نیکروز اعظمی – در ایران کهن و مصر و بطور کلی در شرق به مناسبت حضور «دین قومی» رواداری دینی وجود داشت اما این رواداری به رواداریِ فردِ آزاد شده از قوم دینی ارتقا نیافت. چنین ضعفی عملاً شرایط را برای کُشتار دینی(مانی و مزدککشی در دستگاه دینی ساسانیان) فراهم مینمود. با توجه به اینکه راه حل موضوعات در ایران کهن از طریق ذهن دینی ایرانیان حل و فصل میشد حیرتآور نیست اگر مفهوم و مدیریت سیاسی از چنین ذهنی مقبولیت بگیرد. ذهن دینی راه حل دینی میطلبد. یزدان گزیدگی شاهان هخامنشی یک امر دینی بوده برای راه حل دینی، راه حلی که میبایست برای تثبیت سلطنت، قوم دینی را با خود همراه میکرد.
به موازات این، در یونان کهن دین به مفهومی که مانع تفکر درباره تفکر باشد یا تنوع دین اصلاً وجود نداشت تا بخواهد از آن رواداری دینی اِعمال گردد. برای بررسی و شناخت صحیح از چگونگی الگوها و سامانه سیاسی هر فرهنگ مانند «خردمندی کوروش» (رواداری دینی) یا «دموکراسی آتنی» ابتدا بایست سطح نظام ذهنی و گیتینگری آن فرهنگ را معلوم کرد. و این البته، نافی بررسیهای مجرد به الگوها و سامانه سیاسی نیست. اما صحیحترین اسباب شناخت این است که ابتدا عوامل و ریشه اصلی هر پدیده و رویدادی به دور از هر نوع شیفتگی و شیفتگی مفرط بدانها، کنکاش شده و تبیین گردند. مقایسهی رویدادهای ایران و یونان باستان سنجش و قضاوت آنها، اصل بیطرفی میطلبد چه به لحاظ تحقیقی/ پژوهشی/ استدلالی و چه به لحاظ استدلالی مفرد. بیطرفی در قضاوت قیاسی یکی از وجوه مهم بررسی علمی است. نه از فرط شیفتگی به «ایران باستان» یا «فرهنگ غنی ایرانی» یا «خردمندی ایرانی» میتوان به موضوعات باستانی قلمروهای دیگر همچون «دموکراسی آتنی» در یونان، پرداخت و نه از حیث شیفتگی به «دموکراسی آتنی» به موضوعات ایران و ایران کهن.
تفاوت و تمایز میان خدای یونانی و ایرانی
اشعار حماسی ایلیاد و ادیسه (هومر) قدیمیترین منابع و آثار ادبی یونان بوده و مربوط میشود به تمرکز «جنگ تروا». در این اشعار ادبی/ حماسی/ فرهنگی، درباره خدایان متنوع و رفتارشان به میزان کافی سخن رفته است. خدایان در منظومههای بیهمتای ایلیاد و ادیسه با انسانها در همه شئون و ابعاد زندگی برابر بوده و در هر اشتباهی، ابتدا این خدایان هستند که باید پاسخگو باشند چونکه از نظر یونانیان تنها فرق انسان با خدایان جاودانگی آنهاست و به همین جهت پاسخگوی اشتباهات پیش آمده نیز آنها هستند. اثر تئوگونیا (هزیود) در خصوص شروع جهان و انسان و مشکلات و کارهای فداکارانه و نیز نقش خدایان سخن میرود: از بایا خائوس (نیستی) میآغازد و سپس فضای گایا (زمین) و ظاهر شدن برخی موجودات الهی تشریح و توضیح میشوند.
اورانوس (آسمان) همسر گایا (زمین) میشود و زمین بارور شده و آفرینش آغاز میشود. الههها در حماسههای ادبی ایلیاد و ادیسه حضورشان در زمین بوده و با یکدیگر مرتبط اند.
