آزادی‌بیان، دموکراسی، یا شرح ‌اباطیل؟

پنج شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸ برابر با ۱۵ اوت ۲۰۱۹


الهه رهرونیا – یاوه‌سرایی و شرح اباطیل همواره و ‌همه‌ جا بوده و هست، اما موج انفجار آن در سرزمین ما پیش از شورش پنجاه و هفت اوج گرفت و تا کنون نیز پایین نیامده است. انفجاری که از به‌اصطلاح درخشان‌ترین برگه‌های ابتذالش می‌توان به گوهرافشانی‌های شاملو در نکوهش شاهنامه در دانشگاه برکلی و عرعر نامیدن تحریر‌های موسیقی سنتی ایران، و مدح و ثنای خمینی در مجله «ایرانشهر» یاد کرد، و سرنخ آن را تا هذیانات چند روز پیش محسن نامجو تعقیب کرد.

درباره دسته‌گل‌هایی که در درازای این سال‌ها با چنین محتوا ‌و مضمونی به آب داده شدند سخن بسیار است و مثنوی‌ها می‌توان نوشت. اما نکته این نوشتار تایید و تکذیب یا حمایت و افشای این و آن نیست. که این نام‌ها و نشانه‌ها همه حاشیه‌اند و اصل ماجرا چیز دیگری است. اصل ماجرایی که در هجمه انتقادات و اعتراضات و افشاگری‌ها همواره گم می‌شود و بجای تحلیل و ریشه‌شناسی این پدیده به دفاع یا تخریب یک شخص خاص پرداخته می‌شود. مسئله، شاملو و نامجو یا نام‌های سنگین و سبکی که به هر شکلی پررنگ شده یا رنگ‌باخته‌اند نیست. مسئله چرایی و چگونگی وجود چنین رخدادی است.

خیلی‌ها در راستای به سطح کشیدن این چالش عظیم، پرسشی ساده‌انگارانه مطرح می‌کنند. اینکه آیا هنرمند باید تنها در قالب هنرش به ابراز عقیده بپردازد؟ چرا مثلا نامجو که موسیقی را هنوز تجربه می‌کند حق دارد یا ندارد که افکار و عقایدش را در کتابی با عنوان چهارمقاله بنویسد و استخوان نظامی را در گور بلرزاند؟

مضحک اینجاست، از قضا کسانی که به دلیل ناآگاهی و فقر دانش چنین به میراث گذشته می‌تازند و تخطئه‌اش می‌کنند، بیش از دیگران از اصالت و مزایای آن بهره‌ جسته‌اند.

شاملو که زبان آرکائیک‌اش  و هستی و نیستی‌اش چنین وامدار ادبیات کهن پارسی است، آیا حق داشت که فردوسی را دشنام بدهد؟

پاسخ ساده‌است. هر کس به دور از هر عنوان اجتماعی، چه هنرمند چه دانشمند چه بی‌سواد مطلق، آزاد است که به ابراز عقیده بپردازد. این همان مفهوم والای آزادی بیان است که این روز‌ها بسیاری آن را با مفهوم سیاسی دموکراسی اشتباه می‌گیرند. غافل از اینکه دموکراسی حق برابر تعیین سرنوشت است که شهروندان هر سرزمین برای شرکت در رخداد‌های سیاسی کشورشان دارند و اساسا دارای مفهومی جدای از پدیده‌ اجتماعی  آزادی بیان است.

اما نکته اینجاست که آیا آزادی‌بیان به این معناست که هرگونه اظهار‌ نظری حالا چه در قالب مقاله، جستار یا حتی یک توییت ساده، چه به لحاظ اجتماعی، سیاسی یا علمی و هنری از ارزش و اعتبار برخوردار است؟ آیا قابل توجه است؟
آیا هرکس که صدایی بلند کند یا صفحه‌ای سیاه کند می‌تواند در جایگاه کارشناس یا نویسنده عرض اندام کند؟
آیا صحیح است که به هرکسی در هر جایگاهی بدون توجه به شایستگی او برای حضور در آن جایگاه امکان حضور داده شود؟
آیا مثلا شاملو یا نامجو به واسطه هنرمند بودن (حالا به سطح و  طول و عرض آن کاری نداریم) شایستگی، دانش و توانایی این را داشته‌اند که در عرصه‌های دیگری که دانش‌ کافی درباره آن نداشته‌اند نظری قابل توجه ارائه دهند؟
آیا شاملو فردوسی‌شناس بود، موسیقیدان بود، یا نامجو پژوهشگر تاریخ؟
آیا اگر کسی مرا به عنوان کارشناس پزشکی به نشستی تلویزیونی دعوت کند، می‌توان به سلامت عقل او یا غرض‌ورزی‌اش شک نکرد؟ آیا این خیانت به خود آن شخص و به مخاطبینی که قرار است او را الگوی خود قرار دهند نیست؟

