استمرارطلبان، دایه‌های مهربان‌تر از مادر

- اینکه استمرارطلبانی مانند احمد زیدآبادی سنگینی و قدرتمندی براندازان را بیشتر احساس می‌کنند از این نشأت می‌گیرد که آنها خط حائل میان نظام مقدس و مردم، یعنی بالش ضربه‌گیر هستند و بنابراین خطر را بیشتر حس می‌کنند!
- اصلاح‌طلبان ستمرارطلب در این 22 سال «چیزی بجز یک مشت شعار و حرف‌های توخالی و کلی!» نداشته‌اند و هنوز هم ندارند ولی جنبش براندازی پس از فقط دو سال تبدیل به گفتمان مسلط شده است! این جنبش در این مدت از پس خیلی کارها برآمده است درست  برعکس کسانی که شور و شوق اصلاح‌طلبی‌شان تنها با نزديک و دور شدن زمان انتخابات کم و زياد می‌شود و در عین حال از ابزاری در ساختار قدرت برخوردار بوده و هستند که هرگز در اختیار براندازان نبوده است!

پنج شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۸ برابر با ۲۲ اوت ۲۰۱۹


امیر امیری – جمهوری اسلامی اکنون برای بقا و سرپا ماندن در قدرت برخی از بنیادهای حکومتی را در مرحله پایین‌تری از اولویت قرارداده است، یکی از آنها حفظ تمامیت ارضی است که دیگر تسلطی بر آن ندارد. یک حکومت غیرملی و ضد مردمی‌ مانند رژیم اسلامی می‌تواند با از دست دادن گوشه‌هایی از قلمرو ملی کماکان به حیاتش ادامه دهد تا بتواند بر منابع حیاتی قدرت و لوازم سرکوب چیره  باشد. ما هنوز آگاهی زیادی از چگونگی مرزهای خاوری و باختری کشور نداریم، اما همینکه حکومتی، آنهم از نوع مقدس‌اش، برای زنده ماندن به واگذاری و فروش مرزهای تحت حاکمیت‌اش برسد در جهان بی‌سابقه است و چنین «استقلالی» را باید به روسوفیل‌های وطنی ایران‌ستیز و فلسطین‌محور و «زیبارویان» تازه وارد به «منوتو» تبریک گفت.

وابسته و دلبسته‌ی نظامی مانند جمهوری اسلامی بودن، چیزی جز تنیدن در سفسطه‌هایی نیست که ناشی از نادانی و ناآگاهی و بی‌عرضگی در کار و تفکر خلاق است!

حکومت اسلامی دچار انقباض قدرت شده است (برابرنهاد انبساط قدرت) و برای حفظ حکومتش،  قدرتش هر روز بیشتر تمایل به فشردگی در مراکز حساس و نقاطی دارد که منبع اقتدار رژیم‌اند. این وضیعت به چنددستگی منجر خواهد شد، چنانکه شده است، و مهار آن به دامن زدن بیشتر آن می‌انجامد، بدین معنی که پای افراد بیشتری به اختلافات کشیده می‌شود.

مدتی است که استمرارطلبان حکومتی در نقش دایه‌های مهربان‌تر از مادر، با وارد کردن انواع افترا و تاخت و تازهای گسترده به اپوزیسیون برانداز، سخت در تلاش هستند تا برای حکومتی که دوره‌اش بسر آمده است، مشروعیت مصنوعی و زمان بخرند. پریشان‌ذهنی در کردار، آشفتگی در گفتار و تناقضات فکری را، که نشان از درماندگی سیاسی آنها دارد، می‌شود به خوبی در نوشته‌ها و سخنان آنها دید، که همچنان مشغول «حیلت‌ها» هستند چنانکه «دکان ایشان است»(بیهقی).

صرف نظر از حجم زیاد اینگونه تهمت‌زنی‌ها، که بیشتر برازنده‌ی خود حضرات است، دو مورد نیاز به روشنگری دارد.

احمد زیدآبادی در نوشته‌ای (پرسش از امکان و امتناع اصلاح!) بیان داشته است: «قوانین از جمله قانون اساسی هر کشور (!) از نگاه سیاسی، تعیین‌کننده‌ی اصلی توزیع قدرت نیست» و «معمولاً تفسیری از آن [قانون اساسی] وضعیت مسلط پیدا می‌کند که نیروی قدرتمندتری در پشت آن قرار داشته باشد.»

