تأملات بهنگام؛ در باب آن «شیخ مقتول»

ß دو ویژگی مهم، سهروردی را از تمام حکمای دوران پس از اسلام، متمایز می‌کند. نخست، توجه و تأثیرپذیری او از فرهنگ ایران باستان و دو دیگر، توانایی او برای داستانسرایی و استفاده از هنر قصه‌گویی برای انتقال فلسفه‌اش به مخاطبان این قصه‌ها. این هر دو خصوصیتِ توأمان، موجب شده که او جایگاهی یگانه در تاریخ فرهنگ ایرانی داشته باشد.

جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۸ برابر با ۲۶ ژوئیه ۲۰۱۹


یوسف مصدقی- هشتم امردادماه سال ۵۷۰ هجری خورشیدی (۵ رجب ۵۸۷ قمری یا ۲۹ ژوئیه ۱۱۹۱ میلادی) بنا به روایت غالب، روز قتل شهاب‌الدین یحیی سهروردی، حکیم دگراندیش ایرانی است. در چنین روزی، سهروردی که بنا به عقاید منحصر به فرد و نامتعارفش، مورد طعن و لعن و تکفیر اهل شریعت و فقهای زمانه‌اش قرار گرفته بود، به سرنوشتی دچار شد که پیش از او، ابن مُقَفَّع (روزبه دادویه)، حسین منصور حلاج و عین‌القضات همدانی، گرفتارش شده بودند.

استفاده‌ی سهروردی از مفهوم «نور» در حکمت اشراقی‌اش و جایگزینی آن بجای مفهوم «وجود» که در فلسفه‌ی مشایی اصالت داشت، ناشی از تأثیر حکمت خسروانی و باورهای «فَهلَویّون» (پهلویان) در ذهن شیخ اشراق بود

هرچند که افراد نامبرده، در مَنِش و باورهایشان، تفاوت‌های اساسی با یکدیگر داشتند، اما یک خصوصیت مشترک همگی آنها را به عاقبتی هولناک راهبر شد. این خصوصیت، همانا بی‌پروایی آنها در بیان عقاید و آرای خود در تقابل با روایت رسمی از اسلام و فقه حاکم بر سرزمین‌های خلافت اسلامی بود. از آنجا که آزادی اندیشه و بیان در دین اسلام جایگاهی نداشته و ندارد، جای تعجب نیست که دگراندیشان با هر باور و منشی، در عالَم اسلام سرنوشتی مشابه یافته و می‌یابند. چماق تکفیر و حکم به ارتداد و مهدورالدم بودن- که از همان صدر اسلام، برهانِ قاطعِ اهل شریعت و مؤمنان راستین در پاسخ به دگراندیشان بوده- تا همین امروز، همچنان قربانی می‌گیرد و به نظر نمی‌رسد که این خشونت ذاتی را درمانی باشد.

صاحب این صفحه‌کلید، سال‌ها پیش، در یکی از چند باری که طی تحصیلاتش در رشته‌های مختلف علوم انسانی، برای «اخذ مدرک» مُکَلَّف به نوشتن پایان‌نامه شد، گذارش به آثار و رسالات شیخ شهاب‌الدین سهروردی افتاد و با خواندن بیشترِ آنها، پا به قلمروی شگفت از عالم خیال گذاشت. نگارنده هر چند هیچگاه مجذوب عقاید و آراء این حکیم دگراندیش نشده، اما توانایی سهروردی در مکتوب کردنِ ذوق‌ورزی‌های نادر و خلاف عادات زمانه‌اش را همواره ستوده است.

به باور نویسنده‌ی این سطور، دو ویژگی مهم، سهروردی را از تمام حکمای دوران پس از اسلام، متمایز می‌کند. نخست، توجه و تأثیرپذیری او از فرهنگ ایران باستان و دو دیگر، توانایی او برای داستانسرایی و استفاده از هنر قصه‌گویی برای انتقال فلسفه‌اش به مخاطبان این قصه‌ها. این هر دو خصوصیتِ توأمان، موجب شده که او جایگاهی یگانه در تاریخ فرهنگ ایرانی داشته باشد.

شهاب‌الدین یحیی سهروردی، معروف به شیخ اشراق، در سال ۵۴۹ هجری قمری در قریه سهرورد نزدیک زنجان متولد شد و در سال ۵۸۷ قمری در قلعه حلب به گونه‌ای که کاملاً روشن نیست به قتل رسید. نام کامل وی شهاب‌الدین یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی است، او همچنین به القابی چون «شیخ‌ اشراق»، «شیخ مقتول» و «شیخ شهید» نیز خوانده شده است.