خدایان اُلمپ تحت نظارت زئوس پدید آمدند. آنها همان خدایی هستند که با انسان برابرند و نسبت به اشتباهات پاسخگو. در بیشتر آثار یونانیان خدایان در پیکرهی آرمانی انسان توصیف میشوند که نقششان رفع و رجوع مشکلات پدید آمده است. نمونه دیگر رابطه مستقیم میان انسان و خدا در مناسبات یونانیان باستان بر خلاف خدای ایرانی و خدای ادیان ابراهیمی، رابطه علت و معلولی آنها در روی زمین بوده که قابل ملموس است چنانچه آتش را پرومته از خدایان میدزد یا تانتالوس شهد را از جام زئوس بیرون میکشد و راز وی را در نزد مردم افشا میکند. یونانیان باستان «المپیک» که «دوازدهتایی» بودند را خدای اصلی خود میدانستند و همهشان سخنگو بودند. برخی از اینها عبارتند از ۱-هادس، که خدای مرگ است و نگهبان همه داراییها روی زمین؛ ۲-پوسوئیدوت، که ارباب دریاست و ایجاد کننده زلزله؛ و۳- آتنا که از سر زئوس با زره بر بدن متولد شد و حامی شهر آتن است. بدینسان ملاحظه میکنیم که خدایان یونان باستان همگی در روی زمین و در مجاورت انسان زندگی زمینی و مشترک دارند. برخلاف نزول نوعی وحی از سوی خدای ایرانی که در رساله «گاتها» منعکس است و نزول وحی تمامعیار در ادیان ابراهیمی و خصوصاً اسلام که خدا منزه از کلیت هستیست و در ورای هستی جای دارد و میانشان هیچ رابطه علت و معلول وجود ندارد، میان خدا و انسان یونانی رابطه علت و معلول برقرار است.
تبدیل چندخدایی در ایران کهن به تکخدایی در نهایت امر ایرانی را به سوی دوستی با خدا میکشاند و زرتشت واسطه میشود میان خدا و انسان. زرتشت از خدا میخواهد تا به وی بگوید که چه کند. معنی این سخن و پرسش از خدا چیزی نیست جز راهنمایی خواستن از خدا. زرتشت میان خدا و انسان واسطه میشود تا فرمان خدا (یزدان) را ابلاغ کند. فرمان چیزی نیست جز وحی منزل شده به زرتشت که اساساش بر چگونگی نبرد میان پاکی و زشتی و بشارت غلبه آن اولی بر این دومی استوار است. بدینسان میبینیم که سرشت و تکلیف و غایت امور از پیش قطعی شده و انسان در این قطعیت هیچ اختیاری ندارد و صرفاً باید فرمان یزدان را به اجرا گذارد تا جهان را نیک کند و خود به نیکی رسد. چنین مطلق بودن در امور که مانع تفکر درباره تفکر شود از خدایی سر میزند که از نظر زرتشت به همه امور «دانا» است و راهنمای انسان. نوع دیگر خدا یا یزدان یا حداقل برداشت دیگر از یزدان را میتوان در قالب رفتاری دیگر و برای منظوری خاص در نزد شاهان هخامنشی سراغ گرفت. یزدان زمین و آسمان و داریوش را شاه میآفریند و وی را در ایران زمین به شاه شاهان یعنی پادشاهی میرساند. چنین خدایی نیز زمینی نیست. در چنین پنداشتی از یزدان نیز، امور در احاطه وی است و بیواسطه و مستقیم در هنگام آفرینش زمین و آسمان، داریوش را نیز به پادشاهی میرساند. یزدانی که از نظر ایرانیان باستان، شقی از نیروی بیکران «زوروان کُنارک» به حساب میآید. اما یونانیان چنین نیرویی را خدایی یا خداوندی میپنداشتند و نه خدا را صاحب چنین نیرو و چنین صفتی به وی. به عبارت دیگر خدای یونانی نیرومندی است و خدای ایرانی نیرومند. بنابراین مهمترین خدای ایرانیان پیش از اسلام زمینی نبوده و با سختیها، دشواریها واشتباهات روی داده در زمین دخیل نیستند و بر خلاف خدای یونانی به هیچ وجه گناهکار محسوب نمیشوند.
دین ایرانی و تفکر یونانی
در یونان باستان دین به مفهوم یک دستگاه عریض و طویل وجود نداشته در عوض فلسفه و اندیشههای فلسفی یا تفکر در باره تفکر به تناسب رابطه میان خدا و انسان، نظام ذهنی یونانیان را میساخته. در یونان به دلیل عدم حضور دین، لزومی هم برای مدارای دینی وجود نداشت در حالی که ضرورت مدارای دینی مخصوص ایران باستان است چونکه نقش دین در حیات زندگی اجتماعی و فرهنگی کانونی بوده است. اگر تفکر درباره تفکر اساس ذهن یونانی باستان را میساخته حضور ادیان گوناگون در تنوعی از قوم دینی در شرق و در ایران و تأثیر این تنوع در نظام سیاسی هخامنشیان، نشان از نوع جهانبینی ایرانیان باستان دارد.