به عقیده من مشکل استمرارطلبان گرفتاری در یک پیوستار فضا- زمان (space-time continuum) است بدین معنی که در هر دوره انتخاباتی دوباره به همان نقطه آغاز باز می‌گردند بدون به یاد آوردن تجربه‌ای که در هر دوره به دست آورده‌اند، همیشه دچار تکرار مکرارت می‌شوند و تکرار است و تکرار و تکرار. اینطور که مشخص است گویا «شرف اهل قلم» نه درک صحیحی از «توزیع قدرت» دارد، نه تعبیراتی که از آن می‌کند درست است و نه از قدرت و منطق درونی آن با خبر است و نه آگاهی دقیقی از «قانون اساسی» و حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی دارد.

اینها از عوارض وقت تلف کردن با مفاتیح‌الجنان و نهج‌البلاغه و بحارالانوار است.

همه تلاش و مبارزه غرب از چندین سده پیش تا به امروز (زمانش را تا روم هم می‌شود امتداد داد) بر سر توزیع قدرت و جلوگیری از تمرکز فسادانگیز قدرت در دست یک شخص یا گروه و به معنی پراکنده ساختن و تقسیم کردن آن بوده است که به صورت تجزیه،‌ تفکیک، پخش و تکثیر قدرت در مقابل انباشت آن در قوانین اساسی آنها وجود دارد و رعایت نیز می‌شود که «هر که دست خویش مطلق دید، دل بر خلق عالم کژ نکند»(کلیله و دمنه).

سرمشق متداول و مرسوم در اینگونه حقوق اساسی عبارتند از فردگرایی، عقلانیت لیبرالی، تفکیک  قوا و حقوق طبیعی (که حقوق بشر از آن ناشی شده) که درست نقطه مقابل الگوی نظام مقدس مورد علاقه‌ی حضرات است که برگرفته از قرآن و سنت و مصلحت است. نظام حقوقی حاکم بر این کشورها جزو نظام‌های حقوق بشری و سکولار است. در آمریکا علاوه بر اینها از روش کنترل و مهار قدرت استفاده می‌شود (checks and balances) بدینگونه‌ که هر یک از سه قوه به وسیله قوای دیگر کنترل می‌گردد. در جمهوری اسلامی توزیع قدرت و ترکیب‌بندی نهادها و تصمیم‌گیرهای قضایی و اجرایی در نهایت به ولی فقیه منتهی می‌گردد (صرف نظر از مفسر آن). بنابراین اگر قانون اساسی آن کشور نتواند «توزیع قدرت» را از راه‌های سیاسی تأمین و تضمین کند و فقط به سبب «نیروی قدرتمندتری» که احتمالاً از لوله تفنگ بیرون می‌آید، بتواند تفسیر مسلط‌تری ارائه دهد، آن قانون اساسی دیگر اصلاح‌شدنی نیست بلکه دور انداختی است آنهم درون سطل زباله. این یکی از دلایل اصلاح‌ناپذیری نظام مقدس است.

نویسنده محترم در بند دیگری بیان کرده‌: «اگر یک نظام سیاسی با محوریت یک نیروی درون‌جوش ملی، قابل اصلاح نباشد، قابل براندازی هم نخواهد بود! و به تعبیر عکس، اگر یک نظام سیاسی توسط یک نیروی خوداتکای ملی قابل براندازی باشد، به طریق اُولی قابل اصلاح نیز خواهد بود!»