درباره کیفیت قتل او روایت‌های مختلفی وجود دارد که شمس‌الدین محمد شهرزوری در شرح حال سهروردی در کتاب «نزهت الارواح»، به آنها اشاره کرده است. شهرزوری می‌نویسد: «… او را به زندان افکندند و خوردن و نوشیدن را از او دریغ داشتند تا مُرد. گروهی گویند او آنقدر روزه داشت تا به اصل خود پیوست. بعضی بر این عقیده‌اند که او را خفه کردند، و باز جمعی دیگر معتقدند او را با ضرب و شمشیر کشتند. کسانی هم هستند که می‌گویند وی را از دیوار قلعه فرو انداختند و سپس سوختند.» آنچه مسلم است، فرمان قتل سهروردی را، صلاح‌الدین ایوبی- سردار سپاه اسلام در جنگ‌ سوم صلیبی و فاتح دوباره‌ی اورشلیم- داد و فرزندش ملک ظاهر که خود مدتی از مریدان سهروردی بود، آن را به اجرا در آورد.

در باب انگیزه قتل این «شیخ شهید»، دو دلیل عمده قابل ذکر است. عده‌ای را عقیده بر این است که ظاهر غیراسلامی و استناد به اسامی و عقاید خسروانی و یونانی در آرای شیخ، باعث تکفیر و مهدورالدم شدنِ او بود و عده‌ای دیگر، آرای او در باب حکومت و سیاست را دلیل احساس خطر اهل قدرت و اقدام آنها به قتل شیخ به بهانه ارتداد و تَشَبُّث به عقاید ضاله، می‌دانند.

مهمترین اثر سهروردی که حاوی تمام اصول جهان‌بینی اوست، کتاب «حکمت‌الاشراق» است. آنچه به حکمت اشراقی سهروردی معروف شده و در کتاب‌ها و رساله‌های دیگر او به صورت پراکنده و گذرا مجال بیان یافته، در این کتاب به صورتی مدون و یکجا فراهم آمده است. شاید بارزترین خصوصیت این کتاب تلفیق حکمت بحثی و ذوقیات با اتکا به تعالیم فرزانگان ایران باستان باشد. شیخ اشراق در رساله «کلمه التصوف» به وضوح به تأثیرپذیری خود از حکمت ایران و یونان قدیم سخن گفته و به گروهی از ایرانیان اشاره کرده که «به حق رهبری و دادگستری می‌نمودند» و «حکمای فاضلی بودند» و ما [سهروردی] حکمت نوری شریف آنها را که «ذوق افلاطون و پیشینیان او گواه بر آن است» در «کتاب خود حکمه‌الاشراق احیا کرده‌ایم» (اصل این رساله به زبان عربی است).

توجه سهروردی به میراث گذشتگان اعم از ایران باستان یا یونان باستان، ناشی از میل او به کسب دانایی، فارغ از هر صورت و اسمی، است. استفاده‌ی سهروردی از مفهوم «نور» در حکمت اشراقی‌اش و جایگزینی آن بجای مفهوم «وجود» که در فلسفه‌ی مشایی اصالت داشت، ناشی از تأثیر حکمت خسروانی و باورهای «فَهلَویّون» (پهلویان) در ذهن شیخ اشراق بود.

سهروردی با استفاده از قاعده‌ی «امکان اشرف» و ممتنع فرض کردنِ تسلسل، وجود نوری مجرد و قائم به ذات را اثبات نموده و آن را علت اولی می‌داند:
«… پس اگر نور مجرد در تحقق ذاتش محتاج بود به ناچار محتاج به نوری بود که قائم و استوار به ذات خود بود و از برهانی که لزوم متناهی بودن را در امور مجتمع مترتب ثابت می‌کند بدانستی که وجود سلسله انوار مجرده مترتبه به طور بی‌نهایت محال است. و بنابراین واجب است که انوار قائم به ذات و انوار عارضه و هیأت آنها همه به نوری منتهی شود که ورای وی نور دیگر بدان سان نبود و آن نور الانوار و نور محیط و نور قیوم و نور مقدس و نور اعظم و اعلی بود و نور غنی و غنی مطلق بود ورای آن چیزی دیگر از مراتب علل نبود»(۱).