از بطن تنوع قوم دینیِ ایران کهن، دین زرتشت سر برآورد که سه پایه وحی، نبوت و معاد پیکرهاش را میسازد و استوار نگه میدارد. ادیان ابراهیمی نیز بر همین سه پایه استوارند . در کتاب «گاتها» که منسوب به خودِ زرتشت است اشاره به دریافت وحی از او از سوی اهورمزدا شده است. در گاتها اهورمزدا خدای یگانه است که «جسم یا مرکب نبوده و مینوی پاک» است. زرتشت وی را آفریننده یکتا و خداوند توانا میداند و ایرانیان را به عبادت اهورمزدا و نیایش و سپاسگزاری از وی فرا میخواند. «اهورمزدا پس از سرآمدن زندگانی در روز واپسین در کشور جاودانی خود، آنچه نیک و نیکتر است به آن کسی بخشد که خشنودی او را بجای آورد، همچنین زشتکردار را که از او نافرمانبرداری نمود، به سزا رساند» (گاتها؛ پورداوود؛ هوخوشترگات؛ هات ۵۱ بند۶ ص ۱۳۹). «گاتها» تعالیمی دارد که یکی از آنها عبارت است از انسان پس از مرگ از پل چینود (گزینش) عبور میکند، پلی که گناهکاران از آن به دوزخ پرتاب میشوند و نیکان به بهشت میرسند. دوزخ محلی بسیار سرد و تاریک و کثیف و پر از حیوانات موذی ست که گناهکاران را اذیت میکنند». آشنایی با ادیان بزرگ (حسین توفیقی؛ انتشارات سمت). «پل صراط» که در قرآن آمده منشأش از «پل چینود» دین زرتشت است.
از تکثر دینی به تکدینی و تکخدایی زرتشتی مرحلهایست که ایرانیان را در وحدت دینی شناسنامهدار میکند و برایش هویت جدید میتراشد. قدرت دینی ساسانی پس از افول پادشاهی هخامنشیان و سلوکیان و اشکانیان از همین هویت جدید توجیه ایدئولوژیک میشود. آنچه از گاتها آوردهایم شکی در رئوس و پیکر سه پایهای دین زرتشت یعنی وحی، نبوت و معاد باقی نمیگذارد. ثنویت دین زرتشتی و بطور کلی جهانبینی ایرانی در قبال موضوع هستی و انسان، «دوبُنی» است (کلمه «دوبُنی» را مترجم کتاب «عقل در تاریخ» هگل، حمید عنایت در همین ترجمه کتاب به کار بُرده) و معطوف است به نبرد میان نیکی و زشتی تا مادام که نیکی بر زشتی غلبه کند. اینکه زرتشت از خدا میخواهد تا بگوید که او چه کند در واقع جویای فرمانی است تا به وی ابلاغ شود و وی آنها را در روی زمین پیش ببرد تا شرایط غلبه بر زشتی فراهم آید. پس فرمان، فرمان خدای زرتشتی ست که به وی نزول یافته. خدایی که زرتشت وی را دانا خطاب میکند. دو نکته در اینجا برای توضیح نگره یونانی حائز اهمیت است یکی اطاعت از فرمان خدا و دوم دانایی خدا از سوی زرتشت.
در باورهای یونانیان نه فرمانی از خدایان به صورت وحی به واسطه اش در روی زمین نزول می کند و نه خدایان دانا هستند. آنچه هست خدایانی هستند در مجاورت انسان که مانند انسان ازدواج میکنند، صاحب فرزند میشوند، توطئه میکنند و با موضوعات عدیده درگیر میشوند و در همه امور زندگی دخالت کرده و نقش فعال دارند. و از این رو در مناسبات میان خدایان و انسان یونانی، دانایی خدایی محسوب میشود و نه برعکس. به همین جهت و به واسطه چنین مناسباتی میان خدا و انسان است که نیروی تفکر انسان یونانی را برای حل و فصل موضوعات بر میانگیزاند و وی را از راهنمایی خدای منزه از همه چیز و همه کس در ادیان شرقی، معاف میدارد و خود در میدان هستی بر آنچه تفکر کرده تفکر میکند یعنی تفکر درباره تفکر. و این آن چیزیست که یونانی باستان را از فرمانها و پیامهای دینی رها میکند و خود، تقدیر خویش را به دست میگیرد. اماکن مقدس همچون «معبد دلفی» برای یونانیان باستان، سبب نیست تا آنها در قبال اشتباهات، خطاکاریها و فریبهای کاهنهی آنجا سکوت کرده و مقاومت نکنند؛ یونانیان بارها معبد دلفی را سنگباران کردند. حکایت است که در جنگ میان ایران و یونان یکی از بزرگان نظامی یونان اسیر کوروش میشود و کوروش از وی میخواهد تا خواستی برای انجامش از وی طلب کند، اسیر خطاب به کوروش میگوید این زنجیر را به دست کاهنهی معبد دلفی برسان و این پیام را از من به وی بده که این چه فریبی بود که مرا با وعده پیروزی قطعی به جنگ با کوروش فرا خواندی در حالی که خوار و ذلیل شدم. هم خدا و هم اماکن مقدس برای یونانیان زمینی هستند و با انسان دمخور و رابطه مستقیم دارند. برخلاف دین ایرانی و ادیان ابراهیمی که سه پایهای و مرکب است از نزول وحی، رسالت پیامبری و معاد. با چنین نگره و گیتینگری یونانیان به کلیت هستی، نمیتوان مفهوم و سامانه سیاسی «دموکراسی آتنی» را یک «افسانه» دانست مگر از زاویه دلبستگی و شیفتگی بیحد و حصر به ایران باستان نگره شود.