اینجاست که مسئله شایسته‌سالاری به میان می‌آید و لزوم ارجحیت ضابطه بر رابطه. شوربختانه فرهنگ رفیق‌گرایی و یا به گفته دوستی از نسل گذشته، میراث توده‌ای‌ها همچنان به طرز هولناکی تیشه به ریشه‌های ما می‌زند. تیشه‌‌ای که قربانیان آن نه فقط تاریخ، هنر و فرهنگ به تاراج رفته، زخمی و تکه‌تکه ما هستند، بلکه این روند در رده‌های دیگر به نابودی نخبگان و استعدادهایی خواهد انجامید که بجای آموختن، بالیدن و میوه‌ دادن، تبدیل به موجودات متوهم، سرخورده، و بی‌هویتی خواهند شد که همگی خود را در همه عرصه‌ها صاحب‌‌نظر و عقل کل می‌دانند و بجای مطالعه و تلاش بیشتر در یک نقطه می‌مانند، و در سایه پرطمطراق  دود یاوه سر می‌دهند و درجا می‌زنند.

خوشبختی امثال شاملو این بود که تیشه تنها به بخشی از ریشه‌ آنها اصابت کرد و بخش اعظم زندگی خود را بر بستری دیگر بالیدند و بزرگ شدند. بستری که نرمی آن آنها را آزرد و از این رو آن را به آتش سپردند. اما اینکه چرا این روزها بازار رسانه‌های پارسی‌گوی داخلی و خارجی چنین برای کارشناسان یکشبه داغ است، سخن دیگری است که پشت پرده‌اش بر خواجه حافظ شیرازی نیز پوشیده نیست.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=166581

5 دیدگاه‌

  1. رسول شهزاد

    عالی نوشتی الهه
    دمت گرم

  2. ناشناس

    نشان دادن نقطه ضعف برای جبران خطاها ، ضایع کردن نام نیک رفتگان نیست ، اگر چنین بود اول به خود شاملو و امثال او بر خواهد گشت ، که برعلیه فردوسی و فرهنگ کهن و باافتخار ایرانی ، به ضایع پردازی پرداختند ، در نهایت مست و مشنگ ، مارکسیست توده ایسم و ال احمدیسم شدند . تنها روشنگر و وطن پرست حقیقی با درک صحیح تاریخی و سیاسی و اجتماعی ان دوران ، دکتر صدیقی بود .

  3. دیدبان

    خانم رهرونیا بسیار خوب و بجا نوشته اید. باید به جامعه ایران همواره تلنگری زد تا از بیراهه بیرون آید. نکاتی که درباره بدگویی شاملو به فردوسی بزرگ نوشته اید من را به یاد این بیت سعدی انداخت که:
    نام نیک رفتگان ضایع مکن
    تا بماند نام نیکت برقرار
    کسانی که بزرگی را در حمله به بزرگان می جویند هرگز بزرگ نخواهند شد.

  4. ناشناس

    مقاله جالبی بود و به خوبی توضیح داده شده . خیلی ممنون .

  5. پويا

    مرگ بر انقلابیون ۵٧ باید شعار همه گیر شود.
    این به معنى مرگ فیزیکى نیست به معنى اندیشه اى است که آن انقلاب را دامن زد.
    شاملو و دیگر کسانى که کتاب هایى خوانده اند و نوشتارهایى داشته اند داراى جهت هایى از نگرش هاى درستى هستند و اگر چه آسیب رسان بوده اند ولى از عوامل تغییر هم هستند. البته این افراد انقلابى ۵٧ دنبال دیکتاتورى خودشان بودند.
    دموکراسى کتابى در هیچ کشورى اجرایى نشده و البته فراگرفتن آن و آموزش درست آن براى مردم بسیار خوب است.
    یاد محمد رضا شاه فقید همواره در دل من زنده است.

Comments are closed.