سهروردی همچنین با پیروی از حکمت خسروانی و اندیشه‌های افلاطونی، هوادار پادشاهیِ فرهمندان و حکماست. او بارها در آثارش به مفاهیمی چون «خُوَرنه» و «کیان خُرّه» (فَرّ کیانی) ارجاع می‌دهد و دارنده‌ی آنها را صالح برای فرمانروایی می‌داند. برای نمونه، این «شیخ مقتول» در رساله‌ی «الواح عمادی» چنین نوشته: «و نوری که معطی تأیید است که نفس و بدن بدو قوی روشن گردد در لغت پارسیان «خُرّه»» گویند و آنچه ملوک خاص باشد آن را «کیان خُرّه» گویند… [کیخسرو] معنی کیان خُرّه دریافت و آن روشنی است که در نفس قاهر پدید آید که سبب آن گردن‌ها او را خاضع شوند»(۲).

طبیعی است که چنین نظریه‌ای در باب حکمرانی، نه تنها به مذاق فرمانروایان اسلامی و خلیفه‌ی بغداد خوش نمی‌آمد بلکه این جماعت، ترویج آن را خطری برای آینده‌ی ولایت و خلافت خود می‌دیدند. از این رو، چنانکه پیش از این گفته شد، بعید نیست که یکی از دلایل به قتل رسیدن شیخ اشراق، نظریات سیاسی او بوده باشد.

از قریب به پنجاه کتاب و رساله‌ای که از سهروردی به جا مانده است، سیزده رساله به زبان فارسی و باقی آنها به عربی نوشته شده‌اند. هفت رساله از رساله‌های فارسی او، بجای مباحث نظری، مکتوباتی داستانی هستند. او همچنین رساله‌ای داستانی و مشهور به زبان عربی دارد. اتفاقا در همین رساله‌هاست که نبوغ شیخ‌ اشراق در قالب هنرِ روایت، خودنمایی می‌کند. اسامی این رساله‌ها خود گویای زیبایی و شگفتی محتوای آنهاست. از آن جمله‌ اند: «عقل سرخ»، «آواز پر جبرئیل»، «لغت موران» (همگی به فارسی) و «قصه الغربت الغربیه» (به عربی).

هرچند که پیش از سهروردی، ابن‌سینا نیز سه رساله‌ی رمزی- داستانی نوشته بود و در آنها سعی در بیان بعضی دریافت‌های ذهنیِ متفاوتش داشت اما این سه رساله‌ی ابن‌سینا – رساله‌الطیر، حَی‌بن‌یقظان، سلامان و ابسال- از لحاظ هنر داستانگویی، فقیرند؛ یعنی فاقد خط سیر مشخص، شخصیت‌پردازی روشن، وجود نقاط عطف و… هستند. به نظر می‌رسد این رسائل بیشتر محمل و بهانه‌ای برای توضیح نقطه نظرات فلسفی ابن‌سینا بوده‌اند و به همین دلیل سرشار از گفتگوهای طولانی و بی‌کنش و توضیحات موسع در باب مقولات انتزاعی‌اند. اما در مقابل، رسائل داستانی سهروردی دارای اکثر ویژگی‌های هنر داستانگویی هستند و در عین توضیح و ارائه مبانی حکمت اشراقی او، قصه‌هایی شیرین را هنرمندانه روایت می‌کنند‌. در این رساله‌ها، روایت سهروردی از قصه‌ی مرغان دربند یا نبرد رستم و اسفندیار یا قصه عشق یوسف و زلیخا، یگانه و بی‌بدیل است و صدالبته خواندنی.

در انتهای این جستار، نگارنده باید تأکید کند که نه به حکمت اشراقی و نه به هیچگونه الاهیات- از جمله نوع رمزی/ عرفانی آن- کوچکترین باور و ارادتی ندارد. همچنین بعید می‌داند که بحث در باب اثبات «واجب‌الوجود» یا «نورالانوار» سودی به حال سرگشتگی‌ها و گرفتاری‌های انسان معاصر داشته باشد. آنچه اما شاید در این اوضاع و احوال به کار بیاید، ذکر احوال و آرای قربانیان نام و نشا‌ندارِ تاریخِ دگراندیشی است تا شقاوت و کراهت آنچه مؤمنانِ طول تاریخ در حق همنوعان دگراندیش‌ خود روا داشته‌اند، همواره به میرا‌ث‌برانِ معنوی آنها یعنی مؤمنانِ زمان حاضر، یادآوری شود.