ثنویت اساس اعتقاد دینی ایرانیان باستان را تشکیل میدهد . ایرانیان نبرد میان اهورمزد و اهریمن را به نبرد میان روشنایى و تاریکى تشبیه مىکنند اما نبرد روشنایى و تاریکى نبردى دائمىست و پایانى ندارد در حالی که از منظر جهانبینى ایرانى (ثنویت) نبرد میان اهورمزد و اهریمن، سرانجام به پیروزى اهورمزد مى انجامد و نیکى بر بدى غلبه مىکند و جهان بهشت برین مىشود. حاکمیت اهورمزد بر جهان یعنى محو سراسرى و دائمى اهریمن، در واقع نبرد میان اهورمزد و اهریمن با وجودى که هر دو از منشأ زُروان کنارک که نیروى بیکران است، هستند اما مطلقاً از هم جدا هستند و غلبه یکى بر دیگرى منجر به محو یکى مىشود و به همین ترتیب اضداد محو مىشوند و تاریخ به پایان مىرسد.
با این توضیحات درباره خدا و دین ایرانی و خدا و تفکر یونانی به این نتیجه میرسیم که در فرهنگ ایرانی دین نقش کانونی بازی میکند و در فرهنگ یونانی تفکر درباره تفکر. از این رو مدارای دینی که بسته به قوم دینی بود و فقدان رهایی فرد از قوم دینی، قادر نمیشد تا منجر به تفکر درباره تفکر شود و مدارای دینی در نظام سیاسی را به سطح حقوق شهروندی ارتقا دهد و در نهایت به سلطنت ساسانیان و آغاز کُشتار دینی (مانی و مزدککُشی) منجر شد. در حالی که در یونان باستان نه میتوانست مدارای دینی حضور داشته باشد و نه کُشتار دینی. فقدان تفکر درباره تفکر در فرهنگ ایرانی آن اصلی بوده در مانع کشف علوم. در فرهنگ ضدیت با تعقل، رشتههای علوم مأمن و مأوا ندارند. از این رو ایرانیان صاحب هیچ رشتهای از علوم نبودند و نیستند و اگر کسانی در علم طب یا هر علوم دیگری درخشیدند صرفاً استثناء بوده. علم موضوعی است عمومی و فرهنگی و بایست در پیکره یک فرهنگ زایاننده، خوش نشیند. اینکه ایرانیان تا همین دورهی انسان کاردان و با بصیرتی چون امیرکبیر، به دلیل جهل حاضر نمیشدند فرزندان خود را آبلهکوبی کنند خود آیینه تمامنمای سطح هویت فرهنگی ما بوده که نه رشتههایی از علوم میتوانست در آن جا داشته باشند و نه نیازمندی فرهنگ ما بوده چونکه علوم در وحله نخست بر ضد هر فرمان و امر دینی است و «فرهنگ دینی» ما نمیتوانست تاب چنین علومی را آورد.
با یک پیشنهاد این بحث را جمع و جور میکنم. هرگاه کسانی به قصد اثبات «افسانه» بودن «دموکراسی آتنی» میخواهند دست به قلم ببرند این پیشنهاد را از من داشته باشند:
اگر ارادهای در آنها جوشید و مصمم شدند تا درباره «دموکراسی آتنی» کنکاش و قضاوت بیطرفانه و منصفانه علمی کنند الزاماً نیازمند آنند تا از دلبستگی و شیفتگی مفرط به ایران باستان دست بشویند و با تعقل فردی خویش به رویدادها و نوع ارتباط آنها به هم، به قضاوت نشینند. پیش از استدلال در «افسانه» بودن دموکراسی آتنی، چگونگی نگره یونانیان کهن به هستی در بُعد زمان و مکان و نیستی را استدلال نمایند و نشان دهند در سرزمین برخاسته از فلسفه (فلسفه چه به لحاظ لغوی و چه محتوا از آنِ یونانیان است) فلسفی اندیشیدن (تفکر درباره تفکر) که نه دین وحیانی میشناسد و نه خدای ماورای طبیعت، همهی آنها یکسره «افسانه» بوده و افسانه دموکراسی آتنی معلولی از علت «افسانه» تفکر درباره تفکر یونانی است.