ﻛﻮﺗﺎهﺗﺮ از اﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ نمی‌توان ﻣﺸﻜﻞ اصلاحات و ناتوانی استمرارطلبان را در این سه دهه نشان داد. اگر «شرف اهل قلم» فکر می‌کند با این قیاس سفسطه‌آمیز می‌تواند مفهوم براندازی را از درون تهی کنند چنانکه مفاهیم دموکراسی، حقوق بشر، انتخابات و حتی خود اصلاحات را، و اکنون قانون اساسی و قدرت را از معنا تهی کرده‌اند، باید به وی گوشزد کرد که سخت در اشتباه است. چنین دریافتی از مناسبات گفتمانی مطرح در جامعه و رابطه نیروها با استدلال قیاسی منطق سطح درک و نگرش «شرف اهل قلم» و مانندهای او را نشان می‌دهد. برخلاف تصور نویسنده رابطه اصلاحات و براندازی موازی و در یک جهت نیست که اگر این بشود آن دگری هم شدنی است! بلکه بر عکس و در جهت مخالف هم قرار دارند، یعنی موفقیت یکی دیگری را خنثی میکند و درجا زدن‌های دیگری آن یکی را برجسته می‌کند.

مشکل دیگر این نویسنده و استمرارطلبان دیگر این است که تصور می‌کنند رقیب اول براندازان، اصلاحات است در صورتی که براندازی اصل نظام را نشانه گرفته است! اینکه شما چنین تصوری دارید و سنگینی و قدرتمندی براندازان را بیشتر احساس می‌کنید از این نشأت می‌گیرد که شما خط حائل میان نظام مقدس و مردم، یعنی بالش ضربه‌گیر هستید و بنابراین خطر را بیشتر حس می‌کنید!

به عبارتی «اصلاح اصلاحات» که در نهایت به حذف نظارت استصوابی بیانجامد بیهودگی اصلاحات در چارچوب نظام مقدس را بار دیگر به نمایش می‌گذارد. نظامی‌که نه قابل اصلاح باشد، و نه قابل براندازی یعنی یک حکومت جاودانی! گویا تکرار دور باطل و شکست‌خورده‌ی اصلاحات در چارچوب نظامی‌ اصلاح‌ناپذیر تبدیل به سیرک شده که استمرارطلبان به عنوان دلقک‌هایش مشغول ایفای نقش خود هستند.

با این سطح از دانش و آگاهی و با این نظریه‌های محیرالعقول اکنون کدامیک از «ایرانی‌ها درسی از گذشته‌ی مصیبت‌بار و عبرت‌انگیز خود نمی‌گیرند و حتی از تکرار اشتباهات گویی لذت می‌برند و آنها را تکثیر هم می‌کنند؟!» اینهم یکی دیگر از دلایل اصلاح‌ناپذیری نظام مقدس.

اصلاح‌طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا

یکی دیگر از استمرارطلبان، صادق زیباکلام، در گفتگوی مفصلی به مطالبی اشاره کرده است که شرایط استاد شدن در نظام مقدس را به نمایش می‌گذارد (بدون در نظر گرفتن گفته‌های دکتر جواد طباطبایی در اینباره). استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در جایی گفته است:

«چرا من اینقدر اصرار دارم بجز صندوق رای هیچ امکان و راه دیگری برای تغییر وضعیت نداریم؟ دقیقاً به این دلیل است که باید زحمت بکشیم و تلاش کنیم و در وهله اول افرادی که معتدل‌تر، میانه‌روتر و واقع‌بین‌تر هستند، وارد آن بخش انتخابی نظام- که رئیس‌جمهوری، قوه مجریه و بعد هم مجلس است- شوند و آن بخش‌ها را تقویت کنند و با تقویت آن بخش‌ها می‌شود تغییرات را به وجود آورد؛ یعنی مادامی‌ که این بخش‌ها پاتوق تندروها و جبهه پایداری و… باشد، هیچ تغییری نمی‌توان به وجود آورد! مادامی‌که رئیس‌جمهور یک آدم تندرو باشد، هیچ تغییری نمی‌توانیم ایجاد کنیم!»

فکر نکنم آسمان و ریسمان بهم بافتن استمرارطلبان که «تن برهنه سر برهنه» سوخته‌اند دیگر خریداری داشته باشد تا کسی با طناب پوسیده آنان دوباره به ته چاه برود. اصلاح‌طلبان تا کنون ۳۱ سال از دوران ۴۰ ساله نکبت را در قدرت بوده‌اند و در همه این مدت با وجود در اختیار داشتن «قوه مجریه میانه‌رو و واقع‌بین‌» و در دوره‌ای حتی همزمان با داشتن قوه قانونگزاری، وضعیت‌ را بدتر از پیش کرده‌اند و اکنون با پنهان شدن پشت سفسطه‌ی  «تندروها و جبهه پایداری و…» می‌خواهند روی موج نارضایتی‌ مردم سوار شوند تا سرسپردگی خود را به بت‌های طایفه ای نشان دهند.