(۱). سهروردی، شهاب‌الدین یحیی/ حکمه‌الاشراق/ سجادی، سیدجعفر، مترجم/ انتشارات دانشگاه تهران سال ۲۵۳۵  شاهنشاهی/ ص ۲۰۸
(۲). سهروردی، شهاب‌الدین یحیی/ مجموعه مصنفات شیخ‌ اشراق (جلد ۳ مشتمل بر مجموعه آثار فارسی)/ تصحیح و تحشیه و مقدمه: نصر، سیدحسین/ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی/ چاپ سوم ۱۳۸۰/ ص ۱۸۶

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=164243

5 دیدگاه‌

  1. ١٣

    کشتن و فتل دگر اندیشان و یا بقول ج ا غیر خودى هـا
    باعث شده که این اسلام راستین و ناب محمدى و رحمانی و این اسلام عزیز در کوچه هـا و بن بست سیاه تاریکى پرسه بزند
    راهـزنى و قتل و مصادره اموال و تقیه و خدعه ووو از صدر اسلام راستین تا
    ج ا

  2. farid

    – آخوند محمدی میگوید چون جنگ بوده ( جنگی که خودشان محرک شروع و ادامه آن بودند) تیرباران دهها هزار نوجوان زندانی و بعضی ها حامله و فقط بجرم هواداری از گروه های دیگر کاری درست بوده . همان منطقی که نازیها در کشتار میلیونها نازی به کار بردند!
    – فیلم ساز را بجرم فیلم انتقادی به محاکمه میکشند و بزندان میاندازند!.
    – با رهبران طالبان در هتلهای قطر در تماس هستند تا کارهای تروریستی وبمب گذاری در افغانستان را افزایش دهند.
    – بی بی سی یا راز بقا پخش میکند و یا ساعتها مقاله های دروغ و فحاشی به دیگران را از روزی نامه های حکومت اسلامی را بازخوانی میکند!

  3. ناشناس

    بنظر می رسد میزان نارواداری و‌نابردباری عقیدتی، در سرزمینهای شرقی امپراتوری اسلامی از جمله ایران، بیش از بخشهای میانی و غربی آن بوده است.‌ کافی است آمار نفوس غیر مسلمانان در ایران را با کشورهای عربی مقایسه کنید. در کشور مصر، حداقل بیست درصد جمعیت مسیحی قبطی( ۱۸ میلیون نفر) است. آمار ده ها میلیونی نفوس بربرها، تامازیقها، ارمنیها، قبطیان، دروزها، مارونی ها، آشوریها، ماندانی ها، بهاییان ، یزیدیها، یهودیها،‌کلدانیها، و انواع و اقسام ادیان دیگر در کشورهای عربی،‌گواه بر آن است که در طول دوران اسلامی، اعراب در مقایسه با ایرانیان بردبارتر بوده اند.به عنوان مثال، بیشترین کشتار شیعیان، در ایران رخ داده، زمانی که اکثریت سنی بودند.

  4. عسگرآقا

    از آن » شیخ اشراق « تا این » شیخ اشرار « !

    آن شیخ اقلا، ۹ سده پیش، حکمت (فلسفه) اشراق را بنیاد نهاد و آن در ایامی که جهان در جنگل بود. و اکنون در زمان این » شیخ اصلاحات«، بخوانید شیخ اشرار! … بعد از چهل سال بی شرافتی و جنایت و در این ایامی که ایرانیان همه شهر نشین و اما نه » شهروند « و در جنگل و چاه ظلالت و گمراهی افتاده اند، می گوید که :

    » اصلاح‌ طلبان و مردمِ ناراضی باید فداکاری و از خودگذشتگی کنند و به خاطر ایران پای صندوق‌ها بیایند تا جلوی خطر اصلی گرفته شود « !…فداکاری بخاطر ایران ؟! منظور این شیخ اشرار استمرار طلب لعنتی در حقیقت ، بخاطر شیخ و ملای جنایتکار…برهنه است!!

  5. ناشناس

    جناب مصداقی خیلی ممنون . امیدواریم بیشتر از این در اشنایی نسل جوان و همه در شناخت به بزرگان روشنگر ایرانی مطلب بنویسد . البته از قدیم گفته اند ، شنیدیدن کی بود مانند دیدن . ایکاش رسانه های فارسی زبان هرهفته با تهیه گزارشهای تصویری کوتاه در اینگونه مطالب باعث افشاگری جنایتکاران فقهی اسلامی بر علیه سربه نیست کردن روشنگران ایرانی که به دست فتوای اخوندها به قتل رسیدن را انجام میدادند ، تا دروغگویان استمرار طلب بدانند که اصلاحات و صبر ، بجز نیرنگ و خدعه برای نگهداری حکومت جنایتکار مارکسیست اخوندی بر قدرت و غارت ، نمی باشد . رضا شاه روحت شاد .

Comments are closed.