اول می‌تواند بخشی از فرایند شکل‌گیری اپوزیسیون نهادی باشد ولی به هیچ وجه به خودی خود و درخود برابر و یکسان با مفهوم و کارکرد اپوزیسیون نیستند. مخالفت نهادی همان اپوزیسیون نهادی است، و منظور از پسوند نهادی ساختار منسجم و نظام‌مند آن در بستر تداوم زمانی مشروعیت اخلاقیش به عنوان یک موسسه و اقناع منطقی طرح و یا طرح‌های جایگزین آن است. اپوزیسیون نهادی با اجرای طرح جایگزین از بین نمی‌رود، زیرا هر مطلوبی زمان‌مند است. اپوزیسیون نهادی در یک جامعه پویا و کثرت‌گرا ساختار تولیدی طرح‌های جایگزین است، چرا که در عرصه سیاسی و اجتماعی، و چه بسا در زندگی به‌طور کلی، هر نامطلوبی روزی مطلوب بوده و هر مطلوبی روزی، ناگزیر، نامطلوب خواهد شد. اپوزیسیون نهادی بخشی از فردای مطلوب خواهد بود، پس منطقی و اخلاقی است که سنگ‌بنای آینده مطلوب را هم‌اکنون که در شرایط نامطلوب بحرانی بسر می‌بریم با ایجاد اپوزیسیون نهادی بگذاریم، و این اقدام نه صرفا برای تبدیل نامطلوب به مطلوب، بلکه برای حصول اطمینان از «تداوم امکان ایجاد مطلوب» که هدف اصلی اپوزیسیون نهادی است انجام می‌شود. بنیاد و سنگ‌بنای دموکراسی، بر خلاف نگاه غالب، نه صندوق رأی و حتی انتخابات آزاد، بلکه آزادی فعالیت اپوزیسیون نهادی است؛ به بیان دقیق‌تر «توان هستی‌یابی و حضور فعال اپوزیسیون نهادی در فواصل میان انتخابات» است که ضامن و بستر انتخابات آزاد است؛ امری که کمتر به آن توجه می‌شود. در موقعیت دموکراتیک انتخابات صرفا روشی خشونت‌پرهیز در گذار از «نامطلوب نسبی» به «مطلوب نسبی» به عنوان حاصل و نتیجه‌ی حضور و کنش اپوزیسیون نهادی است.

اپوزیسیون نهادی فراتر از گروه‌های اپوزیسیون مشخص (particular opposition groups) در هر دوره‌ای است، بلکه یک ساختار فرهنگی- سیاسی است که از درون اندیشه انتقادی نشأت می‌گیرد و رو به واقعیت‌های ممکنِ جایگزین دارد. اپوزیسیون نهادی بنیان و نهاد خلق امکان ایجاد شرایط جایگزین و استمرار این امکان در تمامیت زمانی و مکانی عرصه عمومی است. از این رو نه تنها بخشی جدایی‌ناپذیر از ساختار دموکراسی است بلکه، با اهمیتی بیشتر، اصل و اساس فرایند ایجاد دموکراسی است. هویت و کارکردش از طریق پرسشگری، به چالش کشیدن و گسترش جهان امکانات و واقعیت نظام مسلطِ رسمی، یکپارچه‌گرا و متمایل به مرکز (centripetal) مانند نیروی گریز از مرکز (centrifugal) است که دستاورد و معلول بروز و ظهورش «نظم و تعادل دموکراتیک» در جامعه است.

موضوعی که بسیار حائز اهمیت است و باید با تاکید از آن سخن گفت آن است که ایجاد اپوزیسیون نهادی موکول به ایجاد موقعیت دموکراتیک نیست؛ به عبارتی دیگر این دموکراسی نیست که شرایط امکان هستی‌یابی اپوزیسیون نهادی را ایجاد می‌کند، بلکه برعکس، این اپوزیسیون نهادی است که منجر به ایجاد دموکراسی و تداوم پایدارش می‌شود. بنابراین نقطه عزیمت اپوزیسیون نهادی نه لزوما موقعیت دموکراتیک بلکه موقعیت پیشادموکراتیک و استبدادی است، فضایی که اگر در آن اپوزیسیون نهادی تمرین نشود و بنیان آن گذاشته نشود ایجاد و استقرار دموکراسی به مثابه یک آرمانشهر شاعرانه، یک مطلوب ایده‌آل در لابلای ژست‌های رسانه‌ای در انتظار اتفاقات و تصادفات تاریخی باقی خواهد ماند. در دوران پیشادموکراسی سیر کنش اپوزیسیون نهادی از درون شرایط نامطلوب به سمت «خلق شرایط امکان تجسم جایگزین مطلوب» است. این فرایند خود پیچیدگی‌های مفهومی‌ بسیاری دارد که در اینجا برای پرهیز از طولانی شدن سخن به آن نمی‌پردازم و بحث آن را در بخش سوم این مقاله پی خواهم گرفت.