در جای دیگری استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران گفته است: «اینکه چرا این پیشرفت‌ها [آزادی، دموکراسی و حاکمیت قانون] زیاد نبوده است، به ‌واسطه این بوده که همیشه اپوزیسیون خواسته جایگزین پوزیسیون شود.»

من البته قصد ندارم به استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران معنی اپوزیسیون و پوزیسیون را آموزش دهم، اما بازگویی چند نکته خالی از فایده نیست.

وجود یک اپوزیسیون در سیاست به سهم نظریه‌پردازان قرن ۱۸ آنگلوساکسون مربوط است. میان صاحبان قدرت و بی‌قدرتان یعنی دولت و مخالفان، یا به گفته صادق زیباکلام، اپوزیسیون و پوزیسیون، همیشه تنش برقرار بوده و هست حتی از نظر اخلاقی.

آنها متعهد بوده‌اند که طبیعت اغواکننده و شیطانی قدرت، دولت را در معرض خطر فساد قرار می‌دهد و برای جلوگیری از آن و مانع شدن از تبدیل آزادی به هرج و مرج یا استبداد، وجود مخالفان و یک اپوزیسیون را نه تنها ضروری بلکه بخش مهمی‌ از دموکراسی می‌دانستند که می‌تواند دولت را کنترل کند. اپوزیسیون مسئولیت‌های مهمی‌ را در یک دموکراسی پارلمانی بر عهده می‌گیرد. در نوع حکومت‌ها از اصطلاح اپوزیسیون برای اشاره به احزابی استفاده می‌شود که در مجلس نماینده هستند اما جزو احزاب حاکم نیستند. آنها اپوزیسیون موسوم به پارلمان را تشکیل می‌دهند. گروه‌ها و احزابی نیز وجود دارند که مخالف سیاست‌های دولت هستند اما نمایندگان مجلس نیستند. به اینها اپوزیسیون خارج از مجلس گفته می‌شود.

اپوزیسیون از جناح‌های سیاسی تشکیل می‌شود که اقلیت را در برابر جناح‌های اکثریت دولت تشکیل می‌دهند و بخش جدایی‌ناپذیر از دموکراسی است زیرا دولت را در مجلس مورد انتقاد و کنترل قرار می‌دهد. همچنین گزینه‌های سیاسی را توسعه می‌دهد و منافع گروه سیاسی اقلیت را نمایندگی می‌کند تا به اکثریت برسند.

حال اگر از خود بپرسیم که اپوزیسیون در دولت دموکراتیک به چه معنی است، می‌توان گفت که اپوزیسیون وظیفه کنترل حزب حاکم را دارد و از آنجا که آماده جایگزینی دولت و ارائه بدیل در انتخابات بعدی است، از عملکرد دولت در پارلمان انتقاد می‌کند و برای ترغیب رأی‌دهندگان برنامه بهتری پیشنهاد می‌کند. بنابراین قدرت می‌تواند دست به دست شود و اپوزیسیون به اکثریت تبدیل شود و دولت را تشکیل دهد و «جایگزین پوزیسیون شود» (استاد علوم سیاسی اینها را نمی‌داند؟!)

اپوزیسیون اما در رژیم‌های استبدادی و اقتدارگرا همچون جمهوری اسلامی، که صادق زیباکلام افتخار وابستگی به آن را دارد و حتی حاضر است برای جلوگیری از فروپاشی آن اسلحه به دست بگیرد، بر سه نوع هستند: اپوزیسیون قانونی، نیمه‌قانونی و  غیرقانونی.

اپوزیسیون قانونی، رژیم اقتدارگرا را می‌پذیرد و به دنبال مشارکت در قدرت است. اپوزیسیون نیمه‌قانونی رژیم اقتدارگرا را رد نمی‌کند اما هنوز توسط حکومت تحمل می‌شود، البته قانونی نیست،

اپوزیسیون غیرقانونی به دنبال تغییر رژیم استبدادی است و بر این اساس تحت آزار و اذیت قرار می‌گیرد (کار در جمهوری اسلامی از آزار و اذیت بسیار فراتر رفته است).

