بهنام منصوری – یکی از تاثیرگذارترین آثار هنری مربوط به انقلاب ۱۸۳۰ فرانسه، تابلوی نقاشی «آزادی، هدایتگر ملت» شاهکار اوژن دُلاکروا است که در همان سال با رنگ روغن برروی بوم خلق شد. نقاش زنی نیمهبرهنه را به همراه پرچم فرانسه در یک دست و اسلحهای در دست دیگر، در صف اول انقلابیون نشان میدهد. وی بر روی یک سنگر ایستاده و با نگاه به سمت راست خود به دو قشر جامعه، یعنی قشر بورژوازی (ثروتمند) که به وسیله کت و شلوار و کراوات و کلاه استوانهای نشان داده شده و قشر کارگر که به وسیله شلوار تسمهای و کلاه گرد پشمی نشان داده شده، جمعیت را به سوی پیروزی هدایت میکند.
در دورانی که زنان نقش فعال و تاثیرگذاری در صحنه سیاسی و اجتماعی فرانسه نداشتند، این اثر هنری نشاندهندهی طبقهای از جامعه فرانسه است که بیتوجه به تقسیمبندیهایی چون «بورژوا» و «کارگر» و حتی بیتوجه به ناهنجاری عریانی خود، تنها به دنبال سقوط حکومت وقت است.
چهل سال پس از پیروزی انقلاب سال ۵۷ و عدم کارآیی موثر جریانات و گروههای اپوزیسیون، ۱۴ تن از فعالان مدنی داخل کشور، بدون درنظر گرفتن تقسیمبندیهای سیاسی و جناحی، و تنها با دغدغه سقوط حکومت جور جمهوری اسلامی، به عنوان نماینده مردم دردمند و همانند زن نیمهبرهنه نقاشی اوژن دُلاکروا، پرچم براندازی را در داخل کشور به دست گرفته و همگان را به این موضوع دعوت کردند.
فراحزبی و فراجناحی بودن این حرکت باعث شد تا در همان روزهای اول، حمایت اکثر جریانات و گروههای سیاسی در داخل و خارج اپوزیسیون را در پی داشته باشد به گونهای که در هفتههای اخیر، اکثر اعضای این گروه به صورت مستمر در یکی از تلویزیونهای فارسیزبان حضور داشته و یا اخبار مربوط به ایشان در وبسایتهای اپوزیسیون منتشر میشود؛ اما آن ۱۴ تن از ما چه میخواستند؟
رسالت ۱۴ تن چه بود؟!
در نگاه نخست، حرکت ۱۴ تن، به عنوان جریانی نو در جهت براندازی جمهوری اسلامی به چشم میآمد، جریانی همانند جریان پادشاهیخواه، جمهوریخواه، چپ و یا ملیگرا و… حال آنکه این ۱۴ تن، نه تنها داعیه جریان جدید یا حتی موازی را نداشتند، بلکه به دنبال وصل کردن جریانات واگرایی بودند که تا کنون نتوانسته بودند برای سرنگونی رژیم، حول یک میز جمع شوند. درواقع این ۱۴ تن، نماینده مردمی بودند که هم از رژیم جمهوری اسلامی خسته شده بودند و هم از انفعال و تکروی اپوزیسیون خارج کشور. به همین جهت خود پرچمدار براندازی در خط مقدم داخل کشور شدند تا بلکه بتوانند فارغ از صفبندیهای سیاسی، جریانات سیاسی را دور هم جمع کنند.
با این وجود به نظر میرسد اکثر جریانات و گروههای سیاسی از درک هدف این گروه وامانده و تنها به حمایت منفعلانه از ایشان پرداختند. حمایت منفعلانه به آن معنا که مانند گذشته تنها به تعریف و تمجید از فعالیتهای داخل کشور پرداخته و بیآنکه هزینهای برای تقویت این گروه پرداخت کنند و حاضر شوند ۱۴ تن را به عنوان یک حلقه وصل به رسمیت بشناسند، به تمجید از آنها بسنده کردند، کاری که چهل سال است، تکرار میکنند. نتیجهاش چه شد؟
نتیجه این حمایت منفعلانه آن شد که در فراخوان این گروه برای حمایت از دکتر کمال جعفری یزدی، یکی از اعضای ۱۴ تن دربرابر حکم ظالمانه ۱۳ سال زندان از دادگاهی در مشهد، نه تنها هیچیک از گروههای به اصطلاح حامی، هواداران خود را به همراهی با ۱۴ تن به میدان عمل نفرستادند، بلکه حتی کمتر رسانهای به انتشار فراخوان ایشان پرداخت. نتیجه آنکه حرکتی که میتوانست نقطه عطفی در اتحاد جریانات اپوزیسیون باشد و نقش محلل را در میان گروههای واگرا بازی کند، با رصد عوامل اطلاعاتی از هم پاشیده شد و اعضای آن دستگیر شدند.