*سهیل اشرفی پژوهشگر و استاد دانشگاه در رشته فلسفه و تاریخ ارتباطات و رسانه است.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=159811

7 دیدگاه‌

  1. ناشناس

    ۲-ماایرانیان در خارج طبق چهار چوب همان قواعد دموکراتی نمیتوانیم اپوزیسیون دولت در قدرت باشیم بلکه اجتماعات پراکنده مخالفان و بر اندازان که هنوز نقشه و برنامه ای منسجم برای اتحاد مخالفتشان ندارند و نمی توانند به جز حرف و شعارهای پراکنده صنفی قدرت اتحاد خواسته مشترکشان را نشان بدهند . چرا در دی ماه ۹۶ مردم در سراسر ایران فریاد میزدند ٬ رضا شاه روحت شاد …
    شعار رضا شاه روحت شاد به تنهایی سکولار بودن و جدایی دین از سیاست و امنیت و مدرن سازی و ابادی و ازادی و توسعه را با خود دارد .

  2. ناشناس

    ۱-مقاله ای بسیار اموزنده . تشکر از نویسنده . اصولا در جوامع دموکراتیک غربی ٬ احزاب و گروهای مخالف دولت با به رسمیت شناختن قانون اساسی همان کشور و حضور درمجلس و و شهرداری ها و تعاونی ها برای به کرسی نشاندن نظرات خود برای کسب ارابیشتر و هدایت رای دهندگان جایگاه عملی اوپوزیسیون را کسب میکنند و در عمل اجرا . اما مخالفت – ماندلا – و مردم افریقای جنوبی با رژیم بر سر قانون اساسی اپارتاید بود . یعنی براندازی نه اپوزیسون . چونکه اپوزیسون بودن در حکومتهای دموکراتیک مثل غرب ٬ اول به رسمیت شناختن قانون اساسی کشور میباشد . وگرنه میشود بر انداز .

  3. بشر

    طبق تعریف، اپوزیسیون به یک حزب سیاسی و یا یک سازمان سیاسی اطلاق می شود که با حاکمیت مستقر مخالف است و با کنش سیاسی و تاثیرگذاری در صحنه سیاست، در تلاش برای براندازی آن است.
    ظاهرا، در بین ایرانیان مفهوم آن خیلی باز و گسترده و سیال شده و هر نوع اعتراض و مخالفتی با خلافت شیعه، از رقص در جاده های شمال تا فحش به مقام اوزما در مجالس عیش و طرب تا ترانه اعتراض آمیز یک خواننده لس آنجلسی تا مصاحبه انتقاد آمیز یک دانشجو در دانشگاهی در یکی از روستاهای هلند با بی بی سی تا صدور بیانیه آتشین مبنی بر اینکه خلافت برای سرنگونی خودش باید رفراندوم برگزار کند و غیره مصادیقی از اپوزیسیون هستند!!!!!

  4. كنش سياسى و كنش اجتماعى

    دلیل اصلى جلوگیرى از کمک به سیل زدگان توسط مردم همین است. ولى در خارج از کشور نیز این گروه هاى سیاسى از درک اهمیت این ساختارهاى واسط ناتوان هستند.
    از این رو با وجودى که اپوزیسیون در کار سیاسى پیش رفته است ولى در ارتباط با توده هاى مردم موفقیتى کسب نکرده است.

  5. كنش سياسى و كنش اجتماعى

    اپوزیسیون در نبود آزادى هاى سیاسى باید با تشکیل ساختارهاى اجتماعى به مردم نزدیک شود و این حتى در خارج از کشور صورت نگرفته است. این نزدیکى دو سود دار: یکى همراه ساختن مردم با سازمان هاى سیاسى و در نتیجه رشد کیفى این سازمان ها و دیگرى درک بهتر از یکدیگر و رشد کیفى.
    جمهورى اسلامى به دلیل تجربه تاریخى نهادهاى مذهبى در این نهادهاى اجتماعى از درک اهمیت این نهادها در پیوند ساختار سیاسى با ساختار اجتماعى آگاه است و به همین دلیل از تشکیل آن در داخل بشدت جلوگیرى مى کند.

  6. كنش سياسى و كنش اجتماعى

    علت عدم موفقیت اپوزیسیون شناخت غلط از کنش هاى اجتماعى است. اپوزیسیون سیاسى همه مردم را سیاسى مى خواهد و این غلط است. مثال واضح آن دعوت ازمردم به راى ندادن در نظام است. عدم اقبال عامه مردم به این کنش ها، به دلیل سیاسى نبودن مردم است. واضح است که مردم ایران در همه ابعاد با جمهورى اسلامى درگیر هستند. ساده ترین نشان این درگیرى ها وجود موسیقى و رقص دسته جمعى در تقریباً همه عروسى هاى مردم است.

  7. بشر

    بنظرم این مقاله را همه محفلها و انجمنهایی که ادعای اپوزیسیون بودن را دارند باید بخوانند. صرف نظر از تعریف آکادمیک و‌لغوی آن، مهمترین شاخص اپوزیسیون میزان کنش سیاسی و تاثیر در روند تحولات در عرصه سیاست است که در مورد اپوزیسیون نماهای ایرانی، این شاخص اصولا موضوعیتی ندارد. اغلب آنها یا فاقد سواد سیاسی هستند و یا از فقر نظری رنج می برند و صرفا توهمات ذهنی و آه و ناله های خود را در قالب مصاحبه و بیانیه به خورد ملت می دهند.‌حتی از صدور یک فراخوان برای یک تجمع مسالمت آمیز، با این بهانه سوپر لیبرالی که ملت خودش باید تصمیم بگیرد، عاجز هستند. خب اگر ملت خودش باید تصمیم بگیرد، شما چه کاره هستید؟ ضمن اینکه بسیاری از آنان به حقوق بشر اعتقادی ندارند.

Comments are closed.