پذیرش اپوزیسیون قانونی از سوی رژبم اسلامی کارکردهای تثبیت‌کننده دارد و به حکومت مشروعیت می‌بخشد و الزامات کشورهای خارجی را برآورده می‌کند. علاوه بر این، اپوزیسیون قانونی می‌تواند نارضایتی در میان مردم و مخالفت گروه‌های اجتماعی را به مسیر دلخواه هدایت کند و مقاومت خشونت آمیز را از بین ببرد. به عبارتی اپوزیسیون قانونی با توجه به عملکردها و کارکردهای آن به عنوان یک ابزار ناب و خنثی‌کننده‌ی خطرات از سوی مردم نسبت به حکومت ظاهر می‌شود.

فضای مانور اپوزیسیون قانونی در رژیم اسلامی با کثرت‌گرایی محدود مشروط شده است. بدین معنا که کثرت‌گرایی محدود در حکومت، زمینه‌ی مخالفت و اپوزیسیون‌بازی غیردولتی را فراهم می‌کند. در عین حال، مخالفت نمادین از بسیاری جهات شکل می‌گیرد که هدفش مشروعیت بخشیدن به رژیم اقتدارگرای اسلامی و در نتیجه ثبات حکومت استبدادی است.

علاوه بر این، آنها می‌توانند در هر زمان بخش بزرگی از مردم را مورد (سوء) استفاده قرار دهند و آنها را از طریق مفاهیم ذهنی دروغین مانند ملی‌گرایی و امنیت موقتاً در سیستم ادغام کنند.

مسئله اپوزیسیون قانونی یک امر اساسی در رژیم‌های اقتدارگرا و تمامیت‌خواه مانند جمهوری اسلامی است که بیشتر به بخش‌های حاکم و غیرحاکم تقسیم می‌شود. اپوزیسیون قانونی را می‌توان به عنوان یک بخش غیرحاکم بر طبقه سیاسی در نظر گرفت که بسیار ناهمگون است و به شکلی نهادی با بخش حاکم طبقه سیاسی برای منابع و مواضع قدرت همکاری می‌کند تا بتواند مردم را برای تحقق بخشیدن به اهداف حکومتی بسیج کند.

کارکردهای تثبیت کننده رژیم از سوی اپوزیسیون قانونی مانند مشروعیت بخشیدن به حکومت در درون و خارج از کشور، هماهنگی بین گروه‌های سیاسی همسو با رژیم در درون و برون مرز برای دور کردن خطر از حاکمیت، کانال‌کشی نارضایتی مردم به صورتی که به رژیم آسیب و گزندی رسانده نشود، مقاومت و مخالفت در برابر جمعیت برانداز با رادیکال قلمداد کردن آنها و مشروعیت بخشیدن به عملکرد رهبران سیاسی رژیم.

بنابراین برای استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران باید بدیهی و  روشن باشد که اپوزیسیون همیشه تلاش می‌کند تا بتواند پوزیسیون شود، چه در یک نظام دمکراتیک و چه در یک حکومت استبدادی و دیکتاتور! مگر استمرارطلبان در هر دوره انتخاباتی خود را به آب و آتش نمی‌زنند تا پیروز گشته و به پوزیسیون تبدیل شوند؟!

«شرف اهل قلم» معنای «حکومت جاودانی» را به ما آموخت و استاد دانشگاه نیز «اپوزیسیون همیشگی» را!

این استاد دانشگاه همچنین درباره «نقطه‌ضعف‌های اپوزیسیون جمهوری اسلامی» اعلام داشته است «قطعاً یکی از آن نقاط‌‌ ضعف‌ها تلاش برای به دست آوردن قدرت است (!) و نقاط ضعف دیگر هم وجود دارد؛ به عنوان مثال دستورالعمل، نقشه‌‌راه، و آلترناتیو مشخص و معین اپوزیسیون برانداز که رویش کار شده باشد کدام است؟ اینکه اپوزیسیون برانداز اصلاً مقبولیت اجتماعی ندارند، از حمایت مردمی‌ چه در داخل کشور چه در خارج از کشور برخوردار نیستند. اولین و بزرگترین نقص اپوزیسیون برانداز این است که بین خودشان اجماعی وجود ندارد که ما می‌خواهیم چه چیزی را در جمهوری اسلامی تغییر دهیم!»