سوالی که در این شرایط به ذهن خطور میکند آنست که معترضین داخل کشور، با چه امیدی خود را در معرض دستگیری، بازداشت و حبسهای طولانی قرار میدهند، حال آنکه جریانات سیاسی خارج کشور دغدغهای برای حمایت فعال و نه حمایت منفعلانه ندارند.
بزرگترین مشکل اپوزیسیون ملاها ، وجود اپوزیسیون هایی است که دائما تولید و کارشان کساد کردن بازار دو اپوزیسیون اصلی است یکی سلطنت طلبان واقعی ، دومی جمهوری خواهان واقعی (مجاهدین). روسیه و ماموران او ( مارکسیست های روسی ) کارشان دمیدن به تنور این اپوزیسیون های دست ساز روسی است که نهایتا جنبش های مردم را تحلیل میدهند و به هدر میدهند . دکانداری به نام موسوی ـ نبوی بازی معروف سبز رای من کو را علم کرد و اخر تسلیم ملای روسی خامنه ای شد چون خودش هم روسی بود . دکاندار دیگری به نام خاتمی ـ حجاریان موش کور روسی همین کار را کرد و سرانجام تسلیم خامنه ای روسی شد . رفسنجانی که دروازه گشاد ملاهای روسی بود به روی کیانوری فاسد ترین جاسوس مارکسیست روسی . او هم خامنه ای روسی را رهبر کرد تا خودش مثل پوتین مدویدف بازی کند اما انقدر چلاق بود که روس ها مثل موسوی او را به احمدی نژاد هم فروختند تا چه رسد به خامنه ای و روحانی . روحانی ابراهیم کلانتر روس ها بود و بسیار بدتر . او به کمک همین اپوزیسیون ساز های روسی به مردم ایران قبولاند که رئیسی از او روسی تر است اما خودش رفت روسیه به انها قول داد اگر بیاید کاسپین و چاه بهار و بندر عباس را هم میدهد پوتین و داد. رئیسی امروز تخمهای رهبر روسی (لاریجانی ها) را گرفته ، باید به پوتین ثابت کند او بهترین جایگزین رهبر مسیح چهره در فروش تمام کشور به روسیه است ، نه روحانی ، نه پسر خامنه ای ، نه لاریجانی ها ! منتظر بمانید ات پوتین که را خواهد و نظر اقبالش به که افتد . چون در اردوگاه امریکا سربازان و افسران همه جاسوس روس هستند حتی در تشکیلات سلطنت و جمهوری خواهان ملی گرا . وقتی صدای امریکا ، صدای امریکا نیست و در حالیکه در امریکا صدها نفر ، رسانه ، فعال سیاسی ازادانه علیه پرزیدنت ترامپ حتی دروغ و تهمت هم پخش میکنند اما سانسوری نیست ، چرا نظرات بنی صدر و مجاهدین خلق سانسور می شود ؟ رادیو فردا رتی و پرس تی وی است . زمانه ارگان سپاه و تروریست های روسی و تحت امر ملاهای روسی است ، دوچه ولله و بی بی سی فارسی منبر مارکسیست های روسیه ، پوتین ، و جاسوسان ترورسیت تحت امر انها است . دموکراسی کجا می فروشند ؟ ازادی کیلویی چند است ؟ همه چیز بالماسکه و نقاب و فریب . دیگر رضا شاه و محمد رضا شاهی نخواهد امد تا چه رسد به مصدقی و ستار خانی. ایران زیر سم ستوران روسی است .
گروه هـاى اپوزیسون لازم نیست با هـم متحد شوند ولى باید با یکدیگر هـمکارى بکنند (براى سرنگونى )
٢. زمانى که گروه هـا به صورت یکصدا تحریم انتخابات را فریاد زدنند
ولى این امت رفت و راى داد
براى گرم کردن تنور آقا
بنابراین هـمین امت باید خودش راه حل پیدا بکند ووووو