«بنابراین مشکل نخست این است که اساساً اپوزیسیون برانداز یعنی افرادی که معتقدند این نظام را به‌هیچ‌وجه نمی‌توان اصلاح کرد؛ هیچ نقشه‌راه، حرف و برنامه‌ای ندارند، فقط یک فکر دارند آنهم این است که این نظام سرنگون شود! عرض کردم اگر بپرسید چه چیزی را می‌خواهید جایگزین کنید، هیچ چیزی ندارند بجز یک مشت شعار و حرف‌های توخالی و کلی!»

۱.براندازان هم دستورالعمل دارند و هم نقشه‌‌راه. مگر صادق زیباکلام برانداز است که می‌خواهد همه چیز را بداند؟

۲.اگر اپوزیسیون برانداز اصلاً مقبولیت اجتماعی نداشت که استمرارطلبان از صبح تا شب اینقدر به آن حمله نمی‌کردند؛ از روزنامه‌ها و مجلات و تریبون‌های نماز جمعه گرفته تا همین سفسطه‌های «شرف اهل قلم» و «استاد دانشگاه» و حتی رهبر نظام مقدس!

۳.براندازان نمی‌خواهند «چیزی» را در جمهوری اسلامی تغییر دهند بلکه می‌خواهند کلیت جمهوری اسلامی را سرنگون کنند با همه نهادهایش. به زبان ساده می‌خواهند سر به تن جمهوری اسلامی نباشد. آسان‌تر از این نمی‌شود بیان کرد.

۴.الحق که استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران بهتر از این نمی‌توانست برای خود و همفکران و سایر استمرارطلبان شاهد بیاورند که خودشان در این ۲۲ سال «چیزی بجز یک مشت شعار و حرف‌های توخالی و کلی!» نداشته‌اند و هنوز هم ندارند ولی جنبش براندازی پس از فقط دو سال تبدیل به گفتمان مسلط شده است! این جنبش در این مدت از پس خیلی کارها برآمده است درست  برعکس کسانی که شور و شوق اصلاح‌طلبی‌شان تنها با نزدیک و دور شدن زمان انتخابات کم و زیاد می‌شود و در عین حال از ابزاری در ساختار قدرت برخوردار بوده و هستند که هرگز در اختیار براندازان نبوده است!

به راستی چه صفاتی برازنده و رساتر از «ناکارآمدی و بی‌لیاقتی» برای کسانی می‌توان یافت که با همه ادعاهای پر دبدبه و تکبرشان تا کنون از تصویب حتی یک طرح و لایحه که سهل است، از پس هیچ کاری بر نیامده‌اند، ولی با این وجود همچنان هیاهو و خودنمایی می‌کنند؟ من از فرهنگ دهخدا یاری می‌گیرم و «بی‌عرضه» را تقدیم استمرارطلبان می‌کنم که وصف حال امروزشان است:

بی عرضه. کسی که دارای بزرگی و بزرگ‌منشی نباشد. آدم بی‌مصرف بیکاره. آدم بی‌وجود که از وی کاری ساخته نباشد. بی‌تشخص. زبون. فرومایه. مقابل باعرضه. آدم ناقابل و بی‌مصرف. کسی که کارها را با بی‌لیاقتی انجام دهد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=167358

یک دیدگاه

  1. شهریار

    بسیار زیبا. مشت محکمی بود بر دهان استمرارطلبان خصوصاً صادق زیباکلام.

    چقدر دقیق و درست: اصلاح‌طلبان ستمرارطلب در این ۲۲ سال «چیزی بجز یک مشت شعار و حرف‌های توخالی و کلی!» نداشته‌اند و هنوز هم ندارند ولی جنبش براندازی پس از فقط دو سال تبدیل به گفتمان مسلط شده است!

    «اینها از عوارض وقت تلف کردن با مفاتیح‌الجنان و نهج‌البلاغه و بحارالانوار است.» نیم ساعت به این جمله خندیدم. نغز بود. 🙂

Comments are closed.